با سلام خدمت شما،
من جوانی 25 ساله هستم دانشجوی سال آخر ارشد که قصد ازدواج با یکی از همکلاسیهامو دارم
این سومین باری هست که از ایشون تقاضای ازدواج می کنم
بار اول >ابتدای سال تحصیلی اول که ایشون گفتن بزار فکر کنم بعدش گفتن اصلا به هیچ عنوان ما نمی تونیم باهم ازدواج کنیم چرا هم نگفتن؟!!!
بار دوم 5 ماه بعد>ایشو.ن خودشون اومدن گفتن که من می خواستم امتحانتون کنم و الانم اگه با شرایطی که می گم موافقید من باهاتون ازدواج می کنم بعد اینکهع من تمام شرایطشونو پذیرفتم گفتن شرایط شما اعم از اینکه نه کار دارین نه سربازی دارین برای خانواده من قانع کننده نیست خانواده ام راضی نمی شون ومن نمی توانم جلوی خانواده ام بیاستم پس خداحافظ
بار سوم>ابتدای سال تحصیلی جدید(امسال) من دوباره ازشون تقاضای ازدواج کردم چون نتونستم فراموششون کنم گفتن که این با جدی تر به قضیه فکر می کنن
این بار بر خلاف بقیه دفعات تا همین چند روز پیش صحبتهای زیادی باهم داشتیم و چند بار هم مشاوره رفتیم
اما بعد از اینکه 3ماهی از رابطمون داره می گذره با اینکه کاملا از شرایط من آگاه هستن به من می گوین که من فقط تا 8 ماه دیگه میتونم صبر کنم تا اون موقع باید یه خونه تو شهر خودش واسش بخرم تا مطمئن بشن که من فردایی صبایی مجبورشون نکنم بریم شهر ما زندگی کنیم،
و اینکه تا اون موقع هم مشکل سربازیم تموم شده باشه و کاری با حداقل حقوق 500 هزار تومان داشته باشم
و در ضمن اگه تا این مدت هم خواستگار بهتری داشتم خداحافظ شما
من الان با این قضیه چطور کنار بیام
من قصد ادامه تحصیل دارم و می خواهم آزمون دکتری بدهم ولی با این شرایط باید منصرف شوم و از الان در شهر آنها دنبال کار باشم
لطفا کمکم کنید من نمی خوام ازدستش بدم
علاقه مندی ها (Bookmarks)