به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو پیشرو آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    426
    Array

    قصه ی تفاوت عشق يه زن با يه مرد

    بعد از کلي دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم....ما همديگر و به حد مرگ دوست داشتيم...

    سالاي اول زندگيمون خيلي خوب بود...اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس ميکرديم...

    مي دونستيم بچه دار نمي شيم...ولي نمي دونستيم که مشکل از کدوم يکي از ماست...اولاش نمي خواستيم بدونيم....با خودمون مي گفتيم...عشقمون واسه يه زندگي رويايي کافيه...بچه مي خوايم چي کار؟...در واقع خودمونو گول مي زديم... هم من هم اون...هر دومون عاشق بچه بوديم...

    تا اينکه يه روز

    علي نشست رو به رومو

    گفت...اگه مشکل از من باشه ...تو چي کار مي کني؟...فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم...خيلي سريع بهش گفتم...من حاضرم به خاطر تو رو همه چي خط سياه بکشم...علي که انگار خيالش راحت شده بود يه نفس راحت کشيد و از سر ميز بلند شد و راه افتاد....

    گفتم:تو چي؟گفت:من؟

    گفتم:آره...اگه مشکل از من باشه...تو چي کار مي کني؟

    برگشت...زل زد به چشام...گفت:تو به عشق من شک داري؟...فرصت جواب ندادو ...

    گفت:من وجود تو رو با هيچي عوض نمي کنم...

    با لبخندي که رو صورتم نمايان شد خيالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره...

    گفتم:پس فردا مي ريم آزمايشگاه...

    گفت:موافقم...فردا مي ريم....

    و رفتيم...نمي دونم چرا اما دلم مث سير و سرکه مي جوشيد...اگه واقعا عيب از من بود چي؟...سر خودمو با کار گرم کردم تا ديگه فرصت فکر کردن به اين حرفارو به خودم ندم...

    طبق قرارمون صبح رفتيم آزمايشگاه...هم من هم اون...هر دو آزمايش داديم....بهمون گفتن جواب تا يک هفته ديگه حاضره...

    يه هفته واسمون قد صد سال طول کشيد...اضطراب و مي شد خيلي اسون تو چهره هردومون ديد...با
    اين حال به همديگه اطمينان مي داديم که جواب ازمايش واسه هيچ کدوممون مهم نيس...

    بالاخره اون روز رسيد...علي مث هميشه رفت سر کار و من خودم بايد جواب ازمايشو مي گرفتم...دستام مث بيد مي لرزيد....داخل ازمايشگاه شدم...

    علي که اومد خسته بود...اما کنجکاو...ازم پرسيد جوابو گرفتي؟

    که منم زدم زير گريه...فهميد که مشکل از منه...اما نمي دونم که تغيير چهره اش از ناراحتي بود...يا از
    خوشحالي...روزا مي گذشتن و علي روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر مي شد...تا اينکه يه روز که ديگه صبرم از اين رفتاراش طاق شده بود...بهش گفتم:علي...تو چته؟چرا اين جوري مي کني...؟

    اونم عقده شو خالي کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز...مگه گناهم چيه؟...من نمي تونم يه عمر بي بچه تو يه خونه سر کنم....

    دهنم خشک شده بود...چشام پراشک...گفتم اما تو خودت گفتي همه جوره منو دوس داري...گفتي حاضري بخاطرم قيد بچه رو بزني....پس چي شد؟

    گفت:آره گفتم....اما اشتباه کردم...الان مي بينم نمي تونم...نمي کشم...

    نخواستم بحثو ادامه بدم...پي يه جاي خلوت مي گشتم تا يه دل سير گريه کنم...و

    اتاقو انتخاب کردم...

    من و علي ديگه با هم حرفي نزديم....تا اينکه علي احضاريه اورد برام و گفت مي خوام طلاقت بدم...يا زن بگيرم...نمي تونم خرج دو نفرو با هم بدم...بنابراين از فردا تو واسه خودت...منم واسه خودم...

    دلم شکست...نمي تونستم باور کنم کسي که يه عمر به حرفاي قشنگش دل خوش کرده بودم...حالا به همه چي پا زده...

    ديگه طاقت نياوردم لباسامو پوشيدمو ساکمم بستم...برگه جواب ازمايش هنوز توي جيب مانتوام بود...

    درش اوردم يه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم...احضاريه رو برداشتم و از خونه زدم بيرون...

    توي نامه نوشت بودم:

    علي جان...سلام...

    اميدوارم پاي حرفت واساده باشي و منو طلاق بدي...چون اگه اين کارو نکني خودم ازت جدا مي شم...
    مي دوني که مي تونم....دادگاه اين حقو به من مي ده که از مردي که بچه دار نمي شه جداشم...وقتي جواب ازمايشارو گرفتم و ديدم که عيب از توئه...باور کن اون قدر برام بي اهميت بود که حاضر بودم برگه رو همون جاپاره کنم... اما نمي دونم چرا خواستم يه بار ديگه عشقت به من ثابت شه... براي خودم متاسفم...اين که يه عمر مو...بهترين لحظات عمرمو پاي چه ادمي هر دادم...يه ادم دورنگ...يه ادم دروغگو...

    توي دادگاه منتظرتم...امضا...مهناز


    از میان ایمیل ها، فرستنده یک رفیق زیر خاکی

  2. 7 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (سه شنبه 27 بهمن 88)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    211
    Array

    RE: قصه ی تفاوت عشق يه زن با يه مرد

    ممنون از آنی بخاطر انتخاب این داستان..

    اما بنده معتقدم آن خانم در ابتدا اشتباه کردند.....

    عدم مطرح کردن موضوع و گفتن حقیقت نمی توان نشانگر خوبی برای پایبندی به عشق باشد....

    بلکه تلاش مجدد برای بدست آوردن بچه از طریق مختلف(درمان دارویی...و..) می توانست هم نشانگر عشق به زندگی بوده و هم از آن به بعد طعم بچه دار شدن را بچشند.

    در واقع به نظر بنده گفتن حقیقت و پایبند بودن به همسر و زندگی.... می توانست عشق ایشان را بیشتر نشان دهد تا پنهان ساختن آن ...در این صورت کار به جدایی نیز نمی کشید.


    البته این نظر کاملا شخصی و بدور از هرگونه دلایل علمی و منطقی هست.

  4. 4 کاربر از پست مفید حسین پور تشکرکرده اند .

    حسین پور (سه شنبه 27 بهمن 88)

  5. #3
    عضو پیشرو آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    426
    Array

    RE: قصه ی تفاوت عشق يه زن با يه مرد

    سلام نقاب

    به چه موضوع خوبی اشاره کردی و من هم با تو موافقم اما باید توجه داشت که به واقع این مسئله ای است که جامعه ی ما در انواع مختلف با آن در گیر است.

    در جامعه ای مثل جامعه مابه علت تعصبات که منشا آن هم آلودگی های والدی - محیطی - فرهنگی و ... است بسیاری از زوج ها یی که دچار مشکلات اینچنینی هستند وادار به اقدامات عجیب و غریب می شوند و مثلا گره ای که با دست باز می شود با دندان باز می کنند تازه اگر آن گره باز بشود .

    نمونه اش دوستان من

    دوستانی دارم که کرد هستند و در منطقه کردستان زندگی می کنند . این زوج 17 سال است که ازدواج کرده و بچه دار نشده اند و انواع دوا درمان و ivfو... را انجام داده اند . البته با توجه به فرهنگ بومی تا همین حد را هم قاچاقی انجام داده اند !!!
    و خانواده هایشان از این مسائل خبر ندارند .

    حال می ماند چند روش دیگر
    1-گرفتن اسپرم از بانک اسپرم
    2-فرزند خواندگی
    3- هوو

    این آقای کرد که از قضا بسیار مرد خوب و نازنینی است چه حرف های عجیب و غریب ی که نمی زند !!

    به طور کلی به لحاظ تعصبات با دو مقوله اول مشگل دارد و حاضر هم نیست امتحان کند چرا که درک این دو مورد دیگر خیلی بیشتر از گنجایش های فرهنگی و محیطی و مذهبی او است.

    اما با طیب خاطر حاضر است هوو سر عشق زندگی اش بیاورد و حق خود می داند و البته باز هم به دلیل همان گنجایش های فرهنگی مذهبی و...بعد از گذر از 17 سال زندگی مشترک و عاشقانه آوردن هوو قابل فهم تر است !

  6. 2 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (چهارشنبه 28 بهمن 88)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    190
    Array

    RE: قصه ی تفاوت عشق يه زن با يه مرد

    عجب متن دردناكي......امثال اين ادمها زيادن.....نميدونم چرا يه خانم ميتونه اين مشكل روتحمل كنه و از حق مادري اش بگذره اما براي يه مرد عاشق پيشه(!!!!)امكان نداره قيد بچه رو بزنه....
    چه حال بدي دارم!!!
    مغزم داغ كرد....واقعا چه مردهاي با احساسي!!!!

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 اسفند 89 [ 16:24]
    تاریخ عضویت
    1388-1-18
    نوشته ها
    519
    امتیاز
    5,952
    سطح
    50
    Points: 5,952, Level: 50
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,677

    تشکرشده 1,685 در 458 پست

    Rep Power
    68
    Array

    RE: قصه ی تفاوت عشق يه زن با يه مرد

    [align=justify]سلام آنی عزیزم

    حکایت جالبیه. به ما یادآوری می کنه که گاهی عشقمون چقدر مصلحت اندیشانه ست. احتمال زیادی وجود داره که اگه این آقا متوجه می شد خودش توانایی بچه دار شدن نداره، با این دلیل که بدون همسرش نمی تونه نفس بکشه، زیر بار جدایی نمی رفت.

    درست مثل خانم هایی که از همسرشون هیچ دل خوشی ندارن، و تا باهاش زندگی می کنند، هزارجور اختلاف و عدم تفاهم بینشون هست، اما بعد از مواجهه با غول طلاق! به این نتیجه می رسن که یک دل نه صد دل عاشق همسرشون هستند و این عشق!!! باعث می شه نتونن بدون اون زندگی کنند.

    و اغلب امثال علی قصه شما، خودشون هم باورشون می شه عشق علت مقاومتشون در برابر جداییه، نه ناامیدی از وضعیت خودشون.

    ما انسان ها راه طولانی ای در پیش داریم تا بتونیم حداقل با خودمون صادق باشیم. و حداقل علت اقدامات خودمون رو درست تشخیص بدیم.

    و من تکلیف الهی هر انسانی می دونم که زندگیش رو وقف شناخت این تناقض ها و عدم صداقت ها، و بعد هم ریشه کن کردن اونها در وجود خودش بکنه، چرا که صداقت مقدمه خلوصه و تا خالص نباشیم هرگز نمی فهمیم چرا اومدیم و باید به چه سمتی حرکت کنیم.


    اما در عین حالیکه موافق سخت گیری به خود هستم، با سخت گیری به دیگران مخالفم. هرچه به خودمون بیشتر دقت کنیم، و بیشتر خودمون رو محک بزنیم و ... به حقیقت و حقانیت نزدیک تر می شیم، اما از اون طرف بهتره دیگران رو بیشتر درک کنیم و موقع محک زدن، ظرفیت های انسانی و اخلاقی و غیره شون رو در نظر داشته باشیم.

    رو این حساب آزمایشی که این خانم جهت سنجیدن عشق همسرشون کردن رو اصلا تایید نمی کنم. چرا که در اون شرایط دروغین باید به طرف حق انتخاب داد.

    بهتر بود این خانم به جای اینکه همه ذهنش رو درگیر سنجش عشق همسرش کنه، به راهکارها فکر می کرد. یعنی حقیقت رو به همسرش می گفت و بعد دو نفری فکرشون رو روی هم می گذاشتند که از چه راههای دیگری می شه بچه دار شد. حال آنکه ایشون با مخفی کردن حقیقت، راه پیگیری مسئله نازایی رو مسدود کردند.


    علاوه بر این:

    از عنوان تاپیک اینطور برمیاد که این قصه رو دلیلی بر برتری عشق زن ها بر مردها می دونید. در حالیکه اگر به اطرافمون دقت کنیم متوجه می شیم در خیلی از داستانهایی که اطراف ما اتفاق میفتند، این نقش آفرینی برعکسه.

    بعنوان مثال:

    نقل قول نوشته اصلی توسط rsrs1380
    ...ظهر دیدیم حال دوستم خیلی خرابه..برامون از تخت 1 گفت ..اینکه یه جوان 30 ساله هست که در حین کار کردن برق گرفته بودش و تمام 4 دست و پاش سوخته بود.....اینکه زنش با دو تا بچه اش تو این 2 ماهی که بستری بوده حتی یکبار بهش سر نزدن و این که این آقا اونقدر ناتوانه که وقتی اشک می ریخته هم کسی نبوده تا اشک هاشو پاک کنه
    ...
    زنش آخر همون ماه ازش جدا شد...
    یا خانم های زیادی رو می شناسیم که بخاطر همین بچه، از همسرشون جدا می شن.

    و از اون طرف خیلی از آقایون رو می بینیم که در سخت ترین شرایط به همسر و زندگیشون متعهد می مونند. بعنوان مثال یکی از خویشاوندان من بعد از سکته مغزی خانمش، خودش رو از اداره بازخرید کرد، و بیش از 6، 7 سال باقیمانده عمر همسرش رو به مراقبت از ایشون، که حتی توانایی حرکت دادن انگشتش رو هم نداشت، پرداخت و خصوصی ترین کارهای خانمش رو انجام داد بدون اینکه حتی از دختر هاش کمک بگیره، مبادا به درس و دانشگاهشون نرسن.

    الان می تونم چندین مورد دیگه در فامیل خودمون مثال بزنم، بنابراین مطمئنم شما هم اگه توجه کنید، موارد مشابه بسیاری رو خواهید یافت، طوری که دیگه صلاح نمی بینید این داستان رو گواهی بر تفاوت عشق زن ها و مردها بگیرید.


    نتیجه ای که می خوام بگیرم اینه که: میزان تعهد یک انسان به خونواده و همسرش، ریشه در اخلاقیات و ویژگی های شخصیتی اون فرد داره، نه جنسیتش!

    [/align]

  9. 4 کاربر از پست مفید THEN تشکرکرده اند .

    THEN (شنبه 08 اسفند 88)

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    190
    Array

    RE: قصه ی تفاوت عشق يه زن با يه مرد

    بنده که کاملا متنبه شدم....کاملا درسته......من جو گیر شدم
    ممنون سارا جان مطلب جالبی بود


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 61
    آخرين نوشته: جمعه 17 اردیبهشت 95, 22:06
  2. ماموریت این دو فرشته چه بود .... ؟؟؟؟؟؟ هاروت و ماروت
    توسط parsa1400 در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 فروردین 94, 06:46
  3. پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: جمعه 13 مرداد 91, 19:56
  4. تفاوت سنی 8 سال، آیا از یک نسلیم؟
    توسط jodiabot در انجمن تفاوت سنی در ازدواج
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: جمعه 05 فروردین 90, 23:53
  5. تشخیص تفاوت میان عشق و شهوت !!!
    توسط erfan25 در انجمن عشق
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 16 آبان 88, 13:19

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.