+با هم کلاسی عجیبم چی کار کنم

[pooarot]

من یه بار دیگه هم گفته بودم. شما هم با یه تحقیق کوچولو میتونی بفهمی.
به نظر من ایشون خیلی خجالتی و مهارت برخورد با یه خانومی که نظرشو جلب کرده نداره.
تو ترم اول دانشگاه خیلی ها تازه دارن با جنس مخالفشون اشنا میشن و اونقدر تجربه ندارن که بخوان خیلی راحت سر صحبتو باز کنن.
شما هم با یه بار صحبت کردن حتما میتونید اینو بفهمین. (البته اگه تشخیص من درست باشه)

[رامتين]

cknd من هم اعتراف ميكنم كه همين مشكل رو دارم مطمئن هستم اگر از دختري خوشم بياد هيچ موقع نمي تونم بهش بگم،مطمئنم،ولي به نظرم تو كمكش كن از اين حالت در بياد و احساساتش رو نسبت به تو بيان كنه تا حداقل بفهمي كه مي توني روش حساب كني يا نه،اگر با يك بهانه اي خواستي سر صحبت رو باز كني كاري به اين نداشته باش كه نگاهت مي كنه يا نه چون اگر مثل من باشه تا 100 سال ديگر هم كه كنار هم بشينيد با تو صحبتي نميكنه.
البته ميگم حتما در موردش تحقيق كن و مطمئن شو كه نقش بازي نميكنه و پسر قابل اطمينان و صالحيه بعدا اقدام كن.
ضمنا در اين مورد هم اصلا احساسي عمل نكن و كاملا با عقل و منطق مسائل رو تجزيه تحليل كن كه خدايي نكرده اسير احساساتت نشي.

[lمریم]

سلام cknd
همیشه در این سن و سال ،مخصوصا در دانشگاه یه کشش هایی بین دختر و پسر ها به وجود میاد.
شما گفتی روزای اول این حس رو پیدا کردی،این یعنی اینکه شاید اگربا کس دیگه ای جای ایشون اینطوری چشم در چشم میشدی احتمال زیاد بازم این حس رو پیدا میکردی.(چون شناختی که ازش نداشتی فقط یه حس بوده،درسته؟)
این مطلب رادر ترم آخر دانشگاه متوجه شدم و مطمئنم شما واین آقا هم متوجه میشید.ترم آخر در پایان جلسه ای همه از احساسات ماههای اول ورود به دانشگاه صحبت میکردند واینکه نسبت به فردی احساس خاصی داشتند و بعضی هاشون هم که مدتی با هم دوست شده بودند فهمیده بودن که طرفشون با تصوراتشون نمیخونه وبا اون نگاه ها یه جورایی خیال بافی میکردند.
شاید باورت نشه به اون احساسات بی پایه میخندیدند وبیشترشون خوشحال بودند که اون موقع بی گدار به آب نزده بودند و وارد رابطه ای نشده بودند، جالب اینجاست که بعد از 4 سال متوجه متغیر بودن احساساتشون در گذشته بودند.
باید قبول کنیم این گونه احساسات نمیتونه معیار خوبی برای ایجاد رابطه باشه،مگر اینکه از طرف شناخت به دست بیاری،اونم در صورتیه که با هاشون رفت و آمد کنی.
شما هم از نگاه های این آقا هیچ برداشتی نکن.بذار مرور زمان خیلی چیزا رو بهت نشون بده دختر خوب...
موفق باشی

[cknd]

سلام دوستان عزیز
خب این طبیعی که خیلی ها مشکل منو دارن برای همین بود که اینجا مطرح کردم چون می دونستم می تونم روی کمکتون حساب باز کنم عزیزم ممنون از راهنماییت ولی دوست خوبم از طرف من خیالت راحت راحت باشه بارها گفتم می دونم از این موضوع چی می خوام و قصدم چیه اینو هم بدون ادمی نیستم که خودم راوارد بازی های احساسی وبچه گانه کنم بازم از راهنمایی هاتون ممنون همتون درست می گید گفتم که خودم هم به این نتیجه رسیدم که یه جوری سر صحبت رو باز کنم وهم خودم را از این وضعیت نجات بدم هم اون بدبختو به قول یه دوست عزیز همه چی رو روشن کنم لا اقل اینطوری عادی تره اما اینو هم گفتم که راهشو نمی دونم حتی از بهترین موقیت ها هم نتونستم استفاده کنم اول به خاطر این که غرورم واعتقاداتم اجازه نمی ده برم جلو و با یه چیز مسخره بخوام سر صحبت رو باز کنم دوم این که متاسفانه رفتار عجیب اون که توی این چند هفته پیش گرفته نمی ذارهشاید اگر چند هفته ی پیش بود خیلی راحت این کارو می کردم ولی اخه شما بگید الان که تا می دونه برگشتم یا احتمال می ده چشم بهش بیوفته عین این دخترای چهار ده ساله ی افتاب مهتاب ندیه چشاشو زمین می ندازه و خودشو مشغول می کنه من چه طوری این کارو بکنم؟؟؟؟؟؟؟
اقای Usual Suspec دختر ها توی نشون دادن احساساشون خیلی صادق تر از پسرهان اگر واقعا اینطوریه که شما می گید دلیلش واضحه یکم شبیه موضوع منه روزای اول دخترا خیلی دور و ور هم کلاسی من می گشتن اما به مرور همه حوصلشون سر رفت و رفتن سراغ یکی دیگه!اگر هنوز با رفتار شما نظرش عوض نشده لابد دختر خوبیه و اهل جلف بازی وسبک سری نیست فقط اگر کلنجار رفتنتون به این نتیجه رسید که برین جلو مواظب باشید بی گدار به اب نزنید و همین طور که تا حالا بودید سنگین عمل کنید!

[nasrinshokohi]

عزیزم من قبلا مثل شما بودمږدقیقا مثل شما
یه روز به خودم ګفتم برم جلو و ازش یه سوال درسی کنم و بعد منتۍر بمونم قدم بعدی رو اون بذاره
این کارو کردم و دو هفته بعد از اونم بهش فکر کردم اما اون بازم جلو نیومد
منم دیګه فراموشش کردم
اما الان نادم هستم از اینکه من قدم اول رو ګذاشتم احساس میکنم غرورمو شکست
اما انګار روی آتیش آب ریختن

[nasrinshokohi]

سلام
ما رو از حالت با خبر کن
در مورد من که گفتم موردم شبیه شما بود دیگه همه چی تموم شد آخه هم اون هم من ترم آخریم. 3 روز پیش آخرین روز دانشگامون بود. بازم فقط نگام کرد و چیزی نگفت . بچه ها میگفتن دیگه امروز بهت پیشنهاد میده اما نداد.فراموشش کرده بودم تقریبا اما یه کوچولو هنوز منتظرش بودم اما دیگه تموم شد

[sadaf]

نسرين جون واقعا برات ناراحت شدم يعني دلم براي خودمم ترسيد آخه منم يه همچين مشكلي دارم ميبينيد انگار هممون يه مشكل داريم!!!
.
.
عزيزم ميخوام مورد خودمو برات بگم شايد بهت كمك كنه. من ترم سه هستم و يه همچين مسئله اي دارم با اختلاف اينكه ما با هم خيلي راحت تريم و با هم حرف ميزنيم ...به هم جزوه ميديم ...با هم شوخي ميكنيم(كاراي كه واقعا در مقابل هيچ كدوم از همكلاسيياي ديگمون نميكنيم من با هيچ پسر ديگه اي حرف نميزنم اونم با هيچ دختر ديگه اي حرف نميزنه) خلاصه راحت تر از اوني هستيم كه شما ها با هم هستين. اونم خيلي خوشگله طوري كه همه دخترا روزاي اول همش دور و ور اون بودن و از اون حرف ميزنن. تو قيافت در حد قيافه ي اونه اما من نه (البته از من بهتر دختر تو كلاسمون پيدا نميكني!)زشت نيستم خيليا بهم ميگن قيافم خوبه اما اينو خودمم ميدونم كه به پاي اون نميرسم. به هر حال ما هم با همين نگاه هاي معني دار شروع كرديم اولش اينجوريه شايد واقعا اون اوايل درك درستي نداشتيم كاراي تابلو زياد ميكرديم اما الان خيلي منطقي تر شديم زمان همه چيزو حل كرد اما ميخوام يه چيزي بهت بگم اشتباهي كه من كردم تو نكن. طرف من كاملا مطمئنه كه من دوسش دارم. چون در مقابل تمام رفتاراي اون من يه واكنشي داشتم. اون اگه يه قدم جلو اومده منم اگه يه قدم جلو نرفته باشم حداقل مطمئنم كه عقب نرفتم. اوايل درگير احساسات بودم اما الان به اين فكر ميكنم كه اگه بعد چهار سال هيچ اتفاقي نيفتاد چي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(البته يكي دو بار يه چيزايي سر بسته گفته ولي واقعا تا رسمي نشه همش باد هواست)
به اين مسئله فكر كن احتمال بده كه شايد واقعا دوست نداره يكي ديگه از همكلاسيام با هزار تا اميد اومده بود جلو اما از من جواب رد شنيد بعدها از همين همكلاسيم كه باهاش صميميم شنيدم كه گفته من از فلان رفتارش فكر كردم كه اون از من خوشش مياد ولي واقعا من رفتارم عادي بود شايد رفتاراش با تو عادي باشه و چون تو بهش علاقه داري روش حساس شدي بي گدار به آب نزن
برات آرزوي موفقيت ميكنم
_____________________________________________
هرگز عشق را گدايي نكنيد معمولا چيز با ارزشي به گدا نميدهند

[mehrdad24]

تشکر از خانم صدف...

[cknd]

سلام دوستان گل من
نسرین جون واقعا متاسفم خب بعضی ها نمی دونن چی می خوان و اگر بدونن راهشو بلد نیستنصدف خانم مرسی از راهنماییت گلم ولی عزیزم من واقعا به این اقا علاقه ندارم توی نوشته ها مم برای اینکه دوستانو متوجه وضعیتم وسوالم بکنم مجبور شدم به چیزایی اشاره کنم که شاید گمراهشون کرد خب الان به کمک شما ها تازه به جای اصلی رسیدیم واون هم این رفتار بعضی از پسر هاست !!!!!!!!می دونم که توی دانشگاه خیلی هاتون مشکل منو دارید وحتی سوال منو می دونید راستش من تازه فهمیدم این رفتار فقط مخصوص هم کلاسی من نیست و رفتار خیلی از پسرهاست!واین یعنی دوباره اون سوال که هیچ کدومتون بهش اشاره نکردید توی ذهنم قوت گرفتراستش این روزا حالم خیلی گرفتست می دونید من زن پسر عمه ی ماما نمو خیلی دوست دارم اونم چون دختر نداره منو!از بچگی رابطمون خیلی خوب بود خییییییییییییلی نزدیک بود از قضا این خانوم دوتا پسر داره که به ترتیب 6سال و 3 سال از من بزرگترن منو و پسر کوچیکش یه رابطه ی صمیمی وعادی داشتیم اما با پسر بزرگش که بی نهایت به خودش شبیه ومن همیشه دوستش داشتم(البته مثل برادر)نه !خلاصه چند روز پیش توی مهمونی عمم هم دیگرو دیدیم باورتون نمی شه بچه ها با خشرویی تمام اومد و با خانوادم سلام و احوال پرسی کرد ولی انگار منو نمی دید اصلا انگار نه انگار که من اونجا وجود دارم و باید بهم سلام کنه از سمت راست شروع کرد نوبت من که رسید اصلا نگاهمم نکرد و با مادر بزرگم که کنار دستم بود گرم گرفت!اخر سر هم که با همه حال و احوالش تموم شد از بس من نگاهش کردم و منتظر شدم وباهاش گرم احوال پرسی کردم جوابمو داد و مثل خودم باهام رفتار کرد!یه بارم که بازن داییم داشتیم از کنارش رد می شدیدیم رومو برگردوندم سمتش اما اون بدون توجه به من تا وقتی رد شیم بهزن داییم نگاه می کرد!
این بار اولش نبود که با من این رفتارو می کنه اما من به خاطر انکه همیشه دوسش داشتم و به حریمش احترام می ذاشتم وبا اینکه خیلی ناراحت می شدم اما به دل نمی گرفتم الا ای حال رفتیم خونه و داشتم به مامانم شکایتشو می کردم که به سادگیم خندیدودرحالی که داشت مسخرم می کرد گفت فکر می کنی حواسش نیست خودم دیدم که از اونطرف ستون وایساده بود داشت نگات می کرد اونقدر این کارشم تابلو بود که من مامانو صدا کردم و بهش نشونش دادم(مامان بزرگمو می گفت کلی با هم خندیده بودند اونوقت من احمق)مامان گفت که با ترس این کا رو کرد اخرم طاقت نیاورد حواسشم به هیجا نبود بچه ها من باورم نمی شد حالم از خودم بهم خورد هم از خودم هم از اون و هم کلاسیم و اینجور رفتارا من واقعا نمی دونم بعضی از پسرا چه فکری می کنن و چه هدفی دارن خب اگه مردی چرا قایم موشک بازی در می اری خب مثل ادم رفتار کن باور کنید هنوز داره وجودم می سوزه چقدر از رفتارش همیشه خجالت می کشیدم!منو بگو که می ذاشتم به حساب سر به زیریش

[cknd]

خب ببخشید سرتونو درد اوردم اما در مورد اقای هم کلاسیم این هفته که اعصابم سر همین موضوع خورد بود از همشون بدم اومده بود اما از اونجا که کارای دنیا برعکسه مجبور شدم ازش یه سوال بپرسم پشتم نشسته بود وقتی ازش پرسیدم حسابی دست پاچه شد اما هرجوری بود جوابمو داد شماره ی صفحه جزورو می خواستم مثل احمقا با صدایی که از ته چاه در می اومد گفت سه تازه انگار من کر ولالم با دستم نشون داد.منم بلافاصله برگشتم بین دوکلاس با دوستم رفتم خرید سر کلاس همش جلو رو نگاه می کرد و مدام به سمت جلو متمایل می شد اونقدر که هم دوستم متوجه شد وصداش در اومد د هم استاد چپ چپ نگاه کرد وخندید زنگ اخرم کلی به دوستم سفارش کردم که حواسش به کیسه خریدم باشه چون حواس من حسابی پرت بود و می دونستم جاش می ذارم برای همین سپردمش به اون که از بخت بدم اونم یادش رفت از کلاس رفتیم بیرون دم در بودیم که از یکی جزوه بگیریم که اقا پشتمون اومدن وبعدم درحالی که معلوم بود کلی با خودش کلنجار رفته بهم گفت ببخشید کیسه ی تو کلاس مال شماست؟؟؟؟!!من داشتم عین ادم تشکر می کردم که ببخشید عین بز سرش رو انداخت پایین رفت این پسره دیوانست.........موقع رفتنم یا پشت ما بود یا جلو اخر ما مسیرمونو کج کردیم!به خدا من دیگه دارم دیونه می شم این به جهنم باز غریبست اخه ادم از خودی وفامیل دیگه انتظار نداره اونم از کسی که انقدر با مادرش وخانوادش نزدیکه واز بچکی باهاش بوده خیلی زور داره به خدا من نمی دونم پس این پسرای تالار کجان؟؟؟؟؟یا مشاورش میشه لطف کنید یکتون قشنگ توضیح بده که این رفتارای عجیب و غریب برای چیه و چه معنی می ده؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مثلا می خوان بگن اصلا به من توجه ندارن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اه زشته به خدا من دیگه موندم ببینم نکنه دلیل این رفتار مال قیافه و تیپ و اینجور حرفاست؟ واز روی غرورشون؟من که دیگه موندم به خدا.