به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 67
  1. #31
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    شنبه 14 اردیبهشت 92 [ 11:24]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    36
    سطح
    1
    Points: 36, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    4

    تشکرشده 13 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سارای عزیز ! اول معذرت میخوام به خاطر پاسخی که میخوام بذارم چون میدونم خیلی خوشت نمیاد . من فکر میکنم تو گرفتار یه حس شدید علاقه شدی که منطق ساپورتش نمیکنه و این اصلا خوب نیست . تفاوت سنیتون مسئله مهمیه که الان به خاطر علاقه به چشمت نمیاد ولی بهش فکر کن . شوق و اشتیاق اکثر اونایی که هم سن و سالن و با هم ازدواج میکنن به طور طبیعی با گذشت زمان کمرنگتر میشه چه برسه به 18 سال تفاوت . به این فکر کن که به احتمال قوی اون حداقل 20 سال زودتر از تو عمرش تموم میشه و شاید تو تو جوونی محکوم به تنهایی بشی . اینکه اون شما رو دوست داشته باشه طبیعیه کدوم مردی از این شرایط و آغوش باز یه دختر جوون و مهر و محبتش بدش میاد ؟ کف سنگین ترازو خود تویی . هر چقدر هم که شرایط مادی و ظاهری خوبی داشته باشه . بهانه هایی که میاره نشون دهنده منطق و قوه عقلانیشه ولی خب اون یه آدمه و تحت تاثیر احساساتش ممکنه باب میل تو عمل کنه ولی عقلش بهش گوشزد میکنه که این ازدواج اشتباهه . اگر هم ازدواج کنید با هر اتفاق و اختلاف ساده ای بهتون میگه تو خودت خواستی تو التماس کردی پس حق اعتراضم نداری .
    برات آرزوی خوشبختی دارم و امیدوارم تصمیم درستی بگیری . راستی اینم بگم خیلی به دوام احساسات امروزت مطمئن نباش . شاید باور نکنی از 22 سالگی تا 26 سالگی خیلی از ابعاد شخصیتی یه دختر عوض میشه . آرزوهاش پخته تر میشن احساساتش یه جور دیگه میشه حتی نگاه به زندگی هم ممکنه برات عوض بشه . باور کن این 4 سال به اندازه 40 سال به رشد و بلوغ بیشتری خواهی رسید . حداقل یه کوچولو شک کن به اینکه 8 سال دیگه یه مرد 50 ساله رو به اندازه امروز دوست داشته باشی . مردی که شوق و شورش برای زندگی ممکنه نتونه پاسخگوی نیازهای یه زن 30 ساله باشه .

  2. 6 کاربر از پست مفید جیران تشکرکرده اند .

    asemani (دوشنبه 09 اردیبهشت 92), sara.s (دوشنبه 09 اردیبهشت 92), tamanaye man (چهارشنبه 15 خرداد 92), فرهنگ 27 (سه شنبه 10 اردیبهشت 92), مصباح الهدی (دوشنبه 09 اردیبهشت 92), yalda30 (سه شنبه 10 اردیبهشت 92)

  3. #32
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط جیران نمایش پست ها
    سارای عزیز ! اول معذرت میخوام به خاطر پاسخی که میخوام بذارم چون میدونم خیلی خوشت نمیاد . من فکر میکنم تو گرفتار یه حس شدید علاقه شدی که منطق ساپورتش نمیکنه و این اصلا خوب نیست . تفاوت سنیتون مسئله مهمیه که الان به خاطر علاقه به چشمت نمیاد ولی بهش فکر کن . شوق و اشتیاق اکثر اونایی که هم سن و سالن و با هم ازدواج میکنن به طور طبیعی با گذشت زمان کمرنگتر میشه چه برسه به 18 سال تفاوت . به این فکر کن که به احتمال قوی اون حداقل 20 سال زودتر از تو عمرش تموم میشه و شاید تو تو جوونی محکوم به تنهایی بشی . اینکه اون شما رو دوست داشته باشه طبیعیه کدوم مردی از این شرایط و آغوش باز یه دختر جوون و مهر و محبتش بدش میاد ؟ کف سنگین ترازو خود تویی . هر چقدر هم که شرایط مادی و ظاهری خوبی داشته باشه . بهانه هایی که میاره نشون دهنده منطق و قوه عقلانیشه ولی خب اون یه آدمه و تحت تاثیر احساساتش ممکنه باب میل تو عمل کنه ولی عقلش بهش گوشزد میکنه که این ازدواج اشتباهه . اگر هم ازدواج کنید با هر اتفاق و اختلاف ساده ای بهتون میگه تو خودت خواستی تو التماس کردی پس حق اعتراضم نداری .
    برات آرزوی خوشبختی دارم و امیدوارم تصمیم درستی بگیری . راستی اینم بگم خیلی به دوام احساسات امروزت مطمئن نباش . شاید باور نکنی از 22 سالگی تا 26 سالگی خیلی از ابعاد شخصیتی یه دختر عوض میشه . آرزوهاش پخته تر میشن احساساتش یه جور دیگه میشه حتی نگاه به زندگی هم ممکنه برات عوض بشه . باور کن این 4 سال به اندازه 40 سال به رشد و بلوغ بیشتری خواهی رسید . حداقل یه کوچولو شک کن به اینکه 8 سال دیگه یه مرد 50 ساله رو به اندازه امروز دوست داشته باشی . مردی که شوق و شورش برای زندگی ممکنه نتونه پاسخگوی نیازهای یه زن 30 ساله باشه .
    تفاوت سنیمون مهمترین دلیل علاقه من به ایشونه. دلیلش خیلی چیزاست. شاید همون تجربه، شاید این که به خاطر سنش از اون غرور و منیت یه پسر نابالغ و خام بیرون اومده. شاید چون احساس میکنم یه پشتوانه دارم و خیلی چیزای دیگه...
    بله قبول دارم که با گذشت زمان شخصیت من تغییر میکنه. سلایقم تغییر میکنه. توی 30 سالگی هم آدم با 26 سالگی فرق داره. توی 40 سالگی ایضا با 30 سالگی. دلیل نمیشه آدم به خاطر تغییر یافتن ابعاد شخصیتش همسر و شریک زندگیشو هر چند سال یه بار که تغییر کرد نخواد. زندگی با همین تغییرش قشنگه. اصلا همین تغییر کردن با هم قشنگه.
    شما وقتی من میگم مرد 40 ساله، احیانا یه مرد 40 ساله ایرانی با شکم برآمده و موهای کم پشت تصور میکنید. چیزی که اکثر مردای ایرانی توی 40 سالگی بهش میرسن... احیانا نمیتونین یه آدم خوشتیپ بلند قامت با موهای مشکی مشکی و پوست تیره و اندام ورزیده تصور کنید. ولی این چیزیه که حامی من هست. توی 40 سالگی سالمتر و قوی تر و زیباتر از هر مردیه که من به عمرم دیدم. توی دانشگاه اکثر دخترا عاشقشن. ایشون هفته ای چهارده ساعت ورزش منظم میکنن. الان حدود بیست ساله رژیمی داره که هیچ مرد ایرانی رو ندیدم اینقدر سفت و سخت رعایت کنه. لب به فست فود و شیرینی و غذای چرب نمیزنه. شبها شام نمیخوره. بدنش کاملا ورزیده و قویه. از نظر سکس فوق العاده ست. من که یه دختر جوونم اونقدر انرژی و طراوت ندارم که اون داره.
    انگار من هرچی اینجا مینویسم کسی متوجه نمیشه که شرایط من و ایشون شرایط خاص هست.

    - - - Updated - - -

    خواهش: اینقدر نگید ولش کن... من به خدا تصمیمم رو گرفتم ... فقط الان در مورد خانواده ها مشاوره میخوام
    ویرایش توسط فرشته مهربان : پنجشنبه 12 اردیبهشت 92 در ساعت 02:55

  4. کاربر روبرو از پست مفید sara.s تشکرکرده است .

    ava48 (پنجشنبه 12 اردیبهشت 92)

  5. #33
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 دی 95 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    2,996
    سطح
    33
    Points: 2,996, Level: 33
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 97 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سارا جون حالا که تصمیم قطعیتو گرفتی برات ارزوی خوشبختی میکنم. امیدوارم زندگی همیشه بر وفق مرادت باشه.
    و جوری پیش بره که احساس رضایت و ارامش کنی...

    موفق باشی....
    در پناه حق....

  6. کاربر روبرو از پست مفید venus123 تشکرکرده است .

    sara.s (سه شنبه 10 اردیبهشت 92)

  7. #34
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    791
    Array
    سارا جان،
    می شه از ازدواج اول حامی و علت طلاقشون اگر می دونی بنویسی؟

    ضمن این که فکر می کنم سخت بتونی والدینت را راضی کنی. مساله اختلاف سنی یک طرف، ازدواج و طلاق قبلیش را چیکار می کنی؟

  8. #35
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 10 خرداد 92 [ 18:31]
    تاریخ عضویت
    1389-3-22
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    2,178
    سطح
    28
    Points: 2,178, Level: 28
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    79

    تشکرشده 13 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ahuman نمایش پست ها
    همیشه راه برگشت و توبه هست ولی دختر و زن با هم فرق دارن والا به همه می گفتن زن ;) واژه دختر برای همین اختراع شده
    من ک دوست دارم با یه دختر ازدواج کنم نه یه زن . شما چی دوستان ؟
    با سلام هامون جان منظور منو بد برداشت کردید نمیگم هر کی هرکاری دلش میخواد انجام بده بعد خوشو به بیخیالی بزنه
    حرف شما هم درسته هیچ پسری دوست نداره با زن ازدواج کنه
    منظورم اینه اگه این اتفاق افتاد نباید اون دختر را بخاطر این موضوع تا اخر عمر بدبخت کرد
    مطمئنن اون دختر همون لحظه داغ نمیفهمه ولی بعد تا آخر عمر پشیمونه؟؟:(

  9. کاربر روبرو از پست مفید yalda30 تشکرکرده است .

    sara.s (سه شنبه 10 اردیبهشت 92)

  10. #36
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    سارا جان،
    می شه از ازدواج اول حامی و علت طلاقشون اگر می دونی بنویسی؟

    ضمن این که فکر می کنم سخت بتونی والدینت را راضی کنی. مساله اختلاف سنی یک طرف، ازدواج و طلاق قبلیش را چیکار می کنی؟
    از ازدواج اول حامی هرچی میدونم از خودش شنیدم، خودش 24 سالش بوده خانومش 22 سال که با هم ازدواج کردند. توی دانشگاه با هم همکلاس بودند. (همسر اولشو بعدها از طریق فیسبوک بیشتر شناختم و جالبه بدونین که از همون اول ازش خوشم اومد) ایشون نویسنده‌ی معروفی هم هستند که من کتابشم دور از چشم حامی خوندم و یه کم بیشتر شناختمش. یه زن آروم و آروم و آروم و از نظر چهره معمولی اما تمیز و مهربون.
    دلیل طلاق اونجوری که از حامی شنیدم، مخالفت با مسافرتهایی که حامی واسه کارش میرفته، مخالفت با برقراری رابطه با دخترها (میگه من خیانت نمیکردم اون فکر میکرد میکنم) روانی کردن حامی بیخود و بیجهت و بی محلیهایی که گاهی تا ماهها طول میکشیده ، افسردگی شدید، گریه و غش کردن، قهر کردن؛ حرف نزدن، کار نکردن و فقط خوابیدن، جوری که حامی بعد از هشت سال دیده ازش متنفره و اونم دیده از حامی متنفره و توافقی جدا شدند.
    ولی اون زنی که من دورادور توی فیسبوک شناختم این چیزی نیست که حامی تعریف کرده. نسبت به سنش هم خیلی خیلی شکسته شده این خانوم. دوست دارم یه روز بشینم باهاش حرف بزنم. حتی واقعا ازش خوشمم میاد. ولی حامی میگه من نه حاضرم اونو یه بار دیگه ببینم و نه حاضرم صداشو بشنوم. میگه همین رابطه ای که تو هی از من بیشتر و بیشتر میخوای، اون ازش فرار میکرده و موقع رابطه با مو خوره هاش ور میرفته و هیچ حسی تو این سالها به من نداده. دیگه چیز زیادی نمیدونم. گفتم که همشو از خودش شنیدم و خیلی قابل اتکا نیست

    - - - Updated - - -

    ازدواج و طلاق قبلیش برام مهم نیست، دنبال مقصر هم نمیگردم تو رابطشون. امیدوارم یه بار شکست باعث شده باشه این بار حواسشو بیشتر جمع کنه. در این مورد میخوام از مشاور هم کمک بگیرم. وقتی تو رابطشون کنکاش میکنم چیزی دستگیرم نمیشه. حس میکنم حامی واقعا اون زنو از دست داده. نمیشناسمش ولی آدم قابل احترام و خوبی به نظر میاد و اون وحشی که حامی ازش ساخته از شخصیتش دوره

  11. 3 کاربر از پست مفید sara.s تشکرکرده اند .

    mamosh (سه شنبه 10 اردیبهشت 92), shabe niloofari (سه شنبه 10 اردیبهشت 92), شیدا. (سه شنبه 10 اردیبهشت 92)

  12. #37
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 مهر 93 [ 10:29]
    تاریخ عضویت
    1391-3-01
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    1,736
    سطح
    24
    Points: 1,736, Level: 24
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 64
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 16 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام

    تو تاپیک قبلی پست 26 خیلی خیلی روی من تاثیر داره و کمکم کرده تا بتونم تو زندگیم بهتر و قشنگ تر همراه همسرم باشم.
    لینک:
    http://www.hamdardi.net/thread27887-3.html

    از شما به خاطر ایجاد تاپیک و بحث هاتون و کاربر she ممنونم.

    دو تا مساله هست، یکی که گفتین ازدواج دایم به نظرتون جالب نیست و اون دیدگاه تون که تو تاپیک قبل در این مورد بیان کردید.
    قبل از ازدواج؛ این مساله رو با خودتون به توافق برسید. توی مجموعه آموزشی دکتر مجد ایشون پیشنهاد داده بود افراد پنج سال با هم ازدواج کنن، اگر خوششون اومد 5 سال دیگه تمدید کنن. و دلایلی رو بیان می کردن که این روش می تونه خوب باشه. شاید این راهکار تو فرهنگ ما جا نیفتاده باشه، ولی می تونه به شما و زندگی تون کمک زیادی بکنه.

    مساله دوم این که اگر در نظر دارید با همسر قبلیشون صحبت کنین حتما قبل از ازدواج تون با جناب (ح) این کار رو انجام بدید. این که این مساله رو با جناب (ح) در میان بگذارید یا نه با خودتون، نمی دونم. با همسر قبلیشون صحبت کنین چون این مساله تو فکرتون هست؛ ولی قبل از ازدواج خودتون.

    موفق باشید

  13. #38
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    213
    Array
    سلام

    اول رابطه جنسیتو باهاش قطع کن بعد تصمیم بگیر.من کاری ندارم حامی چند سالشه(هرچند مهمه) اما درک میکنم حس و حالتو.الان اگه مجبور شی جدا بشی احساس میکنی داری طلاق میگیری چون باهاش زندگی کردی.وقتی اون اتفاق جنسی بین تو و حامی افتاد احساس کردی مالِ حامی هستی. و واقعا میفهمم چرا انقد مصر به ازواج باهاشی.

    اما بازم میگم رابطه جنسیتو باهاش قطع کن.در حین رابطه داشتن نمیتونی به همه راههایی که داری فکر کنی.اصلا از من دلیل نخواه.رابطه رو که قطع کردی میفهمی چی میگم.

    از اونور جناب حامی با کوله باری از تجربه معاشرت با ادما و خصوصا خانوما در سراسر دنیا حتما جذابه.چرا که نه؟تو اوج پختگیه..پر از تجربه است.حالا سارا هم براش یه تجربه جدیده.از اونایی که تو پیری خاطرات اونو و دخترای دیگه رو برای خودش مرور کنه.

    احتمالا حامی خان فکر نمیکرده تو این شرایط بیفته.ازدواج!!این تو برنامه های حامی نبوده.اون بدون اعتماد به نفس نیست،اتفاقاً خیلی زرنگه...اما تو چی؟یه دختر 22ساله که اولین تجربتو و از دست دادن بکارتتو با اون داشتی.حق داری وابستش بشی.من اینجا به حامی ایراد میگیرم نه تو.اون که مثلا دنیا دیده و با تجربست باید عاقبت ماجرا رو از اول میدونست.

    حالا قضیه اینجاست که من اونجا هی گریه و زاری که تورو خدا منو ول نکن. اونم هی اصرار که من واسه خودت دارم این کارو میکنم. و بعدا میای ازم تشکر میکنی. (میل جنسی هم در حد صفر) یعنی شیش ساعت من پیشش بودم عین باباها بغلم میکرد و منو میبوسید. اونم به اصرار من. آخرشم دعوام کرد که اگه این کارارو بکنی دیگه نمیذارم بیای پیشم. انگار نه انگار.
    حالا هم که میخواد بره تو با گریه و زاری و تحریک جنسی میخوای پابند خودت کنیش...
    به خیال خودت یکی دیگه از همون دخترای دانشگاهتون یا بیرون یا توی سفرها نمیتونه گریه و زاری کنه.فکر کردی بقیه زنانگی ندارن؟نمیتونن همینطوری حامی جان رو تحریک کنن؟

    من الان چند شبه این موضوع فکرمو درگیر کرده. تفاوت عشق و هوس رو از کجا باید بدونم؟
    باز خوبه این به ذهنت رسید.وقتی جنابعالی درگیر روابط زناشویی با حامی هستی نمیتونی بفهمی.

    نمیگم باش ازدواج کن یا نکن اما رابطه جنسی که هیچ،رابطه جسمیتو هم باش قطع کن.بعد تصمیم بگیر.

    جریان رو به مامانت اگه میخوای بگو.یا یه مشاور بهش بگه.اما به بابات نگو.گناه داره.نذار غرور مردونش بشکنه.به مامانتم که میخوای بگی،بی حیا بازی در نیار.سند افتخار نیست که بخوای جار بزنی و با افتخار سینتو ستبر کنی که بین من و حامی این اتفاق افتاده و الا و بلا باهمین میخوام ازدواج کنم.

    حالا تو اگه از کل 3تا تاپیکت بتونی فقط رابطه جسمیتو باهاش قطع کنی بزرگترین قدمو برداشتی.بعد میببینی یخ وابستگی چطور آب میشه.
    سسسسسخخخته.اما میشه.


    بعد که دیگه وابستش نبودی میتونی منطقی با یه بزرگتر یا مشاور فکر کنی ببینی به صلاحته باش ازدواج کنی یا نه؟به هرحال هرکدوم معایب و مزایای خودشو داره که تو یه فضای عقلانی میشه راجبش تصمیم گرفت

    موفق باشی

    اینم چیزی که میخواستی.تفاوت عشق و هوس

    http://hamdardi.com/?part=menu&inc=menu&id=147
    ویرایش توسط بهار.زندگی : سه شنبه 10 اردیبهشت 92 در ساعت 11:09

  14. 7 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    asemani (سه شنبه 10 اردیبهشت 92), tamanaye man (چهارشنبه 15 خرداد 92), taraneh89 (سه شنبه 10 اردیبهشت 92), فرهنگ 27 (سه شنبه 10 اردیبهشت 92), هلیا66 (سه شنبه 10 اردیبهشت 92), داود.ت (سه شنبه 10 اردیبهشت 92), سنجاب بازیگوش (سه شنبه 10 اردیبهشت 92)

  15. #39
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 تیر 92 [ 15:23]
    تاریخ عضویت
    1392-2-10
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    209
    سطح
    4
    Points: 209, Level: 4
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 39 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سارای عزیز
    اگه سودای اینو داری که حامی چون یبار طلاق رو تجربه کرده پس قدر تورو داره سخت در اشتباهی
    چون آقایون برعکس عمل می کنن
    یبار تجربه داره زیرو بمو همه چیشو میدونه ترسشم ریخته
    همسر من تجربه طلاقو داره الانم تو هر بحثمون 100 بار میگه طلاق بگیریم
    انگار طلاق گرفتم براش مثل دوش گرفتنه به همین راحتی

  16. 7 کاربر از پست مفید atria تشکرکرده اند .

    ava48 (پنجشنبه 12 اردیبهشت 92), maryam1363 (چهارشنبه 11 اردیبهشت 92), tamanaye man (چهارشنبه 15 خرداد 92), فرهنگ 27 (سه شنبه 10 اردیبهشت 92), بی دل (سه شنبه 10 اردیبهشت 92), بهار.زندگی (سه شنبه 10 اردیبهشت 92), سنجاب بازیگوش (سه شنبه 10 اردیبهشت 92)

  17. #40
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 10 بهمن 94 [ 17:49]
    تاریخ عضویت
    1391-5-05
    نوشته ها
    218
    امتیاز
    3,571
    سطح
    37
    Points: 3,571, Level: 37
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    764

    تشکرشده 865 در 204 پست

    Rep Power
    35
    Array
    با سلام و احترام،

    سارا خانم یادتونه در اسفندماه فرمودید دچار اختلال دوقطبی/بایپولار هستید؟
    نقل قول نوشته اصلی توسط sara.s نمایش پست ها
    در مورد بیماری بایپولار که روانپزشک برای من تشخیص داد
    بیاید به تاپیکهای شما به ترتیب تاریح نگاهی بندازیم:
    به استاد دانشگاهم وابستگی شدید پیدا کردم.
    دارم فراموشش میکنم... (تصمیم میگیرید وابستگی رو به فراموشی بسپرید)
    برنامه درستی برای زندگی ندارم (ناتوانی در تمام کردن کارها، یکی از ده ها نشانه های دو قطبی)
    استادم میگه دارم ازدواج میکنم، میخوام بمیرم (تصمیم قبلی رو کنار میگذارید و در جهت مخالف آن حرکت میکنید)
    میخوام ازم خواستگاری کنه!


    - گاهی فوق العاده با روحیه و انرژی هستید (تاپیک دارم فراموشش میکنم)، گاهی افسرده و غمگین (تاپیک ازدواج استاد، میخوام بمیرم!).
    - رابطه عاطفی شما بی ثبات و پر تلاطم بوده
    - اعتیاد به الکل و دخانیات. نیمی از افراد دو قطبی دچار این اعتیاد هستند.
    - زود رنجی: چند بار با اعضای انجمن بخاطر نظراتشون وارد فاز تدافعی و سپس تهاجمی شدید. (آخرین نمونه)


    ریشه اکثر مشکلاتی که براشون تاپیک باز کردید همین اختلالیست که دچارش هستید. شما دو راه برای تصمیم پیش رو دارید:

    راه یک:
    • مرتب و بدون قطع جلسات تراپی به روانشناستون مراجعه کنید.
    • داروهایی که برای شما تجویز میکنند رو با دقت بشناسید: عوارض اونها رو به خاطر بسپارید و یاد بگیرید اونها رو با چه غذاهایی باید و نباید میل کنید.
    • بدون هماهنگی با روانپزشکتون هرگز داروها رو قطع نکنید
    • روزانه حداقل 20 دقیقه پیاده روی کنید یا اگه فرصت دارید، یک ساعت ورزش کنید


    راه دو:
    • تغییری در روش زندگیتون ندید. راه های پرریسک رو بدون تحلیل و سبک سنگین کردنشون (احساسی و غیر منطقی) طی کنید و در انتها عواقب مثبت و منفی اونها رو به جون بخرید.


    اگه راه یک رو انتخاب کردید، که شکر خدا! اون موقع قادر هستید مشاوره های دوستان رو درک و مدیریت کنید.

    اگه راه دو رو انتخاب کردید، باور کن خواهرم هر چقدر دلیل بیاریم تا تصمیمی بگیرید و حداقل آسیبها رو متحمل بشید، نتیجه اش بادوام نخواهد بود.

    به شما اطمینان میدم که قلباً اعتقاد دارم فطرت شما ناپاک نیست. گناهی نکردید که به این اختلال دچار هستید. :)

  18. 10 کاربر از پست مفید Serok تشکرکرده اند .

    Aram_577 (سه شنبه 10 اردیبهشت 92), ava48 (پنجشنبه 12 اردیبهشت 92), meinoush (سه شنبه 10 اردیبهشت 92), samanis (سه شنبه 10 اردیبهشت 92), sara.s (چهارشنبه 11 اردیبهشت 92), tamanaye man (چهارشنبه 15 خرداد 92), فرهنگ 27 (سه شنبه 10 اردیبهشت 92), فرشته مهربان (پنجشنبه 12 اردیبهشت 92), بی دل (سه شنبه 10 اردیبهشت 92), بهار.زندگی (سه شنبه 10 اردیبهشت 92)


 
صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.