سلام مجدد
شايد به خاطر اينكه همسرم
يك دفعه بعد از اون قهر يك ماهه
در واقع با توضیحاتی که داده شد " یک دفعه" نیست چند سال عقبه پشت این یک ماه قهر هست که مورداییشو بررسی کردیم.
در خصوص کارتون و مریضاتون یه چیزایی به نظرم می رسه:
شغل شما چون ارتباطش با آدمها زیاده هم میتونه باعث بشه از دیگران محبت بگیرید هم نفرت.
اولین قدم برای اینکه دیگران ما رو درک کنند اینه که ما هم اون ها رو درک کنیم. مثلا وقتی غر میزنند که زمان زیادی معطل شدند میتونید با یه لحن صمیمانه ای ازشون دلجویی کنید مثلا بگید : " میدونم خیلی معطل شدید و از من ناراحت هستید امیدوارم بتونم بهترین برنامه ی درمانیمو برای شما پیاده کنم" ؛ ممکنه فرد به قدری صبرش کم باشه که این جمله هم فایده نداشته باشه، یه جمله ی دیگه با همین مفهوم بگید . معمولا در بدترین شرایط بعد سه بار خشم فرد فروکش میکنه و اون از شما راضی هم میشه .
حالا این کار رو برا چی انجام بدید؟ آیا این یه جور باجه؟ نه، اینجا قرار نیست از حقی دفاع کنیم ، فقط قصدمون اینه که درک کردن دیگران رو تمرین کنیم. وقتی درکشون کنید اونا هم به شما حق میدند. ترجیح میدید مریضاتون وقتی اتاقو ترک میکنند تو چشماشون رضایت و محبتشونو نسبت به خودتون ببینید یا نفرتشونو ! قطعا مورد اول باعث میشه در پایان کارتون احساس بهتری نسبت به خودتون داشته باشید و با استرس کمتری به خونه برید.
پس از محیط کارتون به عنوان یک مکان تمرینی برای نحوه ی ارتباط با آدمایی که عصبی ناراحت افسرده هستند استفاده کنید چون هم به خودتون و هم به اونها کمک کردید، حس خوبیه وقتی تونسته باشید یه آدم عصبانی رو آروم کنید؛ امتحان کنید! . حالا چطور به خودتون کمک میشه؟ وقتی آخر کار حس بهتری داشته باشید بعدش با آرامش بیشتر و خستگی کمتری به خونه میرید ضمن اینکه وقتی رسیدید خونه شوهرتون رو هم میتونید درک کنید. مثلا وقتی بهتون میگه بهشت زیر پای کارمندان نیست میتونید بهش بگید :" معلومه خیلی اذیتت کردم و از من دلخوری که این جمله رو دربارم بگی، من بهت حق میدم؛ من هر وقت که آماده باشی حاضرم از ناراحتیات بشنوم"
خلاصه با یه تیر سه نشون زدیم: 1-مردم 2- خودتون 3 - شوهرتون
و خلاصه ی دیگه اینکه ، سختی ها موانع و مشکلات زندگی مثل باکتری میمونند، شما باید باهاشون روبه رو بشید تا به نوعی پادتن لازمه در روانتون ساخته بشه و نسبت به شرایط مشابه مقاوم و پایدار بشید.
تا اینجا من گفتم حالا شما بگید تا حالا از همدردی چه چیزایی یاد گرفتید و چقدر تلاش کردید پیادشون کنید؟ گفته بودید بعد از برگشت از مسافرت تاپیکها رو می خونید.
تا هفته ی بعد،(اگر زنده بودم)
خداحافظ
- - - Updated - - -
سلام مجدد
شايد به خاطر اينكه همسرم
يك دفعه بعد از اون قهر يك ماهه
در واقع با توضیحاتی که داده شد " یک دفعه" نیست چند سال عقبه پشت این یک ماه قهر هست که مورداییشو بررسی کردیم.
در خصوص کارتون و مریضاتون یه چیزایی به نظرم می رسه:
شغل شما چون ارتباطش با آدمها زیاده هم میتونه باعث بشه از دیگران محبت بگیرید هم نفرت.
اولین قدم برای اینکه دیگران ما رو درک کنند اینه که ما هم اون ها رو درک کنیم. مثلا وقتی غر میزنند که زمان زیادی معطل شدند میتونید با یه لحن صمیمانه ای ازشون دلجویی کنید مثلا بگید : " میدونم خیلی معطل شدید و از من ناراحت هستید امیدوارم بتونم بهترین برنامه ی درمانیمو برای شما پیاده کنم" ؛ ممکنه فرد به قدری صبرش کم باشه که این جمله هم فایده نداشته باشه، یه جمله ی دیگه با همین مفهوم بگید . معمولا در بدترین شرایط بعد سه بار خشم فرد فروکش میکنه و اون از شما راضی هم میشه .
حالا این کار رو برا چی انجام بدید؟ آیا این یه جور باجه؟ نه، اینجا قرار نیست از حقی دفاع کنیم ، فقط قصدمون اینه که درک کردن دیگران رو تمرین کنیم. وقتی درکشون کنید اونا هم به شما حق میدند. ترجیح میدید مریضاتون وقتی اتاقو ترک میکنند تو چشماشون رضایت و محبتشونو نسبت به خودتون ببینید یا نفرتشونو ! قطعا مورد اول باعث میشه در پایان کارتون احساس بهتری نسبت به خودتون داشته باشید و با استرس کمتری به خونه برید.
پس از محیط کارتون به عنوان یک مکان تمرینی برای نحوه ی ارتباط با آدمایی که عصبی ناراحت افسرده هستند استفاده کنید چون هم به خودتون و هم به اونها کمک کردید، حس خوبیه وقتی تونسته باشید یه آدم عصبانی رو آروم کنید؛ امتحان کنید! . حالا چطور به خودتون کمک میشه؟ وقتی آخر کار حس بهتری داشته باشید بعدش با آرامش بیشتر و خستگی کمتری به خونه میرید ضمن اینکه وقتی رسیدید خونه شوهرتون رو هم میتونید درک کنید. مثلا وقتی بهتون میگه بهشت زیر پای کارمندان نیست میتونید بهش بگید :" معلومه خیلی اذیتت کردم و از من دلخوری که این جمله رو دربارم بگی، من بهت حق میدم؛ من هر وقت که آماده باشی حاضرم از ناراحتیات بشنوم"
خلاصه با یه تیر سه نشون زدیم: 1-مردم 2- خودتون 3 - شوهرتون
و خلاصه ی دیگه اینکه ، سختی ها موانع و مشکلات زندگی مثل باکتری میمونند، شما باید باهاشون روبه رو بشید تا به نوعی پادتن لازمه در روانتون ساخته بشه و نسبت به شرایط مشابه مقاوم و پایدار بشید.
تا اینجا من گفتم حالا شما بگید تا حالا از همدردی چه چیزایی یاد گرفتید و چقدر تلاش کردید پیادشون کنید؟ گفته بودید بعد از برگشت از مسافرت تاپیکها رو می خونید.
تا هفته ی بعد،(اگر زنده بودم)
خداحافظ
من دیوانه چو زلف تو رها میکردم / هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود
علاقه مندی ها (Bookmarks)