این آدم به شما اعتماد به نفس بیش از حد داده و حالا که این موضوع رو متوجه شدین اعتماد به نفستون رو به کل از دست دادین در صورتی که نباید اینجوری باشه
شما با تلاش میتونید به هر چیزی که میخواین برسید.
![]()
تشکرشده 215 در 103 پست
این آدم به شما اعتماد به نفس بیش از حد داده و حالا که این موضوع رو متوجه شدین اعتماد به نفستون رو به کل از دست دادین در صورتی که نباید اینجوری باشه
شما با تلاش میتونید به هر چیزی که میخواین برسید.
![]()
کیارش۲ (چهارشنبه 27 دی 91)
تشکرشده 231 در 82 پست
سلام نازنين جان
مگه نميگي كه علاقه ات به خوندن كتابهاي روانشناسي بيشتر شده، پس بايد خوندن اين كتابها برات مفيد و مثمر ثمر بشه نه اينكه فقط به صرف داشتن مطالعه آزاد اونها رو بخوني و از بقيه امور زندگيت غافل بموني.
به نظر من كمي تنبلي و شيطنت با هم مخلوط شدند و براي انجام دادن كارهات بهانه گيري مي كني.
عزيزم، اين چه حرفيه كه مي خواي بي خيال كارشناسي ارشدت بشي. تو مگه وقتت رو كه براي ادامه تحصيلت گذاشتي از سر راه آوردي كه به اين راحتي درمورد انصراف صحبت مي كني.
مشكل تو اينه كه فقط كمي كارهات رو هم تلنبار شدند و الان با يه حجمي از كارهاي انجام نشده روبرو شدي ولي اين دليل نميشه كه مسئله رو اينقدر بزرگ كني. شروع كن و ذره ذره از اين حجم كارها رو انجام بده تا بارت هم سبكتر بشه.
فقط كافيه كه شروع كني، بعد از يه مدت همه كارها به روال عادي بازخواهند گشت.
موفق باشي.![]()
صنم_64 (چهارشنبه 27 دی 91)
تشکرشده 5,973 در 1,154 پست
نازنين،
طبق توصيه شما، تاپيكتون رو خوندم!
باعنوانش موافق نيستم! به اين بي كفايتي نمي گن... اما اگر ادامه پيدا كنه، شايد شما تجربه بي كفايتي رو داشته باشيد! اما فعلا بي كفايت نيستيد!
شما بايد به خودتون كمك كنيد!
هر چند مي گوييد كه دوست نداريد به اون رابطه با استاد نقاشي برگرديد، اما دلتون براي اون حرفها، نه براي اون شخص الزاما، تنگ شده و دوست داريد يك نفر به شما انرژي بده!
((( در مورد اون شخص بايد بگم كه به آرتيست جماعت، اعتماد نكنيد! همه اين دسته از آدمها، يه جورين! حرفاشون... نگاهشون... دقتشون...نمي گم بد هستند ها! اما يه جوري هستند ديگه... اين تو پرانتز بود)))
اما چه كسي مي تونه به شما انرژي بده؟ اين انرژي بايد از كجا بياد؟ از طرف يكي ديگه؟ خب وقتي اون يكي ديگه، نبود تكليف چيه؟
اين مشكل شما، با تمرين، اما باحوصله و ممارست، طي حدودا سه ماه حل مي شه... مشروط به اينكه دختر حرف گوش كني باشيد!
يك دفتر برداريد/ الزاما زيبا باشد! الزاما شيك باشد/ الزاما يك كش داشته باشد كه به سادگي باز نشود/ مي تونيد با يك سر رسيد خيلي زيبا شروع كنيد!
هر صفحه اين دفتر تاريخ بزنيد و متعلق به يك روز است!
بالاي هر صفحه: يك خصوصيت مثبتي كه روز گذشته در خودتون ديديد درشت مي نويسيد! و دليلش رو خلاصه مي نويسيد/ مثلا : مهربان بودم! ( چون به همكارم كمك كردم و چشمداشتي نداشتم) / يا زيبا بودم ( چون (خانم / آقاي / خودم) من رو با نگاهشون تحسين كردند/ خصوصيات جزئي! حتي تكراري!
در هر صفحه زير عبارتي كه بالاي صفحه نوشتيد در مورد خودتون، سه ستون باز كنيد/ ستون يك : آنچه مي خواهم / ستون دو: آنچه انجام دادم/ ستون سوم: موانع كار من و زمان بعدي / و در نهايت يك صفحه بنويسيد از امروز چه احساسي داشتيد.
ستون آنچه مي خواهم رو اول صبح/ قبل از صبحانه و حمام در لباس خواب، پر مي كنيد...پس دفترچه جاش شبها كنار بالش شماست! و ستون آنچه انجام دادم رو شب و موانعي رو كه نگذاشت شما كارتون رو انجام بديد رو بنويسيد...
اما در ستون آنچه مي خواهيد چه چيزهايي رو بنويسيد:
هر چيزي كه واقعا مي خواهيد! آرزوهاي كوچك و روزمره! نه طولاني! اينجا اصلا جاي آرزوهاي طولاني نيست! يعني نمي نويسيد كه "مي خواهم عاقبت به خير شوم"
جزئيات رو بنويسيد. كاملا واقعي! هيچ كس اين دفتر رو نمي خونه! پس شما لازم نيست بنويسيد كه چه آدم پر كاري هستيد! همه چيز رو با جزئيات بنويسيد! مثلا امروز مي خواهم قسمت ... رو از نقاشي آبرنگ انجام دهم/ امروز دوست دارم .... رو ببينم/ هر چي رو كه مي خواهيد يا آرزو داريد در آن روز انجام دهيد! من بهش مي گم آرزوهاي روزمره! مثلا پياده روي و گوش دادن به موسيقي 10 دقيقه! جزئيات روزمره شما، بهتره همراه با زمان شروع باشه ( زماني كه مي خواهيد اون كار رو آغاز كنيد،مثلا ساعت 11) ! مدت زماني كه به اون كار اختصاص مي ديد رو هم بنويسيد بسيار عالي خواهد بود و تا حدي الزاميه! يه ترتيبي رو سعي كنيد در نوشتن كارهايي كه مي خواهيد انجام بديد رعايت كنيد و اون " از سخت به آسون " هست... سخت ترين كار و نشدني ترين كار رو اول بنويسيد! وقتي آنچه مي خواهيد انجام بديد رو مي نويسيد، دو نكته رو در نظر بگيريد! واقعي باشه و شدني! نكته دوم اينكه مهم نيست اگر حتي نتوانستيد اون كار رو انجام بديد! پس به اينكه آيا مي توانم يا نمي توانم فكر نكنيد و قضاوت نكنيد! (بعدا منظورم رو بهتر مي فهميد) به واژه " آرزوهاي روزمره " دقت داشته باشيد
اگر كاري رو نتوانستيد انجام بديد! خودتون رو سرزنش نكنيد! بنويسيد مثلا : نتونستم ليلي (مثلا دوستتان) رو ببينم!
تو ستون موانع : دليل واقعي اون رو بنويسيد: برنامه ريزيم خيلي فشرده بود! نكته مهم اينه كه شما بايد زمان بعدي رو براي انجام اون كار مشخص كنيد! مثلا هفته آينده يكشنبه مي بينمش!
توجه داشته باشيد كه با شروع هفته چهارم پريود، يك علامت مشخص بر روي صفحه اون روز بزنيد تا روز سوم پريود/
هميشه توجه داشته باشيد كه در روزهايي كه علامت زده ايد نمي توانيد برنامه هايي رو كه بار عاطفي زيادي دارند قرار بديد و با تمرينات ريلكسشن، مراقبت از پوست نه تغذيه پوست، خوشگذورني با دوستان، تمرينات تنفسي و ... از خودتون مراقبت كنيد!
بدون شرط بپذيريد: يكي از كارهايي كه بايد انجام بديد، مراقبت از پوست و مو و يادگيري خودآرايي است بصورت حرفه اي! مي تونيد از طريق كلاس، مجلات و اينترنت اين كارها رو ياد بگيريد و از پوستتون مراقبت كنيد!
مصرف آهن رو به شما توصيه مي كنم كه بصورت مكمل حتما آهن بخوريد
مصرف ويتامينهاي گروه ب براي شما لازم و ضروري است!
اگر رژيم غذايي خاصي داريد، كمي تعديلش كنيد و سخت نگيريد... حداقل يك ماه!
تغييرات رو خواهيد ديد! آرام اما بسيار با ثبات!
سوالي بود بپرسيد...
نكته اي در مورد ستون اول:
عنوان ستون اول رو بنويسيد : آنچه مي خواهم انجام دهم ( "انجام دهم" رو بالا جا انداخته بودم)
نكته اي در مورد ستون دوم:
در مقابل هر كار ستون اول ، در ستون دوم آنچه انجام داديد و نداديد رو بنويسيد!
شايد در هفته هاي اول اين ستون خيلي پر بشه، نا اميد نشيد! اين ستون كمكتون مي كنه كه موانع رو شناسايي كنيد... و اون ها رو از ميون برداريد!
نكته در مورد ستون سوم:
تو نوشتن موانع واقعيت رو بنويسيد/ مانع تراشي نكنيد! مثلا بنويسيد : تنبلي!!! به همين سادگي!
تشکرشده 6,121 در 1,114 پست
از کمک ها و حرفای بسیار خوبتون ممنون
از اینکه درکم می کنید ممنونم
نمی دونم چرا فکر می کنم تغتغییرات جزیی داره توم ایجاد میشه
مثلا امروز 1 کار مفید کردم
نشستم هرچی فایل مربوط به پایان نامه ام بود رو ریختن رو یک فلش و دسته بندیش کردم ...:)
نوشته اصلی توسط sci
نازنین آریایی (چهارشنبه 27 دی 91)
تشکرشده 5,973 در 1,154 پست
نازنین،
من نمی دونم تصمیم درستی گرفته اید یا خیر، چون فرصت نکردم مشکلاتی که با نامزدتون داشتید رو بخونم! اما اگر این تصمیم رو اجرایی کردید و تموم شده، دیگه مهم نیست.. بهش فکر نکنید!
چیزی رو که گفتم بدون شرط بپذیرید، یکی از مهمترین کارهاست! ولی هم نداره! چون می دونستم ولی داره، گفتم بدون شرط!
در مورد HGB هم بله درسته همون هموگلوبین هست. من کم خونی شما در پستهایی که گذاشته بودید، حدس زدم! هر چند شما رو ندیدم و همچنین پریودهای ناراحت کننده رو... حداقل HGB شما باید روی 12 باشه، حتما با پزشک مشورت کنید. در محدوده خطر نیست اما لازمه در حد نرمال قرار بگیره.
حتما اون دفتر و برنامه رو شروع کنید... دقیق و مو به مو! همه چیزایی که نوشتم برای شماست و کلی نیست!
ببینید در مورد سخت ترین کارها، شما باید جزئیات رو واقعی بنویسید! نمی تونید بنویسید روی پایان نامه کار می کنم! این کلی است! بنویسید چی کار می خواهید برای پایان نامه انجام دهید... از سبک شروع کنید!
ساعت خواب شما حتما باید طی یک هفته تنظیم بشه...
بحث صبحانه و حمام رو برای این گفتم که شما وقتی از خواب بیدار می شوید، می نویسید که می خواهید چه کار کنید! قبل از هر کاری... پس می تونید بنویسید : یک صبحانه توپ بخورم..
موفق باشید و مطمئنم که می توانید
تشکرشده 6,121 در 1,114 پست
سلام
من این برنامه ریزیم رو ازامروز شروع کردم،ولی فکر کنم برای روز اول اصلا خوب نبود...
به هر حال عکس گرفتم ازش
البته فکر نکنید انقدر بد خطم ها خوب آخه چون دفترم کوچیکه نمیشه زیاد توش خوش خط نوشت
فقط اولین برنامه ام رو به عنوان نمونه می زارم بعد اگر خوب نبود تغییر می دم اگر خوب بود ادامه می دم
اخه یکی دوبار شروع کردم به برنامه ریزی ولی همین دو سه روز ادامه دادم و ولش کردم چون هیچ کدوم رو نمی رسیدم انجام بدم بیخیال می شدم ....
نمی خوام این دفعه هم مثل اون دفعه ها ولش کنم..
![]()
کار شما 3 از نظر خودم کار خیلی خیلی مهمی بود اخه اخرین باری که با استادم در تماس بودم اصلا یادم نیست و هر روز هم به خودم می گفتم امروز زنگ می زنم ولی از زیرش در میرفتم ....
یعنی اصلا می گفتم بزنم که چی!
ولی امروز زنگ زدم اولش که عصبانی شد کمی گفت شما ظرفیت من رو اشغال کردید و اصلا از شما خبری نیست !
ولی بعدش خوب شد و گفت باید حضور ا ببینمش تا ببینه کجای کارم و راهنماییم کنه!
خوب فکر کنم استارت پایان نامه ام رو زدم و به قول بهار شادی 6 ماه وقت دارم و می رسونمش :)
کار شماره 1 هم از اون کارهایی هست که خیلی وقته کشش دادم و کار سر کارم هست و خیلی عذاب وجدان دارم که سهل انگاری کردم ولی خوشبختانه کاری نیست که deadline خاصی داشته باشه .کسی منتظرش باشه یعنی هر وقت تموم شد ،شده ولی خوب این کارو بقیه خیلی سریع تر از من انجام دادن
من کلا کارمند مسئولیت پذیری بودم و یک مدت کوتاه که این جوری شدم البته خیلی ها فهمیدن و همش بهم می گن انگار تو فضایی
بعضی همکارام می گن ی جوری شدی الان پشت سرت بمب بترکه برنمی گردی ببینی چه خبره!
یعنی منظورم اینکه فکر نکنید کلا تو کارم سهل انگار بودم ..:(
به هر حال این رو گذاشتم که مطمئن شم درست برنامه ریزی کردم راستی دفترم هم خیلی جلدش خوشگله ولی می ترسم شناسایی شم دیگه نمی زارم :)
خطمم خیلی بد شده ولی تو عکس این جوره خودش بد نیست
برای ساعت های حضورا تو همدردی هم برنامه دارم :)
کم تر می ام خیلی و همین طور 1 دیر تر نمی خوابم .
وقت دکتر هم گرفتم :) خوب کلا فکر کنم امروز روز خوبی برام بود.بر خلاف چیزی که اول نوشتم انگار خیلی کارهایی که سراغی ازشون نمیگرفتم رو شروع کردم
واقعا هیچ وقت این جوری برنامه هام رو جدی نگرفته بودم....
ممنون از همتون
اگر برنامم خوب بود ...
ایشالا پست بدیم رو تو این تاپیک زمانی می زارم که بیام بگم دفاع کردم ونمره ام این شده
Hadi99g (دوشنبه 03 اسفند 94), نازنین آریایی (چهارشنبه 27 دی 91)
تشکرشده 1,334 در 350 پست
سلام عزییزم بهت تبریک میگم
واقعا بهت تبریک میگم
آفرین به همتت که شروع کردی
در ضمن خطت هم خیلی قشنگه و خیلی هم با سلیقه ای خانم هنرمند
راستش منم امروز 2,3 جا رفتم واسه خرید یه سالنامه ی قشنگ,اما پیدا نکردم
همین صفحه ی تاپیک رو تو موبایلم سیو داشتم و همش مرور میکردم
ایشالله منم میخوام از فردا شروع کنم
میدونمم موفق میشی,ادامه بده نارنین![]()
شوکا (چهارشنبه 27 دی 91)
تشکرشده 5,973 در 1,154 پست
افرین،
به هیچ وجه نا امید نشوید... پستی که گذاشتم رو مرور کنید! برای شروع خیلی بهتر از تصور من بودید.. افرین
در مورد اخرین کار که نوشتید بی حوصلگی و نمی دانم فعلا... این قابل قبول نیست! وقتی کاری رو می خواهید انجام بدید پس باید انجام بدید. پس حتما مانع رو شناسایی کنید که چرا بی حوصلگی؟؟ زمان بعدی رو مشخص کنید.. هر چند دور باشد!
نتایج درخشان خواهد بود برای شما مطمئن باشید
سوالی بود بپرسید
sci (چهارشنبه 27 دی 91)
تشکرشده 96 در 29 پست
ممنونم آقاي sci منم همچين دفتري رو ديروز درست كردم و قراره از امروز شروع كنم براي اجرا... هنوز كه شروع نكردم و كاري انجام ندادم خيلي خوشحالم
همش كه ميخام كار بيهوده اي انجام بدم ياد اون دفتره مي افتم
farnaz_a (چهارشنبه 27 دی 91)
تشکرشده 1,946 در 612 پست
وقتی این برنامه رو آقای sci گذاشت اینجا واقعا میدونستم کارآمده و خوب راهکارهای خوب به خوبی شناخته میشن
دقیقا من از 20فروردین این کارو انجام دادم و شروعش عالی بود ...
روز اول
تونستم بعد 4 سال رانندگی کنم به تنهایی و این برام خیلی لذت بخش بود( آرزوی روز مره ای که هر گز عملی نشده بود و یک روز پاشدم و گفتم من میخوام که انجامش بدم و انجام شد)
روز دومم
خیلی از برنامه ها انجام نشد اما بازم 40 درصدش پیش رفت
روز سومم
یه اتفاق رویایی برام افتاد و با اینکه دیشبش ساعت 3 خوابیده بودم صبح تونستم بیدار شم برای نماز اول وقت که تو برنامم بود( اما یه تجربه جالب بود ! خودم تو خواب با یه چهره دیگه خودمو بیدار کردم! توضییح نمیدوم الان میاد میگید برو پیش روانپزشک در حالی که از این تجربه های ماورایی من زیاد دارم)
روز چهار و پنج آزاد بود و به مسافرت گذشت
روز شش خیلی خوب بود .
کلا در عرض این شش روز به خیلی کارام رسیدم ... کلاس ورزش نماز سر وقت نوشتن طرح پایان نامه و رسیدن به خودم و... اما همیشه یه کاری بود که انجام نمیشد اونم پیاده روی
و امروز روز هفتم
خیابون ولیعصر رسما شده بود رودخونه و همه وایستاده بودن همو نگاه میکردن و اصلا نمیشد از خیابون رد شد منم که دیگه میخواستم امروز حتما پیاده روی رو برم( از تاثیرات این برنامه) تصمیم گرفتم از توانیر تا ونک و پیاده برم که البته چاره ایم نداشتم هوااام توپ و دو نفره و بارووون شدید ...
بعد از ونک هم از اونجا تا مترو حقانی پیاده رفتم که خیلی خوب بود اما خیس خیس شدم تو راه یه آقایی گفت بیا از چتر من استفاده کن گفتم مرسی میخوام زیر باروون باشم همشم دیگران بم میگفتن مواظب باش آب نپاشه بت !!! (آخه تو خیابون پرآب بود و ماشینها که رد میشدن آب میپاشید)در حالی که من کاملا خیس بودم و چون چادر مشکیه معلوم نمیشد شدت خیسیم. یه چند نفرم خواستن برسوننم اما ترجیح دادم پیاده برم ( که باز زمان بعدیم نشه فردا!!!) یکبارم خوردم زمین!!!
تو راه واقعا بم خوش گذشت و کلی خاطرات خوب برام زنده شد اینم یه عکس از مسیر برای همراهی یاران همدردی!!!
پارک طالقانی که نزدیکه متروه (عکس تاره چون باروون میومد و میریخت رو گوشیم)
من همیشه از این پله ها دوس داشتم اما الان دیدم چقدر بالا رفتن ازش سخته
بوی درخت ها و شکوفه ها صدای باروون صدای رعد و برق که با صدای قران مسجد قاطی شده بود همشون فوق العاده بودن حیف که تنها بودم و با اینکه دلم میخواست کنارم باشه اما فکر کردن به حرفاش ....زد تو ذوقم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)