سلام دوستان
تاپيك قبليم بنا مصلحت مديريت سايت بسته شده. يك توضيحات مختصر ميدم خواهش ميكنم كمكم كنيد.
همسرم ٣٩ سالشه و من ٣٢ ساله، همسرم پزشك و من مدرس دانشگاه هستم. البته همسرم وضع مالى خيلى خوبى داره و بسيار خوشتيپ، من ولى از بك خانواده معمولى با چهره معمولى هستم. ما در دوران عقد هستيم و چون همسرم تنها زندگى ميكنه من از همون ماه دوم عقدمون اومدم پيشش و باهم داريم زندگى ميكنيم، شش ماه دوست بوديم و الان ده ماهه كه عقد كرديم. من و همسرم رابطه خيلى سردى باهم داريم كه البته با توصيه هاى دوستان من كمى تغيير كردم و الان بهش محبت كلامى ميكنم. همسرم اوايل اخلاقش خوب بود ولى رفته رفته عصبى شد و الان سر هر موضوع كوچكى فحش ميده و داد ميزنه و حتى دو بار هم منو كتك زده. همسرم بهم خيانت ميكنه و من هر روز شاهد بعضى نشونم ها و رفتارهايى هستم كه نشون دهنده خيانتشه. همسرم هيچ كدوم از نيازهاى منو رفع نميكنه و من و همسرم فقط تو شناسنامه زن و شوهريم. هيچ تمايلى نسبت به من نداره و هميشه ميگه تو واسه خودت زندگى كن و من هم واسه خودم فقط پنجشنبه جمعه ها رو من ميتونم واست وقت بذارم. طول روز اصلا بهم زنگ نميزنه، تو خونه نميذاره كنارش بشينم، منو محل كارش( كارخونه) نميبره و احساس ميكنم از اينكه ديگران منو ببينن خجالت ميكشه،چون حس ميكنم ظاهر منو نميپسنده. هرجا مهمونى دعوت ميكنن رد ميكنه ميگه حالا بعد از عروسى ميريم، بهم ميگه هيچ تمايلى ندارم تا باهات عروسى كنم. ميخوام دستشو بگيرم پس ميزنه. وقتايى كه ميرم خونه مامانم اينا همش فكرم پيششه كه الان با كيه كجاست چيكار ميكنه.خسته شدم ولى طلاق هم نميخوام بگيرم، چيكار كنم