نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
من قراره تا چند وقت دیگه اگه خدا بخاد ازدواج کنم...اونم ازدواج با شخصی که از همه نظر میشه گفت از من سرتره(بجز ظاهر)...ما چند سال پیش هم تا پای بله برون و نامزدی پیش رفتیم اما به دلیل یسری مشکلات به هم خورد
الان دوتا سوال دارم...ممنون میشم راهنمایی بفرمایید
یک اینکه برای من وارد شدن به خانواده ای که هیچ نسبت و آشنایی قبلی باهاشون نداشتم سخته چطوری میتونم باهاشون ارتباط برقرار کنم ؟
و دوم اینکه چه مهارتهایی برای ورود به ی زندگی جدید لازمه کسب کنم؟
سپاسگزارم
یعنی اینقدررررررررررر سوالای من سخت وپیچیده بودن که هیچکی جواب نمیده؟
من فقط میخام بدونم چه مهارتهایی برای ورود به یه زندگی جدید لازمه کسب کنم؟
دختر گل سوال کلی می پرسی، سوالت رو مصداقی بپرس.
در ضمن این تالار پر از مقاله هست. مقاله هایی که چطور تو دل مادرشوهر خودت رو جا کنی. انظارات همسران از همدیگه و خیلی چیزهای دیگه .
اینا رو خوندی؟
شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
ممنون صباجان...خب اگه بخوام یکی از مصداق های سوالمو بپرسم این میتونه باشه:نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
مادر شوهر من تو به هم خوردن رابطه من و همسرم دفعه قبل نقش موثری داشتن...یعنی عدم حمایت مادی پسرشون باعث به هم خوردنش شد...
همسر من از نظر اقتصادی بعداز ورشکستگی کاملا تو مضیقه بودن...و خانواده من هم بخاطر همین عدم تمکن مالی با این ازدواج مخالفت کردند
و اما الان...
پدر شوهرم گفته از همه نظر از ما حمایت میکنند و هر کدوم از خونه هاشونم خاستیم میتونیم ساکن شیم و هرگونه حمایتی که لازم باشه برای رفاهتون انجام خواهم داد..
این حرف ها رو زدم که بگم من از خانواده همسرم به دلیل اینکه چندسال پیش هم میتونستن با حمایتشون مانع به هم خوردن نامزدیمون بشن دلخورم...
چندسال زندگی و عمر وجوونی من متاسفانه این وسط حروم شد...
من وهمسرم موقع آشنایی هردو دانشجوی لیسانس بودیم...الان ایشون دانشجوی دکترا هستند و من متاسفانه در همون سطح موندم...
و اما سوالم:
1.الان نمیدونم برای فراموشی اینهمه ناراحتی و دلگیری چه بکنم ...؟
2.من از اینکه همه بهم میگن(و البته خودم هم بهش اذعان دارم) همسرت از شما سرتره ناراحتم ...بنظر شما برای پیشرفت خودم از کجا باید شروع کنم؟
خانمی اینقد نگو شوهرم سرتره،،،، طوری رفتار کن که نشون بدی اعتماد بنفس بلایی داری،،،،، اون مرد هست باید یه راه امرار معاشی
داشته باشه پس ناچار بوده درس بخونه شما هم یه خانم مهندسی اینقد نگو سرتره این باعث میشه خودتو پایین بیاری،،،،،،،،،،،، گفتی
ظاهرت خوبه برای یه زن مهمترین چیز که نه ولی ظاهر خیلی مهمه ،،،،،،،،، پس یادت باشه تو یه خصیصه خوب زنونه داری و اون
زیباییست،،،،،،، بشین رو کاغذ بنویس چی میخوای ،،،، حرفای همه خانواده شوهرت رو بنویس و دسته بندی کن،،، شاید تا چندین روز
بنویسی تا کامل بشه ،،،،،، موقعیت خودتو بینشون بسنج بدون احساسات نگاه کن ببین کدوماش قابل اعتمادن کدوماشون نیستن،،،،،
هر کدوم قابل اعتماد نیستن سعی کن با محبت و احترام خامشون کنی و بقول گفتنی رگ خوابشون رو بدست بیاری ،،،،،مادر شوهر و
پدر شوهرت رو دو دستی بچسب ، مرتب بهشون زنگ بزن احوالشون بپرس براشون کادو ببر و وقتی به دیدارشون میری با آرایش و
لباس زیبا برو ،،،، یادت باشه احساسات بخرج ندی زندگی با خانواده شوهر بیشتر سیاست میخواد تا صداقت ،،،،،،اگه الان بخوای
دلخوری نشون بدی فایده نداره ،،،،،،،،، حالا که فکر میکنی اون سرتره حتما خواسته هات مثلا اخلاقیات مدنظر تو مرد آینده ات رو مد نظر
قرار بده و سعی کن در اینممورد باهاش صحبت کنی،،،،،، از لحاظ مادی هم سعی کن خیلی سخت نگیری اما یادت باشه مادیات رو از
طریق خانواده ات ازشون بخوای و مراسمت بنحوی باشه که بعدا عزتت زیر سوال نره اماخودت پیش شوهرت از مسائل مادی صحبت
نکن ،،،،،، احترام شوهرت کنار احترام پدر ومادرشه ،،،،،،،، پس به دلخوریات رو نده بجاش آینده رو ببینَ،،،،، سعی کن پیش خانواده
شوهرت خیلی محترمانه باشی اما نذاری سر از کارت در بیارن
ممنون خانم آخیش...
من از این نوشته و نوشته های دیگتون خیلی استفاده کردم مثله همون بالا نبردن صدا و داشتن تن ملایم..کار نکردن زیاد خونه خانواده همسر...گفتن سریع و صریحانهء خواسته هات...
مرسی که به تاپیک من سر زدی...
اما الان...
حق با شماست من باید روابطی توام با سیاست با خانواده همسرم داشته باسم...
باید حتما در یه فرصت مناسب به واکاوی شخصیت و به قول شما گرفتن رگ خوابشون پی ببرم..خوشبختانه خانواده کم جمعیتی هستند و من فقط یک برادر شوهر دارم... پدرشوهرم به خاطر نداشتن دختر خیلی منو دوس داره...(من از همین الان حتی عزادار داشتن جاری در آینده هستم:81:)...
درمورد داشتن سیاست در قبال خانواده همسر ممنون میشم اگه فرصت داشتی برام چندتا مثال بزنی...
این تاپیکت http://www.hamdardi.net/thread39639-2.html
خیلی جالب بود...کاش ادامش داده بودی:43: