به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 25 , از مجموع 25
  1. #21
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط S.H.I.D.E.H نمایش پست ها
    من بهش گفتم شاید یه روز به خواست خودم اینکارو بکنم اما الان هرگز.
    سلام ، سعی کن همین جوری با متانت و آرامش ، این مساله رو مدیریت کنی
    مهریه ات رو نبخش ، در همین حال دقت داشته باش که لزومی هم نداره که عنوان کنی نمی خواهی مهریه ات را ببخشی (یعنی با دست پس بزن با پا پیش بکش )
    ==== نظر من مساله مهریه ببشتر از بار مالی برای خانوم ها بار روانی داره ، شما هم که زندگی خوبی داری خدا را شکر ..... طی فرصت های دیگه مثلا اگر ، اگر ، اگر خواستی ببخشی ، صد تا صدتا سکه هایت را ببخش
    .
    .
    .

    از فاز عاطفی وارد شو
    پست بینهایت خیلی خوب فضا رو بیان کرده
    سعی کن از طریق احساسات مثبت وارد شوی
    نقل خودت هم بسیار زیبا هست
    بهش بگو این که از من می خواهی مهریه ام رو ببخشم ، یعنی عملا داری دوست داشتنت رو با پول می سنجی و در این شرایط من اصلا احساس خوبی ندارم
    بهش بگو خودم ، که قبلا بهت گفتم که یه روزی می بخشم ، دلم می خواهد از روی میل و محبت خودم باشه ، نه طی یکسری دعوا و دلخوری و اینجوری تحت فشار بودن
    بهش بگو اینکه تو این مهریه رو قبول کردی ، باعث شد من احساس غرور و خوبی داشته باشم و واقعا با این کارت اوج مهربونی ات رو توی دلم کاشتی
    بهش بگو ، این احساسی که اون لحظه در من ایجاد کردی ، باعث شد یک خاطره با ارزش برای من باشه ، ولی الان توی این شرایط انگار دارم این خاطره رو از توی دلم جدا می کنم ، و باعث میشه احساس دلزدگی کنم
    بهش بگو دوستش داری و بهش افتخار می کنی ، واسه همه خوبی هایش و محبت هایش

    عزیزم اصلا هم بهش نگو من در قبال این مهریه ، هیچ چیزی ازت نخواستم ، یا اینکه تمام مال و اموالمون به نام تو هست ، یا اینکه شما زن خوبی هستی و به اندازه خرجی ازش می خواهی و بیشتر نه

    اصلا سعی نکن وارد فاز بحث های اینجوری که مقابل به مثل هست بشوی
    سعی کن توی فاز احساسات باشی و شوهرت رو از طریق احساساتش منصرف کنی
    در آخر هم شما خودت بسنج ببین شرایط شما و زندگی تون چگونه هست ، این راهکارا را با نسخه زندگی خودت هماهنگ کن
    یه نکته هم بگم اینکه این بگو مگو هاگاهی اوقات در زندگی همه زن و شوهر ها پیش میاد ، شما زرنگ باش و با خنده و گذشت قضیه رو فیصله بده که به جاهای باریک نرسه
    موفق باشی گلم ...

  2. 4 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    nardil (چهارشنبه 27 مرداد 95), sahar67 (چهارشنبه 27 مرداد 95), بارن (چهارشنبه 27 مرداد 95), باغبان (چهارشنبه 27 مرداد 95)

  3. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 96 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    4,191
    سطح
    41
    Points: 4,191, Level: 41
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    414

    تشکرشده 240 در 117 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام
    من واقعا نمیدونم جزعیات زندگی شما 2 نفر چطوره، زندگی شما از دید ایشون هم خوبه بوده یا نه فقط از دید شما تو این 8 سال خوب بوده، اصلا چطوری با شما ازدواج کردن یعنی انتخاب خودشون بودین یا نه خانواده شون پسندتون کردن (این مهمه که از اول دوستتون داشتن یا نه فرد دیگه ای رو میخواستن اما خب تحت سلطه ی فرد یا افرادی قرار گرفتن و مجبور به ازدواج با شما شدن)، این که شما خرجی فقط از ایشون میگیرید و نه چیز دیگه خیلی کیفیه مثلا من خانوم سیکل خانه دار سطح پایینی دیدم که فقط وسایل ارایش و لباسش و رفت و آمدش و آرایشگاهش تو ماه ممکنه 500 هزار تومن بشه (بماند بقیه ی خرجا) ولی من دانشجوی دکتری 100 تومن خرج این امور میکنم پس ممکنه چیزی از دید شما کم باشه ولی از دید فرد دیگه زیاد، رفتارتون با ایشون چطوره یعنی مهربانانه و از سر دلسوزی یا نه نقش بازی کردن، خلاصه مدت زمان زندگی نشون نمیده که اون زندگی با ثبات بوده یا نه من دقیقا خانمی دیدم که 8 -9 سال از زندگی مشترکش میگذره ولی با شوهرش سازش و سازگاری ندارن و اتفاقا این خانوم و کل فامیلشونم مرد رو به چشم عابربانک میبینن، حالا من نمیدونمخودتون بیشتر بگین تا دوستان کمک کنن

  4. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 خرداد 97 [ 10:51]
    تاریخ عضویت
    1392-9-10
    نوشته ها
    79
    امتیاز
    4,906
    سطح
    44
    Points: 4,906, Level: 44
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 48.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    122

    تشکرشده 156 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از راهنمایی های همگی
    همسرم دوماه (یعنتی تا موقع تولد ۱ سالگی فرزندمون)بهم مهلت داده تصمیم بگیرم .واقعا دچار وحشت شدم. اکثر صحبتایی که بالهای صداقت عزیز تو پستشون گفته بودن بهش گفتم. اما مصره که بین من و مهریه یکی رو انتخاب کن.منم درآخر بهش گفتم نیازی نمیبینم تا دوماه به این قضیه فکر کنم و این قضیه از صورت مساله برای کن پاکه.مگر اینک هیک روز به خواست خودم اینکار و بکنم.
    من واقعا حتی با وجود بچه چیزی براش کم نگذاشتم همیشه آراسته و مرتبم.اندامم رو حتی به بهتر از قبل حاملگی برگردوندم. کلی فشار به خودم وارد میکنم تا همه چیز مرتب و باب میلش باشه.توقعم هم واقعا در حد پایینیه.اصلا رقم قابل توجهی برای خرج ماهیانه خودم نمیگیرم. کاملا قابل قبوله. ما واقعا تا هفته پیش باهم خوب بودیم.طوری که عصر یک روز تو هفته گذشته با من تماس گرفت و گفت همه خستگی کار به این می ارزه که لحظه شمارب کنم برای دیدنتون و کلی ابراز علاقه کرد. من واقعا تو شوکم. تو این ۴ روز نزدیک ۲ کیلو وزن کم کردم.همش شیر استرس و غصه دارم به بچم میدم. اما نمیخوام خودمو ضعیف نشون بدم. بهش گفتم اگه قراره ابن زندگی دوام داشته باشه بخشیدن و نبخشبدن مهریه نمیتونه براون تاثیر داشته باشه.
    خواهش مبکنم کمکم کنیدحال و روز خوبی ندارم.گفته با پدر و مادرم هم مطرح میکنه.اونا هردوشون بیمارن و غصه براشون خوب نیست.فکر میکنن ما خیلی خوشبختیم.والا تا ۴ روز پیش منم همین فکر و میکردم
    ویرایش توسط S.H.I.D.E.H : چهارشنبه 27 مرداد 95 در ساعت 22:55

  5. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط S.H.I.D.E.H نمایش پست ها
    ممنون از راهنمایی های همگی
    همسرم دوماه (یعنتی تا موقع تولد ۱ سالگی فرزندمون)بهم مهلت داده تصمیم بگیرم .واقعا دچار وحشت شدم. اکثر صحبتایی که بالهای صداقت عزیز تو پستشون گفته بودن بهش گفتم. اما مصره که بین من و مهریه یکی رو انتخاب کن.منم درآخر بهش گفتم نیازی نمیبینم تا دوماه به این قضیه فکر کنم و این قضیه از صورت مساله برای کن پاکه.مگر اینک هیک روز به خواست خودم اینکار و بکنم.

    عزیزم این شما نیستین که در موقعیت انتخاب قرار داری. شما زندگیت رو انتخاب کردی و بهش دو دستی چسبیدی. این همسرته که داره برای ادامه ی زندگی با شما شرط می ذاره. واقعیتش اینه که مهریه واقعا جز در مورد طلاق و مرگ همسر کارایی دیگه ای نداره. اینکه همسر شما به این موضوع گیر داده واقعا مشکوکه. من هم فکر می کنم به هیچ وجه نباید مهریه تون رو ببخشید. اگر هم فشار آورد بهش بگین که انتخاب با تویه. من زندگی ام رو انتخاب کردم و به عهده ی تویه که زندگی رو که این همه سال با هم داشتیم رو ادامه بدی یا ول کنی بری.

  6. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 19 خرداد 96 [ 18:05]
    تاریخ عضویت
    1395-3-09
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,600
    سطح
    22
    Points: 1,600, Level: 22
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 62 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام....اینکه میگید تا چهار روز پیش همه چی اکی بوده یکم سخته قبولش....برای خود من چند ماه پیش مساله ای پیش اومد که دقیقا مثل شما فکر میکردم...اصلا انگار چهره ی جدیدی از همسرم رو میدیدم...باور کنید اینقدر برام هضمش سخت بود یعنی اگه یک هفته قبلش بهم میگفتن که قراره یه همچین اتفلقی بیفته خندم میگرفت....اما افتاد و واقعا هنوز پس لرزه هاش تو زندگی ام حس میشه...اما یکم که با ریزتر شدم و مساله رو از نگاه بالا دیدم....دیدم نه جریانی تو زندگی ام اروم اروم پیش میرفته ومن ترجیح میدادم نبینمش!!! یعنی خودم رو به خواب زده بودم.....****یکم با تاخیر و به قیمت گزاف مدیریتش کردم.....منظورم اینه که یکم به موضوع از بالا نگاه کن.....حتما علائم هشدار تو زندگیت بوده وشما بهش بی توجه بودی....یه سری مسائل که شاید هممون بدونیم اما عملی وکاربردی کردنش مهارت بالایی میخواد....یکم از این مساله فاصله بگیر ....یکم برو دورتر....یکم برو تو بحث هایی که تو این مدت
    (چند سال)به نظرت پیش پا افتاده وبدیهی بوده....یکم برو عقب تر ....زمان بارداری...یا اوایل به دنیا اومدن بچه...یل=ا شاید دورتر.....حالا خیلی دور دورا نری ها...گم میشی
    علائم رو حتما میبینی...حالا بشین تو اون جریانها نقش خودت رو بررسی کن...اگه کتابهای رازهیی درباره مردان رو خونده باشی یا بومی شده و ویرایش ایرانی اش سخنرانی دکتر حبشی رو گوش کرده باشی زنگ خطرها رو به وضوح میبینی.....

    حالا به نظر من(اینا نظر منه و چون من کارشناس نیستم واینا تجربیات خودمه...حتما دوستان صاحب نظر ویرایش خوهاند داشت...)

    +بعد از مراحل بالا ...با خودش صحبت کن....هیچچچچچ سیاستی بالاتر از راستی نیست.....حس واقعی ات رو بهش بگو....واز ایشون بخواه دلیل واقعی اش رو بهت بگه...خالصانه از ش بخو.اه....با تن اروم...با لحن مهربون ....تو یه فرصت خوب.....بدون توضیح اضافه.....بدون حاشیه

    ++اگه دلایلش قابل قبول نبود....بداخلاق نشو....لحنت عوض نشه......بین صحبتتون فاصله بنداز....
    +++ازش بخواه یه نفر سوم که مطلقا اون نفر سوم از خانواده هاتون نباشه(مشاور) نظر بده در این مورد
    ++++مرحله اخر که مطمئنم به اینجا نمیرسه...اول با خانوده خودش در میون بزارین....بعد باخانواده خودتون
    خداوند رحمان براتون خیر پیش بیاره انشالله

  7. کاربر روبرو از پست مفید دنیای یاسی تشکرکرده است .

    باغبان (چهارشنبه 27 مرداد 95)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.