به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 58
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1395-2-21
    نوشته ها
    176
    امتیاز
    4,752
    سطح
    44
    Points: 4,752, Level: 44
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 319 در 122 پست

    Rep Power
    41
    Array
    شما هنوز به نتیجه نرسیدی خانم حنا! واقعا من متعجبم
    دیگه بآید چکار میکرده که نکرده?
    خیانت کرده
    کتک زده
    فحش داده
    سرده
    جای دیگه ارضا میشه
    تحویلت نمیکیره
    آدم حسابت نمیکنه
    و...

    و شما میگید نه میخوام جدا بشم و نه از این اوضاع راضیم.
    خانم شما راه دیکه ای نداری. بهتره یا جدا شی و با عزت زندگی کنی. یا سکوت کنی و این ذلالت رو ادامه بدی فقط برای این که مطلقه نشی!!

    من نمیتونم درکت کنم.

  2. 4 کاربر از پست مفید سوشیانت2 تشکرکرده اند .

    Amina (پنجشنبه 24 تیر 95), fahimeh.a (پنجشنبه 24 تیر 95), بانوی آفتاب (پنجشنبه 24 تیر 95), بارن (پنجشنبه 24 تیر 95)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    میدونستی همونطور که وظیفه زنه که تمکین کنه، وظیفه مرد هم هست که با زنش رابطه داشته باشه یعنی 4 ماه که مرد به زنش سر نزنه دادگاه به حقوق زن رسیدگی میکنه،تو میتونی از این مرد شکایت کنی و به علت اینکه با زندگیت بازی کرده و مردونگی برات نداره مهریه و خسارت بگیری، در ضمن از اون چیزی که میترسه سرش میاد یعنی آبروی پوشالیش میره، گفتی باهاش زندگی میکنی و عقد هم کردین ، عروسی مهم نیست مهم اینه که شما باهم زندگی میکنیذ و تو تمکین کردی اما شوهرت نخواسته و کاندوم و شواهددوزنه بودن آقا هم که در دسته ، حق نداشته زن بگیره وقتی زن نمیخواد!


    خانمی زندگی اصلش سخته ، ولی خدا وکیلی الکی ندو طلاق بگیر ، بازنده این قضیه تویی (خیانت شوهر و بی توجهیش و کتک و عذابی که این چندوقت کشیدی،اسم طلاق تو شناسنامه)،خوب که آبروشو بردی و بهش فهموندی اندازه یک استاد دانشگاه شعور و احساس داری اونوقت تصمیم بگیر بمونی یا بری، این از اول بهت گفته دوست دختر داره و دوستش داره تا بهت بفهمونه که میخواد شوهر اسمی تو باشه، اگر بهت رغبت داشت میتونستی از مهارت های زن بودن استفاده کنی اما این خیلی عجیبه، مردای زیادی دوست دختر دارن اما با زن خودشون محض پنهان کاری هم که شده رابطه برقرار میکنن، این ولی همینقدر هم به شعورت احترام نگذاشته
    ویرایش توسط آخیش : پنجشنبه 24 تیر 95 در ساعت 08:04

  4. 2 کاربر از پست مفید آخیش تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 24 تیر 95), بانوی آفتاب (پنجشنبه 24 تیر 95)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    مچ شوهرت را بگیری برای چی ؟
    مثلا خیانت کرده و با یه زن دیگه می چرخه بعدش می خوای چی کار کنی ؟
    می خوای بزاریش تو قفس که کسی بهش دست نزنه؟؟!!

    اگه شمابهش بد بینی باید خودت را اصلاح کنی
    و اگه اون واقعا خیانت میکنه مچ کیری کار درستی نیست مچ کیری برا جایی خوبه که دیگه می خای یه رابطه را تمام کنی و دنبال بهانه می گردی
    اما شما می خوای باهاش زندگی کنی و دنبال اصلاح این رابطه هستی دوسش داری و اصلا نمی خوای ازش جداشی

    بنابراین باید اول رو خودت کار کنی مشکل خودت را پیدا کن ببین نقطه ضعف هات چیه ؟ شاید شما خیلی مهر طلبی - یا خیلی حساسی و در مقابل همسرت یه زن مستقل با اعتماد به نفس بالا می خواد یه زن که آویزون نباشه لوس نباشه محکم باشه

    با توجه به حرفای خودت من فکر نمی کنم شما از نظر قیافه مشکل داشته باشی احساس می کنم باید رفتارات را اصلاح کنی
    بجای تعقیب شوهرتو خود خوری و فکرای مالیخولیایی رو خودت بیشتر کار کن
    چرا وقتی شوهرت بهت میگه برو خونه مامانت حرف گوش نمی کنی ؟ چرا میگه از بیرون میام خوشم نمیاد بهم آویزون بشی درک نمیکنی ؟ چرا صبح تا شب توخونه شوهرت نشستی در حالی که میدونی خوشش نمیاد ؟
    برون خونه مامانت اونجا هم خودت را با کلاسی کتابی اینترنتی و... سرگرم کن و اینقدر در مورد ایشون فکر بد نکن
    هر وقت هم که باهات تماس گرفت حوابش را به رمی بده و تا ازت نخواسته نرو خونش
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  6. 4 کاربر از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده اند .

    Zahra.Tgh68 (پنجشنبه 24 تیر 95), بانوی آفتاب (یکشنبه 27 تیر 95), بارن (پنجشنبه 24 تیر 95), شیدا. (پنجشنبه 24 تیر 95)

  7. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    با سلام و احترام

    اول از همه میخواستم قبل از اینکه پستم و بخونید بهتون بگم ما هم اکنون دسترسی به همسرتون نداریم بنابراین برای اینکه وقتی در اینجا صرف میکنید مفید واقع بشه بهتره دست از زوم کردن بروی اشتباهات همسرتون برداریم و روی اشتباهات خودتون زوم کنیم تا چه در این زندگی ماندید چه نماندید این اشتباهات و در آینده مرتکب نشوید ورگرنه من به شخصه منکر اشتباهات همسرتون نمیشم.

    اینطور که من متوجه شدم شما در دوران عقد هستین از طرفی چون همسرتون از خودشون خونه ای دارند نزد ایشون بدون گرفتن جشن عروسی زندگی میکنین، گویا همسرتون حتی از نظر مالی مشکلی برای گرفتن جشن هم ندارند.

    من هم در دوران عقد هستم، دوران عقد دوران، دورانیست بین دوران تاهل و مجردی، هم ازدواج کردی یک سری محدودیت ها برداشته شده هم انگار ازدواج نکردی هنوز یکسری محدودیت ها از نظر عرفی داری ورگرنه از نظر قانون و شرع کلا بعد از عقد ازدواج کردی و علنا هیچ محدودیتی ندارین و همسر شرعی و قانونی همدیگه هستین.

    بنظر من این دوران و محدودیت هاش کاملا لازمه زن و شوهره، من و همسرم بسته به نوع فرهنگ و تربیت خانوادگیم با اینکه زن و شوهر هستیم محدودیت هایی از نظر رفت و آمد داریم، اولش این محدودیت ها اذیتمون میکرد، خب مثلا خانواده من اجازه نمیدادن زیاد به خانه همسرم رفت و آمد کنم یا در عرف خانوادگیمون نیست که دختر در دوران عقد خانه همسر بمونه یا بخوابه! از طرفی همسرم چون فردیست مبادی آداب، و چون بنده دو خواهر مجرد دارم خودش خیلی دوست ندارند خانواده امو معذب کنند و رفت و آمد زیادی با خانه مان داشته باشند این شده که رفت و آمد هامون بسیار اندک شده.

    اولش منم ناراضی بودم چون میدیدم دلمون برای همدیگه و برای باهم بودنمون تنگ میشه، دوست داریم تایم هایی و با هم باشیم ولی امکانش نیست، همسرم اذیت میشد تایم کاریشون زیاد بود و بیشتر شب ها تایم خالی داشتن برای با هم بودن اونم تا میرفتیم بیرون ساعت دوازده شب میشد باید برمیگشتیم خونه هامون.( چون بیشتر از دوازده شب نمیتونستیم با هم باشیم )

    اولش ناراضی کننده بود و من از پدرم کمی ناراحت و دلگیر بودم فکر میکردم محدودیت های دست و پا گیر و بیهوده ایست، ولی کم کم دیدم خوبی هایی هم داره مثلا همین محدودیت ها باعث شده همسرم قدر زمان هایی که باهم هستیم و بیشتر بدونه، باعث شده محبت و عشق بینمون بیشتر و بیشتر بشه، دلش بیشتر برام تنگ میشه از همه مهمتر اون عطشی که دوست داره با همدیگه باشیم اینقدر زیاد شده که حتی با تلاش زیاد سعی داره از زمانی که قرار بود عروسیمون و بگیریم زودتر شرایط و مهیا کنند تا زودتر بتونیم یک خانواده مستقل و تشکیل بدیم و باهم باشیم .

    خیلی وقت ها فانتزی هامون اینه که وقتی همسرم از سرکار میاد یک راست بیاد خونه خودمون و من خانم خونه اش باشم و بیام استقبالش و غذا دو نفره و عشقولانه ای و با هم بخوریم.

    الان شما دقیقا برعکس اون دوران عقد و قشنگیاش و لذتاش و دلتگیاش و فانتزی هاش و همه و همه حذف کردین، انگار شما عقد نکردین دارین با همسرتون علنا مانند یک زوج تازه ازدواج کرده زندگی میکنین، برای همین هست که میگین دوران دوستی خوب بودن ولی بعد از دوران عقد یهو تغییر کردند، خب شما یهو با محرم شدنتون تمام محدودیت ها و برداشتین درصورتی که بهتر بود کمی آرومتر این محدودیت ها برداشته میشد، دوران دوستیتون هنوز محرم نبودین محدودیت ها زیاد بود عطش به هم رسیدنتون هم زیاد بود اما شما یهو وارد خونه ایشون شدید بدونیکه حتی باهم ازدواج کنین و حتی جشن عروسی بگیرین و به همه اعلام کنین ازدواج کردین شدین همسر ایشون تو خونه ایشون زندگی میکنین ، درست مانند یک زن متاهل که انگار چند سال از ازدواجش میگذره تو خونه ایشون دارین کار میکنین خونه داری میکنین، آشپزی میکنین، وقتی از سرکار میاد میرین استقبالشون و...

    من نمیگم اینا بده، من فقط میگم شما خیلی زود شروع کردین به اینکارو انجام دادن خب تو ذهن همسرتون اینطوری تداعی شده که انگار شما و خونوادتون از خداتون بوده همچین دامادی گیرتون اومده.

    سریع و بدون هیچ محدودیتی دختر و بدون حتی گرفتن جشن کوچکی در اختیارش قرار دادن تازه هروقت کار اشتباهی میکنه خانواده شما سریع میخواین حلش کنند و شما رو میفرستن خونه ایشون، اونم خونه ای که هنوز ماله شما نیست، خونه شما در حال حاضر خونه پدرتونه، شما الان در دوران عقد به سر میبرین باید خونه پدرتون باشین نه خونه ایشون، شما اصلا به ایشون فرصت دلتنگ شدن نمیدین!
    شما اصلا اجازه نمیدین ایشون حتی به فانتزی هاشون با شما فکر کنند تا کمی دلتنگ بشن تا بخواین زمان هایی و با شما بگذرونند.

    از همه بدتر فرض کنین خانواده همکار و فامیل و همسایه میدونن ایشون تنها در یک خانه زندگی میکنن حالا فرض کنین شما 24ساعته تو خونه ایشون هستین خب خلاف عرفه دختر تو دوران عقد مانند یک همسر متاهل چند سال زندگی کرده تو خونه همسر باشه!

    شاید برای همین وقتی مهمونی دعوت میشوند ازتون خواستن که شما با خانوادتون بیاین و گفتن بعد عروسی با همدیگه همه جا ظاهر میشیم، شاید کسی چیزی بهشون گفتن یا خودشون با سایر دختران فامیل و دوست و آشنا در عقد مقایسه کردن و دیدن رفتار شما و خانوادتون کمی متناقض با چیزیه که دیدن و انتظارشو دارند.

    بهنظر من یک مدت ذهنیت و از روی خیانت همسرت بردار، ببین دیر یا زود اگر ایشون خیانت کرده باشند بالاخره معلوم میشه و اون موقع میتونی تصمیم درست بگیری ولی الان براساس کارآگاه بازی و منفی بافی تصمیم گرفتن کار درستی نیست.

    خودتم از مقام مقایسه با دوست دختر قبلیشون بردار، شما همسرشون هستی نه دوست دخترشون پس احترام و ارزشت خیلی بیشتر از ایشونه، اصلا خودتو هم جایگاه دوست دخترشون نگیر و هیچوقتم سعی نکن کارهایی که برای اون کرده و با خودت مقایسه کنی، شما میدونستی دوست دختر دارند با این آگاهی باهاشون ازدواج کردی پس الان حساس شدنتون کاملا بی مورده و با اینکارتون بیشتر نشون میدید که آدم ضعیفی هستین و عزت نفس ندارین و به انتخاب عقلانی خودتون شک دارین.

    وقتی کسی مانند خواهر شوهرتون بهتون میگند که دوست دخترشون و خیلی میبردن کارخونه ولی شمارو نه، باید بگید خب من همسرشون هستم و ازرشم خیلی بالانر از اینه که چهارتا کارگر مرد چشمشون به من بیوفته، همسر من غیرتی و دوست نداره زمان های شلوغ من و ببرند اونجا یا عکسم و در ملا عام قرار بدن تا همه ی مردا چشمشون به من بیوفته، من و زیباییم فقط برای همسرمه نه مردان غریبه. وقتی خودت اینطوری فکر کنی کمتر اذیت میشی و کمتر اجازه میدی دیگران اذیتت کنند حتی این نوع صحبت کردن باعث میشه جلوی همسرت با عزت نفس بالاتری دیده بشی.

    شما حتی اگر از ایشون طلاق بگیرید و با کس دیگری ازدواج کنید باز هم دچار مشکل میشید چون رفتار درستی ندارین، نه خودتون نه خانواده اتون، شما اصلا رفتار یک دختر در دوران عقد ندارین یک مدت مانند یک دختر در دوران عقد رفتار کن درست مانند بقیه، حالا نمیدونم عرفتون چیه ولی یک مدت کمتر برو خونشون، اگرم میری شب نمون برگرد، اگر خواستن شب بمونی پیششون بگو پدرم گفتن دیگر تا زمانی که ازدواج نکردین نباید خونه همسر شب ها بمونید ازشون بخواین ایشون بیاین پیش شما و خونه شما .

    ( میتونی هم اگر احساس کردید کار سختیه یا دردسر سازیه مینونی خیلی کم بمونی مثلا یک شب در هفته تا اینطوری عطش بدست آوردن شما در ایشون زنده بشه.)

    گاهی برای اینکه ببینیشون ایشون و دعوت کنین خونه پدریتون نه اینکه شما برین پیششون.


    وقتی میرین خونه اشون لزومی نداره کارهای خونشون و انجام بدین، خونه تمیز کنین و آشپزی کنین، شما رفتین ایشونو ببینین، ایشون باید ازتون پذیرایی کنند حالا کمی کمکشون کنید ولی نه اینکه همه ی کارها و انجام بدین، اونجا که خونه شما نیست شما که اونجا زندگی نمیکنین فقط گاهی برای دیدن همسر اونجا میرین چرا باید تو آشپزخونه و جاروبرقی بدست دایما ببیننتون، خب وقتی اینکارو بکنین فکر میکنند شما کارگرشونید وقتی کاراتون تموم میشه میخواین از پیششون برین دیگه!
    ولی وظیفه شما نیست خونه تمیز کردن ظرف شستن و....

    من خودم وقتی خونه همسر میرم همسرم از من پذیرایی میکنند گاهی هم کاری انجام میدم ظرفی میشورم اگر مهمونی دارند کمکشون میکنم وقتی خانواده شوهرم تشکر میکنن، نمیگم وظیفه ام بود کاری نکردم، میگم خواهش میکنم!همین! اگر همسرم تشکر کنند، گاهی به شوخی میگم حالا انشالله به موقعش جبران میکنی، چون نمیخوام قدر کاری که میکنم ندونند یا جز وظیفه ام محسوب بشه.

    من کارگر همسرم نیستم، مادر و خواهرشم نیستم من همسرشم، زنشم!
    نمیگم کاری نکن براش میگم الان که عقدی پس مانند یک دختر تو دوران عقد رفتار کن اصلا لازم نیست خونه ای که خودت توش زندگی نمیکنی و ترو تمیز کنی.

    من خودم وقتی همسرم خونمون میاین حتی اگر مجبور بوده ساعت پنج صبح بره ماموریت کاری بیدار شدم واسش صبونه آماده کردم و بدرقه اش کردم ولی دیگه وقتی میرم خونشون همه کاراشو دیگه انجام نمیدم وقتی میرم اگر اتاقش کثیفه نمیرم ترتمیزش کنم! خونمون میاد ازش پذیرایی میکنم سعی میکنم بهش خوش بگذره، ولی باز اگر من میرم خونش همسرم ازم پذیرایی میکنند حتی برام میوه پوست میکنند، منم نهایت کمکی که میکنم تو شستن ظرف ها کمک میکنم یا جمع کردن ظرف ها، یا اگر مهمونی دارند پذیرایی از مهمون اونم نه تنهایی با کمک و همکاری خودشون!

    وقتی همسرتون خونه نیستند لزومی نداره شما خونشون بمونید میتونید برید خونتون و ازشون بخواین ایشون هروقت کارشون تموم شد بیاین دنبالتون، گاهی خودتون برنامه بیرون رفتن بچینید، مثلا یک بلیط سینما بگیرین یا یک حاضری درست کنید برین پارک هم ورزش کنید هم تفریح.

    خودتون وقتی از زمان هایی خالیشون خبر دارین برنامه های جالب بچینید و دقیقه نود سورپرایزشون کنید.

    خیلی بهشون نچسبید بهشون فرصت بدید ایشون دلتنگ بشند و نزدیکتون بیاین، کمی فاصله اتون و حفظ کنین و به ایشون اجازه ابراز علاقه و احساسات بدید.

    باکره بودنتون و حفظ کنید، اتفاقا اگر ایشون رابطه کامل خواستن شما بگویید تا عروسی نکردیم دوست ندارین رابطه کامل داشته باشیم.
    باکره بودنتون به نفع شماست، اگر عقد بهم بخوره شما ضربه روحی و آسیب کمتری میبینید.که بهترین مزیت برای شما در حال حاضر و در شرایط کنونیست.
    و از طرفی همین باکره بودن و عدم داشنن رابطه کامل باعث میشه ببشتر تمایل با شما بودن داشته باشند و وقتی احساس کنند دسترسی کامل بهتون ندارند باعث میشه برای با شما بودن بیشتر تلاش کنند و زودتر جشن عروسی و بگیرند.

    موفق باشید.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  8. 4 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 26 تیر 95), yalda.n (پنجشنبه 24 تیر 95), Zahra.Tgh68 (پنجشنبه 24 تیر 95), بارن (پنجشنبه 24 تیر 95)

  9. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر بیخیال نمایش پست ها



    بهنظر من یک مدت ذهنیت و از روی خیانت همسرت بردار، ببین دیر یا زود اگر ایشون خیانت کرده باشند بالاخره معلوم میشه و اون موقع میتونی تصمیم درست بگیری ولی الان براساس کارآگاه بازی و منفی بافی تصمیم گرفتن کار درستی نیست.


    توصیه هاتون خوبه ولی مشکل اینجاست که با توجه به صحبت هایی که تو تاپیک قبلی داشتند، همسر این خانم قطعا داره بهشون خیانت می کنه.

  10. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    راستش من وارد تاپیک قبلیشون نتونستم بشوم چون بسته بود ولی از عنوانش مشخص بود که هنوز یقینا مطمعن نیستن خصوصا که از کلمه * احساس میکنم *
    استفاده کرده بودن، اینطور که از این پست هاشون هم مشخصه هنوز یقینا مطمعن نیستن ولی در کل اگر شما صاحب تاپیک مطمعن هستید یا حتی شک دارید بهتره در خصوص مشکلتون با مدیر همدردی هم به صورت خصوصی مشورت کنید .

    چون گفتید قصد جدایی ندارید و میخواهید تلاش کنید بنظرم کارآگاه بازی بیشتر شمارو تخریب میکنه و رابطه و بهم میزنه، اگر دوست ندارید طلاق بگیرید اول سعی کنید دست از ذهن خوانی بردارید و روی اشتباهات خودتون متمرکز بشید شاید اگر اصلاح بشید همسرتون حتی اگر در حال خیانت باشند به سمت شما برگردند ولی حتی اگر این اتفاق نیوفته باز هم شما ضرر نمیکنید چون خودتون و قوی تر کردید و پیش وجدان خودتون و خانواده اتون خیالتون راحته که تمام تلاشتون و کردید و از طرفی برای آینده اتون دیگر اشتباهاتتون و تکرار نخواهید کرد.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  11. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 26 تیر 95), شیدا. (پنجشنبه 24 تیر 95)

  12. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 00 [ 11:30]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,590
    سطح
    62
    Points: 8,590, Level: 62
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 113 در 56 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام بانوى آفتاب عزيز، ممنون كه وقتتون رو گذاشتين و جواب دادين. زمانى كه همسرم رو انتخاب كردم همه شرايطى كه ميخواستم رو داشت. دوران دوستيمون، دوست داشتن همسرم رو به وضوح حس ميكردم، هر روز بهم زنگ ميزد و خيلى محترمانه برخورد ميكرد، ظاهرش دقيقاً همون چيزى بود كه ميخواستم، تحصيلكرده بود، موقعيت كارى و مالى خوبى داشت، خانواده اش خيلى دوستم داشتند و از همه مهمتر اينكه همسرم بهم گفته بود نمازخونه و اينكه همسرم إيمان داشته باشه خيلى برام باارزش بود، ما خانواده مذهبى نيستيم ولى اينكه با اين موقعيت و اين زمانه كسى كه به نماز و روزه پايبند باشه بهم اين اطمينان رو ميداد كه اين آدم تو زندگيش خيانت نخواهد كرد. همه چى خوب بود، تا اينكه يك هفته بعد از عقدمون مادرشوهرم به همسرم گفته بود"اين دختره واسه چى اينقدر بهت ميچسبه" آخه من هميشه كنار همسرم مينشستم، از اون روز همسرم حساس شد و گفت هيج وقت كنار من نشين. مادرشوهرم از همون ماه اول شروع كرد با من بدرفتارى كردن، شوهرم اوايل خيلى ناراحت ميشد ولى يك مدت بعدش گفت ببين چيكار كردى كه مادرم باهات اينطورى ميكنه، من باز هم هيچى نميگفتم. يك روز همسرم گفت كه مادرم ميگه ما اشتباه كرديم كه حنا رو انتخاب كرديم تو لياقتت خيلى بيشتر از اين دختره. من رفتم پيش خواهرشوهرم و گفتم كه دليل رفتارهاى مامانت چيه چرا اينقدر اذيتم ميكنه، خواهرشوهرم گفت كه ناراحت نشو مامانم چون خيلى به داداشم وابسته است واسه همين فكر ميكنه تو پسرشو ازش گرفتى باهات بدرفتارى ميكنه، گفتم برو به مامانت بگو هر حرفى داشت بياد به خودم بگه وقتى ميشينه پشت سرم پيش شوهرم حرف ميزنه من از چشم شوهرم ميفتم. اين مسائل و جريانات ادامه داشت تا اينكه ماه چهارم عقدم، مادرشوهرم به بهانه اينكه چرا من واسه همسرم كه مريض بوده عوض اينكه سوپ درست كنم چرا آبگوشت درست كردم؟!! دعواى بدى با من كرد و من خدا شاهده حتى يك كلمه هم جوابشو ندادم و فقط گريه كردم، همسرم اون شب كلاً از من طرفدارى كرد به همين دليل مادرشوهرم از دست شوهرم خيلى ناراحت شد و قهر كرد رفت، يك هفته بعد از اون قضيه شوهرم اومد بهم گفت تو نيومده خانواده مارو بهم زدى، تو باعث شدى مادرم با من قهر كنه، منم واقعا تعجب ميكردم از رفتاراى همسرم كه چرا اينقدر عوض شده و آدمى كه كلاً طرف من بود و ميگفت واقعيت رو ميبينم يكدفعه عوض شد، من اون روز با همسرم بحث كردم و همسرم منو از خونه بيرون كرد، دو روز بعدش همسرم زنگ زد و اسمس داد و عذرخواهى كرد ولى من جوابشو ندادم و يك ماه باهاش قهر بودم، بعد از همون يك ماه بود كه همه چى خراب شد، همسرم تو اون يكماه خيانتش رو شروع كرده بود، بعد از اون قضيه بددهن شد، دستش روم باز شد، و نسبت بهم سرد سرد سرد شده، آدمى كه هر روز صبح تا شب منو ميبوسيد هر روز بهم زنگ ميزد شد يه تكه يخ.

    شيدا جان و گل گندم، من با همسرم صحبت كردم و بهش گفتم كه فقط پنجشنبه جمعه هارو ميام پيشت، اونم خوشحال شد گفت اينجورى خوبه. از اينكه خوشحال شد خيلى ناراحت شدم.
    دختر بيخيال... ممنون بابت توصيه هاتون. از روز شنبه حتما اجراشون ميكنم، من از خيانت همسرم مطمئن مطمئن هستم و الان من يك سئوال دارم ازتون، شما ميگين من برم خونه پدريم، رفتن من به اونجا آيا به ضرر من نيست؟! من با رفتنم به اونجا دارم به همسرم و اون دختر فضا و فرصت ميدم كه بيشتر همديگه رو ببينن و باهم باشن. اگه من از همون روزهاى اول عقدم اين توصيه رو عملى ميكردم بهتر بود، الان هم موندنم اينجا به ضررمه هم رفتنم به خونه پدرم به ضررمه. نميدونم چيكار كنم. مطمئنم اگه من نيام خونه اون دختر مياد پيشش. امروز همسرم ميگفت كاش امروز هم نميومدى.

    - - - Updated - - -

    سلام بانوى آفتاب عزيز، ممنون كه وقتتون رو گذاشتين و جواب دادين. زمانى كه همسرم رو انتخاب كردم همه شرايطى كه ميخواستم رو داشت. دوران دوستيمون، دوست داشتن همسرم رو به وضوح حس ميكردم، هر روز بهم زنگ ميزد و خيلى محترمانه برخورد ميكرد، ظاهرش دقيقاً همون چيزى بود كه ميخواستم، تحصيلكرده بود، موقعيت كارى و مالى خوبى داشت، خانواده اش خيلى دوستم داشتند و از همه مهمتر اينكه همسرم بهم گفته بود نمازخونه و اينكه همسرم إيمان داشته باشه خيلى برام باارزش بود، ما خانواده مذهبى نيستيم ولى اينكه با اين موقعيت و اين زمانه كسى كه به نماز و روزه پايبند باشه بهم اين اطمينان رو ميداد كه اين آدم تو زندگيش خيانت نخواهد كرد. همه چى خوب بود، تا اينكه يك هفته بعد از عقدمون مادرشوهرم به همسرم گفته بود"اين دختره واسه چى اينقدر بهت ميچسبه" آخه من هميشه كنار همسرم مينشستم، از اون روز همسرم حساس شد و گفت هيج وقت كنار من نشين. مادرشوهرم از همون ماه اول شروع كرد با من بدرفتارى كردن، شوهرم اوايل خيلى ناراحت ميشد ولى يك مدت بعدش گفت ببين چيكار كردى كه مادرم باهات اينطورى ميكنه، من باز هم هيچى نميگفتم. يك روز همسرم گفت كه مادرم ميگه ما اشتباه كرديم كه حنا رو انتخاب كرديم تو لياقتت خيلى بيشتر از اين دختره. من رفتم پيش خواهرشوهرم و گفتم كه دليل رفتارهاى مامانت چيه چرا اينقدر اذيتم ميكنه، خواهرشوهرم گفت كه ناراحت نشو مامانم چون خيلى به داداشم وابسته است واسه همين فكر ميكنه تو پسرشو ازش گرفتى باهات بدرفتارى ميكنه، گفتم برو به مامانت بگو هر حرفى داشت بياد به خودم بگه وقتى ميشينه پشت سرم پيش شوهرم حرف ميزنه من از چشم شوهرم ميفتم. اين مسائل و جريانات ادامه داشت تا اينكه ماه چهارم عقدم، مادرشوهرم به بهانه اينكه چرا من واسه همسرم كه مريض بوده عوض اينكه سوپ درست كنم چرا آبگوشت درست كردم؟!! دعواى بدى با من كرد و من خدا شاهده حتى يك كلمه هم جوابشو ندادم و فقط گريه كردم، همسرم اون شب كلاً از من طرفدارى كرد به همين دليل مادرشوهرم از دست شوهرم خيلى ناراحت شد و قهر كرد رفت، يك هفته بعد از اون قضيه شوهرم اومد بهم گفت تو نيومده خانواده مارو بهم زدى، تو باعث شدى مادرم با من قهر كنه، منم واقعا تعجب ميكردم از رفتاراى همسرم كه چرا اينقدر عوض شده و آدمى كه كلاً طرف من بود و ميگفت واقعيت رو ميبينم يكدفعه عوض شد، من اون روز با همسرم بحث كردم و همسرم منو از خونه بيرون كرد، دو روز بعدش همسرم زنگ زد و اسمس داد و عذرخواهى كرد ولى من جوابشو ندادم و يك ماه باهاش قهر بودم، بعد از همون يك ماه بود كه همه چى خراب شد، همسرم تو اون يكماه خيانتش رو شروع كرده بود، بعد از اون قضيه بددهن شد، دستش روم باز شد، و نسبت بهم سرد سرد سرد شده، آدمى كه هر روز صبح تا شب منو ميبوسيد هر روز بهم زنگ ميزد شد يه تكه يخ.

    شيدا جان و گل گندم، من با همسرم صحبت كردم و بهش گفتم كه فقط پنجشنبه جمعه هارو ميام پيشت، اونم خوشحال شد گفت اينجورى خوبه. از اينكه خوشحال شد خيلى ناراحت شدم.
    دختر بيخيال... ممنون بابت توصيه هاتون. از روز شنبه حتما اجراشون ميكنم، من از خيانت همسرم مطمئن مطمئن هستم و الان من يك سئوال دارم ازتون، شما ميگين من برم خونه پدريم، رفتن من به اونجا آيا به ضرر من نيست؟! من با رفتنم به اونجا دارم به همسرم و اون دختر فضا و فرصت ميدم كه بيشتر همديگه رو ببينن و باهم باشن. اگه من از همون روزهاى اول عقدم اين توصيه رو عملى ميكردم بهتر بود، الان هم موندنم اينجا به ضررمه هم رفتنم به خونه پدرم به ضررمه. نميدونم چيكار كنم. مطمئنم اگه من نيام خونه اون دختر مياد پيشش. امروز همسرم ميگفت كاش امروز هم نميومدى.

  13. کاربر روبرو از پست مفید Hanli تشکرکرده است .

    شیدا. (پنجشنبه 24 تیر 95)

  14. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    اون 4 ماه با شما رابطه جنسی داشت ؟

  15. #19
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    حنا خانوم

    همه ی آدمها از آدم ضعیف بدشون می آد. انرژی منفی ازش می گیرن و سعی می کنن دور بشن ازش.
    اگر هم کاری براش بکنن از روی دلسوزی و ترحم هست، نه علاقه و خواستن

    پس اولین قدم برای این که شوهرت را اینقدر از خودت نرونی، این هست که خودت را قوی کنی.
    شما ده کیلو وزن از دست دادی، یعنی ظاهرت خیلی ضعیف و رنجور شده و نشون می ده که شرایط بدی را می گذرونی ... همسرت این را می بینه و ناراحته. بدش می آد که حنا اینقدر ضعیفه و درمونده.
    از طرفی از خودش هم بدش می آد که باعث این موضوع شده. برای همین بیشتر می کشه عقب که انکار کنه ... حنا خودش مشکل داره، من نیستم !!

    کنار اومدن با خیانت خیلی سخته
    اما شما نمی خوای طلاق بگیری و می خوای زندگیت را بسازی. پس سعی کن عاقلانه تر رفتار کنی

    شوهر شما تا چهل سالگی مجرد بوده، وضعیت مالی خوب داره و الان هم در حال خیانته ... پس احتمالا تمام این سالها دخترهایی تو زندگیش بودن
    دخترهایی که خیلیهاشون قوی و محکم ظاهر شدن و داره توی ذهنش شما را باهاشون مقایسه می کنه. چرا حنا اینقدر درمونده است؟ درست انتخاب کردم؟ اونا بهتر نبودن؟

    از این طرف از کار خودش هم ناراحته. از این که داره به شما خیانت می کنه
    از این که شما را به این مرحله از آشفتگی روحی روانی رسونده
    از این که می بینه همسرش داره جلوش اینقدر زجر می کشه
    از این که نمی تونه خودش را کنترل کنه و گم شده

    هر چی بیشتر به دست و پاش بپیچی گیج تر می شه.

    می تونی با یه مشاور صحبت کنی و تخصصی و دقیق پیش بری
    یا حداقل از مشاوره خصوصی سایت استفاده کنی
    نظر من تخصصی نیست.

    هر چی بیشتر بمونی اونجا و به قول خودت خونه را ترک نکنی که اون دختر نیادش ... شرایط بدتر می شه.
    همسرت الان وسط میدون خیانته. هیچ کس نمی تونه بکشدش بیرون، جز خودش. اجازه بده خودش عواقب کارش را ببینه.


    رهاش کن. بیا خونتون. حتی پنج شنبه جمعه هم خیلی روتین و سر وقت نرو
    یکی درمیون برو
    گاهی که می گه بیا بگو واااااای یادم نبود با دختر خاله ام برنامه گذاشتم بریم خرید
    یه کم بکش کنار و بهش فضا بده هم دلتنگت بشه و هم نگران
    هم یه فرصتی برای فکر کردن داشته باشه.
    برای آرامش خودت هم بهتره.

    چرا حنا اینقدر سرد شده؟
    زندگیم داره از دستم می ره؟
    حنا کجا سرش گرمه؟

    به خودش هم بگو که از مشکلاتی که بینتون پیش اومده خسته شدی، آزرده ای
    نیاز داری به زمان برای فکر کردن و تصمیم گرفتن

    به خودت خیلی برس
    از تغذیه و ورزش و ... تا جسمی و روحی به شرایط ایده آل برگردی.

    دنبال تعقیب و گریزو اثبات چیزی هم نباش.
    ما زنها زیرک هستیم و حس ششم قوی هم داریم.
    اگر باور کردی که خیانت می کنه، می کنه دیگه ... ثابت کردنش دردی را درمان نمی کنه.

    این تاپیکها را بخون شاید کمکت کنه.

    1 - خیانت همسر یا خیانت به همسر: تعریف خیانت


    2 - خیانت همسر یا خیانت به همسر: هدف های بلند مدت درمانی


    همسرم علیرغم قولهای مکرر با دختران ارتباط می گیرد؟ چه کنم
    ... البته ایشون موضوعشون متفاوته. این آقا به بی وفایی و ... عادت کرده.



    دوازده نکته درباره خیانت مردان


    مطالبی هم در مورد عزت نفس، آرامش، مدیتیشن و ... پیدا کن و بخون. باید اول خودت را قوی و آروم کنی.

    این تاپیک را اون دفعه هم بهتون گفتم بخونید.
    زن بودن - آموزشی مداوم ...

    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : پنجشنبه 24 تیر 95 در ساعت 17:46

  16. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    andrya (شنبه 26 تیر 95), fahimeh.a (شنبه 26 تیر 95), کایا (شنبه 02 مرداد 95), نازنین2010 (پنجشنبه 24 تیر 95), بانوی آفتاب (یکشنبه 27 تیر 95), بارن (پنجشنبه 24 تیر 95)

  17. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    دم به دم دارم شیدا رو لایک میکنم، واقعا حرف درستی میزنه، به حرف شیدا گوش کن، انشاالله به اتفاق خوبی میرسی

  18. 2 کاربر از پست مفید آخیش تشکرکرده اند .

    بانوی آفتاب (یکشنبه 27 تیر 95), شیدا. (جمعه 25 تیر 95)


 
صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مهاجرت، خیانت یا فرار
    توسط aas1354 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 خرداد 96, 14:22
  2. شوهرم من و دخترم رو ترک کرد و رفت، لطفاً کمکم کنید...
    توسط سوده 82 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 103
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 شهریور 93, 18:56
  3. پاسخ ها: 42
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 دی 91, 13:13
  4. +بعد از 2 سال میگه نمیخامت، کمک
    توسط Blackman_a_n در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 دی 90, 21:42
  5. وای خداشکرت، دارم مادر میشم
    توسط هاله نو در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 12 آذر 90, 00:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.