به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 48
  1. #31
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم من خودم از گوگل دانلود کردم بزن کلید مرد دکتر حبشی برات میاد
    اما دختر خوب اینکه همسرت اینقدر دوست داره و معترفه اشتباه کرده و تصمیم به جبران داره چراقبول نمیکنی؟؟
    همه تاپیکها رو بخوناکثرا مردا نامزدشون و همسرشون بلاتکلیف گذاشتن
    خودت میگی خوصصیات مثبتش باعث شد شما جذبش بشی
    من تو پست قبلیم هم گفتم ازین علاقش استفاده کن ازش بخاه باهم برین تمام جلسات مشاوره و بعد هردو جبران کارهای نکردهتون رو بکنین
    اره اگه ایشون اهل خانوم بازی بود اهل بساط و دود و رفیق بازی بود میگفتم برو و برنگرداما ایشون بداخلاقی پیدا کرده که به گمانم از قبل نبوده و بخاطر شرایط بوده و همیشه دربدخلقی ما هم مقصریم
    ازت بعنوان یه خاهر خواهشمندم یه فرصتدوباره به زندگیت بده
    براش شرط بذار باید هرروز مثل مردای دیگه بره سر کار خرج پسرت رو بده البتهخودت هم در مورد پسرت مسول خاهی بود اما از ایشان هم بخاه
    دست بزن تحت هیچ عنوان و.......
    و در ضمن شما هم بایر رفتارهای زنانه را حتما حتما یادبگیری
    و مهارتهای ارتباطی رو بلد بشی
    بهش احترام بذار ازش تعریف و تمجید کن زبون خوش دعوای هردرد
    زندگیت خراب نکن اون که تنها میمونه همیشه یه زن تنهاست فردا پسرت بزرگ میشه میره پس جو گیر نشو خاهشالطفا پستهای قبلیم رو هم با توجه بخون
    ویرایش توسط ستاره زیبا : یکشنبه 06 تیر 95 در ساعت 17:43

  2. #32
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام دوست عزیزم

    من بعد از مدتی سر زدم ببینم مشکلتون حل شده یا نه که دیدم متاسفانه هنوز درگیر مشکلاتین. به نظر من همسرتون مشکل روانی داره. با دوستمون ستاره زیبا موافق نیستم که گفتن اگه اهل خانوم بازی و دود و دم بودن می گفتن جدا شو. هر چیزی به جای خودش بده این آقا داره آرام عزیز رو شکنجه روحی می ده اگه مردی زن باز باشه به زنش بی توجهی می کنه و دنبال کارای خودشه الان به نظر شما شوهر آرام عزیز خیلی به آرام توجه داره یا مسئولیت زندگشیو خیلی خوب بر عهده گرفته ؟ من خودم رو بچه ها خیلی حساسم و هر متنی که می خونم و به پسرت اشاره داره تنم می لرزه. خام ابراز علاقه هاش نشو اون فکراشو کرده با طلاق چیزیو از دست می ده که همه آرزوشو دارن تو چی ؟ تو به خودتو و بچت فکر کن تو چیزی از دست نمی دی اما بمونی پای زندگی ممکنه خیلی چیزارو از دست بدی. پسرتو آرامشتو و حتی ممکنه افسردگی بگیری.

    به نظر من خونتو بده اجاره با هزینش یه وکیل خوب بگیر و به هیچ وجه جواب تلفنشو نده. طفلک پسرت که اینقدر ازش متنفره که دلش نمی خواد در حد 5 دقیقه ببینتش. تو لیاقتت بیشتر از این حرفاست . چرا باید به خاطر اینکه یه ازدواج داشتی به خودش اجازه این همه تحقیر کردنو بده و تو هم بپذیری ؟

    امیدوارم مشکلت هرچه زودتر حل شه. با گواهی پزشک قانونی فکر می کنم می تونی سریع تر کاراتو انجام بدی با یه وکیل مشورت کن .

  3. 3 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    mahasty (شنبه 19 تیر 95), nardil (یکشنبه 10 اردیبهشت 96), اثر راشومون (یکشنبه 13 تیر 95)

  4. #33
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام به دوستان خوب تالار و سپاس از راهنمایی ها و همراهیتون
    دوستان عزیزم این چند روزه خیلی درگیر بودم چندین بار با همسرم صحبت کردم و هر بار روی جدایی شدیدا پافشاری کردم به قول همسرم هیچ نقطه امیدی براش نذاشتم چند بار تماس گرفت و شدیدا ابراز پشیمانی کرد و گفت که کارش اشتباه بوده و قول میده جبران کنه و اون هم قبول داره که این آخرا زندگی رو کامل رها کرده بود البته بنا به دلایلی مثل بیکاری و دلسرد شدن از زندگی به خاطر سرد بودن من خوب یه سری مشکلات قبول دارم در مورد خودم که سخت گیرم و آدم شادی نیستم اما خوب همسرم هم هیچ وقت ابراز علاقه کلامی نداره که شدیدا آزارم میده و بارها بهش گفتم که بهش نیاز دارم و نیاز دارم ازش بشنوم اما میگه باید خودت از رفتارم بفهمی که بهت علاقه دارم که این موضوع و خونه نیومدنش باعث سردی من نسبت به اون شد
    دیگه روزای اخر گوشیم خاموش میکردم و جواب تماساش نمیدادم روز سه شنبه اخر وقت اومد اداره و شروع کرد به صحبت که عیده و برگرد اما قبول نکردم اونم شدیدا عصبانی شد و گفت یک ماه هر چه من جلو اومدم تو پس زدی دیگه باهات زندگی نمیکنم و بعد از تعطیلات عید توافقی جدا میشیم با ناراحتی از هم جدا شدیم و رفتم خونه
    شب پیغام داده بود که اومدم خونه خودمون و هر چه وسایل خونه رو نگاه میکنم نمیتونم هیچ کدوم بردارم و خاطرات خرید هر کدوم که دو تایی خریده بودیم نوشته بود نوشته بود که نمیدونم چطور دل کندی و رفتی چطور راحت همه چی رو فراموش کردی میدونید داشتم زیر پتو گریه میکردم و پیغاماشو میخوندم نوشتم برای منم خیلی سخته جدایی اما ما دیگه راهی نداریم و غیر از خوشبختی برات آرزویی ندارم
    روز چهارشنبه که عید بود با یه جعبه شیرینی بی خبر اومد منزل پدرم با همه روبوسی کرد و تبریک گفت و شیرینی تعارف کرد
    من به پدر و مادرم ماجرای کتک کاری و دخالت همسایه هارو نگفتم به خاطر رعایت حال خودشون اونام برخورد بدی با همسرم نداشتن فقط یه کم نصیحتش کردن که تو باید شبا زودتر برگردی و ما ارامش و خوشبختی شمارو میخوایم و از این حرفا یه کمم من نصیحت کردن
    به همسرم گفتم باید صحبت کنیم اونم گفت باشه من اصلا نمیگم الان برگرد و اومدم تبریک عید بگم خلاصه بعد از یه ساعت رفت
    از اون موقع چن بار باهاش صحبت کردم بعضی وقتا که به مهربونیاش فکر میکنم میگم کاش برگردم و این دفعه خیلی جدی تر تلاش کنم شاید درست بشه اما وقتی به یاد پسرم میفتم که اصلا حاضر نیست راجع به همسرم حرف بزنه و میگه اون تورو زده و باید حتما جدا بشی نمیدونم چی کار کنم احساس میکنم اگه برگردم در حق پسرم خیانت کردم و اون قربونی کردم توی بد برزخی هستم الان دودلی و تردید به جونم افتاده و نگرانیم بیشتر برای پسرمه
    به همسرم گفتم وجود من پر از ترس و چه تضمینی هست که دوباره اون اتفاقا نیفته میگه باید هردوتاییمون تلاش کنیم اگه میخوای پیش مشاور میریم قول داده تحت هیچ شرایطی کتک نزنه در مورد پسرم گفتم احساس میکنم اون نپذیرفتی قلبا و به همین دلیل کلامی و رفتاری ازارش میدی قسم میخوره میگه از روز اول که قبول کردم سر حرفم هستم وحتی تو ذهنم فکر بدی راجع بع اون بچه نداشتم اگه حرفی زدم یا کاری کردم فقط شوخی بوده اما من گفتم نمیتونم قبول کنم که فقط شوخی بوده
    مثلا روز اخر امتحانات پسرم بود و پسرم خیلی خوشحال بود به همسرم گفت که امروز اخرین امتحانم بود و تا سه ماهه دیگه تعطیلم واز خوشحالی میخوام پرواز کنم همسرم گفت میدونی به چی فکر کن به روز سی و یکم شهریور که تعطیلات تموم شده و فرداش باید بری مدرسه پسرم خیلی به هم ریخت و حرص خورد
    اینارو که به همسرم میگم میگه خوب شوخی کردم چرا ده بار که بهش خوبی کردم نمیبینی و فقط نیمه خالی لیوان میبینی
    میدونید از این کل کل کردنا داره با پسرم اما میگه بی منظوره و از سر دشمنی نیست اما پسرم داره وارد دوره بلوغ میشه و خیلی حساس شده همش از من میپرسه چرا اون از من بدش میاد هر چه توضیح میدم قانع نمیشه همسرم میگفت شاید بلد نیستم با بچه ها چطور برخورد کنم پیش مشاور بریم هر چه اون گفت انجام میدم اما من نسبت به همه چی تردید دارم
    دارم هر بار به یه سمت کشیده میشم نمیدونم راه درست کدومه تو رو خدا کمکم کنید

  5. #34
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 07 اسفند 95 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,558
    سطح
    22
    Points: 1,558, Level: 22
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    58

    تشکرشده 151 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اينكه دقيقا كار درست و راه درست چي هست ، گفتنش سخته

    شما فرموديد كه اگر شوهرتون عصباني بشه و مثلا توهين كنه ، شما هم پاسخ ميديد . اين يعني پايان زندگي

    هر دوي شما مقصر هستيد و عذاب وجدان داريد و البته براي لحظات خوش و خاطرات خوب تون هم دلتنگ هستيد . يك "ولي" بزرگ اينجا هست !! به خاطر مسائلي كه بين شما پيش اومده ، بارها حرمت ها شكسته شده . اگر "چيني" زندگي تون رو بند بزنيد ، مثل اول نميشه . به نظر من اگر به زندگي برگرديد ، ابتداي كار مثلا ٢ ماه اول خوبه . ولي كم كم دوباره بد ميشه و حتي دعواهاي شديدتري خواهيد داشت . به نظر من وقتي موقع خشم شوهرتون ، شما مقابله به مثل ميكنيد ، ديگه مطلق به برگشت فكر نكنيد . حتي اگر شوهرتون التماس كرد !! چون براي هر ٣ نفر شما فاجعه خواهد بود

  6. #35
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 96 [ 00:34]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,794
    سطح
    32
    Points: 2,794, Level: 32
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    20

    تشکرشده 180 در 88 پست

    Rep Power
    31
    Array
    پسر شما خیلی بعیده اون آقا را بپذیره و ببخشه.اون آقا که پدر واقعی پسرت نیست پس خیلی بیشتر به خاطر زدن شما حس منفی نسبت به شوهرت پیدا میکنه.بچه هایی دیدم از پدر تنی خودشون متنفر بودن چه برسه به غریبه.اگر هم میخوای برگردی برو مشاوره و شوهرتم ببر که یاد بگیره چطور رفتار کنه که پسرت اون را ببخشه.بدون درمان و با قول دادن هم کسی زدن را ترک نکرده.هر کس فقط به اعتبار قول برگشته به زندگی چند وقت بعد کبودتر از قبل از خونه زده بیرون.شوهرت دیده با لات بازی و قلدری کارش پیش نرفته فعلا رفتارش عوض شده.چه تضمینی هست بری سر خونه و زندگیت همین بمونه؟

  7. #36
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم من توی پست اخرم که بالای صفحه هست برات گفتم اما باز صلاح خویش خسروان دانند
    همین پست اخرت کهنوشتی خودت داری میگی خیلی زن شادی نیستم بنظر میاد خیلی ابراز علاقه نمیکنی و از شوهرت میخای محبت کلامی کنی
    همسرتگفته به علت بیکاری اون رفتارها رو داشتم و شما این بیکاری رو نادیده میگیری که نقش حیاتی برای یه مرد داره پس شرایط باعث بروز رفتارها شده و البته مدیریت ناصیح شرایط از سمت شما
    شما خودت و پسرت رو در یک جبه و همسرت رو در جبهه دیگه قرار دادی خوب زندگی بهتر از اینم نمیشه
    خوب فرض کن امروز جدا شدی ایا ناراحت نیستی از اینکه شما هم قصوراتی در زندگی داشتی و با توجه به اینکه همسرت برای جبران ازت فرصت خاسته به خودت و ایشون فرصتی ندادی
    به نظر من دادن فرصت گاهی اینقدرها هم بد نیست که بعضی دوستان اینقدر تشویق به جدایی کردن
    گاهی برخی به جدایی تشویق میکنند ولی بعد از ان تنها ما میمانیم یک دنیا حسرت از ندادن فرصت به خود
    هر سه اگه به مشاوره برین یقینا از فرصتی که به خودتون دادین خوشحال خاهیدبود

  8. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    بهزاد9 (شنبه 19 تیر 95)

  9. #37
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 07 اسفند 95 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,558
    سطح
    22
    Points: 1,558, Level: 22
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    58

    تشکرشده 151 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بنده با نوع نگاه كاربر ، ستاره زيبا در كل موافق هستم ولي اگر قرار باشه صاحب تاپيك در رفتار خودش تجديد نظر نكنه ، برگشت به زندگي ميتونه از جدايي بدتر باشه

    در واقع انتخاب بين بد و بدتر هست ! ولي اگر صاحب تاپيك بخاد "در هر شرايطي" حرمت شوهرش رو نگه داره ، برگشت به زندگي ممكنه قابل بررسي باشه .

    عرض كردم با نوع نگاه ستاره زيبا موافق هستم . بعد از سپري شدن چند سال از طلاق ، ايشون ميمونه و انبوهي از مشكلات يك زن مطلقه و انبوهي از نيازهاي ارضاء نشده و محروميت ها . حالا چرا بايد در اون لحظات هيجان و دعوا ، ايشون توي روي شوهرش وايسته تا زندگي نابود بشه ؟ چرا نبايد مقداري دندون روي جگر بزاره تا برخي مواهب زندگي مشترك رو از دست نده ؟

    ولي من و شما نميتونيم صاحب تاپيك رو به چيزي مجبور كنيم ، وقتي نميخاد در تعامل با شوهرش دست زير رو بگيره ، با وجودي كه با صحبت هاي ستاره زيبا در كل موافقم ، باز توصيه به جدايي ميكنم ، شوهر ايشون هم حتما بدرفتاري و ضعف داره ، ولي صاحب تاپيك فقط ميتونه روي تغيير كردن خودش حساب باز كنه !!
    ویرایش توسط بهزاد9 : شنبه 19 تیر 95 در ساعت 21:55

  10. #38
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    دوست عزیزم سلام

    من از تجربه خودم براتون می گم نمی دونم شاید کمک کنه شایدم نه من پدر و مادرم از هم جدا شدن خوب شرایط ما کلا با شما فرق داشت پدر و مادر من حتی جرو بحث لفظی هم نکردند و من که کوچیکترین بچه بودم دیگه 18 سالم شده بود نشستیم با هم صحبت کردیم پدر و مادرم گفتن ما حدود 15 ساله که دچار طلاق عاطفی شدیم و داریم زندگی رو به خاطر شما بچه ها تحمل می کنیم با یه رای گیری که تقریبا همه موافق بودیم اونها از هم جدا شدن . خودشون می خواستن ما بچه ها هم حمایت کردیم.
    بعد از جداییشون پدرم مثل همسر شما نمی تونست تحمل کنه پشیمون بود مادرمم مثل شما به شدت عذاب وجدان داشت به من می گفت خودخواهی کردم تورو بخوام شوهر بدم مردم چی می گن . در صورتی که من اصلا از این موضوع ناراحت نبودم. به هر حال بعد از تماس ها و نامه نگاریها و ... پدر و مادرم دوباره برگشتند تا با هم زندگی کنند. اما به قول دوستمون بهزاد9 دفعه بعد با دعوای شدیدی از هم جدا شدند و دقیقا 2 ماه با هم بودنشون بعد از طلاق طول کشید. بار دوم بدتر بود مادرم بیشتر ناراحت بود. 3 4 ماه بعد از جدایی هر دو مساله رو هضم کردن و الان همگی زندگی خوبی داریم . من و برادرم تقریبا موفقیم چون در برابر مادرم احساس مسئولیت می کردیم . پدرم هم از زندگیش راضی و خوشحاله و ما رو همیشه دورادور حمایت می کنه.

    به هر حال این حست رو من به وضوح در مادرم دیدم و به نظرم طبیعیه . باز تصمیم با خودته ولی پسرت نسبت به اینکه همسرت پدر واقعیش نیست حساسیتش بیشتره سن بلوغ هم سن بدیه باید خیلی مواظبش باشی . اگه می تونی در مورد پسرت مشاوره بگیر که چطور مواظبش باشی به هر حال اگه دختر بود بهتر درکش می کردی . طلاق مساله آسونی نیست بعضی ها کارشون به مشاوره یا قرص و این حرفا می کشه یه دوره بحرانی داری که می گذره و تموم می شه باید امیدوار باشی و به آینده خوب فکر کنی.

    من یه جمله کلیدی دارم که تو مشکلات به خودم می گم : سال دیگه این موقع که به این مشکلم می خندم و همه چی تموم شده. این یه کم آرومت می کنه

  11. کاربر روبرو از پست مفید maryam.mim تشکرکرده است .

    بهزاد9 (چهارشنبه 23 تیر 95)

  12. #39
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام به دوستان خوب همدردی
    از همه شما عزیزان که وقت میگذارید و راهنمایی میکنید صمیمانه تشکر میکنم
    بهزاد 9 عزیز مشکل من با همسرم اصلا مقابله به مثل و جوابگویی نیست اگه مشکل این باشه من حاضرم هر وقت دیدم ایشون عصبانیه جوابی ندم اما ما در این مورد مشکلی نداریم خیلی وقتا اون عصبانی بوده ومن سکوت کردم برعکس وقتایی هم بوده که من ناراحت یا خسته و عصبی بودم وهمسرم حقیقتا درک کرده و کوتاه اومده که صدالبته بعدا هر جور بوده با محبت وتوجه براش جبران کردم یا اگه مثلا کاری ازم بخواد اونطور نیست که براش انجام ندم و نسبت به خواسته اش جبهه بگیرم من این اواخر جواب میدادم که به خاطر این بود که واقعا از دستش دلخور و ناراحت بودم اما میتونم این رفتار رو کنترل کنم
    اما مشکل اصلی من زبون نیش دار و پر از کنایه ایشون هست رفتارش تحقیر کننده است احساس میکنم من و پسرم رو خرد میکنه هیچ وقت خواسته اش رو مستقیم نمیگه مثلا اگه از من ناراحته چند روز به همه چی گیر میده و بهونه میگیره تا کار به دعوا میکشه بعد من میفهمم موضوع از چه قرار بوده و همسرم از چه موضوعی ناراحت بوده
    اگه همسرم یه مقدار لحن حرف زدنش و تغییر بده و یه کم احترام توی صحبتاش باشه نود درصد مشکلات من حل میشه با وجود این که قلب مهربونی داره اما نمیدونم چرا به این نوع حرف زدن اصرار داره وقتی باهاش صحبت میکنم میگه زبون من نیش داره همه بهم میگن اما تو دلم هیچی نیست اما خوب وقتی من از حرف زدن و عملکردش ناراحت و آزرده ام دیگه چه فایده که تو قلبش چی میگذره
    میدونید لحنش خیلی تنده اگه کاری میخواد با تندی و تحکم میگه شاید من این لحنش رو بتونم تحمل کنم اما برای پسرم خیلی سخته مثلا بهش میگه سریع پاشو در حیاط رو باز کن ماشین بزنم بیرون اگه پسرم مشغول بازی باشه یا مثلا یه ذره دیر بلند شه بهش میگه حیف نون پاشو به یه دردی بخور
    هرچه بهش میگم با این حرفت بچه احساس میکنه بی ارزش و عرضه هیچ کاری رو نداره میگه ما مردیم شما زنها با لحن عزیزم جانم با هم حرف میزنید که از نظر من مسخرست البته از تفاوتهای مردها و زنها و لحن صحبتشون خبر دارم و انتظار ندارم مدام به پسرم بگه عزیزم اما انتظار دارم عادی حرف بزنه و توی حرفا و خواسته های عادیش توهین و تمسخر نباشه
    کاسپین عزیز میدونم که برای پسرم خیلی سخته پذیرش و بخشش و کاملا بهش حق میدم و در این مورد شدیدا عذاب وجدان دارم
    با همسرم خیلی صحبت کردم راجع به پسرم بهش گفتم که این طفلک از رابطه ما و زندگی که خودش انتخاب نکرده خیلی ضربه خورده و احساسات پسرم رو بهش گفتم که فک میکنه همسرم ازش متنفره و پسرم اصلا با برگشت موافق نیست و شدیدا از دستش به خاطر کتک کاری عصبانیه همسرم هم گفت که رفتارش خیلی بد بوده و قبول داره و دیگه بعد از این به هیچ عنوان کتک نمیزنه و کاملا به پسرم حق داد و گفت اگه این بچه بخواد از این زندگی صدمه ببینه و ایندش خراب بشه حاضره از این زندگی کنار بکشه و با مشاورم موافقه اما باز میگفت یه فرصت به این زندگی بده و همه چی رو بسپار به من و باید در عمل ببینی که رفتار من با بچه چه طوره و تا وقتی باهم زندگی نمیکنیم من نمیتونم چیزی رو ثابت کنم اما من هنوز منزل پدرم هستم و نمیتونم تصمیم بگیرم
    ستاره زیبای عزیز میدونم که بعد از جدایی سختیهای زیادی خواهم داشت اما برای پسرم خیلی نگرانم و تردیدم به خاطر پسرم من هم مسلما اشتباه داشتم و الان حاضرم همه جوره تلاش کنم و خودم رو تغییر بدم اما از اینکه پسرم دوباره تو شرایط بحرانی قرار بگیره میترسم و هیچ تضمینی در مورد آینده نیست
    مریم میم عزیز ممنون که تجربتون رو گفتید من از نظرات همه استفاده میکنم و در مورد همه نظرات فکر میکنم میدونم که راحت ترین راه جداییه و برگشت به این زندگی خیلی سخت تر از جداییه و میدونم بعد از یه مدت از جدایی همه چی خیلی کمرنگ میشه اما اصرار همسرم و صحبتهاش تو این مدت که میگه اشتباهات خودم رو فهمیدم و قولایی که داده و میگه زندگی من بعد از جدایی هیچ وقت زندگی نمیشه من مردد کرده از شما دوستان خوبم میخوام دعا کنید بتونم بهترین تصمیم رو بگیرم

  13. #40
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 07 اسفند 95 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,558
    سطح
    22
    Points: 1,558, Level: 22
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    58

    تشکرشده 151 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظرم شما 2 نفر به زندگی برمی گردید . ولی مراقب باشید ، مراقب !!

    به احتمال زیاد بازهم با هم درگیر می شید و اگر دقت نکنید ، وارد مسیری میشید که 7 برابر بدتر از وضع قبلی خواهد بود !

    دلیلش اینه که انسان یک چیزی به نام حافظه هم داره !! شوهرتون به خاطر کوتاهی های خودش عذاب وجدان داره ولی در حافظه اش هم میدونه که زنش توی روش وایستاده و جوابش رو داده . شما میگید :
    مشکل من با همسرم اصلا مقابله به مثل و جوابگویی نیست .
    ولی من به شما بگم این هم بخشی از مشکلات شما هست و اتفاقا از نظر شوهرتون بخش بسیار زشت و غیر قابل بخششی هست . از مقابله به مثل شما جریحه دار شده ولی فعلا سر خودش رو کلاه خواهد گذاشت و به زندگی بر می گرده

    وای به روزی که مجددا زندگی شما به جدل برسه ! اونوقت اون جریحه دار شدن قبلی را بسیار شدیدتر پاسخ خواهد داد و همونطور که گفتم ، شدت مشکلات 7 برابر خواهد شد . . .

    اون مسائلی که در پست بالا در خصوص بدرفتاری های شوهرتون گفتید ، بین بیشتر مردها رواج داره و اون بنده خدا کار خاصی نکرده . بلکه مشکل اینه که پسرتون ، بچه خودش نیست و بدرفتاری شوهرتون با اون بچه ، پدر و پسری حل نمیشه . پدر من بدتر از این با من کرد ولی در درون خودم عاشق پدرم و ابهتش بودم و بجز ناراحتی لحظه ای ، ابدا ناراحتی نداشتم . امروز هم دستش رو می بوسم . . .

    متاسفانه ، مشکلات طلاق یکی دوتا نیست و این پسر شما یک قربانی هست و شوهرتون هم خیلی مقصر نیست . البته فکر کنم شما گفتید که شوهرتون فوت شده . به هر حال زندگی دوم ، مشکلات و گره هایی داره که اون زندگی اول نداشته . . .

    اون زبون نیش دار و بد زبونی ها شوهرتون رو اگر تحمل کنید ، بعدها کم و کمتر میشه و حتی حذف میشه. متاسفم که در مقطعی از زمان ، جواب شوهرتون رو دادید . این کار یا به شکا طلاق گریبان تون رو میگیره یا بعد از بازگشت به زندگی ، گرفتارتون میکنه . کاری به اینکه چقدر شوهرتون حق داره یا شما حق دارید ندارم ولی اون کاری که کردید به شکل « مقدار زیادی لجن » در قلب و روح شوهرتون باقی میمونه و آثارش بعدها آشکار میشه .

    همونطور که بارها در این تالار گفتم (با اشاره به قرآن و قانون و تجربه خودم از زندگی و غیره) ، بالاترین حق شوهر اینه که مطلقا احترام بشه و اینکه شما توی روی ایشون ایستادید ، به نظرم اگر طلاق بگیرید بهتره دیگه . این پست رو ببینید
    ویرایش توسط بهزاد9 : چهارشنبه 23 تیر 95 در ساعت 12:54

  14. کاربر روبرو از پست مفید بهزاد9 تشکرکرده است .

    نازنین2010 (چهارشنبه 23 تیر 95)


 
صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.