به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 41
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 خرداد 94 [ 01:09]
    تاریخ عضویت
    1394-2-08
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    555
    سطح
    11
    Points: 555, Level: 11
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 17 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Sahar51 نمایش پست ها
    سلام خانوم

    همه كارشناسا و مشاورا ميگن هيچوقت همسرتونو با طلاق تهديد نكنيد

    فعلا كه داري ميگي رابطه ج ندارن و فقط در حد اس ام اسه پس دست نگه دار

    انقد راحت و زود زندگيتو نباز

    براي زندگي بايد جنگيد چرا تو ميدونو خالي كني برا اون دختر

    بذار اون بره پي كارش خدا بزرگه توكل كن

    ترخداااااااا نذار قهر طولاني بشه اگه كليپاي ديگه ي دكتر حبشي رو گوش بدي نوشته قهر مرد كشه

    ببين من خودم اينو تحربه كردما واقعاً قهر طولاني مردتو از چنگت در مياره

    دقت كن به حركات و رفتارت برا درخاست طلاق و فكر به اين مسائل زوده عجله نكن اول بجنگ با تمام توانت

    الانم حضوري ببينش باهاش حرف بزن

    با اس و زنگ نميشه

    موفق باشي
    دوست عزيز ممنون كه جواب دادي.

    فكر كنم مديران سايت عنوان تاپيك منو عوض كردن.
    من از اينكه نوشته بودم كمكم كنيد شرايطمو مديريت كنم منظورم شرايط حال هست كه خونه بابام هستم. واقعيت اينه كه من نخواستم خونه رو ترك كنم ولي به اصرار مادر و مادرشوهرم و به خاطر اينكه تنها نباشم مجبور شدم بيام خونه بابام.
    همسر من يه كمي قلدره و هر كاري دلش بخواد ميكنه و اصلا حساب بزرگ و كوچيكي و مسئوليت رو نميكنه. مثلا اينكه از خونه گذاشته رفته و به كسي هم نگفته براي من خيلي سخت بود يه جورايي منو پيش خانوادم خرد كرد البته خودشم بي اعتبار كرد و خانواده من ديگه به راحتي اجازه نميدن من برگردم. البته خودمم نميخوام به اين راحتي برم چون كم كم ياد ميگيره و هر كاري دلش ميخواد ميكنه. چون همچين آدمي هست ميگم. بار اول كه كتكم زده بود من اومدم خونه بابام و اونا نذاشتن برم و شوهرم داييم رو واسطه كرد تا با هم آشتي كنيم هر چقدر كه اطرافيان بهش گفتن قول بده كه ديگه نميزني گفت من قول نميدم كه همينم شد و بازم ميزنه. الانم اگه به راحتي قضيه رو تمومش كنيم ببخشيد پر رو تر ميشه. آدمي نيست كه اگه بخشيده بشه دست از كار اشتباهش برداره مدلش اينه اگه كسي جلوش قرار نگيره تا دلش ميخواد مي تازونه. و من از آينده خودم ميترسم. دلم ميخواد يه طوري باهاش رفتار كنم كه بار اول و آخرش باشه كه خونه رو ترك كرده و بي خبر رفته. آيا اين رفتارش نشون از بي مسئوليتش هست؟ به نظر خودمم كه بي مسئوليته.

    من عاشق همسرم بودم ولي اون با كتكاش و با دوست دخترش و خودارضاييش عشقمو از بين برد. الان وقتي اوضاع آرومه فقط دوسش دارم وقتي از اين كارا ميكنه بشدت ازش متنفر ميشم.

    حالا قضيه دوست دخترش بماند براي فرصت ديگه. چون فكر ميكنم الان مهمتر از قضيه دوست دخترش قضيه رفتن و نرفتن من به خونه و همچنين چجوري رفتنه كه مهمه.

    چرا تهديد به طلاق درست نيست؟
    از نظر من قهر هميشه مردكش نيست. توي همين سايت خيلي از آقايون رو ديدم به خاطر اينكه همسرشون نره قهر هر كاري ميكنن. و يا اگه رفت حاضرن هر كاري بكنن تا برگرده.
    الان تا اون پيش قدم نشه من اصلا حاضر نيستم ببينمش.

  2. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,445 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    http://www.hamdardi.net/thread-32065.html

    سلام دوست عزیز این تاپیک رومطالعه کن وهمچنین بقبه تاپیکهای ترمه عزیز
    مشکلشون شبیه مشکل شماست که تاحدی موفق به حلش شدن
    امیدوارم مشکلتون هرچه زودترحل بشه
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  3. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    ياري خواه (سه شنبه 15 اردیبهشت 94)

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 دی 94 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    178
    امتیاز
    3,383
    سطح
    36
    Points: 3,383, Level: 36
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 443 در 158 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام خانم یاری خواه
    الان شما سه تا مشکل دارید
    1- دست بزن همسرتون
    2- دوست دخترش
    3- خود ارضایی
    حالا بررسی این مباحث
    1- باید ببینید این دست بزن داشتن ناشی از چیه؟
    1-1- عدم کنترل عصبانیت
    2-1- فرهنگ خانواده
    3-1- احساس ضعف و ناتوانی در مقابل شما در هنگام دعوا . پوشاندن آن با این کار
    2- دوست دختر داشتنش رو بهتره تاپیکهای مشابهی که اینجا هست رو بخونید تعدادشون زیاده بالاخره مورد شما مشابه یکی از اونها است اگه نبود بیشتر توضیح بدهید تا دوستان کمکتون کنند
    3-در مورد خود ارضایی ، مخصوصا اگه از نوجوانی بوده
    یک عادت نا پسند و مشابه اعتیاد است و ترک کردن آن نیاز به طی مراحل و روشهایی دارد که در محیط عمومی سایت اجازه طرح آنها نیست
    فقط می پرسم آیا شما در روابطتان همیشه در دسترس او بودید یا نه ؟؟؟
    موفق باشید
    ویرایش توسط آونگ : سه شنبه 15 اردیبهشت 94 در ساعت 08:08

  5. کاربر روبرو از پست مفید آونگ تشکرکرده است .

    ياري خواه (سه شنبه 15 اردیبهشت 94)

  6. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,445 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    http://www.hamdardi.net/thread-32116.html#post317356
    این لینک روهم حتما مطالعه کن
    ازمدیرهمدردی هستش

    شما باید بدونید چه رفتاری روانجام بدید پس خوب مطالعه کنیدتا آگاهی لازم روبه دست بیارید
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  7. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    ياري خواه (سه شنبه 15 اردیبهشت 94)

  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 خرداد 94 [ 01:09]
    تاریخ عضویت
    1394-2-08
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    555
    سطح
    11
    Points: 555, Level: 11
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 17 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط paiize نمایش پست ها
    http://www.hamdardi.net/thread-32065.html

    سلام دوست عزیز این تاپیک رومطالعه کن وهمچنین بقبه تاپیکهای ترمه عزیز
    مشکلشون شبیه مشکل شماست که تاحدی موفق به حلش شدن
    امیدوارم مشکلتون هرچه زودترحل بشه

    سلام پائيز عزيز
    بله من توي اين چند روزه سعي كردم تاپيكهاي مشابه از بعضي از اعضاي سايت مثل ترمه، شارلوت، She، و ... رو بخونم. بعضي از قسمت هاي زندگي اونا آنقدر شبيه به زندگي منه كه احساس ميكنم خودم هستم اما يه جاهايي تفاوتهايي هم وجود داره.

    نقل قول نوشته اصلی توسط paiize نمایش پست ها
    http://www.hamdardi.net/thread-32116.html#post317356
    این لینک روهم حتما مطالعه کن
    ازمدیرهمدردی هستش

    شما باید بدونید چه رفتاری روانجام بدید پس خوب مطالعه کنیدتا آگاهی لازم روبه دست بیارید
    اين لينك رو هم ديدم و چند بار مطالعش كردم خيلي كلي گفته. متاسفانه همسر من اصلا اهل تعهد دادن نيست.



    نقل قول نوشته اصلی توسط آونگ نمایش پست ها
    سلام خانم یاری خواه
    الان شما سه تا مشکل دارید
    1- دست بزن همسرتون
    2- دوست دخترش
    3- خود ارضایی
    حالا بررسی این مباحث
    1- باید ببینید این دست بزن داشتن ناشی از چیه؟
    1-1- عدم کنترل عصبانیت[IMG]file:///C:/DOCUME~1/JOLODA~1/LOCALS~1/Temp/msohtmlclip1/01/clip_image001.gif[/IMG]
    2-1- فرهنگ خانواده[IMG]file:///C:/DOCUME~1/JOLODA~1/LOCALS~1/Temp/msohtmlclip1/01/clip_image001.gif[/IMG]
    3-1- احساس ضعف و ناتوانی در مقابل شما در هنگام دعوا . پوشاندن آن با این کار
    2- دوست دختر داشتنش رو بهتره تاپیکهای مشابهی که اینجا هست رو بخونید تعدادشون زیاده بالاخره مورد شما مشابه یکی از اونها است اگه نبود بیشتر توضیح بدهید تا دوستان کمکتون کنند
    3-در مورد خود ارضایی ، مخصوصا اگه از نوجوانی بوده
    یک عادت نا پسند و مشابه اعتیاد است و ترک کردن آن نیاز به طی مراحل و روشهایی دارد که در محیط عمومی سایت اجازه طرح آنها نیست[IMG]file:///C:/DOCUME~1/JOLODA~1/LOCALS~1/Temp/msohtmlclip1/01/clip_image002.gif[/IMG]
    فقط می پرسم آیا شما در روابطتان همیشه در دسترس او بودید یا نه ؟؟؟
    موفق باشید[IMG]file:///C:/DOCUME~1/JOLODA~1/LOCALS~1/Temp/msohtmlclip1/01/clip_image003.gif[/IMG]
    سلام آونگ عزيز متشكرم.
    البته من مشكلات زيادي دارم ولي اين سه مشكل يه جورايي شكستنم. اينا تو روحيه من اثر بدي گذاشتن و به من خيلي آسيب رسوندن و همينا باعث شد كه به خاطرشون من هم به همسرم آسيب بزنم و زندگي خراب بشه. يه جورايي توي ذهنم حك شدن حتي اگر همسرم اين كاراش رو ادامه نده و ترك كنه، بعيد ميدونم تا آخر عمر از يادم برن.

    من ترجيح ميدادم توي اين تاپيك در مورد چگونگي بازگشتن يا بازنگشتن به خونه ام راهكار بگيرم ولي مثل اينكه اين مسائل پر رنگتر هستن و البته من بدم نمياد اينا هم حل بشن.

    عليرغم اينكه ميدونم توي هر تاپيك بايد به يك موضوع پرداخته بشه، از مديران سايت خواهش ميكنم اگر صلاح ميدونن اجازه بدن مسائل زندگي من توي همين يك تاپيك بررسي بشه.

    متاسفانه دست بزن رو فكر كنم از پدرش به ارث برده چون پدرش هم همينطور بوده. و متاسفانه با زدن نه تنها آروم نميشه بلكه عصباني تر هم ميشه و اينطوري نيست كه مثلا بزنه و ول كنه. هي ميره هي مياد هي ميزنه. ميگه انقد ميزنم تا بميري. يه بار انقد منو زد تا پايه تخت شكست. احساس ميكنم بهش جنون دست ميده. نميدونم از اين زدن چه حسي داره. ولي بعيد ميدونم لذت بردن باشه. نميدونم چطوري بگم كه متوجه بشيد.
    منظورت از اين جمله رو متوجه نشدم ميشه لطفا كمي توضيح بدي؟
    نقل قول نوشته اصلی توسط آونگ نمایش پست ها
    3-1- احساس ضعف و ناتوانی در مقابل شما در هنگام دعوا . پوشاندن آن با این کار
    در رابطه با مورد 3 هم بايد بگم خير هميشه در دسترس او نبوده ام. من صبح ساعت 6:30 ميرم سركار و ساعت 3 ميرسم خونه. همسرم صبحها ساعت 8 ميره سركار تا 13:30 و دوباره عصر ساعت 3 تا 7 و 8 شب. و با عرض معذرت (چون نميدونم صحبت در اين گونه موارد تا چه حد مجازه) بيشتر توي ساعات اوليه صبح و همچنين ظهر تمايل به برقراري رابطه داره تا شب. و من اون موقع پيشش نيستم. و ايشون توي اين سه سال نتونستن اينو بپذيرن كه وقتي مردي همسرش شاغله بايد تغيير رويه بده و اين انتظارو از من داره كه من تغيير كنم. خوب من حداقل در رابطه با اين مورد چكار بايد بكنم؟ كارمو بزارم كنار؟ هر وقت ايشون خواست اول وقت يا آخر وقت مرخصي بگيرم كنارش باشم؟ شايد اون فكر ميكنه كه ميبينه من خستم راحتم ميزاره و نميدونه اينطوري تيشه به ريشه ميزنه. نميدونم والا!!!!

    ضمن اينكه ما خانمها مسائل ديگه ايي هم داريم كه يه مدت نميتونيم در دسترس باشيم و اينكه من به علت مسائل دوست دخترش توي همون اوايل ازدواج و دعوا و كتكاري كمي سردمزاج شدم.

    و اينو هم توضيح بدم چون ايشون علاقه به خودارضايي داره و معمولا براي اينكار فيلمهاي پورنو ميبينه گاهي وقتا از من انتظار داره مثل بازيگراي اون فيلما باشم كه واقعا نميتونم. و من هيچ علاقه ايي به ديدن اون فيلمها ندارم و حتي چند بار تصميم گرفتم از اين فيلمها ببينم و ياد بگيرم اما متاسفانه با ديدن اونا روحيم خراب ميشد و حتي ميديم سردتر هم ميشم. خوب همه اينا خودشون دليل كافي هستن براي ترك نكردن عادتي كه سالهاست داره. ولي آيا من مقصرم؟ خوب شما بگيد من چكار كنم؟

    چرا در محيط عمومي سايت نميشه در مورد ترك عادت خود ارضايي صحبت كرد؟ ميشه خصوصي بگيد؟ ضمن اينكه فكر ميكنم متاسفانه مشكل خيلي از افراد هم باشه.

  9. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 دی 94 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    178
    امتیاز
    3,383
    سطح
    36
    Points: 3,383, Level: 36
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 443 در 158 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام مجدد
    علت این که من گفتم به این مشکلات بپردازید اینه که اگه به اینها توجه نکنید بازگشت بی فایده است و تلاش برای بازگشت باید همراه با توجه به ریشه مشکلات باشه
    1- این شدت کتک زدن اصلا عادی نیست
    بهتره گذشته زندگی مشترکتون و گذشته قبل از ازدواج همسرتون رو بررسی کنید و ریشه مشکل رو پیدا کنید
    2- منظورم این بود که ممکن است شما جیغ و داد می کنید در حین دعوا و ایشان حس میکنه داره کم میاره در نتیجه روی شما دست بلند می کند
    3- در مورد مسائل خصوصیتان کلا مردهای شاغل مخصوصا کسانی که تا ابتدای شب سر کار هستند به علت خستگی در ابتدای صبح به برقراری رابطه تمایل بیشتری دارند
    سعی کنید اندکی زودتر بیدار شوید و ....
    فعلا که فرزندی ندارید که مانعی باشد و ساعاتتان را محدود کند
    اگر این مشکل الان نتواند مدیریت شود بعدا که دارای فرزند شوید تشدید می شود
    4- در مورد خود ارضایی و یا همین ارتباطات خصوصی و یا خیانت تالار دارای قوانین سختگیرانه ای است که شما برای بحث در باره این مباحث باید اشترک گرفته به صورت خصوصی مشاوره بگیرید
    در مورد تماشای فیلمهای ... نیز تالار دارای محدودیت بحث در فضای عمومی است
    فقط می توانم بگویم که هیچ وقت سعی نکنید مشابه آنها باشید و با آنها رقابت کنید چون غیر ممکن است
    بلکه از راه دیگری وارد شوید
    شما وجود خارجی دارید برای همسرتان
    در صورتی که آنها فقط تصویرند
    از این سلاح استفاده کنید
    در تاپیکی قدیمی دیدم یکی از کاربرها توصیه کرده بود به خواندن کتاب مریخ و ونوس در اتاق خواب ، شما هم آن را مطالعه کنید
    موفق باشید
    ویرایش توسط آونگ : سه شنبه 15 اردیبهشت 94 در ساعت 11:16

  10. کاربر روبرو از پست مفید آونگ تشکرکرده است .

    ياري خواه (چهارشنبه 16 اردیبهشت 94)

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 خرداد 94 [ 01:09]
    تاریخ عضویت
    1394-2-08
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    555
    سطح
    11
    Points: 555, Level: 11
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 17 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آونگ نمایش پست ها
    1- این شدت کتک زدن اصلا عادی نیست
    بهتره گذشته زندگی مشترکتون و گذشته قبل از ازدواج همسرتون رو بررسی کنید و ریشه مشکل رو پیدا کنید
    همسرم اصلا در مورد دوران مجرديش با من صحبت نميكنه و منم چون ميديدم تمايلي نداره خيلي سعي نكردم به حريمش وارد بشم. اما چطور بايد بفهمم؟ ميشه لطفا بهم سرنخ بديد؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط آونگ نمایش پست ها
    2- منظورم این بود که ممکن است شما جیغ و داد می کنید در حین دعوا و ایشان حس میکنه داره کم میاره در نتیجه روی شما دست بلند می کند[IMG]file:///C:/DOCUME~1/JOLODA~1/LOCALS~1/Temp/msohtmlclip1/01/clip_image001.gif[/IMG]
    البته وقتي سر يه موضوعي با هم دعوا ميكنيم و من عصباني ميشم صدام بلند ميشه و شايد بهم بگن داد ميزني ولي جيغ نميزنم. يعني دليلش اينه؟ من تن صدام بره بالا فكر ميكنه كم آورده؟ يعني انقد صدا تاثير داره؟ نميدونستم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط آونگ نمایش پست ها
    3- در مورد مسائل خصوصیتان کلا مردهای شاغل مخصوصا کسانی که تا ابتدای شب سر کار هستند به علت خستگی در ابتدای صبح به برقراری رابطه تمایل بیشتری دارند
    سعی کنید اندکی زودتر بیدار شوید و ....
    فعلا که فرزندی ندارید که مانعی باشد و ساعاتتان را محدود کند
    اگر این مشکل الان نتواند مدیریت شود بعدا که دارای فرزند شوید تشدید می شود
    من زودتر بيدار ميشم اون خوابه. اون خوابشو كه كامل كرد بيدار ميشه و من نيستم. يعني ميگيد مرخصي بگيرم و اول صبح پيشش باشم؟ منظورتون از محدود كردن ساعات، ساعات كاري هست؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط آونگ نمایش پست ها
    4- در مورد خود ارضایی و یا همین ارتباطات خصوصی و یا خیانت تالار دارای قوانین سختگیرانه ای است که شما برای بحث در باره این مباحث باید اشترک گرفته به صورت خصوصی مشاوره بگیرید
    در مورد تماشای فیلمهای ... نیز تالار دارای محدودیت بحث در فضای عمومی است
    فقط می توانم بگویم که هیچ وقت سعی نکنید مشابه آنها باشید و با آنها رقابت کنید چون غیر ممکن است
    بلکه از راه دیگری وارد شوید
    شما وجود خارجی دارید برای همسرتان
    در صورتی که آنها فقط تصویرند
    از این سلاح استفاده کنید
    در تاپیکی قدیمی دیدم یکی از کاربرها توصیه کرده بود به خواندن کتاب مریخ و ونوس در اتاق خواب ، شما هم آن را مطالعه کنید
    موفق باشید
    بله من هم ميدونم كارهاي اون بازيگرها و حتي فيلمهاشون عادي نيست پس بنا به توصيه شما چون خلاف مقرراته اين مورد رو ديگه ادامه نميدم و به صورت خصوصي و با گرفتن اشتراك به حلش مي پردازم. ولي سعي ميكنم كتابي رو كه بهم معرفي كرديد مطالعه كنم.

    خيلي از دوستاني كه ميان اينجا و راهنماييم ميكنن ممنونم. آونگ عزيز ازت ممنونم واقعا دلگرم شدم.

    يك سوال هم قبلا پرسيدم الان دوباره ميپرسم. به نظر شما اينكه همسر من از خونه بدون خبر گذاشته رفته (حالا هرچند به بهانه كار) آيا نشون دهنده بي مسئوليت بودنش هست يا نه؟ چون مواردي ميبينم كه فكر ميكنم خيلي احساس مسئوليت نداره. البته بعضي از اطرافيانم معتقدند چون من بشدت احساس مسئوليت ميكنم اون خودشو كشيده كنار. ولي اگه اينطور باشه واقعيت اينه كه من خيلي ازش جربزه نديدم كه خودمو انداختم وسط.

  12. #18
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام دوست خوبم

    قبلش برامون از سن و سال و تحصیلات و شغلتون بگو......نحوه اشنایی تون.....

    بعدش هم همه مشکلات رو یکباره نریز روی سرت....ارتباطش با کسی دیگه و مشکل جنسی و ترک کردن خونه و قهر و ......همه رو نمیتونی باهم بررسی کنی.یکی یکی و به ترتیب اولویت.

    چرا شما خونه رو ترک کردین و مادر همسر شما چرا همچین پیشنهادی به شما دادن (درست فهمیدم؟)؟

    در هر صورت ارتباط ایشون با اون خانوم باید قطع بشه..یک بوم و دو هوا نمیشه.اما باید اصولی رفت جلو.....نه ناشیانه.با شلوغ کردن و زنگ زدن و ....مشکلی حل نمیشه.

    به نظرم باید به همسرت بعد از اشتی کردن بگی که نگران زندگیتو.ن هستی و همه این جنجالها به دلیل عشق و علاقه شما به اونه.....

    به نظرم چون فعلا همسرت خطا کرده و بدون خبر گذاشته رفته و .....شما اقدامی برای اشتی کردن نکن.....تا این تبدیل به یک عادت برای همسرت نشه.....

    تهدید به طلاق و ....و این بچه بازیها رو هم لطفا بذار کنار و سعی کن عاقلانه تر رفتار کنی.....شما از اون تیپها هستی که شمشیر از رو میبندی و همین شده عامل عدم موفقیتت.....با پنبه سر ببر....

    اصرار شما رو در مورد این سوالت که مکررا میپرسی ایا بی مسولیته و ...رو نمیفهمم !

    الان اصلا اهمیتی نداره جواب این سوال و کمکی به شما نمیکنه.

    در هر صورت هر دوی شما در رسیدن زندگی به این نقطه مقصر بودین و باید به جمع و جور شدن این مشکل کمک کنید.

    شما هم در همه کارها اعتدال رو در نظر بگیر..لازم نیست به شدت احساس مسئولیت کنی چون خوده همین امر همسرت رو تنبل بار میاره.....

    ضمن اینکه من اعتقاد دارم رسیدگی شما به همسرت خیلی ضروری تر از کار و شغل و درامد کارمندی سر ماهه.....

    من موافق نیستم شما مستقیما از همسرت تعهد بگیری...چون این کار بستگی به شخصیت طرف مقابل داره و حتی ممکنه جری ترش هم بکنه......تنها و تنها از طریق تحریک کردن احساساتش....

    البته روابط شما و همسرت به شدت نیاز به اصلاح داره...به خصوص باید دلیل کتک زدنای ایشون مشخص بشه و کلا این رفتار حذف بشه.....چون ابدا قابل تحمل نیست و نباید هم باشه.....انهم با شدتی که شما توصیف میکنید.....البته مدیریت در زمان دعوا و کشمکش روند خاص خودش رو داره که خلاصه ای میشه :

    مثلا وقتی دعواتون داره بالا میگیره محیط رو ترک کنید....حمام...بالکن....نماز خوندن....یا مشغول شدن به کاری.....(یعنی در کل در دسترسش نباشی...چون اگر مخاطبی نباشه حرفی زده نمیشه و در نتیجه دعوایی صورت نمیگیره)

    دهن به دهن نشی باهاش .....

    شب به شب هر دو تون نصف لیوان گلاب بخورید.و از عرقیات اارمش بخش استفاده کنید.....و راهکارهایی این چنینی .....

    ضمنا با همسرت قاطعانه رفتار کن...به خصوص در مورد کتک زدناش....مثلا بهش بگو اگر یکبار دیگه این کارو بکنی به هیچ عنوان دیگه خاضر به زندگی با تو نخواهم بود.بگو مردی که همسرش رو دوست داشته باشه اینجوری زیر مشت و لگد نمیگیرتش....پس این رفتار تو یعنی من رو دوست نداری و من هم نمیخوام بهم اسیب جسمی و روحی برسه.....


    همون باری که همسرت به واسطه گفت من دست از کتک زدنم بر نمیدارم شما هم نباید برمیگشتی و همین اشتباهت بوده.....


    ضمنا یه نکته خیلی مهم

    زندگی خودتو با زندگی دیگران و همسر خودتو با بقیه همسرا مقایسه نکن...تو تویی و اونا اونان....

    توقع نداشته باش که همسرت دقیقا مثل مردهای ایده ال باشه....شما از بطن زندگی مردم خبر نداری.....

    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.

    ویرایش توسط maryam123 : سه شنبه 15 اردیبهشت 94 در ساعت 23:38

  13. 3 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    paiize (چهارشنبه 16 اردیبهشت 94), ياري خواه (چهارشنبه 16 اردیبهشت 94), بارن (چهارشنبه 16 اردیبهشت 94)

  14. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 خرداد 94 [ 01:09]
    تاریخ عضویت
    1394-2-08
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    555
    سطح
    11
    Points: 555, Level: 11
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 17 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    سلام دوست خوبم

    قبلش برامون از سن و سال و تحصیلات و شغلتون بگو......نحوه اشنایی تون.....
    سلام مريم عزيز. از توضيحاتت ممنوم خيلي به دلم نشست. حس ميكنم خيلي خوب شرايطمون رد درك كردي.
    من 32 سالم هست و همسرم 34 سالش. هر دومون ليسانس داريم. من كارمند هستم و همسرم شغلش آزاد بود. با هم فاميل هستيم.
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها

    چرا شما خونه رو ترک کردین و مادر همسر شما چرا همچین پیشنهادی به شما دادن (درست فهمیدم؟)؟
    بله درست متوجه شديد. ببينيد 10 روز قبل از اينكه همسرم از خونه بره با هم دعوامون شد و اون شروع كرد به زدن من و من وقتي بعد از يكي دو ساعت ديدم ول كن نيست زنگ زدم به مامانش بهش گفتم دوباره پسرش ديوونه شده (آخه ميترسيدم بلايي سرم بياره و از طرفي نميخواستم خانواده خودم بفهمن) و مادرشوهر و پدرشوهرم با هم اومدن خونمون و هر چي صحبت كردن ديدن فايده نداره. ما هر دومون عصباني بوديم و توي اون موقع نميتونستيم هيچي گوش بديم و از طرفي تا ميخواستيم صحبت كنيم هي ميگفتن بسه ديگه كوتاه بياييد. (كه ايكاش ميذاشتن حرف بزنيم) و وقتي ديدن اوضاع آروم نيست شب رو همون جا پيشمون موندن و بهمون گفتن اين زندگي ديگه فايده نداره. اينطوري درست نميشه. (آخه بار اول نبود كه اين اتفاق ميفتاد). فردا صبح كه من ميخواستم برم سر كار شوهرم اومد و نذاشت برم و اگه مادرشوهرم نبود نميذاشت برم سركار. ظهر هم كه برگشتم هنوز جو خونه آرم نشده بود و البته خودمم آروم نبودم مادرشوهرم كه ديد هنوز يك به دو ميكنيم به من گفت برو خونه بابات. من گفتم براي چي برم؟ برم قهر؟ بعد بياييد بياريدم؟ گفت نه برو يه چند روز بمون وقتي آروم شديد دوباره برگرد. گفتم خودم برم چند روزم بمونم خودمم برگزدم؟ مگه خانواده من بچه هستن كه متوجه قضيه نشن. من توي سه چهار سالي كه ازدواج كردم فقط دو يا سه بار پيش اومده كه شب خونه بابام بمونم. حالا برم چند روز بمونم با توجه به اين روحيه اي كه من دارم خوب ميفهمن و اگه رفتم خودمم برنميگردم. چند بار هي ميخواست خودش زنگ بزنه به مامانم بگه ولي من نذاشتم گفتم اونا نفهمن. من خيلي هواي همسرمو دارم دوست ندارم كوچيك بشه ولي متاسفانه نه خودش و نه خانوادش اين چيزا رو متوجه نميشن. اون روز هم مادرشوهر و پدرشوهرم موندن ولي فرداش رفتن.

    ولي چه رفتني هر روز به من زنگ ميزد آشتي كرديد؟ كوتاه بياييد. آشتي كنيد. و از اين حرفا. ولي چون همسرم خيلي به من توهين كرده بود و همچنين به خانوادم و حرفاي خيلي زشت و ركيكي از دهنش دراومده بود به هيچ وجه نميتونستم ببخشمش و برم باهاش آشتي كنم. ولي تو خونه با هم زندگي ميكرديم. اون توي هال بود و من تو اتاق خواب. من غذا درست ميكردم ولي اون نميخورد منم هيچ كاري به كارش نداشتم. تا اينكه رفت. وقتي از سركار برگشتم خونه ديدم وسايلشو جمع كرده و رفته زنگ زدم به مامانش گفتم مادرشوهرم اومد خونمون و من واقعا ديگه نتونستم خودمو كنترل كنم خيلي از مسائلي كه توي اين سه سال پيش اومده بود رو به مادرشوهرم گفتم از جمله همين قضيه دوست دخترشو. (ميدونم نبايد ميگفتم ولي اتفاقيه كه افتاده) و اون هم گفت داشته باشه. همه دوست دختر دارن. گفتم نه براي من قابل قبول نيست. و بعدشم گفت چرا اين چيزا رو زودتر نگفتي؟ گفتم باشه حالا من مقصر شدم كه بايد ميگفتم مامانم هم اگه بفهمه هيمنو ميگه (اخه قبلا هم كه دعوا شده بود و من بعد از چند بار كه ديگه تحملم تموم شده بود رفتم خونه بابام همه متهمم كردن كه چرا دفعات قبل نگفتم و ...) منم عصباني شدم و گفتم ديگه تحمل ندارم مامانم هم بهم بگه تقصير خودت بوده كه نگفتي و فوري زنگ زدم بهشون گفتم و مامانم و بابام اومدن دنبالم و گفتن بيا بريم خونه خودمون.(البته قضيه دوست دخترشو به اونا نگفتم) و فقط دعواي اخير رو گفتم. مادرشوهرم هم گفت برو فعلا تنها نمون تا ببينم چي ميشه فعلا اون (يعني پسرش) رفته معلوم نيست كجا تو ديگه تنها نمون حداقل خيالم از بابت تو راحت باشه و اين شد كه من رفتم خونه بابام. ولي چند بار رفتم خونه سر زدم و لباس اوردم. يه مقداري ظرف نشسته بود كه اونا رو شستم و آشغالا رو بردم بيرون ولي خونه رو اصلا مرتب نكردم رختخوابش هنوزم روي مبل تو هاله و ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    در هر صورت ارتباط ایشون با اون خانوم باید قطع بشه..یک بوم و دو هوا نمیشه.اما باید اصولی رفت جلو.....نه ناشیانه.با شلوغ کردن و زنگ زدن و ....مشکلی حل نمیشه.

    به نظرم باید به همسرت بعد از اشتی کردن بگی که نگران زندگیتو.ن هستی و همه این جنجالها به دلیل عشق و علاقه شما به اونه.....
    فقط خدارو شكر ميكنم كه هيچوقت همديگه رو از نزديك نديدن فقط عكس همو ديدن. از نظر مسافت چيزي در حدود 1000 كيلومتر فاصله بين شهرامون هست. من خيلي باهاش حرف زدم به خوبي و به ملايمت ولي فايده نداشته بهش گفتم چرا زندگيمون رو خراب ميكني؟ ولي فايده نداشته. جنجال هم كه كارساز نبوده. حتي دفعه قبل كه 4 ماه پيش بود بهش گفتم اين بار آخره كه بهت دارم بخوبي ميگم. شايد دفعه ديگه اگه اين اتفاق بيفته ديگه نتونم خودمو كنترل كنم. بعد ميگفت تهديد ميكني؟ هر كاري دوست داري بكن. بهش گفتم تهديد نيست اگه اتفاقي افتاد از من انتظار بزرگواري و گذشت نداشته باش. همسرم ميدونه من دوسش دارم ميدونه دارم براي زندگي تلاش ميكنم و ميدونه هواشو دارم اينطوري ميكنه ميدونه هميشه هستم. اما من هميشه ميترسم كه اونو از دست بدم. اگه كمي از بابت من نگران بود اينطوري نميكرد.

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    به نظرم چون فعلا همسرت خطا کرده و بدون خبر گذاشته رفته و .....شما اقدامی برای اشتی کردن نکن.....تا این تبدیل به یک عادت برای همسرت نشه.....
    تهدید به طلاق و ....و این بچه بازیها رو هم لطفا بذار کنار و سعی کن عاقلانه تر رفتار کنی.....شما از اون تیپها هستی که شمشیر از رو میبندی و همین شده عامل عدم موفقیتت.....با پنبه سر ببر....
    توي اين مدت 25 روز كه با هم قهريم هيچ اقدامي نكردم و البته اونم همينطور. دفعه قبل هم كه داييم واسطه شده بود به زور مامانش بود براي اينكه هر چي خانوادش بهش گفته بودن برو دنبال زنت نمي اومد و ميگفت خودش رفته خودشم بايد برگرده. حتي به خودمم هم ميگفت خودت رفتي خودتم بايد برگردي.

    دلم ميخواد فكر كنه ممكنه منو يه روز از دست بده. نميخوام مطمئنش كنم هميشه هستم. دوست دارم براي داشتن من تلاش كنه. كمي نگران از دست دادنم باشه. شايد تلنگري براش باشه. البته خانواده ها هم به اين نتيجه رسيدن كه اين زندگي فايده نداره. 4 روزه كه برگشته خونه و هيچ اقدامي نكرده. ديروز مادرشوهرم اومد خونه بابام. البته براي يه كار ديگه اومده بود ولي در خلال صحبتاش از من پرسيد كي ميخواي بري سر خونه زندگيت؟ گفتم من ديگه برنميگردم. چون نميخوام باهاش زندگي كنم. كلي نصيحت كرد و بايد بسازي و ... بهش گفتم نميخوام نگفتم نميتونم چون خواستن توانستن است. مامانم هم گفت دختر نداديم كه اينطوري بگيره بزنش. حالا كه اون نميخوادش و ميگه زن نيست باشه مال خودمون. ديگه جاشو نداره هي اينطوري كنه. منم بهش گفتم توي اين سه چهار سال و موقع عروسي و بعدش خيلي حرمتها شكسته شد و من اصلا راضي نيستم اينا ادامه پيدا كنن ديگه نه شما توان داريد نه ما. به جاي اينكه كار به دادگاه و دادگاه كشي كشيده بشه بياد با هم بريم آروم و بيصدا و به خوبي و خوشي اقدام كنيم و كارو تموم كنيم. من تا شنبه بعدازظهر منتظر ميمونم اگه خبري از جانب اون نشد خودم يكشنبه اقدام ميكنم. بعد مادرشوهرم گفت حالا يه مدت ديگه بمون خونه بابات ببينم چي ميشه انقد هم عجول نباش. مامانم هم گفت ديگه نميزارم بياد تو اون خونه. ديگه همه چي تموم شد. اين سري مثل سري هاي قبل نيست و از اين حرفا. ولي ميدونم اين دفعه هم نمياد دنبالم. ميگه خودش رفته خودشم بايد برگرده از طرفي ميدونم خجالت ميكشه با خانواده من روبرو بشه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    اصرار شما رو در مورد این سوالت که مکررا میپرسی ایا بی مسولیته و ...رو نمیفهمم !

    الان اصلا اهمیتی نداره جواب این سوال و کمکی به شما نمیکنه.

    در هر صورت هر دوی شما در رسیدن زندگی به این نقطه مقصر بودین و باید به جمع و جور شدن این مشکل کمک کنید.

    شما هم در همه کارها اعتدال رو در نظر بگیر..لازم نیست به شدت احساس مسئولیت کنی چون خوده همین امر همسرت رو تنبل بار میاره.....

    ضمن اینکه من اعتقاد دارم رسیدگی شما به همسرت خیلی ضروری تر از کار و شغل و درامد کارمندی سر ماهه.....
    بله منم ميدونم مقصر بودم و اشتباهات خودمو قبول دارم. متاسفانه من توي خانواده اي بزرگ شدم كه افراد در اون بشدت احساس مسئوليت كردن و خيلي خودساخته بودم (الان ديگه نميدونم هستم يا نه) بهم ياد داده بودن بايد روي پاي خودت وايسي. و توي زندگي مشترك هم همينطوري بودم و سعي كردم همسرم رو هم بالا بكشم و هميشه حاميش باشم ولي متاسفانه فكر كنم با اين كارام تكيه گاه خودمو از دست دادم. اون اون طور كه بايد تكيه گاه و حامي من باشه نيست. و البته اينو قبول ندارم كه همش من مقصرم و اون ياد نگرفته كه تكيه گاه باشه. هنوز هم اگه چيزي بشه خانوادم بيشتر از همسزم هوامو دارن و حمايتم ميكنن و متاسفانه متاسفانه من اينو چند بار بهش گفتم و تا يه چيزي پيش مياد ميگه برو به اونا بگو. منم بهش گفتم تقصير خودته كه سعي نكردي جايي كه بايد باشي وايسي و كناره گرفتي و در برابر من احساس مسئوليت نميكني و بار مسئوليت زندگي رو بدوش نميكشي و ...

    چند بار تصميم گرفتم كارمو بزارم كنار ولي با اين شرايط زندگي نشد. از طرفي همسرم كار درست و حسابي نداره و ما خيلي قرض و قسط داريم و از طرفي اگه اين زندگي رو نشه ادامه داد من ديگه حتي شغل هم ندارم. و توي اين سه چهار سال انقد نتونستم روش حساب باز كنم كه كارمو بزارم كنار.

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    من موافق نیستم شما مستقیما از همسرت تعهد بگیری...چون این کار بستگی به شخصیت طرف مقابل داره و حتی ممکنه جری ترش هم بکنه......تنها و تنها از طریق تحریک کردن احساساتش....
    اون اصلا تعهد نميده و بله همينطور هم هست كه شاكي ميشه. ميشه بگيد تحريك كردن احساسش يعني چطوري؟


    ميدونم رفتار هر دوي ما اشتباهه ما حتي پيش مشاور هم رفتيم. بزرگترين اشتباه من اينه كه مثل اون ميشم. من خيلي سعي كردم كه خودم باشم تا حدود زيادي هم موفق شدم ولي خوب منم آدمم يه دفعه هم من نميتونم خودمو كنترل كنم و از اون انتظار دارم اون خوب باشه ولي متاسفانه ...

    يه اعتقادي داره اونم اينه ميگه اگه تو خوب باشي منم خوبم اما اگه بد باشي من 10 برابر تو بدم. اين نوع زندگي خيلي عذابم ميده. من هميشه بايد حواسم باشه كه پام نلغزه هميشه بايد سعي كنم آروم باشم. صبور باشم. با گذشت باشم. مهربون باشم. عاشق باشم و ... چون اگه نباشم اونم نيست. زير درگاه خدا انقد معذب نيستم كه توي زندگي با همسرم هستم. خدا هم گفته اختيار. گفته هر كسي به اندازه ظرفيتش تكليف داره و ... ولي همسرم ازم انتظار هر خوبي داره و اگه يه بار نتونم خوب باشم واويلا ... خيلي سخته. تازه اون نميگه منم به اندازه تو بد ميشم ميگه 10 برابر تو و همينطور هم هست. (بعدا بايد يه تاپيك بزنم در مورد اين مورد راهنمايي بگيرم چون واقعا در عذابم. من دوست دارم خودم خوب باشم نه براي خوبي ديدن.)

    اوايل وقتي دعوامون ميشد من از خونه ميخواستم برم بيرون نميذاشت فكر ميكرد ميخوام برم قهر و همه عالمو پر كنم درو قفل ميكرد و نميذاشت برم. بعدم كه بهش ميگفتم تازه شاكي هم ميشد و ميگفت از خونه ميزاره ميره. ميرم تو اتاق درو ميبندم ميگه چرا ميري تو اتاق. ميرم دراز ميكشم مياد ميگه چرا ميخوابي؟ تازه همينا رو هم كه به مامانش گفته اونم شاكيه ميگه چرا وقتي بحثتون ميشه ميري ميخوابي؟ اومده ميگه ميره ميخوابه. خوب من چي بگم؟ اون فقط انتظار داره هي بحث كنيم هي بحث و هي بحث و كتكاري. تمومش نميكنه. اتفاقا اين سري آخر به خاطر اينكه كمي آروم بشم و اونم منو نبينه رفتم حموم و وقتي از حموم در اومدم بهش گفتم دستت درد نكنه كه حونه رو مرتب كردي عزيزم (آخه قرار بود مهمون بياد خونمون) ولي اون به من فحش داد و وقتي رفتم تو اتاق انقد منو كوبوند به كمد كه حوله اي كه تنم بود پاره شد.

    رفتار قاطعانه براي همسرم جواب نميده و من اگه بهش بگم ديگه باهات زندگي نميكنم ميگه تهديد ميكني؟ خط و نشون ميكشي؟ برو هر كاري دلت ميخواد بكني بكن. و به خاطر اينكه من فكر نكنم ترسيده و يا حرف حرف من بوده بدتر لجبازي ميكنه.

    من زندگي خودمو با كسي مقايسه نميكنم. ولي اگر كسي كار خوبي كرده باشه سعي ميكنم ازش الگو بگيرم و به همسرم هم اينو ميگم به عنوان مثال و الگو و نه مقايسه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    همون باری که همسرت به واسطه گفت من دست از کتک زدنم بر نمیدارم شما هم نباید برمیگشتی و همین اشتباهت بوده.....
    ميدونين هر چي بهش گفت قول بده كه نميزني گفت من قول نميدم ولي به خودم قول ميدم كه نزنم. اون زماني بود كه ما ميرفتيم پيش مشاور و من از توي رفتارش حس كردم تغيير كرده ولي متاسفانه نشد. حالا اينبار چي؟ اون كه گذشت از حالا به بعدش چي؟ من سر همين قضيه ميخوام براي از خونه بيخبر رفتنش محكم كاري كنم كه ديگه اينو تكرار نكنه چون تحمل اينو ديگه ندارم و نميخوام بيشتر از اين توي خانواده هامون بي احترام و بي اعتبار بشيم.

    ببخشيد خيلي نوشتم و سرتون رو درد اوردم. ممنونم كه ميخونيد.

    - - - Updated - - -

    البته اينو چند بار ميخواستم بگم ولي يادم ميرفت چند روز بعد از اينكه از خونه رفت تو تانگو اين پيغاما رو برام فرستاد:

    "رفتن"!
    رفتن كه بهانه نميخواهد، يك چمدان مي خواهد از دلخوريهاي تلنبار شده و گاهي حتي دلخوشيهاي انكار شده...
    رفتن كه بهانه نميخواهد وقتي نخواهي بماني، با چمدان كه هيچ بي چمدان هم ميروي!
    "ماندن"!
    ماندن اما بهانه ميخواهد،
    دستي گرم، نگاهي مهربان، دروغهاي دوست داشتني، دوستت دارمهاي كه مي شنوي اما باور نميكني، يك فنجان چاي، بوي عود، يك آهنگ مشترك، خاطرات تلخ و شيرين ...
    وقتي بخواهي بماني، حتي اگر چمدانت پر از دلخوري باشد خالي اش ميكني و باز هم مي ماني ...
    مي ماني و وقتي بخواهي بماني، نم باران را رگبار مي بيني و بهانه اش ميكني براي نرفتنت!

    --------------------------------------------

    ديگه نه بحث ميكنم نه توضيح ميخوام نه توضيح ميدم نه دنبال دليل ميگردم نه دليل ميارم. فقط و فقط ميبينم، سكوت ميكنم و فاصله ميگيرم.

    --------------------------------------------

    ساده بازگرد اماهرگز برنگرد به دنياي كسي كه به زخم زدنت عادت كرده حتي اگر شاهرگ حياتت را در دستانش يافتي!
    و به ياد داشته باش: هيچكس ارزش شكسته شدن ارزش هايت را ندارد، "گاهي خودت را زندگي كن"
    لايق تو كسي نيست جز آنكسي كه:
    تو را انتخاب ميكند نه امتحان ...
    تو را نگاه ميكند نه اينكه ببيند ...
    تو را حس ميكند نه اينكه لمست كند ...
    تو را بسازد نه اينكه بسوزاند ...
    تو را بيارايد نه اينكه بيازارد ...
    تو را بخنداند نه اينكه برنجاند ...
    تو را دوست بدارد و بدارد و بدارد.

    --------------------------------------------

    اما امروزم اينا رو گذاشته ... (احتمالا مادرشوهرم پيغام منو بهش رسونده)

    مادرم گفته عاشقي يك شب است و پشيماني هزار شب اما هزار شب است پشيمانم كه چرا يك شب عاشقي نكرده ام.

    --------------------------------------------

    بودن با بعضيا مثل بستن اشتباهي دكمه هاي لباسه تا به آخرش نرسي متوجه نميشي اشتباه كردي.

    --------------------------------------------

    چه لذتي داره اينكه يه وقتايي چشماتو ببندي و بگي هر چه بادا باد! بيخيال!


    --------------------------------------------
    خيلي ناراحتم از اين وضعي كه پيش اومده. شوهرم به شدت احساساتي هست و از من انتظار داره يكسره براش احساسات خرج كنم. منم تا جايي كه از دستم بر اومده براش اينكارو كردم ولي منم زنم احساس دارم منم ميخوام كسي احساسمو درنظر بگيره.

    - - - Updated - - -

    اينم همون چند روز بعد از رفتنش فرستاده بود:
    روزي پشيمان مي شوي آن روز خيلي دير نيست / روزي كه قلب من با عشق تو درگير نيست
    آن روز مي بوسي مرا در قاب عكس ساكتي / زل ميزني به چشم مرا سهم ات به جز تصوير نيست
    با گريه مي گويي بيا با بغض ميخواني مرا / ديرست ديگر .. حس من بر پاي تو زنجير نيست
    پك مي زني ياد مرا با طعم سيگار و جنون / ميسوزي از آهي كه خود گفتي كه دامن گير نيست
    روزي ميان اشك و خون هم پاي شعرم مي دوي / با درد مي گويي به خود ديگر مرا پيگير نيست
    آن روز تنها مي شود هم تخت و هم پيراهن ات / مي خواهي ام مي خواهي ام ليكن دگر تقدير نيست

    - - - Updated - - -

    دوستان پياماش داره اذيتم ميكنه
    من هيچ كدوم از پياماشو جواب نميدم ولي اون داره پيام ميفرسته. الان اينو فرستاده:

    گاهي دلت از كسايي ميگيره كه فكر ميكردي با تمام آدماي كنارت فرق دارن!
    خودشون ... دنياشون ... زندگيشون ...
    و بعد بفهمي كه دنيايي ندارن كه بخوان به خاطرش زندگي كنن، اين آدما وجودشون توي ذهنتم زياديه چه برسه تو زندگيت.

    خيلي ناراحتم. كمكم كنيد. اون ميخواد توجه منو به خودش جلب كنه؟ هدفش چيه؟ يعني به آخر خط رسيديم؟

  15. کاربر روبرو از پست مفید ياري خواه تشکرکرده است .

    بارن (چهارشنبه 16 اردیبهشت 94)

  16. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 99 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    7,750
    سطح
    58
    Points: 7,750, Level: 58
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Recommendation Second ClassVeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    887

    تشکرشده 279 در 146 پست

    Rep Power
    40
    Array
    خانوم یاری خواه من کارشناس نیستم

    ولی رفتار مشابه همسر شما تو اطرافیان زیاد دیدم کتک زدن ، بحث های بی پایان ، خودشیفتگی ، خودخواهی ، کینه ای بودن ، افسردگی ،هرز رفتن ، خود خوریی ، خودارضایی و... تو پایین نمونه چیزایی که مشابه دیدم رو از متنای خوودتون برداشتم بخونید


    اينطوري نيست كه مثلا بزنه و ول كنه. هي ميره هي مياد هي ميزنه. ميگه انقد ميزنم تا بميري. يه بار انقد منو زد تا پايه تخت شكست. احساس ميكنم بهش جنون دست ميده. نميدونم از اين زدن چه حسي داره. ولي بعيد ميدونم لذت بردن باشه.

    آدمي نيست كه اگه بخشيده بشه دست از كار اشتباهش برداره مدلش اينه اگه كسي جلوش قرار نگيره تا دلش ميخواد مي تازونه

    قضيه دوست دخترشو

    هميشه بايد حواسم باشه كه پام نلغزه

    فكر ميكرد ميخوام برم قهر و همه عالمو پر كنم درو قفل ميكرد و نميذاشت برم


    اون اصلا تعهد نميده و بله همينطور هم هست

    يه اعتقادي داره اونم اينه ميگه اگه تو خوب باشي منم خوبم اما اگه بد باشي من 10 برابر تو بدم

    اون فقط انتظار داره هي بحث كنيم هي بحث و هي بحث و كتكاري. تمومش نميكنه

    ولي اون به من فحش داد و وقتي رفتم تو اتاق انقد منو كوبوند به كمد كه حوله اي كه تنم بود پاره شد

    هر چي بهش گفت قول بده كه نميزني گفت من قول نميدم ولي به خودم قول ميدم



    من این موردای مشابه رو دیدم که همشون مشکل دوقطبی داشتن داشتن و با تست زدن و کلی با تعقیب و گزیزو پلیس بازی و بازی دادن روانپزشک رو هم پیچوندن ، بعد کلی رفت و امد روانپزشک متوجه دوقطبی بودنشون شده.

    حتی خود طرف نمیدونسته ( یا اگه میدونن مخفی میکنن ) و یا خیلی ها تا آخر عمر نمیدونن و تا آخر عمر اطرافیانشون
    رو آزار و شکنجه میدن و خودشون برتر و عاری از هر اشتباه میدونن
    این بیماریهای روانی هنوز تو ایران به علت فرهنگ جامعه و امکانات هنوز جانیافتاده و خیلی گمنام و غریبه هستن در صورتی که کم نیستن


    همه مشکل دارن و گناه کارن جز خودشون

    این افراد خودشون رو معمولا بروز شیک مودب و های کلاس و با روابط عمومی بالا و درصد هوش و Iq بالا نشون میدن و خودشون رو تافته جدا بافته میدونن در کل

    این تجربه منه که به چشم به عینه دیدم و بیشترین آسیب رو اطرافیانشون تا آخر متحمل میشن.

    شما اولین کاری که میکنی تمام ارتباطات sms و viber وfacebook و... خودتون رو قطع کنید و به هیچ وجه به هیچ طریقی و حتی واسطه با ایشون ارتباطی برقرار نکنید

    ( ایشون فکر میکنه کتک زدن خیانت و... عادیه و علت تمام این مشکلات علتش شمایید و مصوبش شمائید و شما باید تمام هزینه هاشون رو بدید )

    چون تا حالا قاطع و محکم برخورد نکردید و سر سری برا ایشون کتک و خیانت و.... عادی سازی شده و روز به روز حق به جانب تر میشه که تا حالا هم ماشالا ایشون رکورداره

    دسرسیهاتون رو قطع کنید تا متوجه بشه این سری جدیه و خودش کلاشو قاضی کنه ولی انتظار معجزه هم نداشته باشید

    sms و پیام اینو رو هم اصلا بهش توجه نکنید ایشون شمارو خوب میشناسه میدونه چجوری روتون تاثیر بزاره و تحریکتون کنه.

    با عقل منطق و قاطع و با درایت حرکت کنید وگرنه مطمئن باشید بازگشت با احساس و گذشت و... نتیجش از الانی که هست 100 برابر بدتر میشه



    منم جای برادرتون از خدا براتون درخواست کمک میکنم و ایشالا دلتون آروم بگیره واقعا خیلی سخته

    یا حق

  17. کاربر روبرو از پست مفید mercedes62 تشکرکرده است .

    ياري خواه (پنجشنبه 17 اردیبهشت 94)


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 مهر 91, 00:29
  2. همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
    توسط maryam1355 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 دی 89, 13:48
  3. درخواست كمك از خانم هاي سايت
    توسط yousef007 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: دوشنبه 03 فروردین 88, 02:32
  4. درخواست راهنمايي براي درمان يک همسربي مسؤوليت
    توسط sogand_nou در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 08 اسفند 86, 17:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.