مرجان خانم
احساس شما رو کاملاً درک میکنم تجربه داشتم.
زمانی که 15 ساله بودم عاشق دختر عموی خودم شدم، ایشون 14 ساله بود و ما از هر نظر برای هم مناسب بودیم خانواده ها هم تا حدودی در جریان بودن، من همیشه در حال شکر گذاری از خدا بابت این احساس بودم و خوشحال از اینکه من چقدر خوشبختم :)
ما بعد از 2 ماه به توصیه خانواده رابطه رو قطع کردیم ایشون الان ازدواج کرده و به امید خدا زندگی بسیار خوبی هم داره، تلنگری که در اون زمان خوردم چند سوال بود...
1. محمدرضا کی میخواهی ازدواج کنی؟
پاسخ: 25 سالگی رو سن خوبی میبینم
2. محمدرضا شما مطمئنی تا 10 سال دیگه معیارهات برای ازدواج تغییر نخواهد کرد؟
پاسخ: نمیدونم! ..........................! ......!
اون دوران الان تبدیل به یه خاطره شده فقط در صورتی غصّه اون زمان رو خواهم خورد که توی این 15 سال کوچکترین تغییری نکرده باشم که به حمدلله این طور نیست، همیشه شرایط بهتر و بهتر خواهد شد فقط اگر ما بخواهیم رشد کنیم،
آدم 50 ساله هم جای رشد داره فقط در صورتی که بخواد.
میدونی ما توی یه قوطی در بسته زندگی نمیکنیم، جامعه، اتفاقات و دنیا خیلی چیزها داره که به ما یاد بده و شما مطمئن باش دوستان با توجه به همه این موارد به شما توصیه میکنن که این احساس زود گذره.
مسأله سن شما نیست، تجربیات زیادی هست که دریافت خواهید کرد در آینده انشا الله.
همیشه گفته شده توی این دنیا فقط یک نفر نیست که میتونه آدم رو خوشبخت کنه،
خیلیها هستند که آدم میتونه باهاشون خوشبخت بشه
علاقه مندی ها (Bookmarks)