به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 64
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سلام دوست عزیز.


    من تاپیک شمارو خوندم.به نظرم شما خیلی هم آرمانگرا نیستید بلکه شخصی در حد خودتون میخواهید البته منظورم شخص خودتون هست نه خانواده.ولی خب متاسفانه واقعیت جامعه رو هم نمیشه نادیده گرفت شاید آقایی پیدا بشه که دقیقا مطابق خواسته شما باشه و شمارو با همین شرایط خانوادگی قبول کنه و شایدم هم نه.


    با اینکه تو شرایط شما نیستم ولی کاملا میتونم درک کنم که وقتی آدم به چیزی که لیاقتشو داره نمیرسه چقد حس بدیه.


    متاسفانه همه چیز تو این دنیا عادلانه نیست.


    منم یه تاپیک دارم که تو اون خیلیا گفتن من آرمانگرا هستم و خودمم میگم شاید باشم ولی از معیارام در مورد ازدواج کوتاه نمیام حتی به قیمت مجرد موندن همیشگی.
    منم خیلی شبیه شما هستم حتی طرز راه رفتن،غذا خوردن،نداشتن لهجه و این چیزام واسم مهمه



    یکی از دوستان پیشنهاد خوبی داد شاید اگه موافقت خانوادتون رو جلب کنید و محل زندگیتون رو تغییر بدید تا حدودی مشکلتون حل بشه بعدش میتونید این آقا رو با خانوادتون آشنا کنید. دور از جون شما مرگ یه بار شیون هم یه بار.



    من جسارتا خیلی با این حرف دوستمون مترسک موافق نیستم که به خواستگارتون بگید به خاطر شرایط خونوادگیتون این ازدواج شدنی نیست، این طوری ناخودآگاه تو ذهن ایشون یه تصویر بد نسبت به خانواده شما شکل میگیره بلکه خیلی عادی و بدون هیچ ترسی(حتی اگه ته دلتون میترسین این رو بروز ندید چون آدما معمولا فرق بین شجاعت و تظاهر به شجاعت رو خیلی متوجه نمیشن) ایشون رو با خانوادتون آشنا کنید خودتون رو پیششون دست کم نشون ندید.


    در مورد پیشنهاد دوستی از طرف آقایون هم این قضیه برای خیلی از خانما ممکنه پیش بیاد حتی خانم هایی که رفتار یا ظاهر موجهی هم دارن.ما که نمی تونیم همه دنیارو گلستون بکنیم و بگیم هیچ آقایی نباید همچین پیشنهادی به یه خانم محترم بده.ما مسئول مشکلات شخصیتی اون آقایون نیستیم.پس کلا به این قضیه اهمیت ندید و بی خیال باشید نسبت بهش.


    امیدوارم به چیزی که لیاقتشو داری برسی دوستم
    ویرایش توسط آی تک : یکشنبه 03 اسفند 93 در ساعت 01:23

  2. #12
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 خرداد 94 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-18
    نوشته ها
    175
    امتیاز
    4,145
    سطح
    40
    Points: 4,145, Level: 40
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    462

    تشکرشده 404 در 152 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دخترانی که از نظر روحی آسیب دیدن و کودکی خوبی نداشتن اکثریت جذب آدمایی میشن که بدترین خصلت پدرشون رو داره. حواست رو جمع کن و سعی کن اشتباه انتخاب نکنی.

    در مورد پسرها هم همین جوریه. هر کس متناسب با آسیبی که دیده جذب فرد خاصی میشه.

    حتی فرزند چندم یک خانواده بودن هم تو انتخاب تاثیر میذاره.

    مثلا پسرانی که فرزند آخر خانواده باشن و آسیب روحی دیدن و تو شرایط مناسبی بزرگ نشدن تمایل زیادی دارن با دختران با سن بالاتر از خودشون ازدواج کنن.

    من نمیدونم به تو چی گذشته اما این حرفایی که میزنی خیلی چیزا رو در مورد تو برای من روشن میکنه.

    دختر خیال باف تو سن 3-4 سال. حتی اگه تو شناسنامه سنت بالاتره اما از نظر فکری.... یکم بزرگ شو لطفا. یه دختر بزرگ و عاقل تو سن تو باید بفهمه که واقعیت های زندگیش چیه و اونها

    رو بپذیره .

    تا روزی که بخوای تو دنیای خیال زندگی کنی تو همیشه تو رنج و ناراحتی خواهی بود.

    خیلی ها دوست دارن خیلی چیزا رو داشته باشن اما فرق اونا با تو اینه که میفهمن آدما ممکنه به خواسته هاشون نرسن. بنابراین برای شکست آماده هستن .

    اما حدس های دیگه ای که در موردت میزنم:

    به نظر من تو دنبال کسی هستی تا مادرش باشی. سعی کن از این حالت مادر بودنت خارج بشی. امیدوارم متوجه منظورم باشی و تو زمینه های رفتاریت حداقل مطالعاتی داشته باشی که

    بفهمی دلایل رفتارهات و اونچه که میپسندی چیه. سعی کن بفهمی که به خاطر شرایطی که توش بزرگ شدی و آسیب هایی که دیدی تمایل زیادی داری که تسلط داشته باشی بر امور.

    تسلط بر زندگی و خانواده خوبه اما یه حد مشخصی داره که به تو آسیب نزنه. این حد مشخص رو یاد نگرفتی پس یاد بگیر.

    این چیزا که در مورد آداب معاشرت نوشتی خوبه. به نظر تو آیا دختری وجود داره که این ویژگی ها رو نپسنده؟ پس خیلی خودتو دست بالا نگیر. لطفا بیا پایین. چرا خودتو این جوری میبینی؟

    ببین دوست عزیز شرایط و محدودیت موجود در جامعه رو در نظر بگیر.

    دردناکه اما واقعیت نگر باش.

    در مورد قانون جاذبه من متقاعد شدم که مزخرفه و نمیتونم چنین چیزی رو دیگه باور کنم.

    خودت داری میگی دختر ساده ای هستی همین برای افراد سود جو کافیه. اسمشون روشونه افراد سودجو!!! نکنه هنوز در دنیای خیالی کودکیت موندی که آدمای دیگه همه خوبن و تو بد؟

    کسی که سودجوئه دنبال یه شخص ساده میگرده که ازش استفاده کنه.

    مقصر شخص خودت و رفتارهای اشتباه خودته. ساده نباش تا مورد سو استفاده قرار نگیری.

    من نمیخوام تند صحبت کنم باهات اما به عنوان یه خواهر بهت میگم لطفا بفهم که تو دانشگاه شاگرد اول بودن و تو زندگی خوب زندگی کردن دو تا مسئله ی جداست.

    ببخشید ها ولی تا موقعی که این چرت و پرتای مثبت منفی رو به هم ببافی.... متاسفم برات.نمیدونم تو کدوم کره الان داری زندگی میکنی ولی لطفا بیا رو زمین.

    راستی یک بار هم بهت گفتم تو خیلی شبیه منی. البته تو گذشته دور و نزدیک.

    راستی من هم تعریف هایی رو که دوستان از تو میکنن رو قبول ندارم اگه چنین دختری نبودی باید بهت شک میکردم. کاملا طبیعیه که تو این جوری هستی. البته باید بگم تو کم کاری هم

    کردی. به نظرم باید بیشتر تلاش کنی و من بهت توصیه میکنم که یه مقدار کتابای روانشناسی بخونی. اونوقتی که متوجه شدی که چی تو درونت داری مطمئن باش از کارای ناچیزی که تا

    الان کردی و دیگران تعریفت رو میکنن بیشتر عصبانی میشی. انگاری دارن به آدم فوش میدن.

    اما به نظرم میتونم یک جمله هم برای تشویقت بگم : خیلی خوبه که سوالاتو میپرسی. آفرین. این کارتو دوست دارم. بپرس اونچه که تو ذهنت هست. شاید اینجا کسی جواب سوالای تو رو

    نداشته باشه ولی تو بیرون از این سایت آدمایی هستن که یک عمر زحمت کشیدن و سالیان سال رو آدمایی مثل من و تو مطالعه کردن و نتیجه ی زحماتشون رو تو کتابایی نوشتن که واقعا به

    قیمتای ناچیز دنیایی از اطلاعات به آدم میدن. غلط یا درست مهم نیست مهم اینه که وقتی خودتو میشناسی قدم به قدم بیشتر از زندگی لذت میبری و آرامش پیدا میکنی.

    چیزی که تو احتیاج داری فقط افزایش سن فکریته. اونم یه روزه درست نمیشه دنبالش باش و مختصات ذهنتو تغییر بده.

    امیدوارم تو این مسیر سخت پیدا کردن خودت، خودتو زیاد گم نکنی.

  3. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 اسفند 93 [ 11:23]
    تاریخ عضویت
    1393-12-01
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    457
    سطح
    9
    Points: 457, Level: 9
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 99.7%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    26

    تشکرشده 49 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    سپاسگذارم از پاسخ دوستان
    آی تک عزیز من نمی خوام حتما همسر آیندم دقیقا مطابق معیارام باشه ولی تا حدودی نزدیک باشه و مواردی که به شدت حساسم رو نداشته باشه.
    در مورد تغییر محل زندگی خانوادم، بله خودمم تو فکرشم تا عملیش کنم.
    برای من پول دار بودن و مهریه بالا و خونه و ماشین آن چنانی مهم نیست. ولی سطح فکر ، اخلاق، اداب معاشرت، نوع برخورد با یک خانم، دیدگاه نسبت به زندگی مهمه و دوست دارم تو این موارد به خودم نزدیک باشه.
    خانم شکوه عزیز
    دخترانی که از نظر روحی آسیب دیدن و کودکی خوبی نداشتن اکثریت جذب آدمایی میشن که بدترین خصلت پدرشون رو داره. حواست رو جمع کن و سعی کن اشتباه انتخاب نکنی.
    میشه در مورد این موضوع بیشتر توضیح بدید. این موضوع چه تحلیل روانشناسی داره؟ چطور میشه حلش کرد؟
    چرا شما فکر می کنی من خیال بافم یا هنوز بزرگ نشدم. من متوجه حرف های شما نمی شم!
    من به همه ی رویاهای دوره نوجوونیم رسیدم چون خیال بافی الکی نبود ، آرزوهای معقول و دست یافتنی بود که البته نه به آسونی بلکه با سختی زیادی بهشون رسیدم. من دانشجوی ممتاز دانشگاه تهرانم، شغل عالی و درآمد خوبی دارم، خونه کوچیکی دارم با سلیقه خودم که یه دنیا دوستش دارم و برام مثل بهشته، ورزشکارم و کارت مربی گری دارم و بدن سالم و روحیه شادی دارم ، من تک تک این موارد موقعی 12 ،13 سالم بود تو ذهنم تجسم می کردم و به لطف خدا و با تلاش زیاد به همشون رسیدم. برای همین گفتم انگار قانون جاذبه بدون اینکه چیزی در موردش بدونم انگار ناخودآگاه تو زندگی من وجود داشته. حتی مواردی هست که برام باور نکردنیه به عنوان مثال: من تو زمان بچگی پوست خیلی بدی داشتم پر از جوش و لک و همیشه آرزوی داشتن پوست صاف داشتم ، در حال حاضر پوست خیلی صاف و عالی دارم که تو باشگاه همیشه خانما ازم می پرسن چی کار کردی بدون کرم انقد پوستت صافه در صورتی که من هیچ کاری نکردم به مرور زمان این طوری شده!
    من نمی خوام مادر یه مرد بشم، این درست نیست. من فقط می خوام همسر باشم و مادر خوبی برای فرزندم باشم.
    خودت داری میگی دختر ساده ای هستی همین برای افراد سود جو کافیه. اسمشون روشونه افراد سودجو!!! نکنه هنوز در دنیای خیالی کودکیت موندی که آدمای دیگه همه خوبن و تو بد؟

    کسی که سودجوئه دنبال یه شخص ساده میگرده که ازش استفاده کنه.

    مقصر شخص خودت و رفتارهای اشتباه خودته. ساده نباش تا مورد سو استفاده قرار نگیری.

    سادگی با حماقت فرق داره. من نمی تونم پست باشم و دنبال تیغ زدن باشم و تو روابطم رک ام و با صداقت همه چیزو میگم. یه سخنرانی از دکتر فرهنگ گوش دادم که می گفتن ما ادمای شبیه به خودمونو جذب می کنیم و یه ازمونی گفتن از خودمون بگیریم و من گرفتم و دیدم بله تمام دوستای نزدیکم شبیه به خودم هستن.
    من کلا ادم انتقادپذیری ام ، برام سوال شده که کدوم حرفام چرت و پرت بوده؟خواهش می کنم واضح تر بیان کنید.
    احساس می کنم شما حس نادیده گرفته شدن دارید یا از جامعه یا از مردمش و یا افراد خاصی ناراحت هستید و الان دارید این ناراحتی رو روی من خالی می کنید.
    خوشحال میشم دوستان اگر نظر دیگه ای دارن ، بگن.
    من همه ی مطالب با دقت و چند بار می خونم شاید نکته ای در اون باشه که کلید مشکل من باشه.




  4. کاربر روبرو از پست مفید anastazia تشکرکرده است .

    شکوه (دوشنبه 04 اسفند 93)

  5. #14
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 خرداد 94 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-18
    نوشته ها
    175
    امتیاز
    4,145
    سطح
    40
    Points: 4,145, Level: 40
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    462

    تشکرشده 404 در 152 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بله کاملا متوجه هستم درست میفرمایید من مشکل دارم و متاسفانه آدم ناراحتی هستم. خیلی هم تند و مبهم صحبت میکنم. هدفم از اومدن به تالار حل مشکلات خودم هست.

    پست خودم رو دوباره خوندم و متوجه شدم بدون هرگونه مقدمه چینی حرف زدم و یه هویی حرفایی گفتم که حدس شما در مورد من کاملا از روی انصافه.

    ممنون از تذکرتون. سعی میکنم ملایم تر صحبت کنم.

    فکر میکنم شما با روانشناسی آشنا نیستید چون من واقعا منظوری نداشتم. البته من هم زیاد با روانشناسی آشنا نیستم و خوب یه مدتی هست تو این زمینه مطالعه میکنم بنابراین قبول

    دارم که ناشی هستم. من معذرت میخوام منظوری نداشتم که شما میفرمایید انتقاد کنم من فقط سعی داشتم شما رو متوجه به اصطلاح بازی ای کنم که فکر میکردم بهش گرفتارید بنابراین

    گفتم چرت و پرت که اشتباه کردم چه از نظر لفظی که به کار بردم و چه از نظر فکری که کردم. وگرنه حرفای شما جایی برای انتقاد امثال من که خودش پر از مشکله نداره و حق هر کسی

    هست که مشکلش رو آزادانه بیان کنه. البته بازی هم یک اصطلاح روانشناسیه. امیدوارم دوباره سو تفاهم نشه. حرفی هم که در مورد بچه ی 3 ساله زدم هم اشاره به کودک درون بود که

    فکر میکنم با این مورد آشنا باشید وگرنه واقعا برای کسی که آشنایی نداشته باشه بسیار سنگینه و قطعا توهین برداشت خواهد کرد.

    معذرت خواهی من رو بپذیرید.

    برای من کاملا کمالات و موفقیت های شما روشن و قابل احترامه و شخصیت قوی شما که از پس مشکلات زندگی بر اومده بسیار ارزشمنده. خوشحالم که دختری زیبا و با کمالات و سخت

    کوشید. لازم نیست خودتون رو به من اثبات کنید من کاملا متوجه هستم.

    جالب اومد برام که نظر هر آدمی در مورد مشکلات دیگران باز هم به مشکل خودش بر میگرده. هر حرفی که یک نفر به دیگری میزنه شخصیت و مشکلات خودش رو نشون میده. در مورد من

    هم همین جور.انگار تو پست قبلیم شما رو خودم دیدم .

    من خودم آدم تنبلی هستم و به همین دلیل مدام با همه در مورد اینکه بیشتر باید کار کرد حرف میزنم. از خوش بینی و تعریف بیجا و مهربانی و سادگی گله دارم و خوب در مورد قانون جذب یه

    مقداری حساسم چون شنیدم اون کسی که چنین حرفایی رو زده بود باعث کشته شدن سه انسان بی گناه شده و البته داستانش مفصله .

    من از وقتی شنیدم بسیار متاثر شدم و ناراحت. بنده اعتقاد دارم همه چیز با تلاش به دست میاد و به تازگی اینجا تایپیک زده بودم که به نتیجه رسیدم که باید قبول کنم که ممکنه تلاش کرد و

    به نتیجه هم نرسید و در واقع هیچ تضمینی نیست بنابراین سردرگم شده بودم که چرا باید اصلا تلاش کرد.درک کردن این حرف برام بسیار سنگین بود که خوشبختانه به موقع متوجه شدم که من هم بازی خوردم و خوب به محض آگاهی خودم رو

    از این بازی بیرون کشیدم.

    البته من باید درک کنم اعتقادات هر کسی به خودش مربوطه و درست نیست در این زمینه کسی دخالت کنه. قرار نیست چون من به چیزی حساسم شما هم باشید. باید این رو متوجه

    میشدم.

    لطفا گزارش بدید که پست قبلی و فعلی بنده که باعث انحراف تایپیک شما و ناراحتی شما شده رو حذف کنن .

    با آرزوی شادکامی و موفقیت.

  6. کاربر روبرو از پست مفید شکوه تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 04 اسفند 93)

  7. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 اسفند 93 [ 11:23]
    تاریخ عضویت
    1393-12-01
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    457
    سطح
    9
    Points: 457, Level: 9
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 99.7%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    26

    تشکرشده 49 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    خانم شکوه عزیز من از شما دلگیر نشدم. همه ی ما مشکلاتی داریم و اینجا هستیم که این مشکل به اشتراک بذاریم و آزادی بیان داریم تا حرفای مثبت ، منفی و تلخ و شیرین خودمونو بزنیم. منم برای شما ارزوی پیروزی و سلامتی دارم.
    چون رشته خودم مهندسیه، در مورد روانشناسی اطلاعات جامعی ندارم اما علاقه مندم و خیلی مشتاقم تا اینجا دوستان مطلع، با راهنمایی های خودشون بهم کمک کنن تا مشکلم برطرف بشه.
    در مورد خانوادم چه بخوام چه نخوام همینه. وقتی 18 سالم بود از خانوادم جدا شدم اون زمان بهشون گفتم ازشون متنفرم و دیگه به خونه بر نمی گردم. الان می فهمم چقدر جاهل بودم و نپخته حرف زدم. پدر و مادرم هر چی که بودن و هستن در هر صورت اگر نبودن شاید منم اینجا نبودم، بعضی وقتا تو نگاهشون حس می کنم شرمنده ان...
    الان حس می کنم کوچک ترین اتفاقی براشون بیفته قلبم می ایسته... دوستشون دارم .
    برای ازدواجمم به هر حال باید شرایط خانوادمو به طرف مقابل بگم و دیگه تصمیم با خودشه. خودمو آماده کردم که اگه کسی منو به خاطر خانوادم نخواست، اصلا خودمو ناراحت نکنم چون سطح فکر آدما که یکی نیست و قطعا اون ادم به درد من نمی خورد.
    اما در مورد معیارها و وسواس های خودم ! هنوز با این مسئله درگیرم.
    نمی تونم انتظاراتم پایین بیارم. وقتی کسی یکی از اخلاق های بد پدرم داشته باشه احساس می کنم دستم شروع به لرزش می کنه...
    هنوزم نمی دونم چرا جذب اقایونی میشم که نسبت به خانما بی توجه ان!!!؟
    خواهش می کنم دوستان اگاه تر و با تجربه تر راهنماییم کنن.



  8. 3 کاربر از پست مفید anastazia تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (سه شنبه 05 اسفند 93), آویژه (دوشنبه 04 اسفند 93), شکوه (دوشنبه 04 اسفند 93)

  9. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    دوست گرامی
    طرز فکر شما تحسین منو برانگیخت و یاد یک آشنای قدیمی افتادم که شرایط خانوادگی اش آشفته بود اما همت بلندش، شخصیت بزرگواری ساخته بود ازش. خوبه که همه تاپیکش رو بخونی.

    اما در مورد اینکه میگی جذب آقایونی میشی که ویژگی های نامطلوب پدرت رو دارن...

    نمی دونم حرف من درسته یا نه. اما یک دیدگاهی هست که میگه چیزی وجود داره به اسم "پیش نویس های زندگی"... یعنی اتفاقاتی در گذشته ما افتاده و در ناخودآگاه ما ثبت شده و ما انتخابهامون و مسیرهامون رو جوری طی می کنیم که ناخودآگاه طبق اون پیش نویسی که توی ذهنمون ثبت شده، پیش بریم.

    ویکی پدیا نوشته: "اریک برن می‌گوید رفتارهای نا سالم نتیجه تصمیمات محدود کننده‌ای است که در کودکی به دلیل علاقه به زنده ماندن گرفته شده‌اند. این تصمیمات در چیزی که برن آن را پیش نویس (یک نقشه از قبل کشیده شده برای اینکه زندگی چگونه زندگی شود) می‌نامد به اوج می‌رسند. عوض کردن پیش نویس زندگی هدف روان درمانی مبتنی بر نظریه تحلیل رفتار متقابل است."

    این لینک هم یک قسمت از برنامه تلویزیونی"اردیبهشت" است که همین چند وقت پیش پخش شد. من خودم این برنامه رو دیدم و برای آشنایی با مقوله "پیش نویس زندگی" کارآمد است.

    قدم های بعدی را یک متخصص باید برات بردارد.

    شاد باشی
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  10. 3 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    anastazia (دوشنبه 04 اسفند 93), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 05 اسفند 93), غزال کوهستان (سه شنبه 05 اسفند 93)

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 اسفند 93 [ 11:23]
    تاریخ عضویت
    1393-12-01
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    457
    سطح
    9
    Points: 457, Level: 9
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 99.7%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    26

    تشکرشده 49 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلامی دوباره
    خیلی متشکر آویژه عزیز. مطالبی در مورد پیش نویس زندگی مطالعه کردم ، می دونید تجزیه و تحلیل مطالب روانشناسی گاهی وقتا ساده نیست، مخصوصا برای دانشجوهای مهندسی. گاهی اوقات با خوندن زیاد این مطالب بیشتر سردرگم میشم. کاش اینجا کسی باشه تا ساده تر و روان تر برام توضیح بده و شیوه رها شدن از این مشکل برام مشخص کنه.

    من فکر می کنم ریشه ی بیشتر حساسیت ها و نقاط ضعفم پدرم باشه. از اون دوران خاطره ی بد زیاد دارم که حتی یادآوریش برای خودم عذاب آوره ولی چند مورد مثال میزنم:
    روزی رو به یاد میارم که پدرم شدیدا کتکم زد و منو یه روز کامل تو اتاق بدون آب و غذا حبس کردن، منم اون روز انقد سرم محکم زدم به لبه ی تخت تا بمیرم هنوزم اثار جراحت اون روز خیلی کمرنگ رو پیشونیم هست ، گناهم این بود تو ازمون تیزهوشان با نمره عالی قبول شده بودم و مسئولین مدرسه ام می خواستن که من حتما برم مدرسه تیزهوشان. پدرم نه تنها خوشحال نشد برعکس شروع کرد به زدن من که غلط کردی می خوای بری...نذاشتن برم.
    پدرم هیچ وقت نمی گذاشت با هیچ مرد یا پسری حرف بزنیم حتی فامیل، وقتی مهمان مرد داشتیم باید می رفتم تو اتاق درو می بستم. یک بار یه پسر تو خیابون بهم لبخند زد پدرم منو کشید تو خونه انقد منو با لگد زد که اگه مادرم اون لحظه منو نجات نمیداد نیمه مرده بودم.
    مامان و بابام هیچ وقت علاقه ای بهم نداشتن و همیشه جدا می خوابیدن و همیشه تو دعوا و کتک کاریاشون اخرش بابام، مامانم کشون کشون مینداخت تو ماشین و می گفت می خوام سربه نیستس کنم ، بچه بودم التماس می کردم که بابا تورو خدا مامان نکش...
    تداعی اینا برام سخته و نوشتنش سخت تر. این اتفاقا یه تاثیری تو ضمیر ناخودآگاه من گذاشته که الان باعث شده نسبت به آقایون حساس باشم و برای ازدواجم یه مرد ایده ال و بدون هیچ ایراد اخلاقی رو بخوام.
    یک بار اومدم همه اقایونی که تو این چند سال اخیر برام جذاب جلوه می کردن رو کاغذ نوشتم با خصوصیات اخلاقی هر کدوم. متوجه شدم همشون تو یه ویژگی مشترک بودن اونم: بی احساسی و بی توجهی نسبت به من. از موقعی که اینو فهمیدم یکم نگران شدم و می ترسم این موضوع حتی تو انتخاب همسر آینده ام تاثیر بذاره.

    نمی دونم چی کار کنم؟ شاید واقعا باید با یه روانشناس خوب صحبت کنم. چرا کسی جواب نمیده؟
    شاید انتظارم زیاده و اینجا سایت هم دردی و مشاوره است و نه روانشناسی.




  12. کاربر روبرو از پست مفید anastazia تشکرکرده است .

    فرشته اردیبهشت (سه شنبه 05 اسفند 93)

  13. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    دوست گرامی اتفاقا شما به خاطر سختی هایی که برای رسیدن به این مرحله کشیده اید مستحق ترید نسبت به دیگر هم سن و سال هاتون که یک ازدواج موفق داشته باشید.هر کسی که لیاقت شما رو داشته باشه خانواده شما رو هم قبول خواهد کرد . به خاطر شرایط سختی که در گذشته داشتید اتفاقا لازمه با حساسیت بیشتری انتخاب کنید.مراقب باشید کمتر کسی متوجه تنها زندگی کردن شما شود یک عامل چنین پیشنهاد هایی می تونه این باشه.قرار نیست لزوما کار خیلی منفی انجام بدید تا کسی به شما پیشنهاد منفی بده گاهی اوقات خودمون در برخی رفتارهاموندقت لازم رو نداریم و بدون اینکه متوجه باشیم داریم چراغ سبز نشون می دیم.یک مثال ساده می زنم مجرد که بودم زمانی که سوار تاکسی می شدم هر از گاهی در آینه راننده هم نگاه می کردم بدون هیچ قصدی یعنی روی نگاهم اونجور که شایسته بود کنترل نداشتم این باعث می شد با راننده چشم تو چشم بشم و همین می شد آغاز صحبت های راننده و شروع حس بد من نسبت به شرایطی که در اون قرار گرفته بودم.در رفتارهات شاید لازم باشه دقت بیشتری به خرج بدید.

  14. 2 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    واحد (جمعه 08 اسفند 93), آویژه (چهارشنبه 06 اسفند 93)

  15. #19
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 خرداد 94 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-18
    نوشته ها
    175
    امتیاز
    4,145
    سطح
    40
    Points: 4,145, Level: 40
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    462

    تشکرشده 404 در 152 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببینید خانم عزیز این که من گفتم اصولا دخترایی که تو کودکی از سمت پدر آسیب دیدن با شخصی ازدواج میکنن که دقیقا ویژگی های بد پدرشون رو داره ، صرفا به خاطر نا آگاهیه.

    در واقع چنین شخصی نادانسته اشتباه میکنه.

    مشخصه وقتی آگاه بشه دیگه این کار رو نمیکنه مگه اینکه مشکل دیگه ای باشه.

    ببخشید من یک مقدار رک صحبت کنم لطفا قانون جاذبه رو از ذهنتون پاک کنید. اونوقت راحت تر میتونید حرف های این چنینی رو قبول کنید. درسته گفتم اعتقادتون به من ربط نداره صرفا این

    پست من رو با فراموشی کامل چنین اعتقادی بخونید.اگه دوست داشتید حرفای منو قبول کنید و اگه نه هر جور راحتید.

    در واقع شما دارید فکر میکنید که مثلا تو درونتون چیزی هست مثل آهنربا که داره مردهای این چنینی رو جذب میکنه. اگه درسته من ادامه ی متنم رو مینویسم و اگه نه به چیز دیگه ای فکر

    میکنید دوست داشتید بگید شاید کسی تجربه ای داشته باشه.

    این نوع تفکر واقعا خطرناک و آسیب زننده اس.

    البته این مسئله یعنی رفتار ناخواسته تو یه صورت دیگه برای من اتفاق افتاده بود برای همین زیاد در موردش مطالعه کردم ولی ریشه ی هر دو یکیه.

    من هم مثل شما مادر چندان خوبی نداشتم وقتی بچه بودم ازش متنفر بودم از کاراش ناراحت بودم و اصلا دوستش نداشتم و تمام دوران نوجوانی مو هم ازش مراقبت کردم به خاطر بیماریش.

    دقیقا اتفاقی که برای من افتاده بود این بود که رفتارهایی که مادرم انجام میداد و من ازشون متنفر بودم رو به صورت نا خودآگاه تو بزرگسالیم تکرار میکردم. همیشه هم برام عجیب بود که چرا

    من این جوریم.با اینکه مدام خودم رو بابت رفتارام سرزنش میکردم اما دوباره انجامش میدادم. تا اینکه متوجه شدم علتش چیه و بعد از متوجه شدن دیگه اون رفتارا رو انجام نمیدم.

    تا حالا دقت کردین تو خانواده هایی که مثلا پدر معتاد هست اکثرا بچه هاشونم معتاد میشن؟ اگه با فرزندان چنین خانواده هایی صحبت بشه دقیقا میگن که از اعتیاد متنفرن اما تو بزرگسالی

    خودشون معتاد میشن و باز هم اعتراف میکنن که از اعتیاد متنفرن و اغلب میگن نمیدونن برای چی با وجود این همه تنفر بازم معتاد شدن.

    مشکل شما هم همینه. در واقع سیستم فکری تون . برای شما الگوسازی هایی صورت گرفته که شما ناخودآگاه اونها رو انجام میدید. تعجب هم نداره که چرا به سمت چیزی میرید که

    ازش متنفرید. بنابراین سعی کنید از این به بعد روی رفتارها و خواسته هاتون فکر کنید.

    در ضمن خیلی دوست دارم واقعا رک صحبت کنم امیدوارم ناراحت نشید اما من واقعا دلیلی نمیبینم که شما با یه فرد خوب ازدواج کنید . دلیل نمیشه چون شما کودکی بدی داشتید الان با

    یه فرد خوب ازدواج کنید. نمیدونم چه طور بگم که ناراحت نشید. بعضی چیزا که ما فکر میکنیم باید به عنوان جایزه نصیبمون بشه قرار نیست به ما برسه.کسی به ما تعهد نداده چون

    سختی کشیدیم و محرومیت حالا حقمون آسایشه. من واقعا متاسفم نمیتونم دروغ بگم.

    من خودم همیشه از حرفای الکی ضربه خوردم و بنابراین راست تلخ بهتر از دروغ شیرینه که عواقبی به غیر از بدبختی نداره. فقط در یک صورت شما یک ازدواج موفق خواهید داشت و اون هم

    اینه که همون طور که برای رفتن به دانشگاه تو مبارزه ی کنکور تلاش کردید این بار هم برای ازدواج تلاش کنید. وگرنه باور کنید با چیزی که من حس میکنم از کلامتون شما زندگیتون با

    همسرتون بدتر از خانواده ی خودتون خواهد بود.

    وقتی دختر تلاشگری هستید و سختی کشیدید وسط اون سختی ها و تلاش ها یه چیزایی رو نتونستید خوب یاد بگیرید. مشکل اینجاست. شما خودتون بدنتون تحصیلاتتون و هوشتون

    سخت کوشیتون مقاومتتون و ... اینا ارزشمندن درست.قبول دارم. اما فرصت تجربه ی یه چیزای خیلی ساده تر از این حرفا یه چیزای خیلی پیش پا افتاده تر رو نداشتید. اینو باید درست کنید.

    همیشه میتونه یه فرصت برای شروع دوباره باشه.

    موفق باشد.

  16. کاربر روبرو از پست مفید شکوه تشکرکرده است .

    love less (پنجشنبه 07 اسفند 93)

  17. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 اسفند 93 [ 11:23]
    تاریخ عضویت
    1393-12-01
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    457
    سطح
    9
    Points: 457, Level: 9
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 99.7%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    26

    تشکرشده 49 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    بی نهایت گرامی حتما توصیه شما رو مد نظرم قرار میدم و بیشتر احتیاط می کنم تا کسی متوجه تنها زندگی کردنم نشه.

    شکوه عزیز ، من نمی دونم چرا از صحبت های شما چیزی سردرنمیارم. یاد یکی از استادامون افتادم که سر کلاس درس می داد و هممون با تعجب به هم نگاه می کردیم و می گفتیم بچه ها شما چیزی می فهمین!! اصلا بحث آهن ربا و قانون جاذبه نیست اگه من از این اصطلاح استفاده کردم برای رسیدن به آرزو هام بود نه این مشکلی که الان دارم. اگه بی احترامی نباشه میشه از شما خواهش کنم دیگه به تاپیک من جواب ندید.
    نمی دونم چرا دوستان مطالب منو با بی دقتی می خونن. من نگفتم جذب مرهایی میشم که شبیه پدرم هستن من گفتم جذب مردهایی میشم که شخصیتی مخالف با پدرم دارن ولی تو یک موضوع مشترک هستن : بی توجهی و بی احساسی نسبت به من.

    قرار نیست چون کودکی سختی داشتم الان بهترین چیزا حقم باشه. من فقط می خوام از بین گزینه های ازدواجم مناسب ترین انتخاب داشته باشم و اشتباه نکنم. دخترانی که خواستگار کم دارن راحت تر انتخاب می کنن ولی برای امثال من با تعداد زیادی پیشنهاد دوستی و ازدواج انتخاب سخت تر و امکان اشتباه بیشتر خواهد بود.
    الان برای ازدواج باید از دو سد بگذرم یکی حساسیت های خودم و دیگری شرایط بد خانوادم. مورد دوم که کاری نمیشه براش کرد و دیگه باهاش کنار اومدم و خودمو برای هر چیزی آماده کردم . ولی مورد اول!!! دور و اطرافیانم میگن تو خیلی وسواسی و پرتوقعی ، اینجوری هیچ وقت ازدواج نمی کنی
    در مورد مشکلم واضح تر توضیح میدم: ویژگی های بد پدرم: مردی عصبی ، خشن،شکاک، دست بزن دار، مدیریت مالی ضعیف و بی پولی مداوم، بسیار بددهن و شلخته، انحرافات جنسی شدید و حتی جلوی من ( متاسفانه نمی تونم بیشتر این مسئله رو شرح بدم ) و ... و البته مادرمم زن بی احساس و بی توجه به زندگی بودن.

    یه چیز دیگم یادم اومد. من تو تمام دوره کودکی و نووجوونیم تنها بودم و افسردگی شدید داشتم و کسی بهم توجه نمی کرد. هیچ وقت یادم نمیاد خانوادم منو بغل کرده باشن یا بوسیده باشن یا باهاشون درددل کرده باشم. فقط درس می خوندم و یه گوشه انباری قایم می شدم و کتاب می خوندم و حتی تو مدرسه خجالت می کشیدم حرف بزنم با کسی. همیشه تنهای تنها بودم و همش تنهایی و الانم که دارم تنها زندگی می کنم.
    سنم که از بیست رد شد از بین اقایونی که پیشنهاد آشنایی میدادن بعضی ها برام جذاب بودن و بعضی ها نه. البته خصوصیات و اخلاق هر کدوم عین هم نبودن و عین پدرمم نبودن و همشون تو اون ویژگی که ذکر کردم مشترک بودن. و وقتی دقت کردم دیدم هر چی سنم داره بالاتر میره انتخابامم رفته رفته داره بهتر میشه ولی اون ویژگی هم چنان پابرجاست. چرا این اتفاق می افته؟ اوایل فکر می کردم من تو رفتارم با اقایون یه اشتباه خاصی می کنم که باعث میشه بهم بی توجهی کنن برای همین خودمو سرزنش می کردم ولی بعد متوجه شدم این اقایون کلا این ویژگی رو به طور ذاتی دارن و تقصیر رفتار من نیست. مثلا یکی از این اقایون که بهش جواب رد دادم و بعدش ازدواج کردن ، همسرشون دقیقا به خاطر بی توجهی و بی احساس ایشون جدا شدن و تو موارد دیگه هم همین طور.

    امیدوارم کارشناس های این سایت جواب بدن. چطور می تونم این مشکل حل کنم؟


    ویرایش توسط anastazia : چهارشنبه 06 اسفند 93 در ساعت 17:59


 
صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.