به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 20
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 31 تیر 96 [ 02:16]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    3,018
    سطح
    33
    Points: 3,018, Level: 33
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    101

    تشکرشده 87 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    گفتین برای شوهرتون توی مسائل جنسی کم نمیذارین جسارتا شوهرتون چی ؟ توی مسائل جنسی شما رو راضی میکنند؟
    مثل این که شما خواهر برادر ندارین ؟ شوهرتون چی ؟ من از نوشته ها تون متوجه شدم که شما تنهایین در واقع اینجوری برداشت کردم
    به نظر من با خواهر برادر شوهرتون - اگه دارن - بیشتر برین و بیاین سعی کنید یکی دو تا دوست فابریک پیدا کنید هر چند میدونم توی این دوره زمونه خیلی خیلی سخته یا با فامیل درجه یک بیشتر برین و بیاین

  2. 2 کاربر از پست مفید the boy تشکرکرده اند .

    دلشکسته (چهارشنبه 05 شهریور 93), شیدا. (چهارشنبه 05 شهریور 93)

  3. #12
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    دلشکسته جان،

    1- حذفش کردم

    2- نظر شخصی من این هست که الان زمانی نیست که به گله گزاری از همسرت و خانواده اش و کم گذاشتن هاشون بپرداری. نمی دونم چقدر متوجه عمق ماجرا هستی؟ چطور اینقدر مطمئنی که همسرت می بخشه و مساله به راحتی تموم می شه. شاید چون 4 سال قبل همسرت راحت از کنارش رد شد. اما این بار با توجه به این که مساله تکرار شده و ابعاد رابطه تون هم بیشتر شده، همسرت ضربه بدی خورده. برگردوندن اعتماد ابشون کار ساده ای نیست. اما شما خیلی راحت می گی فعلا دنبال شکایت از اونهاست، اونها که مزاحم من نبودن!
    اونی که الان دلشکسته است و تحت فشار شدید روانیه، همسرت هست. دنبال یه راهی باش که به همسرت در حال حاضر کمک کنی.

    3- از دست دادن پدر و مادر خیلی سخته. توی هر سنی و هر شرایطی. واقعا سخته.
    هر چند که شما پدرت را در بزرگسالی از دست دادی و در واقع فقط بدون مادرتون بزرگ شدین.
    پدربزرگ مادربزرگ داری اما رفت و آمدی باهاشون نداری. می گی من کسی را ندارم که دعوت کنم خونه ام!
    خواهرتون هم فوت شدند؟


    نداشتن فامیل زیاد یا فوت والدین دلیل نمی شه شما هنوز در 32 سالگی انتظار داشته باشین تمام مشکلات زندگی شما را همسرتون یه تنه پاسخگو باشند.
    مواردی که از همسرتون گفتید، تمیر کردن خونه و تغییر آرایش و ... متوجه نشدن ایشون برای خیلی از خانمها و آقایون صدق می کنه. نمی دونم چقدر در این زمینه کتاب خوندید و سخنرانی گوش کردید. ولی شاید هنوز باور نکردید که زن و مرد در این مورد متفاوتند. توجه مردها و تمرکز مردها و نگاهشون تفاوت داره. هستند آقایونی که ممکنه کمی دقیق تر باشند یا با آگاهی در این زمینه به تقویت اون پرداخته باشند، اما کلیتش این هست که مردها اکثرا همینطور هستند.


    4- موردهایی که نوشتید، از نظر من ( البته نگاهم به لطافت و زیبایی نگاه شما نیست ) مورد نبود که بخواهی به خاطرش خودت را اذیت کنی، بیشتر به نظرم توجیه خودت بود.

    نامادری شما از خواهرزاده اش تعریف کرده، طوری نوشتی من بچه بودم و اذیتم می کرد که فکر کردم 5 ساله بودی.
    خب چطور در 20 سالگی متوجه نبودی که فرزند همسر ادم نمی تونه به عزیزی خواهرزاده باشه!!

    زنگ زدی خونه مادرشوهرت دیدی دارن می زنن و می رقصن؟ مگه نمی گی دو تا کوچه بالاتر هستن؟ خب می گفتی من و بچه هام هم الان می آییم!
    عصرونه بوده و خونه ی مامان بزرگشون. مخصوصا اگر از اون خانواده هایی هستند که در این موارد تعارف ندارند و اهل دعوت کردن رسمی نیستند.

    شوهرت می گه آرایش دوست نداره؟ خب دوست نداره. سلیقه ایه. تقصیر ایشون چیه؟
    به نظر من هم خیلی از صورتها بدون آرایش قشنگ تر هستند.

    5- اتفاقا الان که 32 سالتون هست و سنی هم از همسرتون گذشته، نمی تونید بگید می خوام عوضش کنم. بله. مدلش همینه. خیلی هم مدل بدی به نظر نمی رسه .

    دلشکسته جان،
    اون آقایی که پشت مانیتور قربون صدقه ی شما می رفت، می دونی داشت این حرفها را از کی دریغ می کرد؟ زنی که مثل تو له له می زد برای یک جمله اش!
    شما می گی عضو قدیمی هستی و حتما تاپیکهای تالار را دیدی. خانمهای جوانی که اس ام اس ها و چتهای همسرشون را می خونند و تاپیک می زنند که ........

    خدا را صدهراز مرتبه شکر کن که همسرت مثل اون نامردهایی که نیست که با شما چت می کنند و بلد نیست حرف عاشقانه به زن مردم بزنه.

    می گی برای تولد فرزند دومت کسی نیامد کنارت باشه. به خودت فکر کن ببین چرا کسی نیامد؟
    چه رابطه ای با نامادریت داشتی که علیرغم تنهاییش و نداشتن فرزند و نبودن پدر شما و ... اینقدر با شما دوست و نزدیک نیست که 4 روز بیاد خونه ی شما.
    چرا نباید دو تا دوست خوب داشته باشی که در این موارد اضطراری به شما سر بزنن؟
    بالاخره شما دو تا فامیل دورتر دارید که موقعیتت را می دونن. دختر دایی، خاله ... هیچکس نبود یا نیامد پیش شما؟
    حتی خواهرشوهر و مادرشوهر! چیکار کردی که تا این حد از شما فاصله گرفتن؟

    امضای من را نگاه کن.
    این برگه ها دست تو هست. کاریش هم نمی شه کرد. مرگ پدر و مادر و همسری با این ویژگی و ...
    الان جایی هستی که به نظرم باید با هوشیاری با برگه هات بازی کنی.
    شاید بگی می شه زد زیر همه چیز و رفت.
    ولی مشکلات تو همسرت نیست که با طلاق بشه رفعش کرد. مشکلات تو در خودته.

    تو نعمت های اطرافت را نمی بینی و هنوز مثل یک دختر بچه ی 5 ساله توقع توجه و محبت بی حد و حصر داری.
    شاید متوجه نعمت دختر و پسر سالمی که داری، همسر و خانواده ات و ... نیستی. هنوز مصری که در دنیای کودکی خودت باقی بمونی.

    هر جمله را دوبار نوشتم و پاک کردم که سرزنش توش نباشه.
    ولی می دونم که لحنم مهربان نبود.
    به نظرم اشکال از خود شماست. چون گفتی اگر لازمه با کارشناس صحبت کنم.
    فکر نمی کنم که با یکی دو جلسه اینترنتی هم حل بشه. باید با یک روانشناس مجرب مدتی کار کنی.
    این رو هم باید انتظار داشته باشی که وضعیت زندگیت ممکنه کمی بدتر هم بشه. همسرت به خاطر بچه ها و آبروش و .... جدا نشه، اما خیلی بهت سرد بشه.
    پس باید حتما با کمک یک متخصص خودت را آماده کنی برای کمک به همسرت و برگردوندنش به زندگیتون و در کنارش (که خیلی هم مهم هست) رفع مشکلات خودت.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : چهارشنبه 05 شهریور 93 در ساعت 13:37

  4. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    asal2013 (یکشنبه 16 آذر 93), khaleghezey (چهارشنبه 05 شهریور 93), maryam240 (چهارشنبه 19 آذر 93), the boy (پنجشنبه 06 شهریور 93), دلشکسته (چهارشنبه 05 شهریور 93)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 بهمن 93 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1389-2-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    4,037
    سطح
    40
    Points: 4,037, Level: 40
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger Second Class
    تشکرها
    63

    تشکرشده 64 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    خدا رو شکر بالاخره جوابم و دادین سرم داد بزنین بهتر از اینه که بی خیال 400 بار موضوعم خونده بشه ولی بی جواب.
    خب سعی می کنم یه کم افکارم و متمرکز کنم تانوشته هام نظم بگیره.
    اول مسایل کودکیم و می گم و اشتباهاتی که شاید من کامل توضیح ندادم و شما بد متوجه شدین. من 10 سالم بود مامانم فوت کرد و نامادری اومد بالا سرمون و از همون موقع هم کوبید تو سر ما خانوادش و .
    21 سالم بود ازدواج کردم و 27 سالم بود بابام فوت کرد. خواهرمم فوت نکرده ولی همسری داره سخت گیر که حتی اجازه تلفن نمی ده و ما حدود 5-6 ساله هم و ندیدم. ظاهرا خواهرم از این موضوع راضیه چون علرغم تلاشای من برای ارتباط با هم اون هیچ تلاشی نکرد اخرشم زنگ زد و گفت این طوری راحتره. چون همسرش غر نمی زنه...
    در مورد خاله و دایی و ... من با همشون ارتباط دارم تلفم می زنیم و حرف می زنیم گاهی خونه های هم می ریم ولی دوره زمونه ای که دو تا خواهر هم و ول می کنن دیگه توقع بی جاییه خاله من از من پرستاری کنه..... دوست خوب و فابریک هم 2 تا دارم که چون هم سن و سال خودمن طبیعیه که خودشون در گیر بچه های خودشونن. فامیل همسرمم همون موقع که من زامیان دوم رو کرده بودم دو تا ا زخواهر شوهرم با هم بچه دار شدن یکیشون 4 ماه قبل من یکیشون 3 روز بعد از من و باز طبیعیه که مادرشون به اونا برسه نه من.
    من اصلا نگفتم همسر بدی دارم می دونم که خیلی مرده که با این موضوع کنار اومده و داره سعی می کنه با مدل و روش خودش من و درمان کنه. من ازش ممنونم هستم و همون طور که قبلا دوستش داشتم الانم عاشقانه دوستش دارم.
    در ضمن من تو حرفام بابت داشته هام خدا رو شکر کردم و اصلا حرفم این نبود داشته ها رو ندید گرفتم و فقط نداشته ها رو پر رنگ کردم. بر عکس من همیشه داشته هام برام پررنگه.
    این د رمورد مسایلی که احتمالا براتون بد جا افتاده بود. خانواده همسرم و فامیل خودم همشون معتقدن اخلاق خوب و شادی دارم. تقریبا با همه شوخی می کنم و راحتم. و دیگران هم با من راحتن و خیلی زود ارتباط می گیرین اینم تعریف ا زخود نبود گفتم که بدونین بد رفتاری نمیکم که ادمای دورم و پرونده باشم.
    شیدا جان نوشتی حذفش کردم ؟؟!! چی و ؟!!
    2- یکی از دلایلی که همیشه عذاب وجدان داشتم و خیلی زود با اولین تلنگر همسرم این کار و گذاشتم کنار دقیقا به خاطر این بود که اون مردا رو باور نداشتم و میدونستم این حرفا رو باید به کسی دیگر بگن نه من.
    الانم اصلا نه دلم برای اونا تنگ شده نه برای اون فضا. فقط دلم میخواد مشکلم حل شه. نمی خوام الان خوب شم دو باره 3-4 سال دیگه به خاطر کمبود ها و فشارها بر گردم به سمت این کارا.
    حتی مشکل من رفتار فعلی همسرم نیست کما اینکه گفتم اگه با چک کردن خط من و شکایت از اونا دلش اروم می شه بذار این کار و بکنه. می دونم باید بهش زمان بدم سردی و بی محلیش هر چند سخته اما تاوان کارامه و دارم سعی می کنم تحمل کنم.
    من اگه دارم ازتون سوال می پرسم به خاطر موقعیه که این تنش خوابید. حالا چیکار کنم وقتی من محبت و از همسرم نمی گیرم وقتی این همه تفاوت بین ماست.
    بر عکس چیزی که شما تصور می کنین من اصلا دلم نمیخواد مشکلات من و کس دیگری به دوش بکشه. من به مشکلاتم و نداشتن پدر و مادر و خواهر عادت کردم.
    ولی یک انسانم یک زنم. توقع ندارم همسرم جای خواهر و برادر و پدر و مادر نداشته بهم محبت و توجه کنه. توقع دارم اندازه خودش اندازه یک مرد زندگی بهم توجه کنه.
    توقع دارم متوجه زحماتم باشه.
    اون چون مادرش در جوونی در روستا زندگی می کرده و یخ روخانه رو می شکونده تا لباسای بچه هاش و بشوره زحمات من و نمی بینه. فکر میکنه د رمقابل مادرش من کاری نمی کنم.
    اون من و مدام با مادرش مقایسه می کنه همین که ماشین لباس شویی هست و زندگی اپارتمان و ... کافی می دونه.
    ما وقتی ازدواج کردیم هیچی نداشتیم نه خونه نه ماشین و ... الان بعد از 11 سال هم خونه خریدیم خدا رو شکر هم ماشین داریم. هر چند هر دوش کوچیکه و معمولیه ولی بالاخره شکر خدای مهربون خریدیم و مال خودمونه. هیچ کدومش و به نام من نزد و وقتی اعتراض کردم گفت زحمت خودم بوده. فوقش تو می خواستی 4 تا مانتو بیشتر بگیری و 5 تا شلوار و روسری. با این چند تا چیز من فقیر نمی شدم که نتونم خونه بخرم پس تو کاری نکردی... در حالی که من وسایلم هنوز جهازمه.... پس زن قانعی بودم...
    همسر من متوجه هیچ تغییری نمی شه نه نظافت خونه نه تغییرات من یا اگه متوجه هم بشه اینقدر براش مهم نیست که به زبونش بیاره.
    دقیقا با حرف دوستم موافقم که وقتی دید مشاور اونو محکوم کرد از مشاور دوری کرداون توقع داشت همه تقصیرا گردن من باشه نه خودش .
    راستی اینم بگم که من توضیح دادم که در سال 4 بار مهمونی حسابی می دم فقط فامیل شوهرم که 30 نفرن در حالی که اصلا دعوت نمیشم.
    در مورد سوال دیگتون هم نه رابطه جنسی ما کیفتی که مد نظر منه رو نداره......
    فکر کنم بازم پراکنده نوشتم ولی امیدوارم متوجه داستان شده باشین.
    راهنمایی شما مانع تکرار عمل قبیح من در اینده خواهد شد.
    ممنون میشم راهنمایی کنین

  6. 2 کاربر از پست مفید دلشکسته تشکرکرده اند .

    the boy (چهارشنبه 05 شهریور 93), شیدا. (چهارشنبه 05 شهریور 93)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 31 تیر 96 [ 02:16]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    3,018
    سطح
    33
    Points: 3,018, Level: 33
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    101

    تشکرشده 87 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من نمیدونم چی بگم یعنی در حدی نیستم راهنمایی کنم ولی باز سعی کن با خواهرت رابطه برقرار کنی به شوهرت بگو یکم برین و بیاین باهاشون تا ببینید چی میشه
    تنهایی این مدلی دیگه توی جامعه باب شده و مختص شما نیست دیگه اکثرا با این مشکل درگیر هستند
    منتها چون شما پدر و مادر ندارین زودتر برای شما اتفاق افتاده چون اگر پدر و مادرتون در قید حیات بودن خواهرتون هم با شما رفت و آمد داشت

    الان توی خیلی از خانواده ها وقتی پدر و مادر از دنیا میرن دیگه فامیل از هم پاشیده میشه و دیگه مثل سابق هم دیگه رو نمیبینن شاید سالی یکی دو بار مخصوصا برادرها و برادر و خواهر
    ولی خواهر ها با هم خوب کنار میان

    من خودمم خیلی وقتا احساس تنهایی و بی کسی میکنم حتی یه دوست که بشه واقعا بهش اعتماد کرد ندارم زندگی همینه باز شما شوهر و بچه دارین که هیچ رقمه تنهاتون نمیذارن
    ویرایش توسط the boy : چهارشنبه 05 شهریور 93 در ساعت 16:49

  8. 2 کاربر از پست مفید the boy تشکرکرده اند .

    دلشکسته (چهارشنبه 05 شهریور 93), شیدا. (چهارشنبه 05 شهریور 93)

  9. #15
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    خیلی زیبا توضیح دادید.فقط ایکاش از همان اول اینجوری توضیح میدادی که وقتی را که بانو شیدا گذاشتن برای تایپیک شما بهتر ازش استفاده بشه و نتیجه بهتری بگیرید

    هر زنی نیاز داره به اینکه شوهرش دوسش داشته باشه بهش محبت کنه و به زبان بیاره بهش توجه کنه و کانون اصلی توجهاتش همسرش باشه این حق طبیعی همسر هستش خوب به همدیگه حلال هستند و هر دختری توی مجردیش سعی میکنه سالم زندگی کنه و خودشو حفظ کنه تا لذت حلال ببره از همسرش.تا از بودن کنارش احساس خوبی داشته باشه و پیش خودش بگه واقعا ارزششو داشت.این وسط اتفاقی میوفته اینه که دختر خانوم ها برای خودشان تصویرسازی میکنن و همین موضوع هم باعث توقع و انتظار بیش از اندازه و غیرواقعی میشه و چون شناخت کاملی از جنس مرد ندارن و خصوصیات ما مردها هم متفاوته اینه که باعث میشه انتظاراتی که دارن برآورده نشه و ضربه میخورن


    وقتی از دیگران انتظار و توقع دا ری
    دو حالت پیش می آید ، 1 - برآورده میشود 2 - برآورده نمی شود

    نتیجه هر کدام از این حالات به نسبت توقعی که داری این است :

    1 - وقتی برآورده شود ، خیلی به حالت فرقی نمیکند و احساس درونیت معمولی خواهد بود ، چون انتظارش را داشته ای

    2 - اگر برآورده نشود ، سرخورده و غمگین میشوی ، چون انتظار و توقعی داشته ای که انجام نشده .

    وقتی از دیگران هیچ انتظار و توقعی نداشته باشی هم دو حالت پیش می آید :

    1 - دیگران در قبال شما وظیفه خود را به جا میاورند یا محبت های خارج از وظیفه بهت دارند .

    2 - کاری برای شما انجام نمیدهند و توجه ندارند .

    نتیجه آن :

    1 - در حالت اول ( برای بی توقعی ) چون شما هیچ انتظار و توقعی نداشته ای حتی اگر وظیفه ای در مقابلت داشته

    اند و به جا آورده اند ، برای شما لذت بخش است و گویی آنها هیچ وظیفه ای نداشته اند و محبت خاص بهت

    داشته اند .

    2 - در شکل دوم آن تاثیر تألم برانگیزی در شما بجا نخواهد گذاشت و شما حال و هوای عادی و معمول را

    خواهی داشت و سرخورده و غمگین نمیشوی چون انتظار و توقعی نداشته ای

    به نظرت کدامیک آرامش ما را در پی دارد و حتی به ما روحیه ای قوی می بخشد ؟؟

    شما در کدام وضعیتی ؟؟
    شوهر شما احتمالا قبل اینکه دفعه اول متوجه رفتار اشتباه شما بشه رابطه بهتری با همدیگه داشتید هرچند ایده آل شما نبوده ولی از الان بهتر بوده.
    من یه خواهر یدارم خیلی برام احترام و ارزش قائم و واقعا هم دوسش دارم خیلی خونسرد و مقاومه و اعطاف پذیری زیادی داره یه جمله خیلی زیبا داره :
    مثلا بهش میگفتم وای این گرون شده یا اون کم شده و تورم بیداد میکنه میگفتش:خوب کاری از دست من بر میاد انجام بدم بهتر بشه,یا من بشینم حرص بخورم بهتر میشه؟بعدشم اینو میگفت چیزی رو که نمیتوانی تغییرش بدی بپذیرش اینجوری آرامش بیشتری داری

    لطفا دوباره متن بانو فرشته مهربان را بخوان در مورد انتظار داشتن
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  10. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    دلشکسته (پنجشنبه 06 شهریور 93), شیدا. (چهارشنبه 05 شهریور 93)

  11. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 بهمن 93 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1389-2-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    4,037
    سطح
    40
    Points: 4,037, Level: 40
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger Second Class
    تشکرها
    63

    تشکرشده 64 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ممنون از پاسخ هاتون. خب دنیای مجازی بدیش اینه که گاهی ادم نمی تونه حرفاش و درست بزنه و .........
    اقای د بوی ممنون از پاسختون. متاسفانه به خواهرم دیگه امیدی ندارم. من غرورم و زیر پا گذاشتم ولی اونا این طوری راحترن. فقط براش دعا می کنم زندگی ارومی داشته باشه....
    اقای خالق (اسمتون سخته ببخشید)
    اولین باری که برام مطلبی نوشتین دعوام کردین چرا می گم خیانت زن زیاد شده من تو همین یک هفته که عضو شدم 4 تا تایپیک خیانت جدید زده شده بود رو دیدم
    پس قبول کنین این موضوع زیاد شده. بالاخص تو تهران خودمون........... ( که البته شرم اوره و باعث خجالت) اما به نظر باید تلنگری باشه برای زندگی ها. شل بگیری زندگی و یکی دیگه میاد محکم تر از تو می گیرش. این و اگه امثال همسر من متوجهش بشم به خدا این امار وحشتناک میاد پایین.

    یه چیزی بگم اقای خالق ناراحت نمی شین؟؟؟؟؟؟؟؟ پست اخر شما عجیب ناامیدم کرد. یه دفعه مثل یخ وا رفتم.
    یعنی همسر من هیچ امیدی نیست که تغییری بکنه و من باید دیگه هیچ توقعی ازش نداشته باشم تا خودم ارامش داشته باشم؟؟؟؟؟؟ خی این یعنی چی؟ پس مسوولیتی که دو طرف نسبت به من دارن چی می شه؟ به قول خودتون من هم با امید و اروزیی با همسرم ازدواج کردم. اتفاقا من یادمه قبل از ازدواج به هیچ پسری روی خوش نشون نمی دادم. با هیچ پسری نه تنها دوست نبودم که حتی ارتباط عادی هم نداشتم. من 4 سال تو شهرستان دانشجو بودم حتی یادم نمیاد از پسرای کلاسمون جزوه گرفته باشم....... پس اگه الان بعد از متاهلیم یه دفعه به دنیای مجازی و پردای اون تو رو اوردم یه جای کار ایراد داره و می لنگه که باید ترمیم و درستش کرد نه اینکه تمرکز و توقع رو از روش برداشت موسی به دین خود عیسی به دین خود. اون وقت این چه زندگی می شه؟!!!!
    جان هر کی دوست دارین بگین من چطوری می تونم همسرم سر شوق بیارم که یه کم برخورداش عاطفی تر سرحال تر و با توجه بیشتر به من و نیازام باشه؟!!!!!!!!!
    همسر من هم مرد عاطفی هست ( این و از برخورد و رفتاراش با بچه هام می گم)
    هم ادم شوخی هست( اینم از برخورد و شوخی هاش با خواهراش می گم که تو جمع ها همیشه دوست دارن همسر من باشه و همه رو بخندونه د رحالی که تو خونه اون شوخی رو نداره)
    هم مهربونه( اینم ا ز وقتی که برای کسایی که به کمک نیاز دارن و اون براشون وقت می ذاره می گم)
    پس چرا این خصلتهای خوبش تو خونه کم رنگه وقتیم اعتراض می کنم می گه خونه محل اسایشه!!!!!!!! یعنی خونه هتله و من کارمند هتل که نیاز به هیچی ندارم؟!!!!!!!
    اوف ادم می مونه از دست مردا باید چه کنه؟

    - - - Updated - - -

    راستی اقای خالق همسر من قبل از اینکه اولین باری که خطا کردم که فقط هم مجازی بود بار اول و خودم بهش گفتم رو بفهمه اخلاقش همین بود فقط اون موقع چون کس دیگه ای رو ندیده بودم بهتر تحمل می کردم. حالا هم سنم بالا رفته و هم می بینم مردا اگه بخوان خوب باشن می تونن حالا توقعم از همسرم توجه بیشتره که او هم .......

  12. کاربر روبرو از پست مفید دلشکسته تشکرکرده است .

    khaleghezey (پنجشنبه 06 شهریور 93)

  13. #17
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اوف ادم می مونه از دست مردا باید چه کنه؟
    انصافا این یکیو بهت حق میدم خوب همینه دیگه ما رمدها متفاوتیم و منطقی وقتی احساساتی میشیم که همسرمان بلد باشه احساساتمان را تحریک بکنه و نقطه ضعف ما مردها هم همان احساسات ماست.
    http://www.hamdardi.net/thread33259-4.html#post330546

    استقبال از شوهر، چرا؟

    چرا اینقدر منفی فکر میکنید از نوشته من!!! منظورم از نظر بالا اینه توقعتان را با توجه به شرایط و روحیات همسرتان حرف من اینه سعی کنید توقعی نداشته باشید نقل قول بانو فرشته مهربان را بهتره که بخوانید و بهش قشنگ فکر کنید واقعا زیبا نوشتند سخته انجامش ولی وقتی طرز فکرت را تغییر میدی میبینی چقدر احساس شاد بودن بیشتری داری نسبت به قبل وقتی از کسی انتظاری نداری اینجوری هر کاری که انجام میشه هم لطف حساب میشه و هم یکجور سوپرایزه.مثلا خونه خریدیم من و همسرم میخواستیم رنگ بزنیم برادر خانومم نقاشی تقریبا بلده اومد گفت منم میام کمک واقعا از صمیم قلبم خوشحال شدم و کلی ازش سپساسگزاری کردم و هرووقت میبینم بخاطر لطفی که کرده ازش سپاسگزاری میکنم واقعا خوشحال شدم از پیشنهاد خیلی زیاد چون ازش توقعی نداشتم اصلا.

    پس چرا این خصلتهای خوبش تو خونه کم رنگه وقتیم اعتراض می کنم می گه خونه محل اسایشه!!!!!!!!
    بقول جناب مدیر الان مشکل این نیست چرا شوهرت مهربونه با بقیه شوخی میکنه و شاده و بامحبت اینها نشانه های خیلی خوبیه مسئله اصلی اینه چرا با شما اینجوری نیست؟

    تا حالا شده باهاش حرف بزنی و واقعا ازش بپرسی خواسته ای که داره از همسرش چیه و چی از همسرش میخواد و سعی کنی برآوردشون کنی تا جایی که معقولانه هستش و امکانش وجود داره؟اگه اشتباه میگم بگید من احساس میکنم به شوهر تیکه میندازی یا گیر میدی یا غر میزنی یا بخاطر مسائل جنسی زیادی بهش تذکر میدی و یکجورایی حس خوبی بهش انتقال نمیدی البته حس منه بخاطر حرفی که زده

    در مورد پاراگراف آخر والا بقیه مردها هم تفاوت چندانی با شوهر شما ندارن شاید تنها تفاوتی که دارن اینه که رابطه بیشتری داشته باشن وگرنه در بقیه موارد مامردها تقریبا شبیه هم هستیم

    - - - Updated - - -

    میخوای موفق بشی پس اینو ملکه ذهنت کن و شعار زندگیت باشه بچسبونش به یخچال و در دیوار

    از یه بیزنسمن(بازاریاب) موفق آمریکایی میپرسن تو وقتی به مشتریت زنگ میزنی کی ازش ناامید میشی؟

    برگشت گفت: تا وقتی که یا اون بمیره یا من بمیرم

    وقتی متاهل شدی و قبول مسئولیت کردی مخصوصا حالا که مادرم شدی دیگه ناامیدی ممنوعه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  14. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    دلشکسته (جمعه 07 شهریور 93)

  15. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 خرداد 99 [ 15:45]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    399
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 833 در 318 پست

    Rep Power
    58
    Array
    اولین باری که برام مطلبی نوشتین دعوام کردین چرا می گم خیانت زن زیاد شده من تو همین یک هفته که عضو شدم 4 تا تایپیک خیانت جدید زده شده بود رو دیدم
    پس قبول کنین این موضوع زیاد شده. بالاخص تو تهران خودمون........... ( که البته شرم اوره و باعث خجالت) اما به نظر باید تلنگری باشه برای زندگی ها. شل بگیری زندگی و یکی دیگه میاد محکم تر از تو می گیرش. این و اگه امثال همسر من متوجهش بشم به خدا این امار وحشتناک میاد پایین.
    اینجوریام نیست خانم،مگه زندگی بر وفق مراده همیشه؟؟پس تا یکم اونجوری که میخایم نبود سریع جاشو با یکی دیگه پر کنیم؟؟؟؟این بیشتر به خود ادم بر میگرده و کسی که ضعف داره همچین کاری رو میکنه وگرنه کسی که تعهد داره اگر زندگیش مشکل داره به جای وارد شدن به یک رابطه بی هدف یک راه حلی برای حل مشکل زندگی خودش پیدا میکنه، اگر ادم نگران این باشه که یه وقت با شل گرفتن زندگیش یکی دیگه امکان داره بیاد تو زندگیش اون زندگی تشکیل نشه بهتره،اون اماری که شما میگید به خاطر ضعیف شدن ایمان تو ادماست وگرنه کسی که یکم به اصول اخلاقی متعهد باشه هیچ وقت این کار رو نمیکنه..

    جان هر کی دوست دارین بگین من چطوری می تونم همسرم سر شوق بیارم که یه کم برخورداش عاطفی تر سرحال تر و با توجه بیشتر به من و نیازام باشه؟!!!!!!!!!
    خواسته هاتونو بهش بگید،بگید که بهش نیاز دارید و جز اون کسیو ندارید،شده 10 بارم تو روز اینو تکرار کنید و بگید بهش
    هم ادم شوخی هست( اینم از برخورد و شوخی هاش با خواهراش می گم که تو جمع ها همیشه دوست دارن همسر من باشه و همه رو بخندونه د رحالی که تو خونه اون شوخی رو نداره)
    هم مهربونه( اینم ا ز وقتی که برای کسایی که به کمک نیاز دارن و اون براشون وقت می ذاره می گم)
    خب تو خونه سر شوخی رو اول شما باز کنید و مجبورش کنید با حرفاتون تا اونم شوخی کنه،یا مثلا در مورد کمک به دیگران این کمک رو با هم انجام بدید،مثلا قرار بذارید ماهی یک دفعه با هم برید یک اسایشگاهی و کمک خودتونو بدید اونجا،نکته مهمهش اینه که شما باید هر کاری رو با هم کنید تا اون صمیمیته از بین رفته دربینتون به دست بیاد و بیشتر و بیشتر شه
    ویرایش توسط samanft : پنجشنبه 06 شهریور 93 در ساعت 10:52

  16. 2 کاربر از پست مفید samanft تشکرکرده اند .

    maryam240 (چهارشنبه 19 آذر 93), دلشکسته (جمعه 07 شهریور 93)

  17. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 آبان 93 [ 18:01]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    162
    سطح
    3
    Points: 162, Level: 3
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام راستش منم مشکل شمارو دارم دلشکسته عزیز با این تفاوت که شوهرم مرد خوبیه فقط یه سری مسائل جزئی باعث شد من به این راه برم الانم تو ترکم و دلم نمیخاد دیگه کارزشتمو تکرار کنم مطلب شاپرک عزیز خیلی خیلی روم تاثیرگذاشت ممنون ازت و همینطور خاله قزی یه سوال داشتم من خیلی خیانت بدی کردم و کارم خیلی زشت بوده ولی دیگه توبه کردم و میخام خوب زندگی کنم و جبران همه چی و بکنم ولی خیلی عذاب وجدا ن گرفتم بنظرتون خدا من و میبخشه و بنظرتون میتونم به بهبود زندگیم و حضور خدا امیدوار باشم

  18. کاربر روبرو از پست مفید رهگذر@ تشکرکرده است .

    دلشکسته (جمعه 07 شهریور 93)

  19. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 بهمن 93 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1389-2-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    4,037
    سطح
    40
    Points: 4,037, Level: 40
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger Second Class
    تشکرها
    63

    تشکرشده 64 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام . صبحتون بخیر و شادی
    رهگذر عزیز در توبه همیشه بازه ولی وقتی داری دعا می کنی فقط از خدانخواه که ببخشدت! بلکه ازش بخواه کمکت کنه تا دوباره به سمت این گناه نری.
    همان طور که قبلا گفتم من چندین سال عضو این سایت بودم نحوه برخورد با همسر و از حفظم. خواسته هام و بهش گفتم خواسته هاش و می دونم تو خونه شوخ هستم عاطفی بودم. من در وظیفه شوهر داری و خانه داری چیزی کم نگذاشتم البته این و از قول همسرم و دیگران می گم همون طور که گفتم همسرمم مرد بدی نیست. فقط اهل تنوع و هیجان دادن به زندگی اهل احساسات و عاطفه اهل شوخی و ... نیست ( اینم تو پرانتز بگم بی انصافیه بگم اصلا اهل اینا نیست) ولی خب نوع رفتار با بچه ها براش مهم تره. یا پدر و مادرش و به خاطر اعتقاداتش و اینکه نباید از خودش برنجونه مهم تره. البته وقتی من اعتراض کردم گفته نه تو هم مهمی ولی خب من تو عمل همیشه دیدم بچه ها و پدر و مادرش مهم ترن. اشتباه بر داشت نکنین اصلا مقصودم این نیست از پدر و مادرش یا بچه ها تمرکزش و برداره. بر عکس من چون خودم پدر و مادر ندارم از اینکه همسرم به اونا محبت کنه خوشحالم می شم ولی خب گاهی توقع اونا بالاس گاهی هم همسرم خودش و زیادی موظف میدونه.
    حرف samanft رو هم قبول دارم ضعف ایمان باعث می شه ادم به رابطه هایی بره که اخرش جز پشیمونی و افسوس نداره من قبول دارم ایمانم ضعیف شده بود. ولی هر کسی خودش و بهتر از دیگران می شناسه من می دونم که برای رابطم با همسرم خیلی تلاش کردم. یادمه اوایل ازدواجمون بیش از حد احساساتی بودم و این موضوع همسرم و کلافه می کرد به کمک همین سایت تمرکز و از او برداشتم سرم و گرم کردم کلاسای مختلف کتاب خوندن و .. رو جایگزینش کردم... و متاسفانه همین باعث شد از هم دور شیم من دیدم همسرم که محبتش و نشونم نمی ده منم لج کردم و سرم و گرم کردم و محبتم و نشونش ندادم و این داستان ادامه پیدا کرد تا جایی که من هم به خاطر ضعف ایمانم و هم از فشار تنهایی ( بالاخره همسرم اگه محبتش و به من نمیداد و دریافت نمی کردم پدر و ماد و خواهر برادراش و دوستان فراوانش بودن) ولی من هیچ کس و نداشتم و همینا باعث شد به سایتا رو بیارم. یا به دوستی رو بیارم که خودش گرفتار این نوع روابط بود ..........
    اقای خالق حرف اون بیزینسمن امیریکایی که نوشتین خیلی به دلم نشست تایپیک هایی رو هم که معرفی کردین خوندم. می گن کسی که خودش و زیادی موفق بدونه پیشرفت نمی کنه ولی من واقعا موفق بودم برای زندگی و همسر و بچه هام کم نمی ذاشتم. همسرم همیشه می گه تو زیادی انرژی و توانت بالاس.
    از دید شما مردا 4 تا اعتراض کردن هم غر زدن محسوب می شه ولی من حتی غر زدن و نق نزدن و بعد از اشنایی با این سات و کتاب هایی که خوندم خیلی خیلی کم کردم. ولی همون طور که گفتم فقط از لج همسرم که عاطفش و شوخ طبعیش و مهربونیش از خونه دریغ می کرد منم دریغ کردم ازش و این شد......
    در هر حال ممنونم از راهنمایی هاتون فقط من هنوز متوجه نشدم به غیر از حرف زدن باهاش و خواسته هام و گفتن و خواسته هاش و شنیدن ( که اینا رو البته انجامشون دادم) چه راهی هست که همسرم یک گوشه چشم از این خصلتهایی که می دونم داره رو واسه منم بیاد.....
    بازم ممنون از وقتی که برام می گذارید.


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.