پیشاپیش از حس منفی که با خوندن این پست به شما دست می دهد ، عذرخواهی می کنم
نوشته اصلی توسط
بهار_68
مقاومت میکنم تا لرزاننده ی عرش الهی من نباشم
مثلا حالا با این رفتارهایت داری مقاومت می کنی که عرش خدا به لرزه نیفته(!) ، بعدش می خواد چی بشه؟؟؟؟
همون خدایی که گفته با طلاق ، عرش اش به لرزه می افتد ، توی خود قران گفته ، مردان را مسلط بر زنان کرده ایم
«الرجال قوامون علی النساء»
"مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتریهایی که خداوند (از نظر نظام اجتماع) برای بعضی دیگر قرار داده است"
(دنبال تفسیر آیه هم نیستم که حالا پاشید بیایید بگویید ، نه اصلا این طور نیست و فلان و بهمان ، تفسیرش میشه و این و آن... لپ کلام میگه زن باید از شوهرش اطاعت کنه..با عرض معذرت ، اگر بهتون بر برخوره هم مهم نیست.. مهم این هست که هر زنی در باطنش این رو بپذیرد که خدا گفته باید از شوهرش حرف شنوی داشته باشه ، ولو شوهرش بهش زور بگه... آره زور بگه، وقتی این پذیرش در وجود یک زن شکل بگیرد ، دیگه مرتب جلوی شوهرش ، قد علم نمی کند ، هی با شوهرش در نمی افتد ، سرپیچی نمی کند ، بگو مگو نمی کند ، لج و لجبازی نمی کند ، بلکه باعث می شود اون حس لطیف زنانه جای خودش را پیدا کند تا در برابر اون جسم و حس خشن مرد ، دریای آرامش شود ، و این دریای عمیق آرامش کار خودش رو که همون دادن آرامش و ثبات به زندگی هست را به نحو احسنت انجام دهد)
نوشته اصلی توسط
بهار_68
مصباح جان اگر مصلحت خدا به طلاق باشه خودش راهشو باز میکنه الان تنها راه طلاق اینه که من مهریه ام را ببخشم
نخیر عزیز جانم! خیلی راه های دیگه هم برای طلاق هست ،
بعدش مصحلت خدا جای خودش ، هر انسانی برای خودش اختیار دارد و اراده ، مگر نه اینکه تمایز انسان نسبت به حیوان به خاطر همان اختیارش بوده و هست .... اینکه من بشینم و دست روی دست بگذارم و هیچ کاره باشم و بگویم خود خدا هرچی قسمت باشه را برای پیش می آورد ، میشه حکایت اون شعری که همه مون بلدیم ...("یکی روبهی دید بی دست و پای....فرو ماند در لطف و صنع خدای")
نوشته اصلی توسط
بهار_68
آقا کامران حالا من هر اشتباهی کردم لیاقت بخشش ندارم؟
بخشش شایسته کسی هست که از کرده اش پشیمان باشد و اشتباهش رو بعد از بخشش دیگر تکرار نکنه و همچنین در پی جبران باشه!!!
ببخشید شما الان توی کدوم قسمت از فرایند بخشش در حال تلاش هستید؟؟
الان این اقای "مهربان همسر" یه انسان بد به تمام معنا ، که از هر بدی در حق تو فرو نگذاشته هست ، چه اصراری داری که تو رو ببخشه؟ دلیلت برای بخشیده شدن چی هست؟
مثلا تو رو ببخشه که چی بشه؟
حالا تو رو همین الان بخشید ، بعدش می خواهی با این "مهربان همسر" که مثل یه هیولای ظالم و بی احساس و بی منطق هست زندگی کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بهار به خودت بیا ، از این احساساتی که اصلا ثبات نداره دست بکش ،
تو. می گی منطقی اش اینه که همسرت بیاد با هم صحبت کنید
فکر می کنی ، غرور یک مرد اجازه میده که جلوی یک جمع بگوید ، همسرم شخصیتم رو له کرده ، از من همه جا یک دیو ساخته و پیش هر ناکسی من رو سکه یه پول کرده و بعدش داد عاشقی دست گرفته و هی می گوید عاشق شوهرم هستم ..
شوهرت احترام می خواهد
عشق بدون قید و شرط می خواهد
کاش معنای بی قید و شرط را می دانستی
کاش ذره ای از روحیات مردها آگاه می بودی ،
کاش بر دهان این احساسات افسار گسیخته ات پوزه بند می زدی
گاهی شیدا و عاشق هستی
گاهی تنفر و انتقام و نفرین
شما احساسی
فکر می کنی
تحلیل می کنی
نتیجه بندی می کنی
تصمیم می گیری
عمل می کنی
و در نهایت انتظار داری منطقی نتیجه بگیری!!!
( خواهش می کنم این چند سطر را پوست و گوشت و مغز استخونت بخون، درک کن، تا متوجه بشوی اشکال کارت در کجاست )
نوشته اصلی توسط
بهار_68
خیلی برام جالبه اینجا تا کسی براش مشکلی پیش میاد اولین حرف اینه که منفعلانه برخوررد کردی برو فلان و فلان پست را بخوان بعد روی خودت کار کن
تو چقدر روی خودت کار کردی؟
مگر نه اینه که اسم تاپیکت رو گذاشتی
" چه طلاق چه آشتی می خواهم درست رفتار کنم"
منظورت از این عنوان چی بود؟
من با این ذهنم ، برداشتم این هست که بهار یک قدم رو به جلو برداشته و برایش نتیجه مهم نیست ، چه آشتی چه طلاق ، اصلا برای بهار ارزشی نداره ، بلکه تنها درست رفتار کردن براش ارزش دارد و با خود گفته :" خدای من ، من نتیجه رو به تو واگذار می کنم (همان مصلحت خدا) و سعی ام رو می کنم که درست و خداپسندانه قدم بر دارم "
اما رفتاری که از شما می بینم ، این هست که اگر بهار قدمی بر می دارد ، همسرش هم باید قدمی بر دارد
اگر بهار اشتباهتش رو پذیرفته و می خواهد جبران کند ، همسرش هم باید همین طور باشد
وگرنه ، اگر غیر از این باشه و فقط و فقط بهار بخواهد قدمی بردارد ، با "مهربان همسر" می جنگد
بهار آیا این کار و این طرز فکر کردن درسته؟
آیا این عملکرد درسته؟
همسرت آدم بد ، آدم بی چشم و رو
تو چی؟
تو چه جور آدمی هستی ؟ آیا تو خوب هستی ؟ آیا تو در مقابل رفتار نادرست او ، درست رفتار کردی ؟
خون رو با خون نمی شویند
+++++++++++++++++++++
وقتی من با همسرم آشتی کردم ، شوهرم سراپا ترس و واهمه بود ، حتی بد تر از قبل ...ترس از اینکه نکنه تمام این حرف ها و عملکرد من که تغییر کرده موقتی و گذرا باشه ، ترس از اینکه نکنه دوباره با یه مشکل کوچک ، دعوامون بشه و از بد هم بدتر بشه
براش سخت بود که با من آشتی کنه ، چون به همه گفته بود " من زنم رو طلاق می دهم و اصلا نمی خوامش"
بنابراین ابتدای زندگی دوباره من بعد از آشتی ، یه چیزی بود فرای تصور ، واقعا سخت بود ( دقیقا شوهرم جوری با قصد عمل می کرد که من را وادار کنه تا واکنش نشان دهم )
اما خیلی روی خودم کار کرده بودم تا احساساتم در تسلط من باشد (در این روند از نمونه پست هایم در همین تالار مشخص میشه.. از پست های هیجانی ام در ابتدا تا پست های با تعلل و فکر در بعد از کنترل احساس)
خوشحال بودم از آشتیمون
ولی واقعا داشتن رفتار درست در زندگی برایم ارزش داشت نه طلاق و آشتی
با خودم گفتم ، تلاشم رو می کنم ، تا درست رفتار کنم و برای شوهرم هم به طور خیلی نامحسوس نقش یه مشاور و روانشناس رو بازی کردم تا به همسرم هم درست زندگی کردن را یاد بدهم ( من جایی مثل اینجا داشتم من مقاله ها و مشاوره ها را داشتم ، اما او علاوه بر اینکه از این منابع بی بهره بود ، به خاطر شخصیت انعطاف ناپذیرش ، نمی خواست تغییری در خودش و یا روشش به صورت علنی ایجاد کنه)
شوهرم مشاوره نمی آمد ، حرف هیچکس رو هم قبول نمی کرد ، من به جای مرثیه سرایی احساسی ، به دنبال راه حل مشکلات و نحوه انتقال راه حل به همسرم بودم
در اطراف من مرثیه سرا زیاد بود
>>> پدرم ، مادرم ، بعضی از دوستانم، حتی بعضی از کابران همین سایت که نظرشون این بود که: این زندگی زندگی نمیشه و خودت رو و جوانی ات رو داری حروم می کنی
>>> زندگی بعضی از دختران فامیل ،که مشکل داشتند با اینکه شوهرانشون ، خیلی از مشکلات شوهر من رو نداشتند
>>> و حتی یکی از خانوم های فامیلمون که زندگی اش مشکل داشت و خیلی ها زندگی من رو به او بسیار شبیه می دانستند و البته همچنان نیز بلاتکلیف هست
یعنی خیلی زیبا می توانستم ، به احساساتم اجازه بدهم که قشنگ زندگی ام رو تبدیل به میدان جنگ بکنند و دیگران هم آتش احساساتم را شعله ور تر کند
از زندگی ام و مشکلاتم جز به مشاورهای همین سایت ، نمی گفتم و واقعا دنبال راه حل و اصلاح اشتباهات خودم بودم ،
با خودم گفته بودم
1-یا من خودم رو اصلاح می کنم و بر شوهرم نیز تاثیر مثبت می گذارم و زندگی ام خوب می شود
2-یا من خودم رو اصلاح می کنم ولی شوهرم همین گونه که هست می ماند ، اما من اونقدر قوی می شوم که بدی های او مرا نیازارد و بتوانم از حداقل های خوب زندگی ام بهره مند شوم
3-یا اینکه من تلاشم رو کرده ام و نهایت جدایی را مناسب می بینم و با خوبی و خوشی و بدون احساس غم و حسرت ، جدا می شوم
الان هم زندگی ام خوبه ،البته نه به این معنی که
زندگی ام کامل هست ، نه ...
نه به این معنی که طلاق دیگه نیست ، باید بسوزم و بسازم ، نه...
بلکه زندگی می کنم با همه مشکلاتش
ولی رضایت دارم ...از زندگی ام تا همین لحظه ، راضی هستم ، فردا را هم به خدا می سپارم و برایش تلاش می کنم
پاورقی)
1) از هرکسی باید به اندازه خودش ، ازش انتظار و توقع داشت ...ممکن هست شما تلاش کنی و با صرف مدت زمانی سطح فکری و منش و رفتارت و تعامل ات با دیگران را تا درجه 100 بالا ببری اما شوهرت یا دیگران در اون حد و سطح شما نباشند ، با دانستن همین مطلب کوچک ، متوجه می شویم که مقایسه اشتباه نکنیم .
مقایسه اشتباه (قیاس مع الفارغ)یعنی :
(اینکه من توی ذهنم فکر کنم که من این همه تغیر کردم ، این همه ازخودگذشتگی کردم ،این همه رفتارم رو اصلاح کردم، صبرم رو بالا بردم ، اما طرف مقابلم این کارها را نکرد و اینگونه نبوده) وقتی ما دیگران را در حد و توان خودشون در نظ بگیریم و بسنجیم ، اون موقع انتظار جبران نداریم و بهتر عمل می کنیم و تاثیر مثبت بیشتری می گذاریم
2- الف) چهارماه پیش بود ، موقع به دنیا آمدن فرزند دومم ، شوهرم با حالتی که پر از قدردانی بود به من گفت : " تو باعث ساختن این زندگی شدی که تا به اینجا رسیده ، اگر به من بود ، محال بود بتوانم زندگی مون رو دوباره بسازم"
2-ب) پریشب بود ، مادر شوهرم گفت ، پسر من اشتباهاتی داشته که زندگی تون اونجوری بهم خورده بود ، الان هم می دونم که بازهم مشکلاتی هست ، خدا تو را خیر بده و پدر و مادرت رو برات نگه داره که داری تلاش می کنی تا زندگیتون هر روز بهتر از قبل بشه
و اینها اگرچه، چند کلمه حرف بود ، اما برای من احساس خوشایندی را پدید آورد که نشان دهنده نتیجه بخش بودن رفتارهایم بوده
+++++++++++++++++++++++++++++++++
در آخر هم فقط و فقط توجه ات رو به این آیه از قرآن جلب می کنم
إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم
علاقه مندی ها (Bookmarks)