به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 81
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    سلام دختر 7 گرامی

    سال نو مبارک امیدوارم روزهای جدیدی که در پیش رو داری اینقد خوب و خوش باشی که روز های بد اولشو به کل فراموش کنی.


    راستش من که کارشناس نیستم اما بنظرم شما خیلی منفعلانه رفتارکردین .
    وظیفه شما این نبوده که پول تو جیب شوهرتون بذارین که برای خواهرتون کیک بگیرن یا اینکه با حقوق شما خانودتونو ببرن رستوران و.....

    شما لازم نبود اینکارو بکنین، بنظر من اینجوری بیشتر به شوهرت نشون دادی که پول نداشتن تو خانواده شما یعنی هیچ نداشتن!

    ببینین اینجور کارها وظیفه داماد نیست ، حالا اگه دامادی پول داره و میخواد هدیه ای بخره حسابش جداست اما درکل وظیفه که نیست. ممکنه یکی اول زندگیش نداشته باشه تا بتونه از این خرجا بکنه دلیل نمیشه زن با اینکار سرمایه خودشو در اختیار شوهرش قرار بده بجای اینکه کمک خرجش در زندگی خودشون باشه.

    اینکه میگم کمک خرج باشه منظور زمانیکه واقعا وجود حقوق شما در زندگیتون ضروری باشه. ورگرنه که اینها جز وظایف زن نیست اتفاقا یه مرد زمانی میتونه استقلالشو به همسرش نشون بده که همون شاخه گلم که میخره حالا برای خانواده همسر یا برای خود همسر با حقوق خودش بخره.

    همسر هم وظیفه اش اینه که به شوهرش نشون بده توقعاتش در حد جیب شوهرشه. نه اینکه کارت حقوقشو اونم در دوره نامزدی تقدیم شوهرش بکنه و نشون بده توقعاتم بالاتر از حد جیبته!

    حالا ایشون که حسابشون کاملا جداست ، مشکلات عدیده ی دیگه ای دارن! از جمله همون هایی که خودتون نام بردین.
    مشکل مالی نداشتن. اما اینو برای آیندت گفتم که اینجوری سرمایه خودتو الکی به باد ندی.
    بیشترم اینو گفتم چون گفتین منفعلانه رفتار نکردین خواستم بگم چرا کردین متاسفانه.

    اگه هنوز ایشون و دوست دارین و باکره هم دیگه نیستین و اینا نگرانتون میکنه، بهتره شما اقدامی برای طلاق نکنین صبر کنین ببینین اونا چکار میکنن. اگه خواستار برگشت هم بودن شما خیلی قاطع و محکم از مشکلاتتون صحبت کنین و خواستار حل مشکلات باشین.نه اینکه منفلانه دوباره از کنارش رد بشین (ترجیحا بزرگترا هم حضور داشته باشن بهتره چون ممکنه محیط دونفره شما رو وارد احساسات کنه و شما نتونین قاطعیت لازم و داشته باشین)

    تازه میتونین تعهد هم ازشون بگیرین که بهتون دوباره خیانت نکنن.

    البته اینها در صورتیه که ایشون کامل پشیمون باشن و هردو خواستار ادامه این زندگی باشین.

    - - - Updated - - -

    اینها چند تا لینک مفیده امیدوارم کمکی بهتون بکنه.
    و صمیم قلبم امیدوارم زودتر مشکلاتت حل بشه. خیلی زودتر از اونزمانی که فکر میکنی اینم یه شاخه گل رز برای شما تا غصه کمتر بخوری:)

    خیانت همسر یا خیانت به همسر: هدف های کوتاه مدت درمان
    خیانت همسر یا خیانت به همسر: هدف های بلند مدت درمانی

    کارگاه آموزشی _ رفتار جرات مندانه

    اصلا خودتون هم میتونین برین تو قسمت مقالات و لینک های مفید و پیدا کنین و بخونین امیدوارم بهتون کمک کنه.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر 7 نمایش پست ها
    من واسه انجمن ازاد ثبت نام کردم و هزینه اش هم پرداخت کردم ولی هنوز کاربر عادیم چی کار باید بکنم ؟؟؟؟؟

    - - - Updated - - -

    من واسه انجمن ازاد ثبت نام کردم و هزینه اش هم پرداخت کردم ولی هنوز کاربر عادیم چی کار باید بکنم ؟؟؟؟؟
    اگه بصورت اینترنتی پرداخت کرده باشین ، فکر کنم بصورت دستی از طریق مدیر اعمال میشه.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 08 فروردین 93 در ساعت 09:45

  2. 5 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 20 فروردین 93), fahimeh.a (دوشنبه 14 تیر 95), khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93), هم آوا (جمعه 08 فروردین 93), شیدا. (جمعه 08 فروردین 93)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    دختر بی خیال عزیز
    من هم می دونم این کارها وظیفه نامزدم نبوده و نیست ولی وقتی مامانم بهش گفت بیا بریم برای عیدمون اجیل و ... این ها بخریم شوهرم به من گفت من پول ندارم ( منظور مامانم این بود که شوهرم ما رو برسونه تا یه جایی و بعدش هم برگردونه خونه نه چیز بیشتر ) و من واسه اینکه جیبش خالی نباشه پول رو دادم به شوهرم که اگه احتمالا پول مامانم کم اومد و به شوهرم گفت اینو حساب کن ما بعدا پولشو بهت می دیم تو روی مامانم شرمنده نشه و پول تو جیبش باشه
    در مورد تولد خواهرم که از پول من کیک خرید و بردمون رستوران به این جهت این کار رو کردم چون :
    هفته بعدش تولد خودم بود و اگه من بهش می گفتم واسم یه چیز بخر مطمئنا لجبازی می کرد و دوست داشتم عملا یاد بگیره که برای تولد من هم مثلا منو دعوت کنه رستوان و یه کیک برام بخره که در جواب خانواده ام که همیشه می گفتن شوهرت هیچ ارزشی برات قائل نیست بگم نه شما اشتباه فکر می کنید.
    شوهرم خیلی لجباز بود و اگه در مورد ه ر چیزی من نظرم رو می دادم مخالفش رو انجام می داد چون گل نرگس دوست داشتم و بهش گفتم برام بخر می گفت قصد داشتم برات بخرم چون گفتی الان نمی خرم که فکر نکنی به خاطر حرف تو بود که گرفتم.
    خانواده شوهرم این قدر مغرور هستن که نمیان جلو اینقدر خود خواه خانواده اشون هیچ کدوم با من تماس نگرفتن نه برای دلجویی از من برای حفظ زندگی پسرشون
    من بابام کاملا مخالف با صیغه محرمیت بود و می گفت الا و بلا عقد محضری توی محضر ولی شوهرم گفت در شان پدر من نیست که بخواد رو صندلی محضر بشینه و باید اقا رو بیاریم خونه و حرف پدرم رو زیر پا گذاشت و بعدش هم که رفتیم عقدمون رو محضری کردیم بعد از سه روز به من نگفت که پدرم نمی یاد وقتی رفتم تو محضر دیدم باباش نیست و گفت بابام مهمون داشت و نیومد و پدرم خیلی خیلی از دستش دلخور شد.
    من شب عید هیچ حرفی نزدم و اینقدر رو ی خودم کنترل داشتم که چیزی نگم که بعدا احساس پشیمونی کنم حتی تو اون شرایط که پدر شوهرم هر چی از دهنش در اومد به من گفت به خودم اجازه ندادم تو خطابش کنم مدام می گفتم شما
    شوهرم بی پول نبود مدام می دیدم که برای خانواده اش خرج می کنه مدام می دیدم که زمین می خره باغ می خره ولی همیشه می گفت پول ندارم و پول نقد تو جیبش نبود
    و گاها به خاطر اینک پول نداشت بنزین تو ماشینش نمی زد و وسط خیابون و بیابون بنزین ماشینش تموم می شد و اصلا عین خیالش نبود
    هر وقت بهش می گفتم پول بهم بده اینقدر منو می پیچوند که دیگه بیخیال می شدم و اگه واقعا پول گیر بودم بعد یک هفته بهم می داد و اینقدر ازش تشکر می کردم که برای دفعه بعد ترغیب بشه و فکر نکنه نسبت به این کارش به توجه ام. ولی باز همون اش و همون کاسه
    شوهرم پشیمون نیست و انکار می کنه از این جهت می گم پشیمون نیست که حداقل می تونست از من دلجویی کنه نه به خاطر خیانتش به خاطر اینکه دست روی من بلند کرده
    واسه خیانتش هم که به داداشش گفته زنم خیلی شکاکه و اون دختری که بهم پیام داد کارگرم بود و مجددا انکار کرده
    شاید کسی که پشیمون باشه بتونه جبران کنه ولی کسی که انکار کنه یعنی هیچ وقت قبول نداره کارش اشتباهه و باز هم به کارش ادامه می ده
    مردی که خائن نیست کاری نمی کنه که زنش برنجه اگه این کار رو هم کرد اینقدر خودش تحت فشار هس ت که حتما می اد عذرخواهی و دل زنش رو به دست میاره
    ولی مردی که علاوه بر همسرش از جاهای دیگه هم تامین می شه براش مهم نیست زنش دلخور باشه نباشه برنجه نرنجه راضی باشه ازش راضی نباشه
    مثل پنچر شدن یک ماشینه بلافاصله تایر که پنچر شد اگه زاپاس داشته باشه تعویض می کنه و اگه زاپاس نداشته باشه مجبوره تعمیرش کنه
    و الان زندگی من دقیقا مثل پنچری تایری هست که صندوق عقبش خیلی زاپاس داره
    ویرایش توسط دختر 7 : جمعه 08 فروردین 93 در ساعت 10:14

  4. 2 کاربر از پست مفید دختر 7 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93), هم آوا (جمعه 08 فروردین 93)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 اردیبهشت 94 [ 19:21]
    تاریخ عضویت
    1392-12-23
    نوشته ها
    67
    امتیاز
    1,387
    سطح
    20
    Points: 1,387, Level: 20
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    63

    تشکرشده 63 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانومی.سال نو مبارک
    تایپیک های شما رو خوندم.
    حفظ کردن این زندگی به نظر من که کارشناسی نیست خیلی سخته.
    ایکاش با یکی از اقوام همسرت رابطه داشتی که کمک به این رابطه شما میکرد.
    دوست و اشنایی تو خانواده همسرت بود که همسرت رو متوجه اشتباهش میکرد.خیلی کمک میکرد.
    ولی ناراحت نشید معیاراتون از اول اشتباه بود.حد اقل رو مسایل اخلاقی
    دوستی شوهرتون با خالتون مثلا.
    ولی سرزنش فایده نداره.باید همسرتون متوجه اشتباهاتش بشه.یک نفر حداقل متوجش کنه.وگرنه متاسفامه ادامه این زندگی به نظر من فابده نداره
    برات تو سال جدید ارزوی شادی دارم

  6. کاربر روبرو از پست مفید mina64 تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93)

  7. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    مینا عزیز
    نامزد من هیچ جای اعتمادی برای من نگذاشته هیچ اگه هم این دفعه هم سر هم بند بزنن این رابطه رو مجدد از هم خواهد پاشید
    وقتی من به پدرش می گم که دختره بهش پیام داده در جواب من می گه حالا پیام داده چیزی که نشده مگه پسرم جوابشو داده !
    اگه پسرت قبلا هم جوابشو نمی داد چرا اصلا تو گوشیش شماره اش رو ذخیره کرده ؟
    شفاف سازی رو به من می گفت شکاکی
    برادرش که مثلا تحصیلکرده اشونه و دکتره به من می گه شما زیاد حساس شده منم شاید برای عید دویست تا اس ام اس از دانشجوهام داشتم که 80 درصدشون دخترن
    منم گفتم هیچ اشکالی نداره من خودم متوجه این ها می شم ولی اگه خانومت بهت گفت گوشیتو به من بده ببینم گوشیتو قایم نمی کنی و بهش ندی و و دست روی زنت بلند کنی
    اینجوری اگه واقعا هم چیزی نباشه طرف حساس می شه
    پیام تبریک سال نو با پیامی که بگه " سلام یه زنگ بهم بزن بیتا " فرق داره

    کسی که خوابه رو می شه بیدارش کرد ولی کسی که خودشو به خواب زده ر و هرگز
    شوهرم دفعه قبل که به شوهر خواهرم گفته بود من به ساناز خیانت می کنم دید چه به سر من اومد سه روز تمام تو بیمارستان زیر سرم بودم و بعدش گردنم و فکم از فشاری که روم بود کج شد که دکتر گفت احتمال سکته داره که بعدش با 6 تا امپول بهتر شدم
    ولی باز هم تکرار کرد و خبرش به گوشم رسید
    اون هیچ وقت پشیمون نممی شه بهتره من خودم و جونم رو نجات بدم

    - - - Updated - - -

    دوستان روش خاصی داره که باید تو انجمن ازاد مشاوره بگیری ؟ سوال پرسیدن چطور ؟ من نمی دونم لطفا راهنمایی کنید
    ویرایش توسط دختر 7 : جمعه 08 فروردین 93 در ساعت 11:49

  8. 2 کاربر از پست مفید دختر 7 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93), هم آوا (جمعه 08 فروردین 93)

  9. #25
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    دوست عزیز،

    فشاری را که روتون هست تا حدودی درک می کنم و برای همین فکر می کنم الان نمی تونید منطقی تصمیم بگیرید.
    تلاشی که برای اثبات موضوع به خانواده اش دارید، فشاری که به خاطر بی خیالی یا انکار اونها (حرفهای پدر یا برادرش ) تحمل می کنید و ...

    حس می کنید چه ظلم بزرگی بهت شده و از اون بدتر، چرا هیچ کس نمی فهمه من چی می گم.

    می دونم که روزای سختی را داری می گذرونی.
    یه پیشنهاد دارم که عملی کردنش کمی سخته، اما به نظرم در این شرایط روحی، بهتره تصمیم نهایی را نگیری.

    فکر کن از شوهرت جدا شدی. کلا از زندگیت خارجش کن.
    یه مدت ( بیش از دو ماه ) حتی اگر ممکنه تا 6-5 ماه کل ارتباطت را باهاش قطع کن.

    فرض کن طلاق گرفتی.
    زندگی خودت را بکن. هیچ خبری هم ازش نگیر. هر پیغامی هم فرستادند جواب نده.
    مگر این که حضوری با خانواده بیان برای حل مشکلات که در اونصورت خانوادگی با مشورت بزرگترها تصمیم می گیری.
    اما اس ام اس و ای میل و ... جواب نده.

    تو این مدت یک کم خودت آرومتر می شی. تسلطت به موضوع بیشتر می شه.
    همسرت هم فکرهاش را می کنه. شاید به خودش بیاد و متوجه مشکلاتش بشه. شایدم نه.

    فضا که آرومتر بشه، بهتر تصمیم می گیری.
    شاید زندگیت جای ترمیم و برگشت داشته باشه. ولی تو این وضعیت اصلا مشخص نیست.

    یه مقدار از دور بررسی کن ببین همسرت از نظر اخلاق و رفتار شبیه کی هست؟
    ببین مشکل اخلاقی اش از خانواده و تربیتشه؟ آیا پدرش هم اهل مشروب و روابط ناسالم و ... است؟

    اگر رابطه را قطع کردی دیگه کسی هم خبر آورد شوهرت را با فلانی دیدم یا ندیدم، اصلا پیگیر نشو.
    بهشون بگو دیگه برات خبر نیارند.


    در مورد مشاوره خصوصی هم قبلا مدیر گفتند که از لینک تماس با ما پی گیر بشید و در سایت پیام نذارید.
    تماس بگیرید جواب می دن.

    - - - Updated - - -

    دختر بی خیال عزیز، یکی از لینکهایی که گذاشتی درست نیست. می شه لطفا اصلاح کنی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  10. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 20 فروردین 93), fahimeh.a (دوشنبه 14 تیر 95), khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93), هم آوا (جمعه 08 فروردین 93), دختر بیخیال (شنبه 09 فروردین 93)

  11. #26
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    می تونی از طریق پیام خصوصی یا تماس با ما از خود مدیر همدردی بپرسی که برای اینکه مشکلتو مطرح کنی و ایشون راهنماییت کنن باید چه کار کنی و کجا سوالتو بپرسی. موفق باشی.
    ویرایش توسط meinoush : جمعه 08 فروردین 93 در ساعت 14:35

  12. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93), هم آوا (سه شنبه 19 فروردین 93)

  13. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    ممنونم شیدا جان
    از لحنی که قبلا تو تاپیک های قبلیت دیده بودم حس کردم من رو به شدت توبیخ می کنی ولی خب اشتباه می کردم .
    تا الان که از خانوادهاش خبری نیست و اون ها منتظرن که من پا پیش بگذارم و برام خط و نشون مشخص کنن
    ولی من قصدم جدایی هست این شرایط که پیش اومده (کتک ، بی حرمتی خودش و خانواده اش ؛ اس ام اس دختره ، بی اهمیت بودن من و پیش قدم نشدن خانواده اش برای آشتی ) 20 درصد توی تصمیم من نقش داره
    اون 80 درصد بقیه به خاطر رفتار هایی بود که ازش می دیدم توی این یک سال عقد و. به خودم امید می دادم که درست میشه
    برای 16 فروردین هم مشاوره حضوری می رم نه برای نجات زندگیم چون تا اونجایی که از من بر می اومد تلاش کردم
    بی حرمتی شوهرم فقط به من نبوده
    به پدرم که باهاش حرف می زد و جواب بابامو نمی داد ، توهین به مامانم ، توهین به خواهرام و شوهراشون
    تا الان که نه زنگ زده و نه پیام داده منتها دو روز پیش یه شماره ناشناس حدود 30 بار به گوشیم زنگ زد من جواب ندادم و دیگه زنگ نزد .
    خودم تو این شرایط نمی تونم تصمیم بگیرم و بابام بهم گفت صبر کن ببینیم واکنش اونها چیه
    در مورد اینکه شوهرم اخلاقش شبیه کی هست
    شوهرم بسیار قهر کن بود سر کوچکترین چیزی قهر می کرد قبلا شنیده بودم این رفتار رو با خانواده خودش هم داره و مدام با قهر راه خودشو می ره
    اخرین موضوعی که بین ما پیش اومد موضوع خونه بود می خواست به زور منو ببره خونه بغل خونه بابا ش اینها بشونه و من اصلا راضی به ابن کار نبودم
    یه جورایی نباید روی حرف مرد تو خونه این ها حرف زده بشه و اینو خودسری می دونن
    ولی من از حق خودم دفاع کردم و گفت نمیام اونجا ساکن بشم
    پدر شوهرم اهل مشروب نبود ولی تریاک می کشیدو یه دوست خانم داشت که می گفت از بچگی با هم بزرگ شده بودن و این حرف ها بینشون نبود و مثل خواهر برادر با هم هستن و اون خانم مجرد بود و 60 سالش بود و گاها شوهر منم می رفت خونه اون خانم و من مشکلی نمی دیدم تو روابطشون زن خوبی بود و پدر شوهرم با برادر های اون خانم هم دوست بود کلا مثل یه خانواده بودن چون تو روستایی که شوهرم و پدر شوهرم باغ داشت اونجا با هم همسایه بودن و به نظرم هیچ مشکلی نداشت.
    و خانواده شوهرم می گن رابطه شوهرم با این دختر ها می تونه چنین رابطه ای باشه و من متاثر از این شیوه بیان خانواده اش تا الان فکر می کردم اگه دختر سوار کرده شاید فامیل و یا دوستشون بوده اگه اون ها رو برده بیمارستان شاید دوست خانوادگیشون بود ه و ... اینطوری خودم رو گول می زدم
    ویرایش توسط دختر 7 : جمعه 08 فروردین 93 در ساعت 14:44

  14. 4 کاربر از پست مفید دختر 7 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (دوشنبه 14 تیر 95), khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93), هم آوا (جمعه 08 فروردین 93), شیدا. (شنبه 09 فروردین 93)

  15. #28
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 خرداد 97 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-8-26
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    9,405
    سطح
    65
    Points: 9,405, Level: 65
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,386

    تشکرشده 653 در 231 پست

    Rep Power
    53
    Array
    دوست عزیزم هرکسی به این تالار میاد مطمئنا به نحوی توی زندگیش مشکل داره
    بعد از مدتی مشکلش رو حل میکنه به کمک دوستان یا اینکه قابل حل نیست و یه مشورت خوب میگیره و خودش رو نجات میده
    شما به حداقل 5 جلسه مشاوره نیاز داری و پس از اون باید تصمیم بگیری
    تاپیک هات واقعا منطقی بودن... مثال ها و صحبت هایی که داشتی همه اصولی بودن بنابراین جای هیچگونه بحثی رو نمیذاره... تا حالا فکر میکردم من صبورم الان میبینم صبر شما صبر جمیله... نمیخواهم ته دلت و خالی کنم اما حتما بعد از مشاوره و گفتگوی خانواده ها تصمیم تو بگیر... بارها گفتم من خودم مخالف شدید طلاقم ولی از طرفی هم میگم بعضی مشکلات حل نشدنی هستن مثل مشکل شما بنابراین توی این شرایط طلاق میتونه سکوی پرتاپ به سوی خوشبختی باشه... اگه تاپیکهای منو خونده باشی خیلی ها منو به طلاق ترغیب کردن اما منم مثل شما گفتم وایمیستم و اوضاع رو تغییر میدم... خدا رو شکر الان بهتره... شما مبارزه کردی حالا مشاوره بگیر ببین کارهایی که کردی درست بوده یا نه و در آینده باید چیکار کنی
    من پیگیر تاپیک هات هستم
    موفق باشی

  16. 2 کاربر از پست مفید هم آوا تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93), شیدا. (شنبه 09 فروردین 93)

  17. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 دی 96 [ 22:59]
    تاریخ عضویت
    1392-11-30
    نوشته ها
    297
    امتیاز
    6,423
    سطح
    52
    Points: 6,423, Level: 52
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    625

    تشکرشده 345 در 183 پست

    Rep Power
    51
    Array
    شما خواهرتون هم که طلاق گرفتن و مجدد ازد کردن گفتین خوشبخت شدن***پس طلاق همیشه بد نیست واسه شما خوبم هست

  18. 3 کاربر از پست مفید baitollah-abbaspour تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93), شیدا. (شنبه 09 فروردین 93), شایسته89 (شنبه 09 فروردین 93)

  19. #30
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    ممنونم هم اوا جان
    من هفته دیگه مشاوره حضوری می رم و هم اکنون هم منتظر مشاوره مدیر هستم توکلم به خداست
    اقا وحید خواهر من بسیار خوشبخته
    شوهر سابقش هم نه خیانت کار بود و نه دست بزن داشت و نه خواهرم رو به حرمت کرد
    و تا لحظه اخر هم چند بار واسه اشتی پا پیش گذاشتن و خانواده اش رو فرستاد ولی خواهرم گفت تحت سلطه خانواده اس و من طلاق می خوام
    دلم برای خودم می سوزه فکر می کردم همه زندگی ها اینطوری پرمشکله و خودت باید بسازیش
    دلم از این می سوزه که چقدر برای خانواده شوهرم و خود شوهرم بی ارزش بودم که حتی به خودشون اجازه ندادن بیان واشه اشتی
    شاید به کل شکستم ولی می دونم تمام تلاشم رو کردم و در آینده افسوس کم کاری خودم رو نخواهم خورد
    اشک ریختن خودم رو می تونم تحمل کنم ولی اشک ریختن فرزندانی که قرار بود بیان به این دنیا و امیدشون به من بود رو نمی تونستم

    هنوزم زنده ام زنده در این رویای ارزنده،
    غبار خستگی شستم امید تازه ای جستم،
    امید روشنی بستم به فردا نگاه تازه ای دارم به دنیا ،
    من از دریا سفر کردم به جویی پناهم کوه بود شد تار مویی ،
    ولی هرگز نشد پاره که این خود حکمتی داره،
    خدا وقتی نگهداره تو را تنها نمی ذاره،
    ستونی سخت می ریزم که باز از جای برخیزم،
    دلم آگاه آگاه است،
    بهاری تازه در راه است،
    هنوزم زنده ام در جوی آبی،
    ولی در خط پایان کتابی،
    کتابی تازه می باید نوشتن،
    از این بگذشته ها باید گذشتن،

  20. 3 کاربر از پست مفید دختر 7 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93), هم آوا (دوشنبه 11 فروردین 93), شایسته89 (شنبه 09 فروردین 93)


 
صفحه 3 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.