به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 56
  1. #21
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    ممنونم عزیزم که درکم می کنی. تاپیکتو خوندم . توی پست اولی که نوشتم بهت اشاره کردم. نمیدونم قراره چی پیش بیاد ولی می ترسم تلاش ها اثری نداشته باشه.
    همسر من مرد خیلی خوبیه ولی شوهر خوبی برای من نبوده گناهی هم نداره. منو نمیخواد.
    گناه من لاغر بودن و نداشتن آگاهی اوایل ازدواج بود.

  2. #22
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دلسا نمایش پست ها

    همسر من مرد خیلی خوبیه
    ولی شوهر خوبی برای من نبوده گناهی هم نداره.
    .
    اگر مرد خوبی هست و تو دوسش داری ، برای بدست آوردنش تلاش کن ، واقعا می گویم ، اگر خواهانش هستی پس تلاش کن تا بدستش بیاوری ... انسان وقتی چیزی رو می خواد برای داشتنش همه گونه تلاشش رو میکنه

    نقل قول نوشته اصلی توسط دلسا نمایش پست ها

    همسر من ، منو نمیخواد.

    پس خواستنی شو ، فقط همین
    ( یه لحظه فکر کن ، آیا تو واقعا خواستنی هستی؟ آیا آنچه را که باید برای خواستنی بودن و جذاب بودن ، لازم هست را دارا هستی؟ )

    داستان زیر ، واقعیت انکار ناپذیری هست ، که من خودم تجربه اش کرده ام

    یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوق‌العاده زیبا است ازدواج کرد.
    اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه می‌خوردند، آنها از هم جدا شدند.
    طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با چهره‌ای بسیار معمولی است.
    اما به نظر می‌رسد که دوستم بیشتر و عمیق‌تر از گذشته عاشق همسرش است.
    عده‌ای آدم فضول در اطراف از او می‌پرسند : فکر نمی‌کنی همسر قبلی‌ات خوشگل‌تر بود؟
    دوستم با قاطعیت به آنها جواب می‌دهد: نه! اصلاً! اتفاقا وقتی از چیزی عصبانی میشد و فریاد میزد، خیلی وحشی و زشت به نظرم می‌رسید.
    اما هسمر کنونی‌ام این طور نیست. به نظر من او همیشه زیبا، با سلیقه و باهوش است.
    وقتی این حرف را می‌زند، دوستانش می‌خندند و می‌گویند : کاملا متوجه شدیم...
    زن‌ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می‌رسند.

    بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند؛
    سگ‌ها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمی‌کنند.
    اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمی‌آید.
    اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت.





    نقل قول نوشته اصلی توسط دلسا نمایش پست ها

    گناه من لاغر بودن و نداشتن آگاهی اوایل ازدواج بود.
    الان چی؟ آگاهی ات نسبت به زندگی زناشویی و مهارت های ارتباطی در چه حدی هست؟ ایا همچنان در سپر انفعال خود را محفوظ نگه داشته ای؟
    ویرایش توسط بالهای صداقت : چهارشنبه 11 دی 92 در ساعت 10:11

  3. 5 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 14 دی 92), Aram_577 (چهارشنبه 11 دی 92), del (سه شنبه 27 اسفند 92), فرشته مهربان (دوشنبه 16 دی 92), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 15 دی 92)

  4. #23
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام
    من منکر این نمیشم که مرد خوبیه . همه هم حرف منو تایید می کنن. خیلی ها هستن که حسرت موقعیت منو می خورن.
    من تلاش می کنم ولی به چشمش نمیام. منو نمی بینه. من همخونه اش هستم و فقط مادر بچه اش. هر روز درباره شیرین کاری دخترمون باهاش حرف میزنم. هرچی بخواد سریع واسش آماده می کنم و ... منتی هم ندارم زنشم وظیمه منه. ولی به چشمش نمیاد. قبلنا خیلی می خواستم که مال من باشه ولی الان کمتر شده واسه همین هم تلاش چندانی نمی کنم.
    من خواستنی نیستم. من خودمو دوست ندارم نه ظاهرمو و نه باطنمو. ظاهرم کاملا معمولیه. سعی می کنم چاق بشم ولی نمیشم. اونم تا یه چیزی میشد بهم میگفت از بس لاغری منم ازت دوری می کنم یا می گفت اینقدر لاغری که من اصلا ارضا نمیشم. اونقدر بهم گفته لاغری لاغری که از خودم بدم میاد البته الان کمی وزن اضافه کردم (لاغر هم نیستم زیاد قد 159 وزن 50) ولی الان واسش لاغر بودن و چاق بودن من مسئله نیست.
    اون از جدا شدن بدش نمیاد شاید از خداش هم باشه. اگر مونده واسه مهریه مونده. همیشه حرفش همینه که فلانی زنشو طلاق داده فلانی اینهمه پول بابت مهریه داده. .. منم حساس شدم به این موضوع. دلم میخواد باهاش حرف بزنم بگم اگر مشکلش مهریه است با هم توافق می کنیم ولی دلشو ندارم. مشاوری هم که حضوری می رفتم می گفت باهاش به هیچعنوان حرف نزن چون نتیجه عکس میده واقعا هم همینجور بوده نمیشه باهاش حرف بزنم. تا شروع می کنم حرف زدن میگه من از حرفات متنفرم اینا چیه که میگی تو آرمانی و کتابی فکر می کنی...
    هنوز هم منفعلم کمی بهتر شدم ولی سخته بخوام باهاش ارتباط برقرار کنم. جواباش یا آره است یا نه یا بزور جواب میده روشو میکنه اونور منم زودی بهم بر میخوره و کنار می کشم البته نسبت به قبل بهتر شدم.
    خیلی ناراحت میشم که شبا با فاصله زیاد می خوابه. اگر افسرده شده دکتر که نمیره. باهم صمیمی هم نیستیم که به من حرفی بزنه فرار از خونه رو ترجیح می ده در کل از حرف زدن درباره مسائل یا مشکلات فرار می کنه صورت مسئله رو پاک می کنه ولی حاضر نیست رفعش کنه.

  5. #24
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    ببین دلسا، یا همین الان تصمیم بگیر که طرز فکرت رو عوض کنی تا سرنوشتت عوض بشه ، یا بسوز و بساز

    همش میگی با صدکیلومتر فاصله از من می خوابه ، به من توجه نمیکنه ، به من گوش نمیده و .... اینها که نشد حرف حساب

    یک شبه و یک ساعته که همه چیز درست نمیشه
    مگه میشه یه دانه رو گذاشت توی خاک و بعد بلافاصله ازش میوه چید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



    تو فقط تمرکز کرده ای روی اتفاقاتی که تو رو احاطه کرده ، بابا دخترجان پاشو یه کم فاصله بگیر از همه این منفعل بودن ها ، از همه این رنج ها ... پاشو آینده ات رو از همین الان صحیح بساز

    تا حالا هرچی بوده ، شده ، دیگه بسه ، از امروز خودت رو عوض کن

    اون تاپیک های قبلی ات خیلی بیشتر شور وهیجان واسه اصلاح داشتی ، ولی این تاپیک رو نه
    اومدی همش داری ناله می کنی




    نقل قول نوشته اصلی توسط دلسا نمایش پست ها
    سلام

    من تلاش می کنم ولی به چشمش نمیام. منو نمی بینه. من همخونه اش هستم و فقط مادر بچه اش.


    بالهای صداقت : وقتی خودت ، داری خودت رو اینجوری می بینی ، چه انتظاری از اون داری؟ مگه تو توی ذهن اون هستی ؟ مگه هرچی تو تصور می کنی ، واقعیت هست؟ برو تاپیک "یافته های من " رو بخون یا تاپیک "ده خطای شناختی" یا " از حال بد به خوب" رو بخون و همشون رو تمرین کن



    هر روز درباره شیرین کاری دخترمون باهاش حرف میزنم. هرچی بخواد سریع واسش آماده می کنم و ... منتی هم ندارم زنشم وظیمه منه. ولی به چشمش نمیاد. قبلنا خیلی می خواستم که مال من باشه ولی الان کمتر شده واسه همین هم تلاش چندانی نمی کنم.

    بالهای صداقت : یعنی چی آخه؟ یعنی اگر خواستیم بریم میدون آزادی ، یهو دیدم میدون انقلاب بسته هست ، همون جوری می شینیم و دست روی دست میذاریم؟ نمیریم از مسیر های دیگه به میدون آزادی برسیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به راحتی از خواستمون چشم پوشی می کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟
    اصلا به نظرت این منطق درسته ؟





    من خواستنی نیستم. من خودمو دوست ندارم نه ظاهرمو و نه باطنمو.


    بالهای صداقت : منم یه زمانی از خودم بیزار بودم ، از خودم بدم می اومد ، تااینکه یاد گرفتم خودم رو دوست داشته باشم ، و به خودم احترام بگذارم ف و باری خودم ارزش قائل شوم
    تو هم می تونی ، برو تاپیک "اگر بال داشتم رو بخون "

    اگر من خودم از خودم بیزار باشم و همش از خودم موج منفی که " من دوست داشتنی نیستم" را ساطع کنم ، اون وقت چگونه انتظار داشته باشم دیگران از هم نشینی و هم صحبتی با من لذت ببرند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



    اون از جدا شدن بدش نمیاد شاید از خداش هم باشه. اگر مونده واسه مهریه مونده.


    بالهای صداقت: ای بابا ، باز دوباره که رفتی ذهن خوانی کردی ، یعنی چی؟
    اصلا بر فرض محال که اینجوری باشه ، آیا این قضیه خواست تو هم هست؟ اگر هست که پاشو اقدام کن ، اما اگر نیست ، پس بجنگ، تلاش کن

    5سال پیش وضعیتم خیلی بد بود ، ولی هم شوهرم رو می خواستم هم زندگیم رو می خواستم ، یه چیزی از محالات روزگار رو می خواستم .... ولی میدون روخالی نکردم ، خوردم به این تالار و کلی از این تالار و راهنمایی های بچه ها استفاده کردم ، 8 ماه تنها بودم ، واقعا دوران سختی رو گذروندم ، ولی برای هدفم و داشتن یه زندگی خوب و آرام جنگیدم ، درست و اصولی هم برای خواسته ام تلاش کردم تا بدستش بیارم
    میدونی ، انگیزه دهنده به من کابری به نام " چکامه " بود حتما تاپیک هایش رو بخون




    هنوز هم منفعلم کمی بهتر شدم ولی سخته بخوام باهاش ارتباط برقرار کنم. جواباش یا آره است یا نه یا بزور جواب میده روشو میکنه اونور منم زودی بهم بر میخوره و کنار می کشم البته نسبت به قبل بهتر شدم.
    خیلی ناراحت میشم که شبا با فاصله زیاد می خوابه. اگر افسرده شده دکتر که نمیره. باهم صمیمی هم نیستیم که به من حرفی بزنه فرار از خونه رو ترجیح می ده در کل از حرف زدن درباره مسائل یا مشکلات فرار می کنه صورت مسئله رو پاک می کنه ولی حاضر نیست رفعش کنه.


    بالهای صداقت : قدم به قدم می بایست این مشکلات رو برطرف کنی ، حل شدنی هست ، اما هم زمان می برد ، هم نیاز به تلاش زیاد شماست

    ویرایش توسط بالهای صداقت : چهارشنبه 11 دی 92 در ساعت 13:55

  6. 2 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 14 دی 92), ستاره کویر (چهارشنبه 11 دی 92)

  7. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    326
    امتیاز
    4,077
    سطح
    40
    Points: 4,077, Level: 40
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,507

    تشکرشده 858 در 268 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    45
    Array
    دلسا عزیز خودت رو بپذیر و دوست داشته باش،کمک کن عزت نفست برگرده،یادت باشه این روحیه ات تاثر منفی برای بچه تون داره.
    ویرایش توسط بالهای صداقت : چهارشنبه 11 دی 92 در ساعت 18:15 دلیل: نقل قول آسیب رسان

  8. کاربر روبرو از پست مفید asemaneabi222 تشکرکرده است .

    شیدا. (چهارشنبه 11 دی 92)

  9. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 دی 97 [ 13:04]
    تاریخ عضویت
    1392-10-07
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    4,404
    سطح
    42
    Points: 4,404, Level: 42
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    75

    تشکرشده 32 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دلسا خانم ترک خودارضایی شوهرتون اصل اساسی برای نجات شما از این وضع می باشد.
    ولی ترک خودارضایی در شرایط زیر دشوارتر میباشد:
    ۱~در برهه ی افسردگی۲~در صورت و جود اضطراب و استرس۳~در بیکاری و بی هدفی
    زیرا خودارضایی موجب تسکین موقت پریشانی و دردهای روحی است.
    از این رو بنده با توجه به تجربه خودم و شرایطی که از شوهرتون بدست دادید که ایشون به نظر میرسد نسبت به شما علاقه مند نباشند یا حضور شما در کنارشان به نظرشان اجباری است ...در این شرایط با شوهرتان بصورت جدی صحبت کنید که اگر مایل باشند شما دو تا مدتی به صورت موقت از هم جدا باشید...لازم نیست فامیل از جدایی موقت مطلع باشند.و در این مدت به شوهرتون آزادی تجدید نظر در زندگی مشترکتان را بدهید که با کمک خدا و عزم جدی خودارضایی را ترک کند و انگیزه و هدف پیدا کند .یا به طور کلی جدا شوند....به نظرم شوهرتان الان کنارتان حس خفگی میکنند باید شما مدتی ایشان را تنبیه کنید شاید به خود بیاید و ترک گناه کند و در غیر این صورت جدایی از ایشان به نظر من صددرصد به نفع شماست....ولی ترک خودارضایی درشرایط اضطراب و با حس خفگی و بی انگیزگی از زندگی مشترم بیش از اندازه سخت است...ترک گناه قدم اول است .
    برای ترک خودارضایی طبق تجربه شخصی ۱~ورزش: موجب رفع اضطراب و افزایش نشاط و تخلیه انرژی روانی...لازم نیست ورزش سنگین باشد .ورزش های مفرحی چون شنا خوب است۲~کم خوراکی:سیر نخوردن و پرهیز از غذاهای زیاد چرب....زیرا پرخوراکی موجب هیجان شهوت است. بدون کم خوراکی ترک این کار غیرممکن است..... مهمتر از همه با ایشان صحبت کنید و اگر نیاز دارند مدتی جدا باشید زیرا تا زمانی که ایشان اینقدر به شما سرد و دل چرکین است انگیزه های مشترک را دشمن میدارد. ولی از ایشان بخواهید ترک خودارضایی را در هر صورت حتمت حتما آغاز کنند

    - - - Updated - - -

    دلسا خانم ترک خودارضایی شوهرتون اصل اساسی برای نجات شما از این وضع می باشد.
    ولی ترک خودارضایی در شرایط زیر دشوارتر میباشد:
    ۱~در برهه ی افسردگی۲~در صورت و جود اضطراب و استرس۳~در بیکاری و بی هدفی
    زیرا خودارضایی موجب تسکین موقت پریشانی و دردهای روحی است.
    از این رو بنده با توجه به تجربه خودم و شرایطی که از شوهرتون بدست دادید که ایشون به نظر میرسد نسبت به شما علاقه مند نباشند یا حضور شما در کنارشان به نظرشان اجباری است ...در این شرایط با شوهرتان بصورت جدی صحبت کنید که اگر مایل باشند شما دو تا مدتی به صورت موقت از هم جدا باشید...لازم نیست فامیل از جدایی موقت مطلع باشند.و در این مدت به شوهرتون آزادی تجدید نظر در زندگی مشترکتان را بدهید که با کمک خدا و عزم جدی خودارضایی را ترک کند و انگیزه و هدف پیدا کند .یا به طور کلی جدا شوند....به نظرم شوهرتان الان کنارتان حس خفگی میکنند باید شما مدتی ایشان را تنبیه کنید شاید به خود بیاید و ترک گناه کند و در غیر این صورت جدایی از ایشان به نظر من صددرصد به نفع شماست....ولی ترک خودارضایی درشرایط اضطراب و با حس خفگی و بی انگیزگی از زندگی مشترم بیش از اندازه سخت است...ترک گناه قدم اول است .
    برای ترک خودارضایی طبق تجربه شخصی ۱~ورزش: موجب رفع اضطراب و افزایش نشاط و تخلیه انرژی روانی...لازم نیست ورزش سنگین باشد .ورزش های مفرحی چون شنا خوب است۲~کم خوراکی:سیر نخوردن و پرهیز از غذاهای زیاد چرب....زیرا پرخوراکی موجب هیجان شهوت است. بدون کم خوراکی ترک این کار غیرممکن است..... مهمتر از همه با ایشان صحبت کنید و اگر نیاز دارند مدتی جدا باشید زیرا تا زمانی که ایشان اینقدر به شما سرد و دل چرکین است انگیزه های مشترک را دشمن میدارد. ولی از ایشان بخواهید ترک خودارضایی را در هر صورت حتمت حتما آغاز کنند

  10. کاربر روبرو از پست مفید نیکمرام تشکرکرده است .

    فرشته اردیبهشت (یکشنبه 15 دی 92)

  11. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام
    ممنونم از جواب هاتون
    ممنون بالهای صداقت از اینکه دعوام کردی. حرفاتون واسم تاثیر گذار بود
    دارم از همین موقعیتی که دارم هم لذت می برم
    چیکار میشه کرد! فعلا صبر و پله پله تا موفقیت
    واسم سخته که ازم دوری می کنه. بازم رفته توی لاک خودش، آروم تر شده عصبی نمیشه (چند مدت بود بازم عصبی بود) و عجیب اینکه اومد خونه پدرم!!! واسه مراسم خواستگاری خواهرم. خود خواهرم تماس کگرفت باهاش منم بهش گفته بودم گفت که لازم نیست من بیام و بقیه هستن و نمیام حتی به خواهرم هم گفت که نمیاد.
    شب قبل از اینکه خواستگارا بیان اومد چند دقیقه ای نسشت که واسش زنگ زدن که برادرش کمی صدمه دیده و باید بره واسش دارو بخره . مطمئن بودم نمیخواد بمونه (خودش گفت میاد نیم ساعت میشینه و میره) خداروشکر بهونه خوبی جور شد.
    دیشب هم خونه موند ولی من کار پایان نامه داشتم و باید فوری تحویل میدادم نتونستم پیشش بشینم اونم تمام مدت پای تلویزیون بود.
    دارم به خودم امید میدم
    به حرفاتون خیلی فکر کردم بالهای صداقت. بازم ممنون میشم که نظرتون رو بدونم.

  12. #28
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,370 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دلسا نمایش پست ها
    سلامامروز خیلی دلم گرفته بود.چرا من نباید با همسرم راحت باشم؟ چرا منو غریبه می بینه. بود و نبود من توی خونه براش معنا نداره. یه حرف امیدوار کننده و قشنگ، یه نوازش یه حس زن بودن رو نباید بشنوم و احساس کنم. دیشب بعد از مدت های زیادی دستشو لمس کردم. هیچ گونه نیازی به من نداره. واسه چی موندم؟ مطمئنم هنوزم ذهنش درگیر روابط قبلی و اون کسیه که چند مدت پیش به فکرش بوده. خسته شدم از این حس حقارت.همه تقصیرا گردن اون نیست من نتونستم من نمی تونم و نخواهم تونست روش تاثیر بذارم. اون از این وضعیت گله ای نداره و بالطبع تلاشی هم نداره. تفریحش جای خودشه، خنده و شوخیش با دوستاشه، لباساش مرتب و آماده، غذاش همیشه حاضر، خونه براش ساکته دیگه چی میخواد؟ این منم که ذره ذره دارم آب میشم.
    سلام خانم دلسا،چون شریک جنسی وجود داره،پس احتمالا توصیه به شما برای تحمل ریاضت جنسی سختتر ازمن مجرد خواهد بود.ولی اون جایی که داری احساس گناه میکنی کاملا اشتباهه،درسته نوع پوشش وآرایش همسر باعث تحریک بیشتر شوهرمیشه،ولی اینکه نمیاد سمت شما دیگه تقصیر تو نیست.اگه اصلا خودت هم درخواست نیازنکنی چطور رفتارمیکنه
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  13. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    فرشته اردیبهشت (یکشنبه 15 دی 92)

  14. #29
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    آقا امین .
    فکر کنم هنوز افسرده است چون چند وقت پیش توی گوگل کلمه افسردگی روحی رو سرچ کرده بود.
    رفتارش دیگه مثل قبل نیست که همش توی خودش بود ولی هنوزم احتمال افسردگی هست. دنبال راه حل واسه خوب شدنش نیست فقط میخواد از خودش و خونه فرار کنه.
    توی این دو روز کمی باز رفته توی لاک خودش.
    اگر من نرم سمتش یا لمسش نکنم اصلا هیچ حرفی یا تلاشی نمی کنه حتی فاصله بیشتری از من میگیره .
    اوایل ازدواج من خیلی می رفتم طرفش چند مدت که گذشت بهم گفت که همش تو نیا سمتم بذار منم دلم بخواد که بیام پیشت.
    منم بعد اون حرفاش سعی می کنم فاصله رو حفظ کنم و منتظر درخواست اون هم باشم ... مدت هاست درخواستی نداشته
    منم نسبت بهش سرد شدم.

  15. 2 کاربر از پست مفید دلسا تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 14 دی 92), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 15 دی 92)

  16. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 دی 97 [ 13:04]
    تاریخ عضویت
    1392-10-07
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    4,404
    سطح
    42
    Points: 4,404, Level: 42
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    75

    تشکرشده 32 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دلسا خانم من برای اینکه بتوانم بهتر کمکتون کنم تایپیک های قبلی تون را خواندم و از مطالب آن برخی را جدا کردم که در ذیل مشاهده میشود. اول اینها را بخوانیم: اونقدر بهم گفته لاغری که اصلا قیافه و هیکلم رو دوست ندارم.
    با من اصلا راحت نیست با زنای دیگه راحتتر برخورد می کنه. ...............ما دوران عقد خوبی نداشتیم. بخاطر همین هم واسه ارتباط برقرار کردن با هم مشکلات زیادی داریم.................این روزها هم که با فاصله از من می خوابه و اگربرم سمتش یا خودشو به نفهمیدن می زنه یا بهانه میاره که خسته است یا جاییش درد می کنه. ..
    خودم هم موندم آیا صبر من نتیجه ای هم داره؟.....................بعد از این تاریخ حلقه ازدواجشو توی دستش کرده، ولی همش توی خودشه...................اون از زنای چاق و سفید خوشش میاد. تا بهش میگم بهم اهمیت نمیدی میگه تو لاغری چرا چاق نمیشی................................میدو نم که داره به اصطلاح خودش ترک می کنه تا سه چهار ماه هم موفق بود ولی این روزها بازم داره تکرار می کنه اون کارهاشو، توی خاطراتش نوشته باز داره به روابط جنسی گذشته با دوستاش فکر می کنه و به تنها چیزی که فکر نمی کنه رابطه با همسرشه، توی این چهار ماه فقط یه بار رابطه داشتیم اونم به خواست من بود که چند روز باهاش سرسنگین بودم و بهش گفتم منم زنم و نیاز دارم، از اون رابطه حدود 45 روز می گذره توی این مدت حتی دستش رو هم بهم نزده. حتی اگر برم نزدیکش بخوابم روشو بر می گردونه......................
    قبل از سفرمون داشت بهتر میشد از لحاظ فیزیکی (بعد از حدود 1سال منو بوسید!!!!!) ولی باز از وقتی که برگشتیم بازم همون آش و همون کاسه. خسته شدم از اینهمه تنهایی و نگرانی.
    چند شب پیش بهش گفتم خیلی وقته که دلم برات تنگ شده. یه نچ بلند گفت و به روی خودش نیاورد. دو شب پیش بازم بهش گفتم میه دستتو بهم بدی؟ گفت میخوام بخوابم.
    اون خودشو از من دریغ می کنه.
    امروز عصر نشسته بودیم که دوستش باهاش تماس گرفت (با این دوستش هم رابطه جنسی داشته که به قول خودش بیش از ده سال بوده)
    گویا ازش خواست که امشب برن بیرون. چون لابلای حرفاش شوهرم بهش گفت یعنی خونه خالی ای چیزی نیست بریم اونجا؟
    با خنده و شوخی فراوان که از اون بعید بود جوابشو داد و گفت حتما هستم و قطع کرد. و فوری و با عجله فراوان رفت حمام و صورتشو اصلاح کرد و کلی به خودش رسید و رفت بیرون. هنوزم نیومده و منم دارم با اشک این نوشته ها رو می نویسم.
    دیگه موندم هرچی من تلاش می کنم و اون دور تر میشه---------------یکی مثل شما
    اون یک همجنسگرای مطلق که نیست اگربود ازدوج نمی کرد. با من ازدواج کرد چون از طرف خانوادش تحت فشار بود -
    -----------------موقع خواب هم بهش گفتم دوست دارم کنارت باشم ولی اون خودشو به نشنیدن زد و خوابید.-------------------------دیشب ازش خواستم کمی کنارش دراز بکشم. هرچی نوازشش کردم دست تو موهاش کشیدم ولی اصلا مثل یه تکه یخ می مونه. اصلا باورم نمیشه که حتی یه ذره هم تکون نخورد. نمیدونم دیگه باید چیکار کنم----------------------------3- من به خودم تو روابط نمره 10 رو هم نمیتونم بدم چون من عملاً اجازه انجام هیچ کاری رو نداشتم مثلاً دستمو بشدت پس میزد یا نمیذاشت حرفی بزنم و منم که بعد از رابطه و توی موقعیت دیگه بهش می گفتم ارضا نمیشم بهم می گفت تو خودت باید کمک کنی که خودتو ارضا کنی و منم بهش می گفتم که تو نمیذاری داشت بهتر میشد که دیگه روابط قطع شد
    4- مثل یه آدم منفعلم.
    5- نه مچشو نگرفتم دلم واسش می سوخت که به روش بیارم چون نمیخواستم غرورش جلوی من بشکنه.
    نه اون مدل رابطه رو هیچوقت نخواسته. احساس می کنم با من راحت نیست که اینجور روابط رو بخواد واسه همینم سمت جاهای فساد کشیده شده. به نظر خودم که از نوشته هاش فهمیدم بیشتر فاعل بوده البته مفعول هم بوده ولی فاعل بودنش بیشتر به چشم میومد.--------------------------اگر من بدون اجازه برم طرفش چیکار می کنه؟ هیچ کار خاصی نمیکنه مثل یک جسم بیجان بدون هیچ حرکتی میمونه و به محض اینکه من ازش جدا بشم روشو بر میگردونه و اونری می خوابه-------------------------------اون فکر می کنه که من دست و پاش رو بستم، میخواد آزاد باشه، مجرد باشه،

    ببین خانم دلسا دلیلی که توجهم به تایپیک شما جلب شد شباهت مشکلاتتون به مشکلات ما بود....شما هم به این خاطر توجهتون به تایپیک ما جلب شد درسته؟ من با کمال احترامی که برای نظرات دوستان قایلم ولی متاسفانه هیچکدام جز آراس به شما نکات راهگشایی یاداور نشدند!!!! روانشناسی در کشور ما متاسفانه به چند جمله ی کلیشه ای که نمیدانم خودت را دوست داشته باش! مثبت اندیش باش! ذهن خوانی نکن! محدود شده است!!!! بابا ایشون دار ه میگه همسرشون از فیزیک و ظاهرشون خوشش نمیاد.قلبش برای این زن نمی تپه! اززن های سفید و چاق خوشش میاد!!!به زنش رغبتی نداره!!! چی رو مثبت اندیشی کنه!!! ببین خانم من و همسرم برای همین مشکلات به دکتر سعید صاحب کشاف فوق تخصص اورولوژی مراجعه کردیم و ایشان یک سوال پرسید:آیا از نظر جنسی از همسرتون خوشت میاد؟ گفتم نه بعد پرسید آیا اساسا از زن و جنس مخالف بدتان میاد ؟ گفتم خیر...من از زن های سفید و چاق خوشم میاد!----ایشان خیلی راحت گفتند از هم جدا شوید شما بدرد هم نمیخورید! ببینید خانم دلسا من میتوانم به سبک مشاوره های معمول به شما اعتماد به نفس بدم که شما خوشتون بیاد اما واقعیت اینست که در کل تایپیک های شما نقطه ی امیدواری نیست....البته برای جدایی موقت شما دردسر خواهید داشت زیرا شهرتان کوچک است و بخواهید مدتی جدا باشید همه مردم میفهمند.... همانطور که حدس زدم همسرتان از کنار شما بوذن حس خفگی میگیرد ... باور ندارید حرفهای خودت را بخوان! بنابراین در این شرایط منتظر نباش همسرتان دست از انحرافاتش بردارد بلکه هر روز عمیقتر در چاه فرومیرود. راه حل های من: اول خودت را چاق کن ولو با استفاده از دارو1 و اگر باز هم نتیجه نداد:-با ایشان صحبت جدی کنید و به ایشان بگویید اصراری به ادامه این زندگی به این صورت ندارید 2-اول پیشنهاد جدایی موقت بدهید ولی برای اینکه همه فامیل در شهرکوچک مساله را میفهمند شب را کنار هم بمانید ولی پدر ومادر هاتون را در جریان احتمال جدایی تون قرار بدید..تا از این طریق اضطراب طرح مساله طلاق را از همسرتان بگیرید و ایشان بتواند با آرامش بیشتری به ترک خوذارضایی بپردازد.زیرا ایشان اکنون فکر میکند گرفتار شما شده و لی چون علاقه ای به جسم شما ندارد نمیتواند باهاتون ارتباط بگیرد و این مطلب باعث می شود ایشان هیچ راهی جز ادامه انحرافش نبیند چون طلاق را غیر ممکن میبیند و این سیکل معیوب باز تکرار می شود . پس شما بایذ احتمال طلاق را برایشان ساده سازی کنید3-ورزش 4-کم خوری5 -آزمایش بدهند ببینید آیا ایشان دچار کبد چرب هستند یا خیر..اگر هستند ...میتواند یکی از علل همجنسگرایی در ایشان باشد.چون همجنسگرایی منشا جسمی هم دارد.--.-------خلاصتا : سعدی میفرماید :چه خوش گفت یک روز دارو فروش: شفا بایدت داروی تلخ نوش ...ر فقط راه حل عملی برایتان مفید است. اینکه در خانه بنشینی و همسرتان شما را زندانبان خوذ ببیند که از ترس آبرو یا مهریه نمی تواند از شما فرار کند هر چقدر مهربان باشی باز هم برایشان زندانبانی بیش نیستی و مهربانی هایتان باز هم کامش را تلخ میکند .از کجا معلوم که ایشان آرزو ندارد شما نامهربان و نساز باشی تا بتواند به این بهانه زندگی مشترک را به هم بزند؟-ضمنا شوهرتان همجنسگرای مطلق نیست بلکه حس میکند به شما تمایل جنسی ندارد و برایش مشکل است به شما به عنوان زن نگاه کند.------------------نکته مهم: اگر بتوانی با استفاده از دارو خودت را چاق کنی و از این طریق مورد توجه همسرت قرار بگیری. این کار برایتان خیلی مفید است.حتما حتما چاق شدن را شروع کن عوارض هم دارد ولی اگر تنها راه حل باشذ زید نظر پزشک آغاز کن. ولی مثبت اندیشی بیهوده بدون سیگنال مثبت از طرف مقابل و سر را زیر برف کردن بدترین نتیجه را برایتان به ارمغان می آورد.-------------- دلسا خانم امیدوارم زندگی تان شیرین و زیبا شود..

  17. 2 کاربر از پست مفید نیکمرام تشکرکرده اند .

    ستاره کویر (یکشنبه 15 دی 92), شیدا. (یکشنبه 15 دی 92)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. برم سمت دارو درمانی؟
    توسط گل همییشه بهار در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 اسفند 94, 04:55
  2. کتاب چی خوندی؟
    توسط mohamad.reza164 در انجمن معرفی کتب روانشناسی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 آذر 94, 21:08
  3. کتاب چی خوندی؟
    توسط mohamad.reza164 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 03 آذر 94, 16:37
  4. چرا باید کمی اشتباه بکنی؟
    توسط khaleghezey در انجمن شخصیت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 مهر 94, 12:43
  5. اظهار تمایل همکار خانم به ازدواج و نحوه رد بدون دلخوری؟
    توسط sayrex در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 شهریور 91, 23:38

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.