به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 85
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    بهار ما فرض رو گذاشتیم که شوهرت صفر هست ، شما پنجاه
    درسته؟
    خوب حالا تغییری ایجاد نشده ، شما برداشتت این هست که شوهرت ، حکم تمکین رو گرفته که نفقه نده ، خوب می خواستی چی کار کنه؟
    خانومی زندگیتون دچار یه بحران شده ، دچار یه طوفان شده
    زمان می بره که بخواهی همه چیز رو مرتب کنی
    درسته؟

    داریم با همفکری هم ، قدم به قدم می رویم جلو تا کدورت بین تو و همسرت تعدیل بشه
    شما باید خودت رو آماده هر چیزی کنی

    الان هم خوشحالی از اینکه راهی ایجاد شده که برگردی پیش شوهرت ، هم نمی خواهی با خوئاری و ذلت باشه ، پس درست عمل کن .... هیجانی نشو

    مگه خودت نگفتی یک بار دیگه هم دادگاه کشی داشتید ؟
    مگه نگفتی یکبار دیگه هم دعوا کردید و کار به خانواده ها کشید
    الان مطمئن هستی که اونقدر ظرفیتت رفته بالا که ، تحمل رفتارهای شوهرت و مادرشوهرت رو داری
    مطمئن هستی که اگر بری ، می تونی از پس زندگی ات بربیایی و دوباره یه دادگاه سوم نخواهی داشت؟
    با خودم گفتم یا بر نمیگردم یا اگه برگشتم دیگه اگه منو زد کشت خودش جنازمو ببره قبرستون


    >>>> ببین تو گفتی مادرشوهرت زنگ زد به شوهرت که داره میاد خونتون ، شوهرت هم به تو گفت ناهار بذار ، تو هم ناراحت شدی و از خونه زدی بیرون ... یعنی جرقه یه دلخوری رو شروع کردی.... دلخوری که با رفتن تو جهت مقدمات استخدام ، شعله ور شد و زندگی ات رو به آتش کشید

    الان ازت می پرسم ، اگر یه اتفاق مثل همین قبلی برات بیفته ، که طعنه ها و نیش زبون های مادرشوهرت هم بیشتر و علنی بشه ، آیا بهار می تونه با صبوری ، همه رو طوری اداره کنه که زندگی اش از هم نپاشه؟ <<<<<

    دفعه قبل ازش خواسم بگه نیاد تا احترامش محفوظ بمونه خودش لج کرد آوردش اون برخوردو دید
    چرا خودم و شمارو گول بزنم بگم میتونم نه نمیتونم
    نمیتونم نیش وطعنه های مادرشوهرمو تحمل کنم چون شوهرم با رفتاراش ظرفیت وجودیمو پر میکنه دیگه جایی برای نیش و کنایه اون نمیذاره باز اگه شوهرم نسبت بهم خوشرفتاری میکرد جای تحمل بود اما وقتی مهربونی نمیکنه و به خانوادم بی احترامی میکنه نمیتونم تحمل کنم



    من می خواهم به تو کمک کنم که در این بحران ها ، احساساتی نشوی ، یهو همه چیزهایی رو که ذره ذره ساخته ای رو یهو داغون نکنی


    در مورد پدرت ، ایشون هم حق دارند ، نگران شما که دخترش هستی ، هست
    الان باید تصمیم بگیری
    اگر واقعا می خواهی برگردی و زندگی ات رو بسازی ، چون پدرت فکر میکنه شوهرت را به ایشون ترجیح داده ای ، طبیعی است که شما را منع کن (با توجه به سابقه دعواهای شما)
    به هیمن خاطر با خودت فکر کن ،
    ببین آیا واقعا حاضری تلاش کنی ؟
    حاضری تحمل کنی ؟
    حاضری مدتی با شوهرت مدارا کنی
    حاضری همه جوری فشارها رو تحمل کنی ولی خم به ابرو نیاری تا شورهت کم کم به تو نرم شود؟

    شوهرمو همه جوره تحمل کردم و میکنم سعی کردم براش کم نذارم اما مادرشو نمیتونم

    بهار اگر می خواهی زندگی ات درست بشه با من دردو دل نکن ، راهکارها را عمیق بخون ... سئوالات را سرسری نگذرون ... با دقت بهشون فکر کن و جواب بده


    اون دفتری رو که گفتم درست کردی؟
    یه فایل word باز کردم توش نوشتم دفتر فیزیکی نه دوست ندارم بیوفته دسته کسی بخونتش دخترم میگیره پاره پاره میکنه

  2. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    رستگار ببخشید من نقل قول زدم ولی نمیدونم چرا اینجوری درهم شد

    خلاصه بگم واسه شوهرم همه جوره حاضرم مایه بذارم ولی مادرشوهرمو هیچ جوری نمیتونم تحمل کنم چون دونسته داره منو عذاب میده

  3. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    چند روزه هی راه میرم و میگم من دهم برمیگردم من دهم برمیگردم
    بهم میگن به همین خیال باش که تورو برد
    منم میگم اگه نبره خودم میرم
    نمیدونم فکر کنم دیوونه شدم دارم اطرافیانمم دیونه میکنم

  4. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    فقط 2روز دیگه مونده تا دادگاه نمیدونم چی میشه؟

    حدس میزنم برای برگشتنم شرط بذاره به نظر شما شرطاشو قبول کنم؟
    مثلا بگه مهریه تو پس بگیر و این حرفا اگه قبول کنم خانوادم سرزنشم میکنن چون از نظر اونا شوهرم قابل اطمینان نیست و اگه قبول نکنم شوهرم منو نمیبره چیکار کنم؟؟؟؟؟

  5. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    سعي كن سازش كني
    برات تو دادگاه هم جلو قاضي خوبه
    ولي چيزي رو نبخش
    به هيچ وجه
    تو بايد شرط بزاري نه اون
    آروم و متين شرايطت رو بگو و بگو كه ميخواي ادامه بدي

  6. #16
    Banned
    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 93 [ 02:56]
    تاریخ عضویت
    1392-7-07
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    750
    سطح
    14
    Points: 750, Level: 14
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 26 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بهار جان من صبر و علاقه شما به ادامه زندگی رو تحسین میکنم.من هم تو ازدواج اولم تقریبا شرایط شما رو داشتم ولی هیچ وقت کار به دادگاه و طلاق کشی نکشید همیشه با اینکه مقصر نبودم من عذرخواهی میکردم چون من هم مثل شما از طلاق میترسیدم ولی اصلا دوستش نداشتم البته اصلا راضی به مردنش نبودم من نمیخوام بترسونمت ولی یکی از اشناهامون مهریه اش رو بخشید شوهرش داره طلاقش میده.اگه واقعا میخوای برگردی باید صبرتو دو برابر کنی.اصلا به حرف های مادرشوهرت اهمیت نده نمیگم در مقابلشون کوتاه بیا فقط جوری جواب کاراشون رو بده که خودشون شرمنده بشند.بیشتر سعی کن به شوهرت فکر کنی و به اون اهمیت بدی اصلا مادرشو وسط نکش میدونم خیلی سخته ولی من تونستم تحمل کنم فقط بخاطر بچم.اصلا آتو دست خانواده شوهرت نده.مثل من ساده نباش که همه چیز رو به خانواده شوهرم میگفتم و اونا هم ازم سو استفاده میکردند راجع به زندگی خصوصی به خانواده شوهرت نگو چون اگه مشکلتون حل هم بشه اونا باز تو ذهنشون میمونه و باز برات یاداوریش میکنند.راجع به خانواده خودت هم به شوهرت چیزی نگو کاری نکن که بخواد تحقیرت کنه.اصلا قهر نکن وقتی هم که برگشتی مشکلای گذشته رو بازگو نکن.دیشب سر نماز برات دعا کردم تو هم برام دعا کن هنوز دارم از خانواده شوهر مرحومم میکشم.اگه دختر خودشون از دماغش یه قطره خون بیاد واویلا میکنند ولی من که تو تنم از شوهر مرحومم خیلی یادگاری دارم.پیش شوهر الانم خجالت میکشم اون هم به روم نمیاره که جای این زخمها چیه خیلی مهربونه.من تازه 6 ماهه میفهمم عاشق بودن یعنی چه.به خدا توکل کن و برگرد

  7. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    ساده بودن من منو به اینجا رسوند منم خیلی از مشکلاتی که با شوهرم داشتم میرفتم به مادرشوهرم میگفتم همین باعث شد ازم سو استفاده کنه و پسرشو علیه من تحریک کنه
    اینکه میگم داره دونسته منو عذاب میده و من ازش متنفرم به خاطر همینه
    بهش اعتماد کردم و دردو دل کردم اما به ضررم تموم شد کاش هیچی بهش نمیگفتم

  8. #18
    Banned
    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 93 [ 02:56]
    تاریخ عضویت
    1392-7-07
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    750
    سطح
    14
    Points: 750, Level: 14
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 26 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم میدونم چه رنجی رو تحمل میکنی ولی حالا که میخوای برگردی دیگه رفتارهای نامناسبشو به شوهرت نگو اینطوری زندگی خودت خراب میشه تو داری جهاد میکنی عزیزم.یه سوال در کل شوهرت باهات خوبه؟منظورم اگه مادرش نباشه زندگیتون بدون مشکله؟

  9. #19
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    خانم بهار68 گرامی
    شما از طرفی می گویید برای آینده زندگیم و اینکه به شوهرم اعتماد ندارم ، می خواهم برم سرکار
    از طرفی در دوراهی بخشیدن یا نبخشیدن مهریه تون مونده اید
    الان بالاخره اعتماد دارید به همسرتون تا مهریه تون رو ببخشید یا خیر؟
    الان بالاخره اعتماد ندارید به همسرتون که دنبال کار هستید؟

    شما هنوز در درون خودت هم به یک ثبات و یک تصمیم قاطع نرسیده اید
    الان بسیار زیر فشار احساسات هستید
    از طرفی دلتنگی همسرت و زندگی ات رو داری
    از طرفی هم بدی های مادرشوهرت و خط و نشون های همسرت میاد جلوی چشمات

    به همین خاطر اصلا تصمیمات درست نمی گیرید

    آیا مشکلاتتون حل شده؟
    آیا شما و همسرتون با هم قرار گذاشتید که راه و روش درست رو در پیش بگیرید؟
    آیا با هم متعهد شدید که نسبت به یکدیگر با گذشت و مهربانی رفتار کنید و نگذارید احدی از افراد خانواده هر دوتا تون دیگه در زندگی تون اظهار نظر نکنند ؟

    به همین خاطر بی منطق می گویی 10 بر میی گردم ؟؟؟؟

    اون روز که با قهر از خونه تون اومدی بیرون
    اون روز که واسه استخدامت اومدی شهرستان
    اون روز ها ، اون زمان ها ، به اینجا هم فکر کردید؟


    الان اگر برگردی ، مطمئنی که پشیمون نمی شی؟
    دوباره دعواتون به اینجا نمی رسه؟
    مطمئنی که از پس زندگی خودت و کودکت برخواهی اومد؟
    دوباره دادگاه نمی ری؟
    دوباره منتظر یه قدم مثبت نمی شینی؟

    فقط یک چیز بسیار مهم
    هربار که بین زن و شوهر دعوا می شود ، قبح خیلی مسائل از بین می رود

    اگر تا دیروز دادگاه رفتن ، بد بود
    الان همسرت دادگاه هم رفته ... دیده اونجا هم چیز خاصی نیست ...

  10. #20
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار_68 نمایش پست ها
    فقط 2روز دیگه مونده تا دادگاه نمیدونم چی میشه؟

    حدس میزنم برای برگشتنم شرط بذاره به نظر شما شرطاشو قبول کنم؟
    مثلا بگه مهریه تو پس بگیر و این حرفا اگه قبول کنم خانوادم سرزنشم میکنن چون از نظر اونا شوهرم قابل اطمینان نیست و اگه قبول نکنم شوهرم منو نمیبره چیکار کنم؟؟؟؟؟
    جایی ننوشتم میخواهم مهریه مو ببخشم نه هرگز اینکارو نمیکنم تا زمانی که واقعا به شوهرم اطمینان پیدا کنم
    من دارم خودمو میکشم میگم من شوهرمو دوست دارم اما اونه که منو دوست نداره و نمیخواهد و قرار راهکار بگیرم برای اینکه صفر شوهرمو به یک برسونم

    اگه میومد با هم حرف بزنیم که خوب بود
    دهم دادگاه داریم قاضی معمولا سعی میکنه آشتی بده واسه همین نگرانم


 
صفحه 2 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ایا برای تامیین اینده ام…"""…… بیمه عمر ……"" تصمیم و گزینه درستی هست؟؟؟
    توسط عروس خوشبخت در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 اسفند 95, 21:30
  2. خوشبختی یعنی "رضایت"
    توسط khaleghezey در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 14 شهریور 94, 17:40
  3. توصیه نوروزی یک روانپزشک: نه "چاقی" خانمها را به روی شان بیاورید، نه "کچلی" مردها را
    توسط khaleghezey در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 فروردین 93, 13:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.