دلایلم برای موندن:
1-دوست داشتن شوهرم
2-قابل اعتماد بودنش
3-مسئولیت پذیریش
4-مهربونیش
5-کاری بودنش
دلایلم برای رفتن:
1-وابستگی شدید عاطفی-کاری-فکری و تصمیمی به خانوادش (تا حالا یک بار سر کار به من زنگ نزده ولی به خواهرش هرروز زنگ میزنه با وجود اینکه هرروز هم اونو میبینه )
2-ترجیح دادن خانوادش به من (هم از نظر عاطفی هم مالی.خوشحالی و مصلحت اونا همیشه براش در اولویت بوده) و توجه نکردن به خواسته های من در مورد مسائل اصلی زندگی
3-دخالت شدید مادرو خواهر شوهر و نفوذ شدید مادر و خواهر شوهرهایم روی شوهرم(عین دارکوب رو مخ این پسر بیچاره میرن و مدام از من و خانوادم بدگویی میکنن و خط میدن)
4-پنهانکاری شوهرم در مورد مسائل مالی و قاطی بودن شدید مسایل مالی ما با خانوادش.ما استقلال مالی نداریم ونمیتونیم برای خودمون تصمیمی بگیریم.
5-چشمداشت به درآمد من (خودش با تمام وجود در اختیار خانوادشه بعد به من میگه اگه زندگی بهتر میخوای برو سه شیفت کار کن)
6-توهینهای مادر شوهرم توی این دعوای آخر و اینکه شوهرم نه تنها هیچ حمایتی از من نکرد فرشهامو جمع کرد و با خودم آورد گذاشت خونه بابام که خیلی خیلی دلمو شکسته.ولی من هیچوقت به خانواده شوهرم بی احترامی نکردم.
7-رفتار بد مادر شوهرم با من چون میخواد من اونطور که اون دوست داره رفتار کنم از نظر اون همه بار زندگی رو زن باید به دوش بکشه.نمیدونم به دخترای خودشم وقتی ازدواج کنن همینو میگه!!!!رابطه خودش و شوهرشم اصلا تعریفی نداره.توی این 3 سال ندیدم 10 کلمه با هم حرف بزنن. به زور با من حرف میزنه اگه منم سر حرف رو باهاش باز کنم بی اهمیتی میکنه-حتی شماره موبایلشو بهم نداده با وجودی که دو بار خواستم بهم بده-چشم نداره ببینه شوهرم برای من کاری انجام بده حتی یه کار ساده مثل اینکه جایی منو برسونه و یا دنبالم بیاد!!گوشه و کنایه هاش جلوی جمع و تنهایی هم بماند.تازه میگه اگه ببینم شما با هم مشکل دارید حتی اگه برید شهر دیگه خونمو میفروشم میام....
8-شوهرم منو محرم خودش نمیدونه و با من همدل نیست.خیلی سعی کردم ولی اون دلش با خانوادشه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)