به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 77
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 بهمن 91 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1391-4-07
    نوشته ها
    487
    امتیاز
    1,771
    سطح
    24
    Points: 1,771, Level: 24
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3,685

    تشکرشده 3,700 در 587 پست

    Rep Power
    60
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده


    اقا ارش

    تاپيكتونو مرتب پيگيري ميكنم و متاسفانه هيچ نظري نميتونم بدم اما گذاشتمش تو تاپيك هاي نيازمند به حضور كارشناس شايد كارشناسان بيان و كمكاي بهتري بهتون بكنن

    فقط اينو ميتونم بگم يه وقتايي يه اتفاقاتي تو زندگي ادم ميفته كه شايد شروع يه زندگي دوباره است و حتا زيباتر از گذشته,
    من به هردوتون حق ميدم,اما به اين ديد بهش نگاه كنيد و منطقي پيش بريد, حد تعادل رو تو اصرار يا انكار حتما رعايت كنيد تا ايشالا نتيجه بگيرين

    و از صميم قلب ارزو ميكنم همه چيز واستون روبه راه بشه

    دور گردون گر دوروزي بر مراد ما نرفت
    دايما يكسان نباشد حال دوران غم مخور

  2. 2 کاربر از پست مفید z o h r e h تشکرکرده اند .

    z o h r e h (یکشنبه 18 تیر 91)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-11-07
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    2,964
    سطح
    33
    Points: 2,964, Level: 33
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,263

    تشکرشده 1,270 در 233 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    ممنون از زحمتی که کشیدید.امیدوارم موثر واقع بشه.

  4. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    جناب ارش
    من در پیشنهادی که دادم فقط جانب دخترتون را گرفتم
    ده سال دیگه برا دخترت خواستگار میاد دوست نداری تو این موقعیتها پیشش باشی و ازش حمایت کنی؟!!!!!!!می خواد اردواج کنه نمی خوای تو مرام خواستگاری و عقدش باشی!!!! اصلا به این فکر کردی که اگه به خواستگارش بگه که پدر و مادرش جدا از هم زندگی میکنند ممکنه بنده خدا بره و پشت سرش را هم نگاه نکنه
    می خواد دانشکاه بره سر کار بره وااااااای از مشکلات یه دختر دبیرستانی چی بگم
    اصلا توجیهی نمیبینم که اینطور پشت دخترت را خالی کنی تو پدری پدر
    خواهش میکنم مسئولیتهایت را به عنوان یه پدر بپذیر
    من قبول دارم که نوع ارتباط همسرتون مناسب نبوده و نمیدونم که نوع ارتباطش و ایمیلهاش چی بوده و بهتون حق میدم که خیییییلی دلخور باشید درک میکنم که چقدر ضربه خوردید و همه حرفایی که نوشتید قبول دارم
    اما نمی تونم بپذیرم که اینطور از دخترتون فاصله گرفتید و دارید به اینده اش ضربه میزنید
    من ازتون میخوام که یه فرصت دیگه بدهید به خاطر دخترتون که زیر دست پدر و مادرش بزرگ شه برا اینکه سایه پدر تو زندگیش باشه اگه مهمونی میره اگه بیرون میره احساس سر شکستگی نکنه
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  5. 2 کاربر از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده اند .

    نازنین2010 (دوشنبه 19 تیر 91)

  6. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-11-07
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    2,964
    سطح
    33
    Points: 2,964, Level: 33
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,263

    تشکرشده 1,270 در 233 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    به همه این مسائل فکر کردم، چرا سال های دور بریم، چند وقت دیگه دخترم نوجونی شده که میخواد دوستاشو دعوت کنه منزل یا بره بیرون، چه احساسی خواهد داشت وقتی به دوستانش بگه پدر، مادرم جدا زندگی میکنند؟یا اصلا دوستاش از پدر مادرهاشون بگن از مسافرتهاشون از گردش و بیرون رفتنهاشون.
    من هم به همه این مسائل فکر کردم، اما مگر من خونه رو ترک کردم؟مگر من اون خانم رو از خونه بیرون کردم؟مگر من بچه رو از خودم دور کردم؟
    یکی از دلایلی که باعث شد از اشتباه اون خانم بگذرم همین بچه بود، حالا همین خانم از بچه داره به عنوان سلاح علیه من استفاده میکنه تا مثلا زجرم بده.
    خیلی جالبه در داستان من و خانمم، جای زن و مرد عوض شده، داستانهایی که میخونم و ماجراهایی که در دادگاه شاهدم، نشون می ده که معمولا مردها اینجور رفتارهای مسخره رو در پیش میگیرن تا طرفشون رو زجر کش کنند تا از پا بیافته و خانم ها معمولا باید فقط دنبال حقشون بدوند.
    اما فعلا من بدون اینکه از راه های قانونی و غیر قانونی استفاده کنم تا این خانم رو تحت فشار قرار بدم، دارم فقط غر می زنم و منتظرم ببینم چی میشه.
    اون هم به این خاطره که شاید سرش به سنگ بخوره و برگرده پس بهتره همه راه های برگشتش رو نبسته باشم.

  7. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-11-07
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    2,964
    سطح
    33
    Points: 2,964, Level: 33
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,263

    تشکرشده 1,270 در 233 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    الان دو بار با موبایلش تماس گرفتم که با دخترم صحبت کنم قطع کرد.
    یعنی خانمم قطع کرد.
    بهش اس ام اس دادم که مگر قرار نبود روزی تعیین بشه تا این برنامه ها تموم بشه؟جواب داد که "مشخص خواهم کرد"
    من هم گفتم اوکی، منتظرم
    البته قبلا گفته بود خودت یه روزی تعیین کن و من سپردم به خودش
    حالا ببینیم چی میشه.
    فقط امیدوارم زودتر از این دو راهی اعصاب خورد کن بیام بیرون و تکلیف زندگی من و بچه و خودش روشن بشه و ببینیم به کدوم سمت باید بریم.
    تنهایی بدجور داره اذیتم میکنه.

  8. کاربر روبرو از پست مفید arash1348 تشکرکرده است .

    arash1348 (دوشنبه 19 تیر 91)

  9. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آذر 91 [ 13:39]
    تاریخ عضویت
    1391-2-21
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    1,111
    سطح
    18
    Points: 1,111, Level: 18
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    502

    تشکرشده 522 در 149 پست

    Rep Power
    28
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    نقل قول نوشته اصلی توسط arash1348
    بهش اس ام اس دادم که مگر قرار نبود روزی تعیین بشه تا این برنامه ها تموم بشه؟جواب داد که "مشخص خواهم کرد"
    ... تا این برنامه ها تموم بشه ... این جمله پر از اعتراض هست. پر از اتهام هست. نرمی ای درش نیست. صلح طلبی ای درش نیست. "این برنامه ها" یعنی همه آن برنامه هایی که تو داری اجرا میکنی... یعنی من هنوز تو رو مقصر میدونم.

    شما آسیب دیده هستید. بله. اما باید تصمیم بگیرید. یا توان برگشت به زندگی رو دارید یا اونقدر آسیب شما زیاد هست که نمی تونید برگردید. فارغ از اینکه مقصر و بازی گردان ماجرا کیه من فقط میگم این لحن و این طرز صحبت متعلق به کسی نیست که برای حل مشکلش مصمم هست.

    خانمتون ممکنه هزار تا کار اشتباه کرده باشه و شما یکی. ما فعلا شما رو می بینیم و اون یک اشتباه رو. آقا آرش هنوز فکر میکنم که قسمتی از اشتباهات رو که متوجه خودتون هست نمی بینید. لطفا موضع نگیرید نسبت به این حرف و به جاش دربارش فکر کنید. قضاوتی در این حرفم نیست. فقط مشاهده است. من نمی گم شما از روی آگاهی و یا از روی خودخواهی این طور هستید. کاملا ناآگاهانه دارید این وسط نقش یک آدم مظلوم رو پیش خودتون بازی میکنید. همون نقشهایی که بالا هم بهتون گفتم. چون نمی تونید از دریچه چشم خانمتون به مسائل نگاه کنید نهایتا دلیل کارهاش رو نمی فهمید و این باعث میشه که حق رو به خودتون بدید. مشکلاتی مثل اینکه تو کار خونه به خانمم کمک نمیکردم مشکلی نیست که کار رو به اینجا برسونه. اما اگر هر چی خانمتون زحمت می کشید نمی دیدید و قدردان نبودید و این حس رو بهش میدادید که اینها وظیفت هست ممکنه کار رو به اینجا کشونده باشه. اینو فقط مثال زدم ممکنه اصلا این مشکل وجود نداشته باشه.


    خوندن این تاپیک رو بهتون پیشنهاد میکنم. شاید کمک کنه که منظور من رو هم از "حق به جانبی" و "فهمیدن احساسات همسر" بهتر متوجه بشید. ظاهرا خیلی بی ربطه و مشکل خیلی خیلی ساده تر از مسأله ای هست که شما باهاش مواجهید. اما نکتش اینه که این آقا هم نمیتونست از دریچه چشم همسرش به موضوع نگاه کنه اما با راهنمایی دوستان اون دریچه به روش باز شد. وقتی این آقا خانمش رو درک کرد و فهمید که مشکل چیه خانمش از اون موضع به ظاهر سختش پایین آمد.

    آرزوی گشایش برای مشکلتون دارم.

  10. کاربر روبرو از پست مفید JJ1234 تشکرکرده است .

    JJ1234 (دوشنبه 19 تیر 91)

  11. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-11-07
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    2,964
    سطح
    33
    Points: 2,964, Level: 33
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,263

    تشکرشده 1,270 در 233 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    دیروز علی رغم اینکه آخرین بار گفته "نمیشه این جنگ و دشمنی رو تا ابد به خاطر بچه ادامه بدیم" باز هم دو بار تماس من با بچه رو قطع کرده بود.
    نگین ایران گرامی، همین که دارم خود خوری میکنم و دست به اقداماتی نمیزنم که اوضاع رو از این بدتر کنه و رعایت حال دخترم رو میکنم و از خیلی حق و حقوق قانونیم فعلا صرف نظر کردم کافی نیست؟
    مشکل من الان این نیست که چی کار باید بکنم تا این خانم برگرده، مشکل من الان اینه که آیا اصلا به صلاح هست با توجه به کاری که خانمم انجام داد، با توجه به رفتارهای جسورانه ی بعد از اون رفتارش، برگرده؟
    من باز هم می گویم اگر برگرده جلوش رو نمی گیرم، قهر نمی کنم و از موضع بالا و طلبکارانه برخورد نمی کنم، اما میخوام بدونم آیا این زن زندگی خواهد بود؟
    هنوز به من ثابت نشده که آیا ارتباطی با اون شخص داره یا نه؛ بنابراین هنوز تصمیم نگرفتم که میتونم باهاش زندگی کنم یا خیر، روزی که من جریان ایمیل ها رو فهمیدم و اجازه داد موبایلش رو کنترل کنم از نظر من قضیه تموم شده بود و بخشیدمش، اما وقتی رفت، من دیگه نمیدونم چه اتفاقاتی افتاده، صرفه نظر از اینکه چه بلاهایی در مسیر دادگاه سر من اورد، اگر واقعا ارتباطی نباشه من با برگشتش مشکلی ندارم اما اگر متوجه بشم به محض اینکه از این خونه رفته مجددا ارتباط برقرار کرده و حتی اگر هم 6 ماه پیش یا 10 ماه پیش این ارتباط قطع شده باشه، امکان نداره اجازه بدم برگرده و پرونده ارتباط نامشروع رو مجددا پیگیری می کنم و با تایید عدم صلاحیتش به عنوان مادر، بچه رو ازش میگیرم.
    فعلا خویشتنداری کردم تا راهی رو که اون خانم رفته، نرفته باشم، تا بشه دوستانه مسائل رو حل کرد،


    دو روز بعد از این که خونه رو ترک کرد رفتم پیش یک مشاور که روانپزشک هم بودند، هنوز کارهای ما به دادگاه نیافتاده بود، کل ماجرا رو گفتم، از اول آشناییمون تا آخرین روز که رفتش، حتی متن بعضی ایمیل ها رو براش گفتم، گفت که خانم شما آسیب دیده، شخصیتش و غرورش آسیب دیده، اما باید بیاد تا با اون هم صحبت کنم، وقتی بلند شدم که بیام بیرون، موقع خداحافظی دکتر گفت، به عنوان یه مرد بهت میگم، دیگه ولش کن بره.
    آب سردی رو ریخت روم من در اون زمان اصلا به جدایی فکر نمی کردم، گفتم اینا فقط ایمیل بوده همدیگرو که ندیدن، گفت خب آره چون فقط ایمیل بوده میشه گذشت کرد.
    مشکل من اینه، باید ولش کنم یا باید گذشت کنم و برم سراغش، من هنوز در این مرحله موندم.
    علاقه من به زندگی و یاد و خاطراتی که با همسرم داشتم میگه برو سراغش، اما منطق من و اون تعصبات و افکاری که وجود داره میگه این دیگه زن زندگی نیست، ولش کن بره.

  12. 2 کاربر از پست مفید arash1348 تشکرکرده اند .

    arash1348 (سه شنبه 20 تیر 91)

  13. #28
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    نقل قول نوشته اصلی توسط arash1348
    من اسمش رو می ذارم یک اشتباه، یک ماجرا جویی احمقانه یا شاید هم فقط راهی برای فرار از دنیای سیاهی که برای خودش ساخته بود ... یا شاید هم واقعا خوشی زده بود زیر دلش!خدا داند.
    12 سال با هم زندگی کردیم؛ تو فامیل، همسایه ها و دوست و آشنا نمونه یک زوج آروم و مودب و موفق بودیم.
    البته مشکلات خودمون رو داشتیم، کمک های مالی خانواده من اونو ناراحت می کرد اما من برای اینکه زندگی آبرومندانه ایی داشته باشم و زن و فرزندم هم در رفاه باشند چاره ایی جز قبول این کمک ها و محبتاشون نداشتم، اما همسر من اینو می ذاشت به حساب اینکه اونا می خوان تو رو مدیون خودشون کنن! این موضوع برای من عجیب بود، در هر حال هر فرزندی مدیون والدینش هست.چه کمک بکنن چه کمک نکنن.
    خانم من خانه دار بود و در زندگی چیزی کم نداشت، حتی این اواخر در کلاس های متعدد از قبیل سفره آرایی و نقاشی و کامپیوتر ثبت نام کرده بود، با اینکه مدرسهِ ی تنها دخترم تا خونه، پیاده تنها 10 دقیقه راه بود براش سرویس گرفته بودم تا خانمم زحمت رفت و آمد روزانه رو نداشته باشه، هر جا می خواست بره به خصوص خونه مادرش ازش می خواستم حتما آژانس بگیره، دوره های مهمونی زنانه ی خودش رو داشت و حتی گاهی من تا 10، 11 شب بیرون می موندم تا مزاحم اون و دوستاش نشم، از نظر محبت کلامی چیزی کم نذاشتم، و همیشه جلو خودش میگفتم که خدایا از اینکه یک زن خوب و قشنگ و خوش تیپ و یک دختر ناز و باهوش بهم دادی شکرت، انصافا از نظر خانه داری و کدبانویی چیزی کم نداشت.
    ممکن بود دعوامون بشه و قهر کنیم اما برای آشتی در اکثر موارد من پیش قدم میشدم چون تحمل قهر کردن رو نداشتم.
    من خیلی کم عصبانی می شدم اما خب وقتی عصبانی می شدم واقعا بهم می ریختم اما در طول این 12 سال شاید فقط 2 3 بار شده که از شدت عصبانیت هولش دادم روی تخت، اما اون الان همه جا می گه که وقتی از سرکار می اومدم خونه سیاه و کبودش می کردم!
    آدم لارجی بودم و هیچ وقت مانعی برای خریداش نبودم و شاید خودش مراعات می کرد، برای تولدش یا روز زن یا عید نمی تونستم براش هدیه های آنچنانی بخرم و بهش می گفتم که بخدا اگه پول داشتم حقت بود سرتا پاتو طلا بگیرم، اینو نه یک بار که چندین بار بهش گفتم.
    بگذریم که خودش هم زمینی داشت و فروخت و پولش رو وارد زندگیمون کرد که خیلی از چاله های زندگی رو با اون پر کردیم و من هم پذیرفتم که باید اون پولو بهش پس بدم( و ای کاش نمی فروخت یا من به عنوان یک مرد مانع می شدم که اون پول که انصافا حق خودش بود وارد زندگی ما بشه، چون از اون موقع رفتارش تغییر کرد و سردتر شد)
    اما زندگی ما وقتی طوفانی شد که من فهمیدم از طریق ایمیل و اس ام اس و تلفن با خواستگار اولش در ارتباطه، البته من یک هفته بعد از شروع این ارتباط ، موضوع رو متوجه شدم، بگذریم که دنیا روی سرم آوار شد و بتی که از همسرم برای خودم ساخته بودم و اونو به خاطر خانمیش و نجابتش و تلاشش در قشنگتر شدن زندگی می پرستیدم، شکست، با اینحال بخشیدمش و نخواستم این 12 سال زندگی رو به همین راحتی خراب شه.
    اما ازش خواستم که روی این زخم مرهم بذاره و هر طور که فکر میکنه منو آروم کنه و اعتماد منو دوباره جلب کنه، اما نتونست و خودش رو کاملا از من منزوی کرد و بعد از یکماه بعد از اون ماجرا، وسایلش رو بعد از یک دعوای شدید که به خاطر همین موضوع پیش اومد، جمع کرد و رفت و مهریه و نفقه و اجرت المثل و همه ی حق و حقوقش هم از دادگاه درخواست کرد که فعلا مهریه رو دارم پرداخت میکنم و بقیه موارد هم به احکام قطعی رسیده.این خانم فعلا در یک خونه جدا با دخترم زندگی میکنه و من شاید هر دو سه ماه برای یکی دو ساعت دخترم رو میبینم و حتی خیلی وقتا نمیذاره که به تلفن ها و اس ام اس های من جواب بده.
    موضوع برای من هم عجیبه، به دادگاه هم گفتم که اگر من این کار رو می کردم اون چه راهی میخواست بره؟اون همین مسیر رو باز می رفت.
    با این حال من ازش چند بار خواستم به خاطر بچه برگرده که متاسفانه قبول نمی کنه.
    جالبه که به من میگه من به تو اعتماد ندارم!
    با اینحال با توجه به اینکه دادگاه حکم الزام به تمکین به ایشون داده و ایشون تبعیت نمی کنه،من می تونم اذن ازدواج بگیرم اما این کار رو نکردم تا من هم مثل اون خانم همه پل ها رو خراب نکرده باشم.
    بابت ارتباطی هم که داشته شکایت کردم اما فعلا درخواست ترک تعقیب دادم تا شاید متوجه بشه که من واقعا دنبال تلافی و انتقام جویی نیستم.
    با اینحال نمی دونم چه کار کنم، آیا طلاقش بدم؟صبر کنم؟اگر طلاقش بدم موضوع بچه هست من واقعا نمی خوام که بچم فرزند طلاق باشه، با توجه به اینکه ما واقعا تو زندگی مشکل حادی نداشتیم، قاضی دادگاه و وکلای من هم موکدا می گن که شما فقط دارید با هم لج بازی میکنید و گرنه با هم مشکلی ندارید، واقعا موندم که چه باید کرد؟
    سلام آرش عزیز
    اول عرض کنم که بهتر این بود که تمام ارسالهای این تاپیک را می خوندم ، اما متاسفانه بخاطر کمی وقت این امکان میسر نشد و فقط به اصل مشکل اشاره هائی خواهم داشت.

    سوال : چرا این عکس العمل خانمتان را "یک اشتباه، یک ماجرا جویی احمقانه ،فرار از دنیای سیاهی که برای خودش ساخته بود " ، و بخشش از شما مطرح می کنید، از نوشته تون این برمیاد که همسرتان را مقصر می دانید ،سهمی از این موضوع را بپذیرید تا در ادامه سریعتر بتوانید نتیجه بگیرید.
    نکته : خانمها نیاز دارند که به شوهرشان تکیه کنند ، تکیه گاه باید تکیه گاه محکمی باشد، در همه مسائل .
    مساله زندگی شما عدم استقلال مالی و کمی اقتدار شما بوده که همسرتان را به این بی اعتمادی نسبت به شما رسانده.
    الرجال قوامون علی النساء یعنی اینکه قوام (ستون) زندگی مرده ، باید محکم و مقتدر باشه تا بشه بهش تکیه کرد.

    نکته دیگه اینه که باید مراقب نهال زندگیمون باشیم ، این نهال رسیدگی می خواد ، به صرف اینکه همه چیز از نظر من خوبه ، نمیشه بسنده کرد باید به الارمها توجه کرد ، باید از دید سایر اعضای خانواده نگاه کرد. شاید مشکل همسر و فرزند مشکل جدی باشد.

    این حرف ایشون رو بشنو " میگه من به تو اعتماد ندارم!"

    تا نشان ندهی کارها و رفتارهائی رو که بشه به شما اعتماد کرد ، نتیجه نمی گیری.
    کاری کن که همسرتون به شما تکیه کنه ، اعتماد یعنی این (نه اینکه خدای نکرده شما در زندگی صادق نیستی ، یا خیانتکاری و...)


    واقعیات رو بپذیر و ازدید همسرتون هم نگاه کن ، مساله معلوم خواهد شد و حل.
    "با توجه به اینکه ما واقعا تو زندگی مشکل حادی نداشتیم،" این نظر شماست و یقینا نظر همسرتون غیر از این است.

    کوتاه سخن اینکه ، صبر کن (طلاق رو دنبال نکنید) و در این مدت (2-3 ماه ) سعی کن با کمک همسرتون ، مشکلات زندگیتون رو خوب شناسائی کنی و بعد با مشورت و راهنمائی افراد خبره در صدد حل اونها بربیائید.


  14. 4 کاربر از پست مفید baby تشکرکرده اند .

    baby (سه شنبه 20 تیر 91)

  15. #29
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-11-07
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    2,964
    سطح
    33
    Points: 2,964, Level: 33
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,263

    تشکرشده 1,270 در 233 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    ممنون از توضیحاتتون، از اونجایی که طولانی می نویسم احتمالا تمام نوشته یا نوشته های من خونده نمیشه.
    باز هم ممنون که وقت گذاشتید.

  16. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 14 تیر 92 [ 15:54]
    تاریخ عضویت
    1390-3-21
    نوشته ها
    124
    امتیاز
    1,577
    سطح
    22
    Points: 1,577, Level: 22
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    478

    تشکرشده 487 در 116 پست

    Rep Power
    25
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    [align=justify]سلام آرش عزیز، امیدوارم حالتون خوب باشه و روز شاد و زیبایی رو بگذرونید.

    اینطور که پیداست در قبال زندگیتون، عشقتون و فرزندتون عمیقا احساس مسئولیت می کنید، قدرشون رو می دونید و به این راحتی ها نمی خواید از دستشون بدید. من نمی خوام به کسی که دو سال این شرایط رو تحمل کرده و تسلیم نشده، راهکار ارائه بدم، اما می خوام ببینم طی این مدت حواستون به آرش هم بوده؟ به اندازه کافی بهش محبت کردید؟

    تحمل بی مهری از سمت کسی که در عمق لحظات 12 سال زندگی، قلبت در کنارش احساس امنیت کرده، دردناکه. و دردناک تر از اون اینکه شخصی که آرزو می کنی بیاد و دل شکستت رو آروم کنه، دو سال در بلاتکلیفی نگهت داره.

    وضعیتی که شما درش هستید، می تونه روح هر انسانی رو فرسوده کنه. شما برای این موضوع فکری کردید؟ برنامه ای برای تقویت روحیه تون دارید که روانتون از انرژی لازم برای گذر از این دوره برخوردار بشه؟

    گاهی روزگار به شکل های مختلف غم و غصه به انسان تزریق می کنه، در اینجور مواقع ما در مقابل خودمون مسئولیتی داریم و اون اینکه حداقل خودمون بصورت آگاهانه شادی تزریق کنیم. شما هم با من موافقید؟[/align]

  17. 2 کاربر از پست مفید آزرمیدخت تشکرکرده اند .

    آزرمیدخت (سه شنبه 20 تیر 91)


 
صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.