با سلام
لطفا من رو راهنمایی کنید که چه رفتاری را در مقابل مادر و همسرم باید در پیش بگیرم .
من بر خلاف نظر خانواده ام با با دختری ازدواج کردم(مادرم دختر خاله ام رو برام در نظر داشت و علت مخالفتشون همین بود) که از هم دانشگاهی هایم بود و از ازدواج با او بسیار خرسند بودم .
چون همسرم زنی وفادار ،با اخلاق و زیباست و با هم تفاهم داریم .
ولی مادرم از ابتدا ساز مخالف زد و دلیلی که مطرح می کرد برای مخالفت با این دختر ،این بود که اختلاف قدی ما زیاد است و من 30 سانت از همسرم بلندترم و از قدش ایراد می گرفت و چندبار هم در حضور من غیر مستقیم این را عنوان کرده است.
الان کمتر از یک سال از ازدواج ما میگذره و من و همسرم مشکلی با هم نداریم ولی هر زمان که به منزل مادرم می ریم بعد از آن دچار مشکل می شیم .
مادرم به طرق مختلف زخم زبان به همسرم می زند واین کار را همیشه نمی کند و خیلی وقت ها محبت میکند ولی به دلیل چند باری که زخم زبان زده همسرم به او بدبین است و حتی محبت های اورا نمی پذیرد.دختر منطقی و با فهم و کمالی هست ولی در مقابل مادرم گارد گرفته.
یک مثال می زنم لطفا بگید من در این شرایط چه باید کنم؟
اخرین باری که به منزل مادرم رفتیم 22 بهمن بود.سر میز شام مادرم گفت دوغ یاد رفت
و همسرم گفت مادر شما بشینید من می ارم
مادر با خنده گفت دوغ کیسه ای است و باید در پارچ بریزم و پارچ در کابینت بالاست و قد تو نمی رسد.
خودم باید بیارم.
همسرم همان جا ناراحت شد و من از حالت صورتش فهمیدم .
و وقتی به خانه اومدیم به من گفت مادر تو مخصوصا اون حرف رو زد که من رو تو جمع ضایع کنه و من دیگه هرگز به خانه شما نمی ام.
من هم سعی کردم بگم مادر منظوری نداشت که از من هم ناراحت شد و واکنشی نشون داد که تا حال ندیده بودم و مانند افراد عصبی و دیوانه داد کشید و هرچه گفتم همسایه ها می شنوند آرام نشد و بعد هم سوییچ رو برداشت و رفت بیرون از خانه.بعد از یک ساعت برگشت ولی جواب سلام منم نداد. . دو روز قهره .فقط گفت در صورتی آشتی میکنم که قسم بخوری من رو دیگه به خونه مادرت نمی بری و هر وقت خود خواستی برو.
من نمی تونم این رو قبول کنم ،چون نمی خوام رابطه به هم بخورد و می خوام رابطه مادر و همسرم خوب باشد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)