به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 28 , از مجموع 28
  1. #21
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: سخنی با مدیر و هم تالاران

    سلام به
    کیوان ، نقاب ، BABY



    کیوان ، برادر خوبم


    اولین پستی که در تاپیکم برایم زدی خیلی به من روحیه داد ...


    بی مقدمه :::

    اول از هر چیز ؛فکر طلاق را کنار بگذارید و احساس کنید این کلمه برای شما آشنا نیست در حقیقت هم همینطور است,

    خیلی خیلی زیاد آرومم کرد ممنونم ازت
    و چقدر زیبا تمرکز ذهن مرا از آشفتگی و طلاق و نگرانی به سوی امیدواری سوق دادی

    هنگامی که مشغول خواندن نوشته های شما و دوستان بودم؛ یک چیز بیشتر از همه توجه من را به خود جلب کرد؛ و آن امضاء شما بود؛
    به آنهایی که پاییز را دوست ندارند بگو پاییز همان بهاری است که عاشق شده است,
    با وجود اینکه بارها این جمله را خوانده بودم اما این دفعه با گذشته فرق داشت؛ سرشار از \امید\ بود برای من

    کیوان گرامی ، می دانم که خود دغدغه هایی زیادی داری
    جوانی هستی در ابتدای راه ...اما 8 ماه پیش همچون برادری به مانند کوهی محکم حرفهایت آرامم کرد
    بارها و بارها پستت را مرور کردم
    هربار که می خونمدم به نکته ی دیگری پی می بردم
    پستت سرشار از امید بود
    و در اون بحران به امیدواری چقدر محتاج بودم


    شوهر شما دیگر مثل سابق نیست,اما آیا این دلیل بر آن میشود که همسر و فرزندش را از یاد برده باشد,بیاید با دید دیگری به این قضیه نگاه کنیم :شاید او از راهی که رفته و باعث ناراحتی شما شده ,شرمنده باشد؛ شاید پیش خود اینگونه فکر کند که اگر من را نبینند بهتر است,
    من رشته محبت تو پاره مي كنم ,؛,؛ شايد گره خورد به تو نزديكتر شوم؛

    و اکنون برادر خوبم
    برایت از اون پاک لایتناهی بهترین ها را خواستارم
    موفق و پیروز باشی
    امیدوارم که خبر موفقیت ها و سربلندی ات را در این تالار بشنوم تا خدا را بازهم شکر گویم





    نقاب

    راهگشای همراه
    در این 8ماه همیشه در کنارم بودی
    در اوج ناامیدی ام
    در هنگام فرا گرفتن تصمیم گیری
    در لحظه لحظه هایی که مشکلات به سویم سرازیر می شد
    چقدر خوب راهنمایی ام کردی
    تمام مطالبی که به من می گفتی پر بود از مشاوره و درس زندگی
    می دانی که زندگی برای یک زن تنها چقدر در این جامعه سخت هست
    و من هر بار که زیر این فشار در حال شکستن بودم
    به فریادم می رسیدی و امید را در من زنده می کردی
    یادت هست در مورد خراب شدن ماشینم .. در مورد سفره نذری که داشتم...
    چقدر زیبا برایم مسائل را باز می کردی
    دیدم را نسبت به دنیا عوض می کردی
    نقاب هیچگاه چیزهایی را که ازت آموختم را فراموش نمی کنم
    تو دیدی متفاوت به من دادی
    کمکم کردی که با چشم دیگری به دنیا بنگرم
    قشنگ ترین سخنی که به من گفتی این بود که
    من مسئول رفتارهای دیگران نیستم
    و اگر کسی رفتاری نادرست انجام می دهد
    خودش باعثش هست نه من
    و در اون 8 ماه که مرد زندگی ام در کنارم من نبود
    و زیر فشار بودم
    هر بار که رفتاری نادرست می دیدم
    به یاد حرفت می افتادم و با خودم زمزمه می کردم
    که من به خودم مطمئن هستم این دیگری است که به خودش مطمئن نیست
    و بعدش چقدر آرام می شدم
    و بدون عکس العمل نادرست و شتابزده
    دوباره به رفتار عادی ام باز می گشتم
    نقاب مهربان
    شما دید متفاوتی در این 8 ماه داشتی
    دوستانی مرا به ادامه این زندگی در کنار علی امیدوار می کردند
    و تو مرا به سوی جدایی
    و چقدر این تعارض برای من لازم بود
    چرا که وقتی به صحبت های تو می اندیشیدم

    بالهای صداقت گرامی یک توصیه از من برادر کوچکتان>>> انقدر خود را تقویت نمایید که هیچ گاه نه از بعد عاطفی و ..... به دیگران وابسته نشوید...حتی به همسر

    وجود خودم را می یافتم
    به خودم
    به بالهای صداقت فکر می کردم
    به اینکه بالهای صداقت کی هست و به کجا می خواهد برسد
    می دانی وقتی کسی بهت امید می دهد ولی این امید به سرانجام نمی رسد خیلی داغون می شوی
    و تو هنگامی که من از امید دادن دوستان نسبت به ادامه این زندگی خسته می شدم
    مرا به طلاق سوق می دادی
    اگر چه طلاق خواست قلبی ام نبود ولی وقتی کسی مرا به آن سو سوق می داد مقاومت می کردم و بیشتر سعی می کردم که برای ادامه این زندگی تلاش کنم و صبر به خرج دهم

    و جمله ای که برایم گفتی " علی برای ازدواج مجدد متحمل هزینه های زیادی می شود"
    بسیار آرامم کرد
    نقابی که من در این 8ناه شناختم
    گرچه دیدگاهش با من متفاوت بود ولی مشاوری دلسوز بود و متعهد نسبت به مراجه کننده


    سلام بالهای صداقت عزیز....درود بر شما.

    می خواهم بگویم تمام این مدت و راهنمایی ما و دوستان تنها بخاطر همین لحظه ای بود که من با شما سخن می گویم.
    حال می گوید کدام لحظه؟؟؟

    این لحظه که من با خواندن جملات و نوشته های شما احساس غرور می کنم و می بینم چطور بالهای صداقت بالهایش را گشوده و به پیش می رود... دیگر این بالهای صداقت آن بالهای صداقت عجول...احساساتی..گاهی مغرور....چند ماه قبل نیست. این از نحوی نوشته ها و رفتارتان قابل مشاهده است.

    بالهای صداقت عزیز حال که این توان خوب را در خود ایجاد کرده ای...یعنی """وابستگی"" را از خود دور کرده ای.... می توان دو حالت پیشبینی کرد:::

    1>شما دیگر به همسرتان وابسته نیستید و بدون او هم می توانید در آرامش به سر برید .بنابراین یا باید جدا شوید تا ازدواج مجدد نماید و یا همین گونه ادامه دهید

    2>شما بدلیل عدم وابستگی حتی بدون وجود همسر دیگر(ازدواج مجدد) می توانید به زندگی پر آرامش خود ادامه بدهید.زیرا خود را سرگرم تدریس...کلاس ها وغیره.. می کنید
    اما در بین دخترتان قطعا نیاز به یک پدر دارد.جال چه همسر قبلی شما و چه فرد دیگر

    ..........................
    بنابراین از این دو حالت چنین نتیجه حاصل میشود.

    نتیجه>> دیگر نباید اصرار بیش از حدی برای جدایی(طلاق) زودهنگام داشته باشید.. اما متقابلا باید "غیرت"" همسر خود را تحریک کنید. که البته با همین کار(گرفتن مهریه و اقدام جدی به طلاق) غیرت ایشان تحریک شده .... پس بالهای صداقت عزیز شما در مورد موضوع طلاق و گرفتن مهریه """جدی""" باشید اما هرگز اصرار به طلاق زودهنگام نفرماید به نوعی ماجرا را کش دهید.

    این کار(کش دادن طلاق) دو فایده دارد::

    1>اگر به گفته ی خودتان و اعضای دیگر که می گویند فرصتی به همسرتان بدهید ..... ایشان بنا بر تحریک غیرت دوباره پا پیش نهاد و ابراز علاقه و ایجاد رابطه کرد شما باید با او و خودتان به نزد یک مشاور خانواده بروید و تحت نظر او رابطه را ادامه دهید....

    2>در غیرت این صورت ..... اگر همسرتان در این مدت(کش دادن طلاق) تمایل یا تلاشی برای برقراری رابطه نکرد... بهترین گزینه و آخرین آن ""طلاق"" است آنهم با گرفتن مهریه
    و اگر قبول کنی می خواهم آنچه را آموختم بگویم
    نقاب گرامی
    باز هم در کمک کردن و مشاوره دادن به دیگرانی چون من بکوش
    هیچگاه از هدف والا " کمک کردن به دیگران" دور نشو
    اعتقادت مهم هستند ... اعتقادتت را با مشاوره هایت آمیخته نکن ... خیلی سریع نسخه طلاق را برای زندگی ها تجویز نکن ...
    چرا که ممکن هست مراجعی بدون اینکه خودش سنگین و سبک کند ...بدون فکر و سنجیدن
    اقدام کند و بعدش پشیمون بشه
    زندگی زناشویی پیمانی مقدس هست
    رشته ای است که به آسونی نباید پاره بشه
    می دانم که تو نیز معتقدی و قرآن را خوانده ای
    منفورترین حلال ها نزد خدا "طلاق" هست
    و ما بندگان خدا می بایست نهایت تلاشمون رو داشته باشیم تا این پیمان مقدس از بین نرود
    ...حتی وقتی یکی از طرفین تعهداتش زا زیرپا گذاشت ...طرف دیگر می تواند او را به یاد تعهداتش بیندازد و او را متنبه کند ..
    همه ما انسانها می دانیم اگر از حدود خدا خارج شویم جهنم در انتظارمان هست اما خدای بزرگ با اولین خطایی که از ما سر میزنه ما را از این دنیا به جهنم نمی برد بلکه به ما فرصت میده
    بارها و بارها به ما فرصت میده تا راه درست را پیدا کنیم ...حتی گاهی اوقات سختی هایی نیز بهمون میده که ما را به یاد تعهداتمون بندازه تا اصلاح بشویم و این دقیقا یعنی زندگی

    زن و شوهری که زندگی را شروع کرده اند .. هنگامی که به مشکلی بر می خورند و وقتی به سمت مشاوره و کمک گرفتن از دیگران می آیند (حتی اگر یکیشون بیاد) شک نکن که خواست قلبیشون حل مشکل و ادامه زندگی است ... چرا که اگر زندگی برای هردونفرشون تموم شده باشه قاطعانه اقدام می کنند
    حتی وقتی یکی از طرفین تمایل به ادامه زندگی داشته باشه ( مثل من) 50درصد قضیه حل هست و کافی است 50درصد طرف مقابل را که صفر شده است را به یک رسوند تا با 51 درصد زندگی بازهم ادامه یابد
    دو نفری که با هم ازدواج می کنند بدون شک علاقه ای بینشون وجود داشته و به وجود هم میاد

    وقتی قفلی عوض میشه ...کلید اون قفل نیز به ناچار باید عوض بشه

  2. 13 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    khadijeh (دوشنبه 20 شهریور 96), بالهای صداقت (چهارشنبه 16 تیر 89)

  3. #22
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 00 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    محل سکونت
    سنندج
    نوشته ها
    2,798
    امتیاز
    71,961
    سطح
    100
    Points: 71,961, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran50000 Experience PointsSocialTagger First Class
    تشکرها
    9,001

    تشکرشده 10,163 در 2,191 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سخنی با مدیر و هم تالاران

    سلام،
    بالهاي صداقت ؛ داري سورپرايز ميكني؟
    ببينم اين آقا خوشتيپ منم؟
    بميرم براي خودم،

    ممنون؛ خواهر عزيز، پاينده باشي

  4. 8 کاربر از پست مفید keyvan تشکرکرده اند .

    keyvan (جمعه 20 مرداد 91)

  5. #23
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: سخنی با مدیر و هم تالاران

    نقل قول نوشته اصلی توسط yasa
    سلام خانم بالهاي صداقت

    راستش من قبلا برخي تاپيكهايي كه شما باز كرده بودين و در موردش از خودتون و همسرتون نوشته بودين رو خوندم.
    جدا شخصيت شما رو تحسين ميكنم خيلي خيلي بهتون غبطه ميخورم چقدر شما خوبين
    ولي من هر چي گشتم نفهميدم شما بالاخره كي و در چه زماني تصميم به ادامه ي زندگي گرفتيد؟ همسرتون برگشت؟ چه زماني و چه كار كردين كه برگشت؟
    البته اگر دوست دارين و اين مطالب رو قبلا در تاپيكي آوردين لينك بدين تا بخونم و استفاده كنم ولي اگر ننوشتيدشون نميخواد!

    .....اگر ميخواستم جاي شما باشم فكر نكنم ميتونستم اينقدر محكم باشم و ميشكستم

    خداحافظ

    نقل قول نوشته اصلی توسط m.mouod


    خواهر جان حالا میشه یه زحمتی بهت بدم ؟

    میدونم که قبول میکنی چون میشناسمت



    برامون بگو چی شد که به اینجا رسیدی؟

    تجربیات رو برای من و امثال من بگو عزیزم ؛ مثبت و منفی همه رو بگو که تشنه شنیدنیم

    بگو چطور توکل کردی ؟ چطور تونستی بگذری تا به دست بیاری ؟

    هرچه میخواهد دل تنگت بگو عزیز خواهر



    منتظریم........

    نقل قول نوشته اصلی توسط پاييز خزان2

    بالهاي صداقت عزيز

    راستي ازتون يه خواهشي داشتم شما مثل تسوكه باتجربه تشريف دارين اما نتيجه تاپيكهاتون را هيچ وقت نميگين كه چي شد
    مثلا همون تاپيكتون كه شوهرتون با دوستش زياد رفت و امد ميكرد را برامون ننوشتين فقط تو اخرين ارسالتون نوشتين ميتونين تاپيكم را ببندبد حالا فهميدم چه راهكاري را پيش بگيرم
    من خيلي دوس داشتم ببينم چيكار كردين

    اما شما هيچ وقت برامون نمينويسين چي شد
    متشكر ميشم اگه به ما هم خبر بدين
    دوستتون دارم
    نقل قول نوشته اصلی توسط مینا چ
    بالهای صداقت عزیز
    لینکی رو که گذاشته بودی کامل خوندم
    میشه بگین بقیشو کجا میشه دید؟








    سلامی دوباره
    شاید الان نتونم خوب بیان کنم چون شور و هیجانم خیلی تعدیل شده
    کم و بیش قصه زندگی من رو خوندید و تاپیکم رفت جزء به نتیجه رسیده ها ولی چه شد که اینچنین شد مثل اینکه در هاله ای از ابهام هست
    دوست دارم چی شد که اینجوری شد رو شما بگید
    می دونید چرا ؟
    چون وقتی خودتون تلاش کنید و سعی کنید چیزی رو بدست بیاورید هم ارزشمند میشه و هم براتون نهادینه میشه
    ==این رمز اول موفقیت بالهای صداقت هست==

    ورود من به تالار همزمان بود با به نتیجه رسیدن تاپیک چکامه عزیز
    از اراده و صبرش خیلی خوشم اومد
    چون من هم زندگی ام رو دوست داشتم و هم شوهرم رو و از طرفی به خاطر ندانم کاری های خودم و شوهرم زندگیمون داشت از هم می پاشید

    توی تاپیکم دوستان با تکیه بر نقاط قوتم خیلی همراهی کردند
    میشه گفت خیلی در استارت آرامشم اثر گذار بود
    شاید باورتون نشه من تک تک جملات دوستان رو توی تاپیکم به یاد دارم
    همه بهم قوت قلب دادند تا من خودم رو پیدا کنم
    نقاب
    انی
    فیلوسارا
    کیوان
    ارش
    باران
    مدیر
    فرشته
    و خیلی های دیگه که اون موقع نمی شناختمشون
    این جمله از نقاب که گفت : بالهای صداقت گرامی اصلا جای "نگرانی" نیست..شما اولین و آخرین نفری نیستید که دچار چنین مشکلی می شوید

    و این جمله از کیوان :اول از هر چیز ؛فکر طلاق را کنار بگذارید و احساس کنید این کلمه برای شما آشنا نیست در حقیقت هم همینطور است

    خیلی خیلی آرومم کرد
    چون اون موقع احساس می کردم که به آخر خط رسیدم و دیگه هیچ راهی برای اصلاح نیست


    >>>دوستان جملات بالا اکثرا با کلمات متفاوت دیگری ولی با همین مضمون در تاپیک های مشکل دار گفته میشه کسی موفق میشه که عمقی راهنمایی ها رو بخونه و درک کنه و سپس به کارشون بگیره

    ==این رمز دوم موفقیت بالهای صداقت هست==

    و پست تخصصی مدیر که واقعا خیلی کمک کرد و باعث شد
    تمرکزم رو از شوهرم و اتفاقات پیش اومده بگیرم و به سمت خودم سوق دهم


    پس از اون یک روال احساسی و عاطفی را پشت سر گذاشتم (تاپیک اگر بال داشتم ... نمونه بارزی از این دوران هست) که درون تاپیک نیز دوستان همراهی کردند و راهنمایی هایی در خصوص کنترل احساس دادند
    دوستانی که احتمالا تاپیک ها رو می خونید سرسری از اونها نگذرید لابه لای سخنان تک تک بچه ها کلی نکته نهفته هست
    ==این رمز سوم موفقیت بالهای صداقت هست==


    با فکر نکردن به طلاق و صبری که در پیش گرفته بودم (بالهای صداقت خیلی کم طاقت و عجول بود می تونم بگم تحمل و صبرکردنم از 100 تازه شده بود 5 تا) شرایطی پیش اومد که با شوهرم مذاکره کنم
    که با راهنمایی های تالار جلو رفتم تاپیک هم اکنون نیازمند یاریتان هستم
    همچنان احساس محور و کم طاقت بودم ولی روز به روز که می گذشت با خوندن مقالها و نکات عبرت آموز که همگی در همون تاپیک نت برداری شده هست روند رو به تغییر و رشد رو در پیش گرفتم

    توی اون تاپیک 2 تا نکته بسیار کمک حالم بود
    اینکه "یک مرد وقتی بخواهد زنش را طلاق دهد حتی اگه از آسمان تیر ببارد و حتی شده پیراهن تنش را هم می فروشد و به زندان هم میرود تا این کار را انجام می دهد" === برای شخص من نوید امیدوار کننده ای بود=== چون همسرم هیچ اقدامی نمی کرد نه جنگ نه صلح

    اطرافیانم دوستانم خانواده ام همسایه ها ... هرکس برداشت خودش رو می گفت و به نحوی قصد داشتند کمک کنند و نکته مهم دوم
    اینکه "یک زن و یک شوهر خودشون باید مشکلاتشون رو حل کنند و نباید بگذارند اطلاعات خصوصی زندگیشون در جایی درز کنه "

    در تاپیک "هم اکنون نیازمند یاریتان هستم " من در انتها تصمیم به طلاق گرفتم هرچند که از نظر روانشناسان واکنش وارونه بود
    تبادل نظرهایی که توی اون تاپیک داشتم
    با توجه به مقاله هایی که در همین تالار موچود بود و می خوندم
    و آگاه شدن به ضعف هایم که مهمترینشون وابستگی شدید به همسرم بود با کمک ani کارشناس افتخاری تالار تصمیم طلاقم ، به طلاق از وابستگی شدید به همسرم تبدیل شد
    و اون موقع بود که طعم آزادی و استقلال را چشیدم

    بارها و بارها توی تالار عنوان شده و کلی مقاله هم در این مورد در تالار هست " نباید خوشحالی و ناراحتی ما به شخص دیگری وابسته باشد"
    یعنی زن و شوهرهایی که خودشون رو به هم گره میزنند ... اگر شوهر خوشحال و خندان باشد زن حالش خوب است اگر شوهر ناراحت و عصبانی باشد زن حاش بد است و برعکس .
    بنابراین سعی کردم خودم رو بشناسم و در راه خودسازی خودم تلاش کنم طوری که به هیچ چیز و هیچکس جز خدا وابسته نباشم
    ==این رمز چهارم موفقیت بالهای صداقت هست==

    این روال از اسفند پارسال شروع شد و همچنان ادامه دارد
    تصمیم گرفته بودم روی خودم کار کنم و مهارتها و آگاهی های خودم را بالا ببرم و نه تنها در حرف بلکه واقعا در شرایطی که قرار می گیرم طبق اونها نیز عمل کنم حال چه با علی زندگی کنم و چه ازش جدا بشوم
    اگر بالهای صداقت هیچ تغییری نمیکرد و همون دختری بود که بود پس همون زندگی اش همون بود که بود حالا می خواد با هرکس دیگه ای ازدواج و یا زندگی کنه فرقی نمی کرد
    وقتی بر نقاط ضعفم آگاه شدم
    و درصدد رفع اونها براومدم
    کم کم شخصیتم و رفتارم تغییر کرد
    جوری که دیگران هم بهم می گفتند خیلی عوض شدی ... خیلی بزرگ شدی... خیلی بالغ شدی
    دیگران ... خانواده ،دوستان،فامیل، همسایه و .... کمتر اظهار نظر می کردند و من نیز از اظهار نظرشون ناراحت نمی شدم
    راه خودم رو پیدا کرده بودم و عنان زندگی ام در دستان خودم بود
    دختر سی ساله ای که تا دیروز پدر و مادر نگران حالش بودند و همگی می خواستند پا پیش بگذارند تا قضیه یا اینطرفی بشه یا اون طرفی خودش زندگی اش رو در دست گرفت و نگذاشت زندگی اش به بیراهه رود
    ==این رمز پنجم موفقیت بالهای صداقت هست==

    یادمه خرداد ماه بود
    خیلی تغییر کرده بودم (قفل عوض شده بود)
    این تاپیک حاصل اون همه تغییر بالهای صداقت هست
    شب ولادت حضرت زهرا -روز زن- بود
    خیلی اون روز و فردا انتظار کشیدم که همسرم قدمی برای آشتی برداره اما...
    سر سجاده نماز بودم
    به توصیه فرشته یکی از مدیران تالار و شاد همیارعزیز از همه چیز داشتم می گذشتم
    این تاپیک رو زدم و یکایک بخشیدم و گذشتم ...
    تا به علی رسیدم
    خیلی سخت بود خیلی زمانی که تصمیم بگیری از شوهرت برای خوشبختی اش بگذری (فقط حرف نزنی بلکه واقعا و با تمام وجودت بخواهی از همه چیز بگذری حتی نه به امید اینکه بگذری که به چیزی برسی)
    اون شب ( به یاد حرفها و توصیه های سارا بانو ) از تمام خطاهایی که کرده بودم و ندانم کاری هایی که در این ده سال داشتم از خدا طلب بخشش کردم و دعا کردم که " خدایا من از علی گذشتم ... هر اونچه که خیر و صلاح هست برای من و علی پدید بیار.... هم من رو خوشبخت کن و هم علی رو "


    توی هفته بعد با شوهرم تماس گرفتم و یه قراری گذاشتم
    وقتی شوهرم رو دیدم
    دیگه احساساتی نبودم
    شوهرم رو می دیدم که چقدر توی این مدت شکسته شده
    به حرفهایش گوش دادم (شوهرم روی موضع طلاق ایستاده بود اما اقدامی نمی کرد و بهانه اش هم مهریه ام بود)
    بهش گفتم از همه چیزم می گذرم و مهریه ام رو بهت می بخشم بعدش هم از هم توافقی جدا شویم
    و اونقدر این حرفم قاطع و صادقانه بود که شوهرم جا خورد
    پیش از آن ،ترس من از طلاق ، برای همسرم یک اهرم فشار بود
    وقتی گفتم همه چیز را می بخشم و جدا می شوم ،
    اولش به ظاهر قبول کرد ولی بعدش نپذیرفت و گفت با تمام این تفاصیل من طلاقت نمی دهم

    دچار یه تعارض شده بودم
    از طرفی دوستش داشتم و از طرفی ضعفهایش به یادم میومد

    همه اینها به خاطر این بود که من دیگه وابسته بهش نبودم
    ==این رمز ششم موفقیت بالهای صداقت هست==


    تلاشم این بود که درست تصمیم بگیرم
    با فرشته و مدیر مشورت کردم و بنابر این شد که با دید مثبت یک فرصت دوباره به خودم و شوهرم بدهم
    و با توجه به این نکته مهم که بالهای صداقت تغییر کرده اما شوهرش نه

    وقتی که زندگیم از سر گرفته شد
    سعی کردم مقالات زیادی در رابطه با مهارت های ارتباطی بخونم
    با توجه به همین تالار و راهنمایی های دوستان با خصوصیات مردها بیشتر آشنا بشوم
    هر از گاهی هم با مشکل مواجه می شدم و می دانم مواجه هم خواهم شد که با کمک شما و این تالار مطمئنم که از پس همهشون برمیام

    قفل که عوض شده و باز هم داره عوض میشه پس کلید هم مجبوره که عوض بشه


    نقشه راه زندگیم هم در این پست مدیر نوشته شده است مشاوره برای همه





    نقل قول نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
    سلام به همه بچه های گل این تالار
    وقتی با این تالار آشنا شدم خیلی افسرده و ناامید بودم
    ولی وقتی یه کسی رو پیدا میکنی که باهات همدردی میکنه و صبورانه گرمی اشکات رو میپذیره و به جای پیدا کردن مقصر راه حل نشونت میده و تو را به آرامش دعوت میکنه
    کم کم احساس میکنی که
    تو این دنیا این فقط تو نیستی که مشکل داری
    فقط تو نیستی که تنها موندی
    می فهمی دردهایی بزرگتر از دردهای خودت هم هست
    و مهم تر از همه اینکه دلت می خواد تو هم به بقیه هرجور که شده کمک کنی و دلت برای تک تک همراهان می تپه


    شاید براتون سئوالهایی پیش بیاد که بخواهید عملیاتی بفهمید در موقعیتهای دشوار چه رفتاری داشتم که نتیجه بخش بوده و برای شما هم قابل بهره بردای باشه
    با مواجهه با سئوالات شما می تونم بیانشون کنم







  6. 19 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    khadijeh (دوشنبه 20 شهریور 96), بالهای صداقت (شنبه 28 اسفند 89)

  7. #24
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: سخنی با مدیر و هم تالاران


    پستی در تاپیک بلواسکای نازنین زده شد ،
    خطاب به من که صلاح دیدم در اینجا پاسخگو باشم تا تاپیک بلواسکای منحرف نشه

    maryamp عزیز و همه دوستان عزیز دیگر
    تاکید می کنم که مشاوره دادن به یک نفر جهت سوختن و ساختن در یک زندگی درست نیست و همچنین تاکید می کنم که مشاوره دادن به یک نفر در جهت طلاق در ابتدای راهنمایی دادن نیز درست نیست

    از خودم می گویم که صرفا یک مثال باشه
    دو سال پیش متاسفانه با بحرانی روبرو شدم و زندگیم دچار تغییراتی شد
    با شرایطی که داشتم ( وضعیت مالی مستقل و رو به بالا ، موقعیت کاری خوب ، حمایت پدر و مادرم ، وجه و اعتبار در شهر ، خانه مستقل ، ماشین ، پرستار بچه تمام وقت ، زیبایی و روابط عمومی بالا ) و در مقابل شرایط همسرم اصلا خوب نبود و بیماری اش هم مزید علت شده بود
    با تمام مشاوره های شهر صحبت کردم و همه موافق با هم به طلاق من بودند .. وحتی به من می گفتند که بیمارم که تا حالا این زندگی رو تحمل کردم
    ولی از آنجا که خیلی سریع ازدواج کرده بودم بدون هیچ گونه بدست آوردن شناخت قاطعانه ایستادم و گفتم در نهایت طلاق می گیرم ولی نه به سرعت ازدواجم
    به تهران مراجعه کردم و چندتا مشاوره حضوری هم در تهران گرفتم و آنها هم همچنان مرا به سمت طلاق هدایت می کردند
    لذا بر تصمیم به طلاق قاطع شدم و به دنبال مشکلات احتمالی طلاق می گشتم چرا که همه مشاور ها از روانشناس عادی تا دکترای مشاوره و روانشناس مشکلات احتمالی رو برای طلاق من پیش بینی می کردند و آینده ای درخشان تر بعد از طلاق
    حتی در خصوص دخترم هم می گفتند اگر درون خانواده آسیب دیده من و شوهرم بخواد رشد کند من بزرگترین ظلم را در حقش کرده ام و با وجود پدر و مادر و برادرم دخترم کوچکترین کمبودی رو حس نخواهد کرد از آنجا اختلاف سنی من و دخترم هم 21 سال بود لذا همانند خواهر کوچکم می شد و پدر و مادرم هم او را غرق محبت و رفاه می کردند

    در اینترنت به دنبال مقاله در خصوص مشکلات بعد از طلاق می گشتم که به این تالار رسیدم
    مشاوره اینجا خلاف بقیه بود
    نه مرا به سمت سوختن و ساختن در زندگی سوق می داد
    و نه به سوی طلاق
    بلکه تمام مشاوره ها به این سمت بود که من روی خودم کار کنم
    به من می گفتند که تو چه طلاق بگیری و چه بمونی در زندگیت در هر دو حال میتونی هم احساس خوشبختی کنی و هم بدبختی !
    این بود که من مقداری در تصمیم به طلاقم شک کردم
    و گفتم همه راه ها رو تا حالا امتحان کردم ، برای طلاق که دیر نمیشه ، خوب یک ماه دیگه هم روش
    و اون موقع بود که مشاوره ها رو دوباره خوندم و اون هم عمقی تر
    سعی کردم عزت نفس از دست رفته ام در این سالها رو پیدا کنم
    بعد روی اعتماد به نفسم کار کردم
    مقاله های زیادی در خصوص کنترل بر خود و تسلط بر خویشتن خوندم
    احساستم رو تعدیل کردم و از فاز احساس مداری خارج شدم
    کم کم آرامشم رو بالا بردم و هیجاناتم رو کنترل کردم
    و به جایی رسیدم که حاکم بر خودم و زندگی خودم و سرنوشت خودم شدم
    دیگه اون وقت آینده دخترم چه در صورت ادامه زندگی و چه در صورت طلاق من رو نگران نمی کرد
    دیگه اصرار ها و حرف های مادر و پدرم مبنی بر اینکه برای چی انتقالیت رو نمی گیری نمیایی تهران ... واسه چی پیگیر طلاقت نمی شی .. تو که شش ماه هست صبر کردی چون نفقه ات رو توی این شش ماه نداده راحت می تونی خودت رو مطلقه کنی و برای دخترت هم چون 9 سالش شده حکم رشد می گیریم که خودش انتخاب کنه با تو بمونه ( پدر من وکیل هست) تاثیر گذار نبود
    دیگه حرف های اطرافیان که شوهرت رو اونجا دیدم ... اون جوری کرد ... مادر شوهرت این پیغام رو داده ... داری جوانی ات رو با دستای خودت پای چه مردی از بین می بری ... به خودت رحم نمی کنی به بچه ات رحم کن ... آخرش که چی ، تا کی می خواهی صبر کنی ... من رو عصبانی نمی کرد

  8. 17 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    khadijeh (دوشنبه 20 شهریور 96), بالهای صداقت (جمعه 18 آذر 90)

  9. #25
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: سخنی با مدیر و هم تالاران

    و در نهایت خودم تصمیم گرفتم به زندگی با همسرم برگردم

    هرچند بازگشت به زندگیم آسون نبود

    ولی دیدم من هر زمان که بخواهم و اراده کنم می تونم طلاق بگیرم

    و وقتی برگشتم سعی کردم مهارت های زندگی رو بکار ببرم تا زندگی خوب و خوشی را بسازم

    هیچ مرد و یا زنی کامل و مطلق نیست

    همه زن و شوهر ها مشکلاتی دارند ، ولی هر انسانی قادر هست که از پس مشکلات و موانع بر بیاد اگر معنای زندگی رو درک کنه

    و اکنون هم در مشاوره ها مدیران و کارشناسان در صدد هستند که هر شخصی در ابتدا روی خودش و شخصیت خودش کار کنه تا توانایی جراتمندی و تصمیم گیری درست رو بدست بیاره و سپس با پذیرفتن مسئولیت هر تصمیمی ، زندگیش رو بازسازی کنه
    حالا اون تصمیم می خواد طلاق باشه یا می خواد ادامه باشه
    وقتی کسی از نظر شخصیتی و توانایی کنترل احساسات و هیجانات ِخود توانا باشه دیگه فرقی نمی کنه توی چه شرایطی باشه
    چرا که تحت هر شرایطی خوشحال و راضی و مثبت نگر خواهد بود

  10. 17 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (دوشنبه 21 آذر 90)

  11. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مرداد 92 [ 13:58]
    تاریخ عضویت
    1388-5-24
    نوشته ها
    1,224
    امتیاز
    2,219
    سطح
    28
    Points: 2,219, Level: 28
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    7,577

    تشکرشده 8,600 در 1,498 پست

    Rep Power
    139
    Array

    RE: سخنی با مدیر و هم تالاران

    ضمن تشکر از مدیر گرامی، بالهای صداقت عزیز و سایر اعضا محترم پیکره همدردی بخاطر صرف وقت و انرژی و اعصاب و...در جهت کمک به استارتر تاپیک: " تصمیمم رو گرفتم و میخوام جدا شم، اما الان چه کنم؟" بخاطر پاسخهای ارزنده، بنده مطالبی به ذهنم رسید که لازم دانستم مطرح کنم:

    عنوان تاپیک دو مسئله را در بر دارد :
    1. مسئله طلاق و جدایی (که اعضا را هدایت میکند طوری پاسخ دهند که مراجع را از پیامدهای طلاق آگاه کنند، به او بگویند که طلاق آخرین راه است، وجود بچه را هم در این تصمیم لحاظ کند و ...و نیز آگاهی دادن به مراجع که سهم خود را از مسائل پیش آمده بپذیرد و در صدد رفع آن بر اید باشد که اوضاع بطور مطلوبی به سامان برسد...)
    2. نوع برخوردی که مراجع الان باید داشته باشد (اعضا را هدایت میکند که در پاسخهایشان با تذکر خطاهای مراجع، او را هدایت کنند به سمت یادگیری و تمرین یکسری مهارتها و... برای بهبود اوضاع در کوتاه مدت و دراز مدت.)

    اما ظاهرا (بر اساس گفته های صاحب تاپیک و نیز یکی دو نفر از اعضا و واکنشهای تند مراجع نسبت به مطالب حاوی راهکار مشاوره ای) هیچکدام از دو مورد فوق مد نظر صاحب تاپیک نیست و ایشان در این مرحله بیشتر خواهان تایید و نوازش هستند تا راهکار بخصوص که بنا به توصیه برخی دوستان ایشان چون زایمان کرده و بخیه و جراحت دارند، الان فقط و فقط باید نوازش بگیرند و بس.
    اگر اینطور است، به نظرم بهتر باشد که عنوان تاپیک عوض شود تا اعضا دچار سردرگمی نشوند و بتوانند انرژیهاشان را در جایی صرف کنند که اثر بخشی بیشتری داشته باشد. و نیز دلخوری و انحراف تاپیک هم ایجاد نشود.

  12. 9 کاربر از پست مفید بی دل تشکرکرده اند .

    بی دل (شنبه 19 آذر 90)

  13. #27
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: سخنی با مدیر و هم تالاران

    مریم محترم

    در مورد تاپیک فوق همین اندازه بگویم که حلقه زنجیری اگر هست که شما متوجه ی آن شدید حلقه و زنجیره ی عشق است .

    یکی برای همه
    همه برای یکی


    و


    بنی آدم اعضای یک پیکرند
    که در آفرینش ز یک گوهرند
    چو عضوی به درد آورد روزگار
    دگر عضوها را نماند قرار
    تو کز محنت دیگران بی غمی
    نشاید که نامت نهند آدمی



  14. 7 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (شنبه 19 آذر 90)

  15. #28
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    142
    Array

    RE: سخنی با مدیر و هم تالاران

    در تاپیک حال و احوال همدردی خواندم آقای مدیر همدردی قصد دارند جهت تجدید نیرو تا فردا استراحت کنند( جهت جلوگیری از سوء تعبیر)، لذا این فرصت را غنیمت دانسته و با کلی ویرایش قسمت کوچکی از پستم را که به ثانیه ای حذف شد، مجددا می گذارم. به این امید که تا فردا در سایت باشد. انشاءا..

    به نظرم بهتر باشد که عنوان تاپیک عوض شود تا اعضا دچار سردرگمی نشوند و بتوانند انرژیهاشان را در جایی صرف کنند که اثر بخشی بیشتری داشته باشد. و نیز دلخوری و انحراف تاپیک هم ایجاد نشود.
    عنوان تاپیک:
    تصمیمم رو گرفتم و میخوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    تصمیم رو گرفتم و میخوام جدا شم --> جمله خبری؛ بعد از مطالعه و مشاوره و تجربه و تحمل و .... گرفته شده است. در این مورد درخواست مشاوره و همدردی و تصدیق و تکذیب نشده است.

    اما الان چه کنم؟ --> جمله سوالی؛ طلب مشورت و راهنمایی در زمان حال. چطور حال حاضر را تا زمان جدایی تحمل کنم؟



  16. 5 کاربر از پست مفید هستی تشکرکرده اند .

    هستی (دوشنبه 21 آذر 90)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.