سلام به هرکسی که اینجا رو میخونه، و تشکر از همه افرادی که برای من تاپیک قبلی من پست گذاشتن و جواب دادن. لطفا در ادامه هم من رو همراهی کنین تا از شرایط سردرگمیم نجات پیدا کنم. طولانیه، ولی خیلی نیاز دارم به راهنمایی شما.

http://www.hamdardi.net/thread-42314.html

من این تاپیک رو حدود یکماه پیش زدم. یه سری اطلاعات جدید از ذهنیت طرف مقابلم به من رسید که فکر میکنم شاید جهت راهنمایی های دوستان تغییر کنه. شاید.
چند روز بعد از زدن تاپیک به دلایلی ، به خواست من، رابطه اشنایی من با اون اقا حالت تعلیق گرفت. اما قبلش من ادرس تاپیک رو به خودشون هم دادم. ایشون بعد خوندنش برآشفته شدن و گفتن اگه من هم این حرفها رو میشنیدم قطعا به مراجعه کننده میگفتم که اون پسر رو کنار بذاره و عمرشو به پاش تلف نکنه! درواقع منظورشون این بود که حقیقت، با چیزی که من اینجا نوشتم متفاوته.

از طرف دیگه، من در طی همین مدت تعلیق، متوجه بعضی مسائلی که در طول مدت اشنایی ایشون رو به شدت آزار میداده شدم. قضیه از این قرار بوده که این آقا در دورانی که به من علاقه داشتن و هنوز پا پیش نگذاشتن، یه سری خبرها از روابطی که من در اون زمان درگیرشون بودم ( و در پست اولم اشاره کردم) میشنون. یعنی دوره ای بوده که ایشون به من شدیدا علاقه داشتن، و از اون طرف شنیدن که من با فلان آدم هم رابطه دوستی دارم! یا به فلان آدم که از قضا آشنای ایشون هم بوده علاقمندم! خب متاسفانه اینها خبرهای صحیحی بودن که به گوششون رسیده. اما از اونطرف هم باز چیز دیگه ای هم شنیدن که میگن از پررنگ ترین خط قرمزهاست و حتی به من نگفتن که چی هست، فقط من فهمیدم که چیز خیلی بدی بوده و بنابراین احتمالا جنبه شایعه داره!

خب، با وجود همه اینها ایشون بی خیال من نمیشه و با خودش فکر میکنه که بهتره صرفا برای شنیده هاش، پا روی احساسش نذاره و بیاد جلو تا از نزدیک منو بشناسه. اما میاد جلو و چی میبینه؟ اینکه گویا خیلی از شنیده هاش درستن! و بدتر از اون، یه سری تناقض بین اعتقادات من و عملم میبینه. مثلا من میگفتم که ادم معتقدی ام و به روابط محرم و نامحرمی حساسم. در عین حال مثلا توی اینستاگرام عکسهای خودمو میذاشتم با کلی فالوئر پسر. یا مثلا پیش اومد که با همکلاسیهام بریم روستای اطراف برای تفریح ( که البته من مراقب رفتار و طرز برخوردم همیشه بودم و هستم و به این موضوع شناخته شده ام) . بگذریم که این قبیل تناقض ها توی خود این آقا هم وجود داره و در این مورد برابریم یا حتی اون کمی بیشتره.

وقتی ایشون تازه با من اشنا میشد درباره روابط گذشته ام پرسید و من کمی گارد گرفتم! البته بعدش گارد شکسته شد و کاملا براش توضیح دادم، اما این گارد همیشه توی ذهنش مونده به عنوان چیزی که من دلم نمیخواد دربارش حرف بزنم.

در اون ۳،۴ ماهی که من با این اقا به سر میبردم، ایشون هیچکدوم از اینها رو به زبون نمیاورد. فقط گاهی میگفت یه چیزایی توی ذهنمه که خیلی اذیتم میکنه و منتظرم که با شناخت بیشتر تو حل بشن. گاهی هم به هم میریخت. و در نهایت تمام این ذهنیت ها رو به صورت سوظن به من نشون میداد. همیشه هم میگفت که من اگه به تو اعتمادم جلب بشه، دیگه توپ هم نمیتونه اون اعتمادو از جاش تکون بده. میگفت اعتمادش باید جلب شه اول. یکی، دو بار‌من بهش گفتم که شما مبتلا به پارانویا هستی! و‌بعدا گفت که میدونی چقدر برام خنده داره این حرفت؟ و کلی توضیح در اینباره داد که اصلا من نمیدونم پارانویا چیه وگرنه انقدر بی ربط به کار نمیبردمش. در کل فرد منطقی ایه و همونطور که توی تاپیک قبلی نوشتم حتی اینکه من شاغل باشم و توی اجتماع باشم و... براش خیلی خیلی مهمه.
اما خب بعضی رفتاراش برای من قابل تحمل نبود. مثلا یه روز گفت میدونم که چک کردن تلگرام و... طرف مقابل فی نفسه کار بدیه. اما بازبعدا پیش اومد که بخواد تلگراممو چک کنه. هرچند وقتی ازم پرسید که به این کار راضی هستم یا نه، گفتم راضی که نیستم اما برو! و به اصرار رمز ورود رو براش فرستادم. درنهایت گفت چون راضی نیستی نمیرم اما اینم گفت که تا وقتی که میترسی، اعتماد من جلب نمیشه! و خواست به حرفش فکر کنم!

خب اینا منو آزار میده. چون من واقعا و با همه وجودم بهش وفادار بودم و حتی بعدا توی دوره تعلیق هم تمام مواردی که میخواست رو رعایت میکردم.


حالا به نقطه ای رسیدم که نمیدونم ایا واقعا ایشون اشکال داره، ایا هرکی جای اون بود همینطوری میشد؟ ایا من اشکال دارم؟!

حقیقت اینه که من خودم به یه سری اشکالاتم واقفم. مثلا همون روابط گذشته ام خودم رو هم ناراحت میکنه. یا تناقض هایی که بین عقاید و اعمالم بوده رو چه ایشون توی زندگیم باشه چه نباشه،من حتما بخاطر خودم و زندگیم حل میکنم.
از طرفی، این اقا تقریبا ۸۰٪ معیارهای من رو برای ازدواج دارن. ‌حتی همین حساسیتش به محرم و نامحرمی و... رو هم من برام مهمه که طرفم داشته باشه حتما! اما این قضیه سوظن منو واقعا دیوونه میکنه.
ایا سوظنش طبیعیه؟ و اگر هست، من چه وظیفه ای دارم برای رفعش؟ (با فرض اینکه رابطه مجددا برقرار شه)