به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 دی 95 [ 00:36]
    تاریخ عضویت
    1393-5-04
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    1,935
    سطح
    26
    Points: 1,935, Level: 26
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    آثار رابطه گذشته در زندگی فعلی ( همسرم بسیار خوب است )

    سلام
    بچها خواهشا کمکم کنید
    خیلی خلاصه سعی میکنم عرض کنم
    من یه جون 27 ساله هستم که زندگیمو پای دختری گذاشتم که تمام زندگیمو پاش ریختم
    از روز اول که آشنا شدم اشتباه کردم چون باهاش آشنا شدم ندیده بودمش عکسشو دیدم معمولی بود اما وقتی به دیدنش رفتم یه دختر خیلی ضعیف و سر به زیرو با بدنی لرزان بود بچه شمال شهر نکا
    بعد دیدار به دلم ننشست گفتم خدایا فاصله 12 ساعته و این؟ هیچی پیشش نگفتم برگشتم سعی کردم اروم اروم تموم کنم اما با التماسها و خواهشهای فراوان و ترس از خدا من چون سید بود موندم اونقدر ادامه داشت داشت تا منو به خودش وابسته کرد و رفته رفته علاقه مند شدم خدا گواه میدونم دختری که ساده ساده و بدون چهره بود ولی با خانواده بسیار مذهبی و چادری به زیباترین دختر تبدیل کردم دارو ندارمو به پاش ریختم اگه کم میاوردم اگه نداشتم قرض میکردم خانوادمم همه مخالف بودن جلوشون بخاطر این ایستادم خاستگاری رفتم بعد دوسال مخالفت شدید کردن گفتم دید نمیدن؟ راضی نیستن و.. باز با گریه و التماس راضیم کرد بمونم خانوادشو تا یک سال راضی میکنه خدا شاهده به حدی بهش رسیدم که زیباتر از این فکر ننم بشه خانوادشم میدونستن صیغه کردیم و رابطه داشتیم هرماه خونه ویلا اجاره میکردمو سه چهار روز باهم بودیم تا چهار سال خوب بود تا خانوادش بالاخره راضی شد و قرار شد یکسال بعد درسش تموم شد ازدواج کنیم اما از 10 بهمن به شکل عجیبی تغیر کرد البته بعضی چیزا از قلم افتاد اضافه کنم ایشون شدیدا به دعا اینا اعتاد داشت دعا نویسی اینا لازم به گفتارم 70 درصد خرج شمالیا از دعا نویسیه نابود ردن مردم دروغ و رمالی
    من هرچقدر میگفتم دروغه باور نمیکرد
    بهمن 92 بود گفت یکی مزاحمم شده میگه عاشقتم و اینا میگه ما مال همم اینا گفتم محل نزار زیاد حرف زد برو حراست بعد دعوامون میشد میگفت کات میکنم خاستگارام زیاده شد عید 93 تولد ایشون اردیبهشت بود نزدیکاش بود زنگ زد گفت فلانی؟.... بخشید...
    گفتم چی شده چرااااااااا گفت بعدا میگم رفتم تولدش تولد گفتیم فرداش هرچی کادو خریده بودم اورد گف نمیتونم نگه دارم ببر من فهمیدم خبری التماس و خواهش راضی کردم برگشتم که خونه شروع کرد به اینکه صیغمونو فسخ کنیم نمیخوام و... بعدها فهمیدم ایشون پیش دعا نویس رفه گفته ما بدرد هم نمیخوردیم با اون یکی پسره جوره اما هم با من بود هم اونو میخواست خلاصه به زور صیغه رو فسخ میخواست بکنه نزاشتم خانوادشم در جریان بودن میدونستن و اینا باهام قهر کرد و گفت من نمیونمو خدافظ بهونه اورد شب و روز التماسش کردم اما گفت من نمیخوامت نگو به طرف اوکی داده بود طرف میبرد خونشون بارها با هم خوابیده بودن نگو من بال بال میزدم ایشون با ایشون بود تا اخر تابستون نمیدونم چی شد گفت خواب تورو دیدم اشتباه کردم ببخشید و اینا ماجرا رو توضیح داد من نابود شدم اونقدر التماس کرد و معذرت خواهی منم دوستش داشتم من خاک به سر بخشیدم گفتم باز گناه داره تا اینجا اومدم بعد ازدواج درست میکنم باز راضی شدم چند بارم برخورد با چند ادم دیگه داشت کم و بیش نفهمیده بودم
    اون پسسر دانشگاه این دختر بود گفتم عوض کن گفت روش نمیدم و اینا سیمکارتشو عوض کردم و اینا همه چی اروم بود تا برج نهم یک روز بهم زنگید فلانی تو واسم دعا نوشتی؟ گفتم چی؟؟؟؟؟؟؟ گفت دعا نوشتی از پسرا بدم بیاد و اینچیزا گفتم نه و ........ قسم خوردم زمین و زمانو باور نکرد گفتم توی اینهمه با هم بودن یکبار دروغ شنیدی؟ گفت نه گفتم پس چی گفت اخه طرف سیده همیشه راست گفته
    البته یه چیزم بگم یک ماه بود که بهم میگف خستم نمیتونم بحرفم درس دارم و.... سر این دعا عزمشو جزم کرد برای همیشه کات کرد بعد یکروز به شهر خواهرش زنگیدم گف فلانی؟؟ سه روزه عقد کرده زنگیدم باورم نمیشد اخرش فهمیدم راسته با همون پسر با خانوادش حرفیدم گفتم من که اون پسره ندیدم اسشم اما اینه فامیلیش عکسش با اون قبلا خوابیده بارها با من بوده همسرم بوده و... خیلی راحت در جواب پدر ایشون که سید هستن گفت جوونه اشتباه کرده خلاصه نابود شدم هزاران بار قصد خودکشی داشتم و هر روز قصد جونشو انواع جنون به سراغم میومد و میاد بعد مدتی ارام شدن و اینا و کمک خانوادم با کسی آشنا شدمو نامزد کردم و واقعا یک همسرو دیدم چطور میشه و حال واقعا عاشق همسرمم اما باز هر شب و خیلی وقتا یاد و خاطرات اون نابودم میکنه عمد توی تلگرام عکس خودشو و شوهرشو میفرسته و نمیدوم چیکار کنم هر لحظه حس جنون و قصد جونشو و خانوادشو دارم بعد خودمو اروم میکنم با همسرم که میحرفم آروم میشم به اون همه چیو گفتم اما این حس ها رو بهش نگفتم و نمیتونم بگم
    توروقرآن کمکم کنید شوهرش اون دختره همه چیزو بهش گفته من دارم دیونه میشم چطور ادمی حاظره با دختری که با کسی بوده و 5 سال و همه کار کرده باهاش ازدواج کنه چطور پدری میتونه از این کار دخترش به راحتی بگذره تورو قرآن کمکم کنید ا

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    با سلام

    ببنید مسله ای که الان خیلی مهمه اینه که شما ازدواج کردید از طرفی اون خانم هم ازدواج کردن، شما علاوه بر اینکه با فکر کردن به یک زن متاهل گناه میکنید تازه با اینکار تون در ذهنتون به خانمتون خیانت میکنید....

    ببینید شما الان ازدواج کردید در قبال خانمتون تعهد دارید ...شما با اینکارتون ذره ذره وجود خانمتون و نابود میکنید....با اینکارتون صدمه ای به زندگی اون دختر وارد نمیشه ...اون دختر ضرر نمیبینه فقط شما روزبروز خانمتون کوچیک و حقیر میکنید و اون دختر خوشبختر از قبل خواهد شد و شما و زندگیتون از خوشبختیتون دور و دورتر خواهید شد..

    مطمعنا خانمتون از اوون ددختر خیلی بهتر و با حیاتر هستند .... اگر که مانند شما قبلا رابطه هم با کسی نداشتن و اولین رابطه اشون وبا همسرشون تجربه کردن پس خیلی باید دوستتون داشته باشند که با چشم پوشی این مسله باهاتون ازدواج کردن...و البته این نشون میده شما هم ویژگی های خوب زیادی داشتید که باعث شده ایشون اینقدر از خودگذشته باشند. ..

    پس قدردان همسرتون باشید و با تعریف این خاطرات روح و روانشون و اذیت نکنید و آزار ندید....نگید با خانمم دوستم و اون اذیت نمیشه و تا حالا گلایه نکرده که امکان نداره یک زن براحتی بشینه پای دردودل همسرش از عشق گذشته اش حتی اگر با گلایه و انتقام و صفات بد یاد بشه باز هم برای موجود لطیف و حساسی چون یک زن بسیار شنیدن این حرفا دردناک هست...

    حتی اگر با احساسات بدی از ایشون یاد کنید باز هم به همسرتون اینطور القا میکنید که من با وجودیکه با تو ازدواج کردم باوجودیکه تو اینقدر خوب و ازخودگذشته بودی با تمام اینها باز هم من تورو نمیخوام و اون دختر و بتو ترجیح میدهم که هنوز در ذهنم نگهش داشتم و فراموشش نکردم و گاهی دلتنگش میشم ... اگر خیانت نمیکرد و منو رد نمیکرد با تمام وجود میخواستمش . ... و اگر برگرده یروزی تورو رها خواهم کرد و با اون زندگی میکنم .... پس همیشه آماده رفتن باش....این زندگی هرچقدرم تلاش کنی ماله تو نخواهد شد و من قدر زحماتتو هیجوقت نخواهم دونست...

    یعنی هرچقدرم شما تلاش کنید از صبح تا شب به همسرتون محبت کنید ....قدردان زحماتش باشید با این دردودلا مثه آب یخیست که روی سر همسرتون ریختید.... یعنی تمام زحماتتون و یک طرف این درودلا و دلتنگیاتون برای عشق گذشتتون و صحبت در اون راستا و خیانتی که بهتون شده، خنجری تیزی میشه در قلب همسرتون.... که بنظرم اون دختر اصلا لیاقت اینو نداره که زندگی خوب شما رو نابود کنه و شما هم از ایشون خنجری بسازید برای قلب همسرتون و بارها و بارها اوین خنجر و فرو کنید در قلبشون...

    یادتون باشه هر آدمی ظرف وجود تحمل و صبرش یک ظرفیتی داره....اینو هیچوقت فراموش نکنید..

    برای بهتر آشنا شدن با احساسات افرادی مانند همسرتون به این تاپیک ها مراجعه نمایید....

    ماندگار چگونه در قلب همسرش ماندگار شود... همسرم هنوز عشق گذشته اش و فراموش نکرده....o

    داستان این تاپیک و مردی که در این تاپیک هست خیلی شبیه به شماست و همسرشون ( خانم ) خیلی سعی داره با همسرش دوست باشه و ناراحت نشه ولی ببینید چه بلایی سر این خانم اومد مریض شدن ... آرامش از زندگی این خانم رفته....
    تاپیک دومشون هم حتما بخونید...

    چطوری همسرم و از زندگی گذشته اش دور کنم

    کمکم کنید تا از ریز بینی و حساسیت روی کارهای شوهر دست بکشم...

    چرا ریزبینی و حساسیت؟ چون یک زمانی همسرشون مانند شما از همسر قبلیشون برای خانمش میگفتن، خانمشون هم اول میخواستن دوست باشند با همسرشون مثلا یک وقتی این حرقا و درد و دل ها ، ته دل همسرش نمونه ..با کس دیگری شروع به دردودل کنند.. میخواستن با خودش دردودل کنه .... این خانم هم ناراحت میشده ولی تحمل میکرده تا اینکه بالاخره این ناراحتی به حدی رسیده که ایشون یقدری حساس شدن که ترس از دست دادن زندگیشون و دارند... حالا همسرشون پی به اشتباهش برده فهمیده خانم سابقشون خیلی بدتر از خانم فعلیشون بوده میدونسته با خانم فعلیش خوشبختره....خیلی هم خانم فعلیشون و دوست دارند ولی با این حرفا بدتر خانم دیگه آرامش ندارند همش شک دارند که با این شک و شبهه آرامش قبلیشون ذره ذره داره ای بین میره....متاسفانه

    ریشه این شک از جایی شروع شد که همسرشون شروع به صحبت از همسر قبلیش کرد.....پس بنظرتون مقصر حال و روز خانمشون کی میتونه باشه؟
    مقصر برهم زدن این آرامش و خوشبختی کی میتونه باشه؟
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 20 شهریور 94 در ساعت 09:47

  3. 4 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 20 شهریور 94), paiize (شنبه 21 شهریور 94), ستاره زیبا (جمعه 20 شهریور 94), شیدا. (جمعه 20 شهریور 94)

  4. #3
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط saeid-fbi نمایش پست ها
    اما باز هر شب و خیلی وقتا یاد و خاطرات اون نابودم میکنه عمد توی تلگرام عکس خودشو و شوهرشو میفرسته و نمیدوم چیکار کنم هر لحظه حس جنون و قصد جونشو و خانوادشو دارم بعد خودمو اروم میکنم با همسرم که میحرفم آروم میشم به اون همه چیو گفتم اما این حس ها رو بهش نگفتم و نمیتونم بگم
    سلام

    شما با گزینه بلاک آشنایی ندارید؟
    احتمالا نمی دونید می شه خط تلفن را عوض کرد؟
    اصرار داری زندگی همسرت را خراب کنی؟
    خانم شما گناهش چیه که بی خبر از همه جا، با مردی "مطلقه و با باری از چراها و درگیرهای ذهنی و سنگینی جامونده از زندگی مشترک قبلیش" ازدواج کرده؟
    اونم یک ازدواج پنهانی و نامتعارف؟

    تو خواستگاری بهش گفتید که 4 سال زن پنهانی داشتید؟

    حداقل الان حواستون باشه دارید چیکار می کنید.
    فردا عذاب وجدان خراب کردن یک زندگی و داغون کردن روح و روان یک زن هم اضافه نشه به مشکلات دیگه تون.

    تاوان ندانم کاریهای شما را باید ایشون بده؟

    دست بردارید از این بازی .......

    یعنی چی که بیایید بهم بگید شوهرش غیرت داره یا نداره، باباش چرا فلان گفته و مامانش چرا .............
    مگه همون موقع که زن شما بود و به قول خودتون با دوست پسر دانشگاهیش می خوابید ... شما غیرت نداشتی؟
    به شما چه که شوهرش چی فکر می کنه و پدرش چیکار می کنه؟
    یه اشتباه فجیع کردی، برو مشاوره و روانشناس برای فراموشی و پذیرفتنش کمکت کنن.
    این که اونطرف چه خبره و از کی عکس می ذاره تو صفحات اجتماعیش هم به شما ربطی نداره. الان زن یه نفر دیگه است، نه شما.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : جمعه 20 شهریور 94 در ساعت 13:34

  5. 8 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 20 شهریور 94), khaleghezey (شنبه 21 شهریور 94), paiize (شنبه 21 شهریور 94), گیسو کمند (یکشنبه 22 شهریور 94), نیکیا (شنبه 21 شهریور 94), من او (جمعه 20 شهریور 94), آنیتا123 (شنبه 21 شهریور 94), دختر بیخیال (جمعه 20 شهریور 94)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 دی 95 [ 00:36]
    تاریخ عضویت
    1393-5-04
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    1,935
    سطح
    26
    Points: 1,935, Level: 26
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نمدونم شاید بد گفته باشم
    من به همسرم در اون مورد اصلا چیزی نگفتم و نخواهم گفت فقط گفتم که کسی قبلا بود که دوسش نداشتم از اول بعد کمی وابستم کرده بود و بعد زندگیمو خورد وبعد خیانت کرد تمام من خودم بسیار کتاب روانشناسی خوندمو و ... اما مناسفانه در خودم موندم خودم نیاز به کمک دارم و این که رابطه ای با اون طرف داشتم اصلا به همسرم نگفم و نخواهم گفت همسر الان من واقعا بینظیر هستن و بیشر یک فرشته هستن تا یک انسان و خوشبختی رو در وجودم حس میکنم
    ولی درد خیانت برام سوزش نداره چون با چیزایی که بود و کارایی که قبلا کرده بود هیچوقت نمیتونسم با ایشون ازدواج کنم اما فقط برای من در این سوالاست که چطور میتونه اینقدر ساده از این موضوع بگذره کسی که باهاش ازدواج کرده چطور خانوادش به راحتی بگذرن و... همین اینها چه طور انسانهایی هستن یعنی اینقدر بیغیرت و بی بخار؟
    بازم از راهنماییهاتون ممنونم
    من از راهنمایی شما بسیار سپاسگذارم و تمام حرفاتونو گوش خواهم کرد
    ممنون که بدون هدف و خواسته ای کمکم کردید و وقت گذاشتید

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط saeid-fbi نمایش پست ها

    توروقرآن کمکم کنید شوهرش اون دختره همه چیزو بهش گفته من دارم دیونه میشم اینقدر شمالیا بی غیرتن؟ چطور ادمی حاظره با دختری که با کسی بوده و 5 سال و همه کار کرده باهاش ازدواج کنه چطور پدری میتونه از این کار دخترش به راحتی بگذره تورو قرآن کمکم کنید اگه یک شمالی هم به عنوان نماینده ای از شما ایران کمکم کنه جوابی بده که آیا همه شمالیا اینطورن پاسخ بده ممنون میشم توروخدا کمکم کنید

    چه اهمیتی داره که ایشون چطور حاضر شدن با این دختر ازدواج کنند یا پدر این دختر از گناه و اشتباه فرزندش گذشت.؟

    چطور همسر شما(دختری) حاضر شدن با شما ازدواج کنند شمایی که 5 سال رابطه پنهانی با یک دختر داشتید 5 سال همه کاری باهاش کردید؟
    چطور پدر همسرتان(پدر دختری) حاضر شدن شما با دخترشون ازدواج کنید؟


    حداقل برای پدرآن دختر من میگم دخترش بوده، از پوست و گوشت و خونش بوده.... طبیعیه بخاطر احساسش به دخترش هم شده از گناه و اشتباهش بگذره که هرچند باز هم نمیدانیم شاید تنبیه شده باشه....

    ولی پدر همسرتان که یک غریبه هستند چطور حاضر شدن از گناه شما که یک غریبه هستید بگذرند و جگر گوشه اشون و در اختیار شما قرار دهند...؟
    چطور پدر دختری براحتی از گناه شما گذشتند؟


    آیا همه شمالیا اینطورن پاسخ بده ممنون میشم توروخدا کمکم کنید
    نه همه اینطور نیستند صرفا خطای یک نفر و به پای همه نمینویسند...

    ولی شما به من بگید آیا همه ی مردها همینگونه هستند؟ دختری که بدی میکند و از یاد نمیبرند و دختری که خوبی میکند و به عنوان سنگ صبور خاطرات قبلی انتخاب میکنند؟

    اگر اون دختر پشیمون بشه و برگرده سمتتون شما همسر عزیزتون و ترک خواهید کرد و میرید سمت اون دختر؟ (فقط لطفا یک جوابی بدید که قانع بشه ؟ کی؟ وجدان خودتون ....)
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  8. 5 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 20 شهریور 94), paiize (شنبه 21 شهریور 94), نیکیا (شنبه 21 شهریور 94), من او (جمعه 20 شهریور 94), شیدا. (جمعه 20 شهریور 94)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 دی 95 [ 00:36]
    تاریخ عضویت
    1393-5-04
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    1,935
    سطح
    26
    Points: 1,935, Level: 26
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شیدا خانوم از شما ممنونم اما من به ارامش و کمک نیاز دارم نه اینکه منو دعوا کنید و بازخواست کنید
    من اومدم بهم راهی بگید ارامشم برگرده من مطمعنا همسرمو یه تار گندیدشو به اون... نمیدم
    اگه هم قصد رفتن به روانشناس داشتم اینجا مطرح نمیکردم که شما بهم اینطور راهنمایی کنید
    لطفا در زمان پاسخگوییتان طرف مقابلتان را درک و به احساساتش احترام بزارید و راهنمایی کنید مثل پست قبلی که بی نهایت ممنونم نه اینکه به من حمله ور بشید
    با سپاس
    موفق باشید

  10. کاربر روبرو از پست مفید saeid-fbi تشکرکرده است .

    شیدا. (جمعه 20 شهریور 94)

  11. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط saeid-fbi نمایش پست ها
    نمدونم شاید بد گفته باشم
    من به همسرم در اون مورد اصلا چیزی نگفتم و نخواهم گفت فقط گفتم که کسی قبلا بود که دوسش نداشتم از اول بعد کمی وابستم کرده بود و بعد زندگیمو خورد وبعد خیانت کرد تمام من خودم بسیار کتاب روانشناسی خوندمو و ... اما مناسفانه در خودم موندم خودم نیاز به کمک دارم و این که رابطه ای با اون طرف داشتم اصلا به همسرم نگفم و نخواهم گفت همسر الان من واقعا بینظیر هستن و بیشر یک فرشته هستن تا یک انسان و خوشبختی رو در وجودم حس میکنم
    ولی درد خیانت برام سوزش نداره چون با چیزایی که بود و کارایی که قبلا کرده بود هیچوقت نمیتونسم با ایشون ازدواج کنم اما فقط برای من در این سوالاست که چطور میتونه اینقدر ساده از این موضوع بگذره کسی که باهاش ازدواج کرده چطور خانوادش به راحتی بگذرن و... همین اینها چه طور انسانهایی هستن یعنی اینقدر بیغیرت و بی بخار؟
    بازم از راهنماییهاتون ممنونم
    من از راهنمایی شما بسیار سپاسگذارم و تمام حرفاتونو گوش خواهم کرد
    ممنون که بدون هدف و خواسته ای کمکم کردید و وقت گذاشتید
    یعنی ایشون نمیدونند شما چهار سال با این دختر هرکاری کردید ؟ یعنی نمیدونند رابطه داشتید؟ یعنی همسر شما انتخاب آزادانه ای نداشتند ؟

    ای کاش بررسی میکردید این مسایل براشون مهم بوده یا نه!
    ای کاش اجازه میدادید خودشون تصمیم بگیرند نه اینکه به جاشون تصمیم بگیرید..

    ولی متاسفانه الان گذشته ... دیگه راهی نیست ... تنها راهش اینه که بهیچ عنوان متوجه نشوند ورگرنه آرامش و از ایشون سلب خواهید کرد و ضربه بسیار بزرگ و وحشتناکی خواهد خورد..


    اقای سعید واقعا و حقیقتا انتظار میره در این شرایط اصلا حتی لحظه ای به اون دختر فکر نکنید... شما تا همین الان در حق همسرتون واقعا بدی کردید لطفا به همسرتون فکر کنید...

    واقعا وجدان شما اصلا نباید لحظه ای اجازه بدهد شما به اون دختر فکر کنید... حالا مسله هر چی باشد عشق و دلتنگی و انتقام و خیانت و... باشد.

    این افکار و بذارید کنار که چطور غریتشون اجازه داده ، چطور این دختر اینقدر بی حیا و بی وفا بوده ، چطور تونسته بهتون خیانت کنه...
    خیانت یعنی چی ؟ یعنی سواستفاده از اعتماد یک نفر به خودمون.

    حالا شما خودتون بنظرتون در قبال همسرتون خیانت نکردید یا نمیکنید؟
    شما در ابتدا که اصلا این موضوع و بهشون نگفتید و ایشون به شما اعتماد کردن و باهاتون ازدواج کردن در صورتی که از اول حقیقت و نمیدونستن در صورتی که حقشون بوده حداقل بدونند که شما قبلا با دختری رابطه جنسی داشتید...

    مورد بعدی اینه که شما تمام خاطراتی که از ایشون پنهان کردید و در ذهنتون دارید مرور میکنید و درواقع در اینجا هم از اعتماد همسرتون دارید سواستفاده میکنید..
    آیا همسر تون میدونند شما روزانه به صفحه تلگرام اون دختر سر میزنید و عکساشون ومیبینید؟
    یا خاطراتی که از ایشون و پنهان کردید و در ذهنتان مرور میکنید؟

    شاید از حرفام دلخور شوید ولی خواستم با این حرفا کمی وجدانتان را بیدار کنم چون واقعا همسرتون چه گناهی دارند که علم غیب نداشتن خواستگارشون قبلا معشوقه ای داشتند که 4 سال باهاشون همه نوع رابطه ای داشتند و بعبارتی 4 سال در واقع زن و شوهر بودن ... و حالا اثراتش همه نثار ایشون شده .... خداییش یک دختر در زمان ازدواجش این مسایل از کجا باید بفهمه ؟ از کجا باید بدونه ؟ اعتماد میکنه ... ازدواج میکنه... و عاشق میشه ...

    بنظرتون خیانت کثیفه؟ زجر آوره؟

    پس خواهشا و لطفا به اعتماد همسرتون لطفا خیانت نکنید....

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeid-fbi نمایش پست ها
    شیدا خانوم از شما ممنونم اما من به ارامش و کمک نیاز دارم نه اینکه منو دعوا کنید و بازخواست کنید
    من اومدم بهم راهی بگید ارامشم برگرده من مطمعنا همسرمو یه تار گندیدشو به اون... نمیدم
    اگه هم قصد رفتن به روانشناس داشتم اینجا مطرح نمیکردم که شما بهم اینطور راهنمایی کنید
    لطفا در زمان پاسخگوییتان طرف مقابلتان را درک و به احساساتش احترام بزارید و راهنمایی کنید مثل پست قبلی که بی نهایت ممنونم نه اینکه به من حمله ور بشید
    با سپاس
    موفق باشید
    ببنید آقا سعید بله حق با شماست ، گاهی برخی پست ها و میخونیم اینقدر شرایط دردناکه خب خودمون جای شخص مظلوم داستان میذاریم و باهاش یکجورایی هم حسی میکنیم.....

    احسنب به شما که اینو میدونید همسرتون از اون خانم خیلی بهتر هستند...
    احسنت به شما که خانمتون و تا این حد دوست دارید...

    ولی بیاین به دانسته هاتون ایمان قلبی هم اضافه کنید...
    ما وقتی به دانسته هامون ایمان قلبی و اضافه میکنیم دیگه هیچوقت ذهنمون و وجودمون سمت چیزهایی که بهش اعتقاد و ایمان نداریم نمیره...

    یعنی اگر واقعا همسرتون دوست دارید اگر واقعا زندگیتون و دوست دارید سعی کنید از این افکار منفی و نابود کننده بیرون بیاین... ببین در جهان همه نوع آدمی هست سیاه و سفید و خاکستری و.....

    بدی هایی در جامعه روزانه اتفاق می افته که در برابر بدی که در گذشته به شما شده هیچه....

    ولی سوال اینجاست چرا باید این افکار در ذهن شما وجود داشته باشه چرا باید به این افکار پرو بال داد؟

    شما همسرتون و دوست دارید و خدارو شکر که زندگی خوبی هم دارید دیگه چه چیز در زندگی کم دارید که سمت اون دختر میرید؟
    شیدا حرف بدی نزد برخی اوقات لازمه که یک نفر تو گوشمون بزنه تا از خواب غفلت بیدار بشیم... ایشون گفتن هرگونه ارتباطی و با اون خانم قطع کنید ... نذارید چهارتا عکس زندگی شیرینتون و خراب کنه....

    بنظرتون اون خانم اصلا ارزشش و دارند که شما الان براشون تاپیک بزنید یا اصلا ذهنتون و مشغول کنید؟

    پاورقی:
    اگر از حرفهای بنده هم دلخور و ناراحت شدید عذرمیخواهم ، حقیقتا یک دختر مجرد هستم که واقعا وقتی فهمیدم شما چهار سال با یک دختر در ارتباط بودید ولی به همسرتون نگفتید و الانم تو فکر اون دختر هستید خیلی ناراحت شدم و لحظه ای خودم و گذاشتم به جای همسرتون .... خیلی حس بدیست ...
    من دیدم شما کار اون دختر و بد دونستید و خیانت .... گفتم بهتون بگم از جانب همسرتون هم اگر خدایی نکرده یک روزی متوجه بشوند کار شما بد و خیانت در اعتمادیست که بشما داشتند...
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 20 شهریور 94 در ساعت 14:51

  12. 3 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 20 شهریور 94), paiize (شنبه 21 شهریور 94), نیکیا (شنبه 21 شهریور 94)

  13. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    آقا سعید،

    شما باید از اون رابطه کاملا رها می شدید بعد می رفتید دنبال ازدواج.

    حالا اشتباهی هست که کردید. نمی شه که نامزدیتون را به هم بزنید.
    پس باید نهایت سعیتون را بکنید که خودتون و خانمتون را خوشبخت کنید.

    می شه بگید الان شماره ایشون را چرا توی گوشیتون دارید که بعد تلگرام و عکسها و ... را داشته باشید؟
    چرا پی گیر زندگیش هستید؟

    اما فقط برای من در این سوالاست که چطور میتونه اینقدر ساده از این موضوع بگذره کسی که باهاش ازدواج کرده چطور خانوادش به راحتی بگذرن و... همین اینها چه طور انسانهایی هستن یعنی اینقدر بیغیرت و بی بخار؟
    می شه بگید چطور وقتی فهمیدید همسرتون با همکلاسیش رابطه جنسی داره بازم صیغه را ادامه دادید؟ من جواب نمی خوام. فقط می خوام بگم جواب این سوال مثل جواب همون سوالی هست که دارید می پرسید ...

    رفتار شما برای خیلی از کسانی که این تاپیک را می خونن ممکنه عجیب باشه. این که مثلا چطور پنهانی صیغه کردید
    یا وقتی متوجه رابطه ایشون با همکلاسی دانشگاهیش شدید چطور دوباره به صیغه و رابطه تون ادامه دادید
    و خیلی کارهای دیگه که ممکنه برای خیلی ها عجیب باشه و برای شما عادی بوده و انجام دادید.

    پس این که اون آقا چطور اومده یه دختر با وضعیت ایشون را انتخاب کرده جوابی نداره. برای شما عجیبه، برای خودش لابد دلیلی داره و راضیه.

    وقتی سه چهار روز با خانم سابقت می رفتی ویلا، نمی گفتی عجب خانواده ای داره
    الان می گی چه خانواده بی غیرتی داره؟

    آقا سعید،
    فراموش کن هر چی که بوده. اون خانم و زندگیش و ... همه را بذار کنار.
    برای این کار هم قدم اول اینه که دیگه پی گیر اخبار زندگیش نباشی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  14. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 20 شهریور 94), paiize (شنبه 21 شهریور 94), نیکیا (شنبه 21 شهریور 94), مصباح الهدی (شنبه 21 شهریور 94)

  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array
    به نظر من مشکل از طرز فکر شما نیست وگناهی ندارین جامعه وفرهنگ غلط مردم ما از ریشه خرابه که همیشه تو مخمون کردن پسرا هر رابطه ای قبل ازدواج داشته باشن خطا وگناه نیست
    هیچ وقت خیانت به همسر ایندشون به حساب نمیاد
    خیلی راحت بدون اینکه کسی بویی ببره ومتوجه بشه هر کاری میخوان میکنن هر رابطه ای رو تجربه میکنن بعد راحت میرن ازدواج میکنن بدون اینکه اون همسر بیچاره هم متوجه بشه.
    این وسط فقط دخترا بیحیا میشن دخترا نا نجیب میشن دخترا ناپاک میشن دخترا دیگه حق یه ازدواج سالم با یه ادم درست وندارن چرا؟ چون دخترن وهر خطایی هر چند از سر خامی واحساساتی بودن و جوانی بکنن همیشه به عنوان گناه بزرگ ونابخشودنی ازش یاد میکنن
    همین شماها هستین که اعتماد از بین بردین خیانت عادی جلوه دادین چون حق خودتون میدونید!
    من به عنوان یه دختر به یه درصد پسرا هم اعتماد ندارم چون شماها نمونه ای از پسرا ومردای این سرزمین هستین وذات همتون یکیه!
    همونقدر که اون دختر رو گناهکار خیانتکار بی حیا وهر چی خطاب میکنید شما هم دست کمی از اون ندارید (فکر کردی صیغه اون دختر بدون اذن پدرش درست بوده؟ اون صیغه خود به خود باطل بوده چون دختر باکره وسن پایین بدون اذن پدر به هیچ عنوان نمیتونه صیغه بشه )
    دلم به حال اون دخترای پاک وساده ای میفته که نصیب ادمایی مثل شما میشن.واقعا شماها چقدر خوش شانسین واونا چقدر بد شانسن
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.

    ویرایش توسط abi.bikaran : جمعه 20 شهریور 94 در ساعت 16:39

  16. 2 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    نیکیا (شنبه 21 شهریور 94), شیدا. (جمعه 20 شهریور 94)

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1393-8-07
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,117
    سطح
    27
    Points: 2,117, Level: 27
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    63

    تشکرشده 120 در 67 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    اون دختر را فراموش کنید. کاری نداره. میدونید چرا؟ کسی که واسه مهم ترین مسائل زندگیش حتی عشقش خرافاتو مقدم میدونه مشکل داره. روانیه. سالم نیست. بذارید بره شوهرشم بدبخت میکنه. مشکل از شمالی بودن نیس. مشکل اینه که شما را همسرش حتی دوس پسری که عاشقش باشه نمیدونسه. صرفا وسیله ای برای پر کردن تنهاییش بودین. این ضعف ها کافی نیس تا بفهمین از دسش نجات پیدا کردین؟؟؟ چرا میخاین ازش انتقام بگیرین؟ شما ضرر نکردید. ضرر وقتی بود که چنین دختری زن دائمتون می شد و یه بچه ی بدبختم این وسط به دنیا میومد.
    با همسرتون خاطره بسازین. چند ماهه دیگه همه چی یادتون میره.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. احساس میکنم به بن بست رسیدم.
    توسط abani در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 دی 93, 11:29
  2. من با همسرم به بن بست رسیدیم.
    توسط zezegoly در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 31 تیر 92, 12:27
  3. *سیاست های زنانه*
    توسط میشل در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 28 اسفند 91, 13:57
  4. ده دلیل برای نترسیدن از شکست
    توسط بالهای صداقت در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 89, 11:57
  5. سیاست های مردانه در همسرداری
    توسط کاترین در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 07 آذر 87, 18:45

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.