به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 61
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array

    بعد دو سال دیگه می خوایم بریم خواستگاری دختر مورد علاقم---- دوستان لطفا کمکم کنید

    سلام به همه ی دوستان خوب همدردی.
    دوستان من قبل تر ها از دختر مورد علاقم (هم کلاس سابقم) خواستگاری کرده بودیم که جواب منفی شنیده بودم(اون موقع شاید یک سری شروط لازم رو نداشتم که با گذر زمان به لطف خدا بدستشون اوردم)....این که چی شد و... بماند ولی توسط یک واسطه شکر خدا اونا اجازه ی خواستگاری حضوری رو بعد حدود دو سال دادند...

    راستش دل خود اون خانم فکر می کنم پیش من باشه.... :) ....(ولی ایشون از اون دختر هایی هستند که بازم نظر خانوادشون خیلی مهمه خیلی خیلی... )

    اما نکته ای که هستش که فکر می کنم خانواده ی سخت گیری دارند و روی دخترشون حساس هستند و به همین راحتی ها شاید نمی تونند به فردی اعتماد کنند....

    لذا خیلی مهم هستش که من توی اولین جلسه ی خواستگاری چه برخوردی داشته باشم...؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    مثلا

    موقع صحبت کردن با دختر خانم چه رفتار و واکنش هایی داشته باشم...؟
    چقدر با دختر خانم صحبت کنم ... ؟
    رفتارم با مادر ایشون توی جلسه ی خواستگاری چطوری باشه...؟
    چجوری جواب بدم اگه جلوی مادرا ازم سوال پرسیدند؟
    حتی در انتخاب نوع گل و شیرینی

    و هر نوع ریزه کاری که دوستان محترم

    مخصوصا اقا پسرانی که تجربه ی خواستگاری رفتن دارند و دختر خانم هایی که تجربه ی خواستگار راه دادن دارند ممنون میشم بهم بگید....


    مثلا توی تاپیک چند تا از دوستان محترم این جا ...می خوندم نکات ریزی رو مطرح کرده بودند از جلسات خواستگاریشون که برام جالب بود...مثلا نحوه ی برخورد و رفتار اقا پسر با پدر و مادرش در جلسه ی خواستگاری و...


    پیشاپیش از همه ی دوستانی که برام وقت می ذارند تشکر می کنم.
    ضمنا از همه ی دوستان حسابلی التماس دعا دارم لطفا دعا کنید هر چی خیره بشه...البته من دوست دارم خیرم در رسیدن به این خانم باشه.الهی امین.
    ویرایش توسط فدایی یار : جمعه 16 مرداد 94 در ساعت 10:42

  2. 8 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    danger (شنبه 17 مرداد 94), Eram (شنبه 17 مرداد 94), khaleghezey (جمعه 16 مرداد 94), mohamad.reza164 (سه شنبه 27 مرداد 94), گلاب (جمعه 16 مرداد 94), مصباح الهدی (جمعه 16 مرداد 94), باغبان (چهارشنبه 21 مرداد 94), سرشار (جمعه 16 مرداد 94)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دادا

    آقا ایشالله شما هم ازدواج کنی از دستت خلاص بشیم خانومت دیگه اجازه نده بیای همدردی
    سوالت تخصصی شد فکر کنم نیازه متخصص این رشته سرکار خانوم مصباح الهدی گرامی تشریف بیارن و راهنمایی بکنن

    ولی چنتاشو من میگم

    1.پیراهن و شلوار بپوشی بهتره مخصوصا شلوار پارچه ای پیراهنتو بزن توی شلوارت این مهمه سعی کن کفش نو بپوشی و خوب واکس خورده باشه خانوما بهیکی از نقاطی که توجه میکنن کفش طرف مقابله

    2.تا وقتی مجبور نشدی صحبت نکن البته وقتی هم حرف میزنی و محکم و قاطع باشه قبل از حرف زدن یک لحظه فکر کن تو ضبط صوت نیست واونجا هم کلاس درس نیست

    3.سعی کن میوه زیاد نخوری یا حداقل کم بخور میوه هایی که خوردنش راحته رو بخور
    4.اول دختر خانوم میره توی اتاق بعد شما میری
    5.پرحرفی ممنوعه
    6.به حرفاش خوب توجه کن بعضی وقتها نیازه حرفهایی که یمزنه رو تکرار کنی تا متوجه بشه خوب گوش دادی قبل جواب دادن یکمقدار مکث کن
    7.بهش دروغ نگو ولی قرار نیست همه راستشم بهش بگی
    8.خیلی هم توی چشماش زل نزن بعضی وقتها فرش رو نگاه کن یکم مظلوم نمایی کنی خوبه
    9.خیلی هم از موضع ضعف وارد نشو موقع حرف زدن بعضی وقتها بهتره یک مرد نشان بده چه جایگاهی داره در خانواده قدرت خودت را نشان بده ولی زیاده روی نکن
    10اگه گفت دوست داره در آینده شاغل بشه یا برای درامدش البته به طرز فکر خودت مربوطه این موضوع ولی دخترها به این موضوع خیلی حساس هستند اگه خودتم تمایل داری بگو در صورتی که به کانون خانواده آسیب وارد نکنه و ترجیحا محیط زنانه باشه استقبال هم میکنی اینکه همسرا اجتماعی باشه و بروز

    و مهمترنی نکته خودت باش چیزی که نیستی رو نشان نده فقط خودت باش حرفی را نزن که بهش اعتقاد نداری یا قولی نده یا بعدا بهش عمل کن
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  4. 8 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    danger (شنبه 17 مرداد 94), Eram (شنبه 17 مرداد 94), mohamad.reza164 (سه شنبه 27 مرداد 94), فدایی یار (شنبه 17 مرداد 94), گیسو کمند (دوشنبه 26 مرداد 94), گلاب (جمعه 16 مرداد 94), رنگین (جمعه 16 مرداد 94), سرشار (جمعه 16 مرداد 94)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    سلام فدایی عزیز

    فدایی داری

    منم بعنوان کسی که "پدر علم خواستگاری ایران " شناخته میشم خواستم برات یک پست بزنم:


    فکر میکنم یکی از لذت بخش ترین چیزهای دنیا اینه که ادم به کسی که دوستش داره برسه و باهش تشکیل زندگی بده و تک تک لحظات خوب و ناخوب زندگیش رو کنار اون سپری کنه .. البته به شرط اینکه صلاح در اون وصلت باشه .. برای شما هم ارزو میکنم اگه این وصلت به نفع و صلاحت هست ، این فراق به وصال همیشگی تبدیل بشه....


    من قبلا یک پست برای امیر مسعود گذاشته بودم اینجا برات ضمیمه میکنم ، فکر کنم بعضی از نکاتش برات مفید باشه.. غیر از اون ، دو تا مطلب میگم ، اینها رو هم گوشه ذهنت بسپار....


    نکته اول اینکه به نظرم خیلی از ماها ، خیلی داریم خواستگاری رو سخت و وسواس گونه بهش نگاه میکنیم ، فدایی عزیز ، خواستگاری یک جلسه معارفه خیلی ساده هست ، پیچیدگی و سختی خاصی نداره .... توی خواستگاری اتفاقی که قراره بیفته اینه که خودت رو به همون شکلی که هستی خوب و جامع معرفی کنی نه اینکه خودت رو ادمی خوب و بی نقص معرفی کنی.... پس یادت باشه ، توی مراسم خود خودت باشه .. خیلی سلیقه ادمها متفاوته ، ممکنه یک دختر خانم از ادمهای جدی خوشش بیاد ، یکی از ادمهای شوخ ، یکی از ادم پرحرف ، یکی از ادم کم حرف ، یکی از ادم جسور خوشش بیاد و یکی از ادم سر به زیر و مظلوم و....... پس خود خودت باش ، مخصوصا اینکه با اون دختر خانم اشنایی قبلی هم داشتید و اون خود واقعی فدایی یار رو دوست داره ... حالا هر کاراکتر و شخصیتی که فدایی داره....


    نکته بعد هم اینکه توی جلسه خواستگاری مخصوصا اینکه اگه به جلسات بالاتر کشیده شد ، سعه صدر خیلی مهمه ... ممکنه حرفهایی زده بشه که به مذاق شما خوش نیاد ، خیلی مهمه که بتونید با متانت جلسه رو مدیریت کنید ، حاضر جوابی و جواب تند و تیز دادن اصلا یک امتیاز نیست بلکه باعث دور شدن دلها از هم میشه ... این نکته رو گفتم چون گفتید خانواده ایشون سختگیر هستند و روی دختر خانمشون خیلی حساس هستند.... ممکنه حرفهایی بزنند که زیاد منطقی نباشه ...


    اگر فرصت و نیازی بود شاید بعدا اومدم بازم نوشتم برات
    این هم پستی که برای امیر مسعود زده بودم

    http://www.hamdardi.net/thread-38837.html#post384358

    موفق باشی.


    أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
    آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟

    ( زمر / 36 )


  6. 10 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    danger (شنبه 17 مرداد 94), mohamad.reza164 (سه شنبه 27 مرداد 94), parinazbanoo (جمعه 16 مرداد 94), فدایی یار (شنبه 17 مرداد 94), فرهنگ 27 (شنبه 07 شهریور 94), گیسو کمند (دوشنبه 26 مرداد 94), گلاب (جمعه 16 مرداد 94), مصباح الهدی (جمعه 16 مرداد 94), باغبان (چهارشنبه 21 مرداد 94), سرشار (جمعه 16 مرداد 94)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام آقای فدایی یار
    خیلی خوشحال شدم دیدم که امر خیر در پیش دارید.
    واقعا خیلی دوست دارم اگر بتوتنم کمکی بهتون بکنم.چون اون موقع ها که خیلی شرایطم خوب نبود پستهاتون خیلی به من کمک کرد.

    آقای محمد 93 به نکات خیلی خوبی اشاره کردند .به خصوص در مورد پاراگراف آخر.و من خیلی احتمالا نتونم در حضور ایشون(پدر علم خواستگاری ایران:دی) راهنمایی بکنم! و جدی می گم منتظر پست بعدیشون هستم.چون نکته های خوبی از دید یک آقا می گن.و مهمتر اینکه از من خلاصه تر و شیواتر می گن و خواندنش خیلی راحت تره.

    آقای فدایی یار من با شناختی که از شما دارم شما احتمال زیاد مشکل خاصی تو خواستگاری نخواهید داشت.منظورم تقابل با پدر دختر هست.پس نگران نباشید.

    البته خب شما می دونید من پدرم سخت گیر هست(بود!!!) و تجربیاتی در این زمینه دارم. راستش بعضی از خواستگاران من درک خوبی از نحوه برگزاری خواستگاری و اینکه بتونن پدر من را درک کنند نداشتند.و حتی شاید خود آقا پسر داشته ولی مثلا خانوادشون درک درستی نداشتند و مثلا یه جوری برخورد می کردند که انگار فقط آنها انتخاب کننده اند و خلاصه گاهی آنها رفتاری می کردند که شک برانگیز می شد و پدرم نگران و حتی بوده که رفتار بد داشتند.
    راستش من نکته زیاد دارم بگم. به خصوص یه خواستگار داشتم که پدرم را همون تو جلسه دو حساس کرد که کلکسیون اشتباه بود(و خب البته مشخص بود نمی تونست با من بخوره) که بعدا تو پست بعدم شاید براتون اشتباهاتش را تعریف کردم. البته می دونم شما اصلا مثل او برخورد نخواهید کرد ولی بعضی وقتها برای اینکه آدم یه مسیری را روشن کنه از ضدش استفاده می کنه تا منظورش را راحت تر برسونه .

    یه چیزهای جزئی براتون خواهم گفت که با پدر دخترخانم چگونه صحبت کنید و نگرانی بی خودی ایجاد نکنید. البته مطمئنم شما ایجاد نمی کنید.و اینکه یه نکته هایی که کلا هم برای خودتون و هم برای دختر خوب باشه برای شناخت بهتر از هم و نه صرفا رسیدن به جواب مثبت.رسیدن به جواب حقیقی.
    و یه نکته هایی که مثلا متوجه بشید بعد از ازدواج دختر چقدر با خانواده اش پیوند داره و یا مثلا دخالت خانواده ها و...

    فکر کنم تاپیک زیر هم براتون مناسب باشه و برخی سوالات خواستگاری و مباحث پیرامون خود مجلس درش هست و تقریبا کامله:
    مشاوره برای جلسات خواستگاری (البته صحبت دوستان دیگر را هم بخونید مثل فرشته اردیبهشت)

    واقعا براتون آرزوی موفقیت و خوشبختی می کنم
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : جمعه 16 مرداد 94 در ساعت 22:01

  8. 8 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    danger (شنبه 17 مرداد 94), Eram (شنبه 17 مرداد 94), khaleghezey (شنبه 17 مرداد 94), mohamad.reza164 (سه شنبه 27 مرداد 94), فدایی یار (شنبه 17 مرداد 94), فرهنگ 27 (شنبه 07 شهریور 94), گلاب (جمعه 16 مرداد 94), باغبان (چهارشنبه 21 مرداد 94)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    بسم الله
    سلام آقای فدایی یار می بخشید اگر دیر پاسخ می دهم.
    اولش یکم نسبت به بیان برخی نکات حس خوبی نداشتم. بعد گفتم اگر من تجربیاتی داشتم که برای من مفید نبوده و گاهی تلخ حداقل برای شما مفید باشه و ای کاش یکی هم به همسر آینده من بعضی از این نکات را بگه بعد بیاد خواستگاری من.

    نکته هایی که می گم لزوما همه موارد به دلیل طرز فکر من یا نگرش شخصی من یا حساسیت خود من نیست. بعضی هاش به دلیل شرایط من و به عنوان مثال شرایط پدرم و شخصیتشون است.
    من مطالب را باید توی دو پست بگم ولی چون وقتم زیاد نیست پستها را اینجا جداگانه می ذارم و با ستاره تفکیک می کنم:

    1
    ******************
    از نظر پدر من در خانه دختر در پادشاهیست(اینو همیشه می گن) و کسی که به عنوان خواستگار می خواد وارد خانه ای بشه و دختری را خواستگاری کنه باید شان یک دختر را حفظ کنه و همین جوری نیست.
    و واقعا هم آقای فدایی یار بعضی وقتها پدر من حالت دفاعی از من دارند و وقتی مثلا یکمی احساس کنند اون کسی که اومده خواستگاری من ارزش منو نمی دونه حتما واکنش نشون می دن.مثلا یکی از واکنشهای همیشگشون اینه که یه دفعه از من خیلی تعریف می کنند. یه جوری که به طرف مقابل این حس منتقل میشه که یعنی شما لیاقت دختر منو ندارین. درحالی که اصلا این طوری نیست و این عادت بابای منه که این قدر منو دوست داره همیشه از من تعریف می کنه.کلا جاهای دیگه هم همین طور. دیگه خواستگاری که جدا دیگه وقتی حس می کنه طرف مقابل می خواد منو بپسنده بیشتر... حالا همین مساله برام چند جا مشکل ایجاد کرده.
    راستش نمی دونم باید چه جوری توضیح بدم و توضیح دادنش سخته. برای همین ممکنه یکم پراکنده بنویسم و می بخشید.

    اولش من یه خواستگاری را براتون تعریف کنم که می دونم نه شما و نه بقیه آقایون محترم تالار این جوری نیستین ولی برای واضح شدن بعضی از نکات می گم.
    من یه خواستگار داشتم که 8 سال از من بزگتر بود و کار خیلی خوب و درامد خوب تحصیلات هوافضا ووو داشت.وقتی هم که با منزل ما تماس گرفتند یه جوری با ما صحبت می کردند که انگار پسرشون یوزارسیو هست و فرض کنید همون پای تلفن خیلی از مشخصات ظاهری پرسید و...معرف هم شخصا زنگ زده بود و کلی از این خانواده تعریف می کردند.
    ما خانواده خیلی مهربونی هستیم.بابام شاید شما فکر کنید با اقتداره و فلان و بیسار.ولی خیلی خوش صحبته و مثلا مزاح هم می کنند بعد مشکلی که وجود داره گاهی بابای من کمی ثقیل و کتابی و پیچیده صحبت می کنند.برای همین دفعات اول یکم متوجه شدن منظور ایشون سخته.و تو صحبتهاشون پر از استعاره و آرایه کنایه و گاهی بیت شعر و... هست.بعد تو خواستگاری من وقتی استرسشون بیشتر میشه همه اینها شدت می گیره و پیچیده تر.

    حالا این ها به کنار...
    وقتی جلسه مرتبط با خانمها داشتیم من اصلا ازشون خوشم نیومد.منظورم تکبری که داشتند و یه جوری بود که فقط انگار آنها می خوان از ما سوال بپرسند. حالا بگذریم جلسه بعدی پسرشون آمد و قبلش پدرم کمی صحبت کردند با ایشون.خب خیلی بااعتماد به نفس ولی خوب بود ظاهرا. بابام هم چند تا سوال پرسیدند خوب بود.ولی مثلا من می دیدم که بابام یه مزاحی کردند.همیشه هم همون مزاح را تو خواستگاری های من می کنند.اما اینجا هیچ کدومشون نخندیدند! بعد مادر و خواهرشون به شدت روشون را گرفته بودند و بعد هم که ما صحبت کردیم اصلا پسرشون اجازه نمی داد من سوال بپرسم. وسطش می خواستم سوال بپرسم می گفتند اول اجازه بدین من سوالام را بپرسم.و یه جوری بود که اول من باید جواب می دادم بعد اون جواب خودش را می داد.آخرش وسط سوالات گفتم ببخشید شما اول جواب این سوال را بدین بعد من نظرم را در این مورد می گم.تازه اینم به زور قبول کرد. خب اینها تو همون جلسه اول به من این حس بد را می داد که هم خیلی متکبرند هم خیلی مردسالارانه و از اون مردایی می شن که همش مشکوکند هستند.

    بعد از اون جلسه من خیلی مردد بودم و یه خواستگار دیگه هم همزمان داشتم.که برعکس این آقا سطح اقتصادیشون پایین بود ولی به نظر من از نظر شخصیتی خوب بودند و مشکلی نداشتند و می خواستم این خواستگارم را ادامه بدم. بعد من می خواستم این خواستگار هوا فضا را رد کنم.ولی وقتی به بابام دلیلم را گفتم گفتند که احتمالا من اشتباه می کنم و گفتند جلسه بعدی در این موارد خودم یکم صحبت می کنم و فکر می کنم پسر خوبیه و رد نکن.

    بعد جلسه بعدی با اینکه قبلا جلسه زنانه برگزار شده بود دوباره به ما گفتند ما می خواهیم برای آشنایی بیشتر جلسه خصوصی زنانه داشته باشیم تا با هم تعامل بیشتری داشته باشیم(!). از اون مدل ها که من متنفرم اول دختر را بی حجاب می بینند و بعد پسر میاد تو. من خب اول مثبت فکر کردم گفتم خب حتما خواهر دومشون می خواد بیاد می خواهیم تعامل بکنیم دیگه.خب شاید من اشتباه برداشت کردم.شاید این خواهرشون مهربونه . ولی چی شد هیچی اصلا هیچ تعاملی نبود.خواهرشون اومده بود من هرچی می خواستم سر صحبت را باز کنم هیچ حرفی نمی زد.مثلا خیلی کوتاه می گفت.و خیلی جالبه خیلی از اطلاعاتی که می شد جلسه اول بگن همین جلسه یواش یواش می گفتند. مثلا آخرای جلسه یه اطلاعاتی می دادند که اصلا همون جلسه قبل هم می شد بگن.مثلا ما فهمیدیم فامیلی اصلیشون چیه یا موارد دیگه. بعد ما کلا برعکسیم. خیلی شفاف چیزهای اولیه را می گیم. این ها مدلشون این طوری نبود و مرموز بودند!و سیاستشون این بود اول اطلاع بگیرن بعد اطلاع بدن.

    گذشت و هیچ تعامل آنچنانی ایجاد نشد(!) و پسرشان آمدند داخل. و رفتند نشستند.قابل توجه این که دو جلسه خود پسر اومده ولی هر دو جلسه کاملا دست خالی اومده بود که من سابقه نداشتم که پسری دست خالی بیاد خواستگاریم.بعد مادرم گفتند پدرم هم می خوان بیان و صحبتی بکنند.(خب من واقعا می خواستم زودتر تکلیفم معلوم بشه که این خواستگارم را رد کنم یا نه.چون همزمان یه خواستگار دیگه هم داشتم. برای همین خواستم بابام که مرده و واقعا باهوشه ببینند واقعا این آقا همون جور که من فکر می کردم هستند و مردسالار و از اونا که روی زن حساسیت دارند هستند یا نه.چون یه جورایی باور کردنش سخته وقتی یکی فوق لیسانسه. بعد شریف درس خونده و... این جوری باشه هنوز)

    بابای من که آمدند پسر بلند شدند ولی بعد که نشستند پاشون را روی پاشون انداختند و دستشون هم روی دسته مبل تمام مدت! بعد بابای من که کنارشون نشسته بود پسر فقط سرشون را برگردوندن و یه ذره مثلا زحمت نمی داد به خودش که آقا جون بابای من که پیره و بزرگه شما هم یه ذره بچرخ... از اول تا آخر همون جوری...
    بعد همون اول به حالت اعتراض به بابای من گفت که ببخشید قرار نبود شما هم باشید! خب این چقدر حرف زشتیه! این خیلی به بابای من بر خورد!ولی فعلا بابام چیزی نگفتند.اما عصبانی شدند. بعد سوال می کردند و مدل جواب دادنشون همون جوری بود که به من هم جواب می دادند و شفاف نمی گفتند. بعد بابام یه سری سوال انداختند وسط که ببینند که مثلا من می گم نسبت به زن حساسه واقعا راست می گم یا نه. بابام پرسیدند دختر من فلان مدرسه می رن پسران من این جوری اون جوری... شما چه طور؟ بعد هیچی فقط خودش را می گفت یه ذره از خواهراش نمی گفت و مثلا اختصاصی تر بابام سوال می پرسیدند هیچی نمی گفت.در حالی که خواهراشون همشون معلم بودند. بعد بابام محل کارشون را می پرسید و... باز هم شفاف نمی گفت مثلا بابام می گفتند من محل کارم فلان جاست شما اگر خواستید می تونید تحقیق کنید شما چه طور؟ بعد او فکر می کرد منظور بابای من اینه که ما جوابمون قطعیه رسیدیم به مرحله تحقیق... کلا همش شک برانگیز صحبت می کرد و هی بابام حساس تر و حساس تر می شد.

    هیچی بابای من یه دو بیت شعر با حالت کنایه آمیز هم خوند و یه نصیحتهای قلنبه سلنبه و غیر مستقیم و کنایه آمیز و یه نگاه های معنا دار با دیسیبلین ساکت و کلا یه حالتی که انگار خیلی عصبانی شده بودند ولی خودشون را نگه داشته بودند و پدرم محترمانه خداحافظی کردند و از جلسه رفتند. و واقعا خیلی جلسه بد شد.و یه سکوت خیلی بد تو جلسه حاکم شد و بغض تو گلوی من. وقتی هم که پدرم رفتند پچ پچ کردند و گفتند ببخشید مگه چی شد؟ بعد خوب من خودم خیلی پدرم را دوست دارم و تحمل ندارم یکی پشت سر بابای من بد بگه.حالا درسته اونها شخصیتشون کلا مدلش با ما فرق داشت و فقط هم من می تونستم معنی کنایه های بابام و منظورش از اون بیت را بفهمم آنها که نمی فهمیدند!و باعث می شد چیز بدتری بفهمند. بعد حالا اینجا یه صحبتهایی شد من هم یکی یکی منظور بابام را می گفتم و کاملا از پدرم دفاع کردم. بعد خیلی جالبه پسرشون می گفتند: من که نمی تونستم جلوی نامحرم از تحصیلات و شغل خواهرم بگم!!! بعد می گفتند خب تحقیق یعنی چی و... که من یکی یکی توضیح دادم و چون مهمان بودند فقط با لحن خوب و آرامش بخش صحبت کردم و گفتم خب مدل خانواده ما اینجوریه اون جوریه... بابام منو خیلی دوست دارند و...
    بعد دوباره آنها گفتند حالا شما اجازه بدین با هم صحبت کنند و... بعد ما رفتیم صحبت کنیم از من یه سوالی پرسید ولی من دیگه بغضم نزدیک بود بترکه و خیلی از اون آقا و نحوه صحبت کردن متکبرانه اش با پدرم عصبانی بودم.ولی از این هم که خواستگاری من اینجوری شده بود هم ناراحت و خب من دوست نداشتم با مهمان اینجوری بشه هم خیلی ناراحت بودم. برای اون آقا گفتم که آقای فلانی من خواستگار زیاد دارم و شده که چند جلسه بگذره و سر مسائلی که همون اول می شد مشخص بشه جلسه چندم متوجه شدیم.مثلا تو تحقیق متوجه شدیم. بابای من که از شما سوال می کردند قصدشون این نبود که مثلا بخوان بگن موضوع تموم شده و... می خواستیم باب آشنایی با شما باز بشه.بابام می خواستند با شما نزدیک بشن ولی شما راه نمی دادین و انعطاف نداشتین.بعد دیگه اشکم در اومد و اونم یه سری حرفای بی ربط زد و الکی مثلا منم قبول کردم همون جا هم گفتم براتون آرزوی خوشبختی می کنم (که یعنی من دیگه تمایل ندارم صحبت کنم)و مثلا به خوبی تموم شد و ماجرا هم اومد!

    بعدش با پدرم صحبت کردم و گفتم بابا منم متوجه شدم اینها با ما نمی خورند ولی شما نباید حساس می شدین و باید بی خیال می شدین و به هرحال مهمان هستند.

    حالا شما فکر می کنید بابای من چی گفتند؟

    گفتند آنها اومدند وارد خانه من شدند!می خوان دختر دسته گل منو خواستگاری کنند بعد پسر به من می گه قرار نبود من بیام. خب اینجا خونه منه! او باید تعیین کنه که من کی بیام؟ (دیدم بابام راست می گن!.مثل این می مونه مهمون بیادخونه آدم بعد مهمون به صاحب خونه بگه چرا این غذا را پختی!و اعتراض کنه!)این در حالیه که به خودشون اجازه داده بودن دو بار منو خصوصی ببینند افراد مختلف خانوادشون.
    . بعد چرا دست خالی اومدند اونم برای بار دوم. بعد هم چرا اون مدلی نشسته بود! من جای پدرش هستم یه ذره تواضع نداشت...
    خلاصه اینها باعث شده بود بابای من خیلی ناراحت بشن.
    2******************
    خلاصه اشکالات این خواستگار جلوی بابای من و بعضی نکات :
    1. حالت تواضع نداشت و متکبر بود.

    2. از نظر بابای من مرموز جواب می داد و شفاف نمی گفت (خودش می گفت پدرش گفته که آدم نباید همه چیزش رو باشه. منم گفتم بله در مورد چیزهای خاص درسته ولی چیزای الکی مثل تحصیلات و شغل و... که دلیل نداره آدم این جوری بگه)
    پس شما هم خیلی راحت و صاداقانه و شفاف و باز صحبتهاتون را بکنید.و یه جوری که انگار یه چیزی پیش خودتون نگه داشتین و نمی خواین به پدر بگین نباشه.این پدر را حساس می کنه.

    3. بدجور نشسته بود(پا روی پا و رویش به سمت بابای من نبود) و این مدل نشستن جلوی بزرگتر تو خونه ما بی ادبی محسوب میشه.

    4. دست خالی اومده بود. شما جلسه اول چون آشنایی قبلی داشتین به نظرم حتما گل و شیرینی خوب بگیرید. بعد جلسات بعدی شکلات معمولی بگیرید و گاهی هم گل.

    5. یه اخلاق خیلی بدی هم که داشتند هیچی نمی خوردند.حتی مثلا چایی. (که می شد حدس زد از اون دسته اند که می گن ممکنه مال ما شبهه داشته باشه! بعد به ما برخورد!)

    6. اصلا نظر ما را برای برگزاری جلسات نمی پرسیدند و فقط خودشون مهم بودند. این نکته تو خیلی از خواستگاری های من تکرار شده!!! لطفا دقت کنید. مثلا اگر خانواده دختر نظرشون در مورد نحوه برگزاری دارند مدل خاصیه چه اشکالی داره شما هم بپرسید و انعطاف داشته باشید. مثلا برای بابای من قبلا مهم بود که به جای اینکه بعد از کلی جلسات تازه با پدر پسر آشنا بشیم خب مثلا جلسه 3 پدرشون بیان ولی اینو خیلی ها درک نمی کردند و مثلا فکر می کردند پدر پسر می خواد بیاد مال وقتیه که همه چی تموم بشه.خب این از نظر بابای من اینه که چه طور خانواده پسر همه اعضای ما را ببینند ولی ما نبینیم. بعد بابای من فقط از حیث انسان سالم بودن به پدر نگاه می کنند و اون جوری هم سخت نمی گیرند.

    **7. هروقت پدر دختر صحبتی می کنند اینو یادتون باشه چون دارند از دخترشون صحبت می کنند تو موضع والد حمایتی هستند و تو این موضع شما باید حالت بالغانه صحبت کنید وگرنه اگر شما هم با لحن والدانه حرف بزنید و فکر کنید می خواهید اعتماد به نفستون را نشون بدین دقیقا دارید برعکس عمل می کنید و حساسیت ایجاد می کنید. پس اگر مثلا سوال کردند نه عقب نشینی کنید و نه اینکه بخواهید خیلی جواب را قاطع و کامل بگید. یه حالت بالغانه و خونسرد و حالتی که درش تواضع هست باید صحبت کنید. کلا تم تواضع همراه با اعتماد به نفس خیلی مهمه.
    http://radio.shabanali.com/neg19.mp3

    8.این ها که در مورد این آقا گفتم مطمئنم شما خودتون اتوماتیک رعایت می کنید و صرفا برای نمونه گفتم تا بعضی آقایون متکبر بخونند که چقدر بعضی رفتاراشون زشته.مخصوصا وقتی پولدار می شن متکبر می شن و فکر می کنند دختر باید از خداش باشه.من الان به حدی رسیدم که معیار مادیات و قیافه برام برعکس عمل می کنه! یعنی وقتی یکی از نظر اقتصادی خوب باشه و خوش تیپ باشه برای من یه نکته خیلی خیلی منفی میشه ناخوداگاه! و بدم میاد ازش... اینم به خاطر تجربه هاییه که داشتم.

    9.یه نکته دیگه در مورد بابای منه (شاید برای باباهای دیگه هم باشه) اینه که بابای من کهولت سنی دارند.بعد یه سری مریضی های خاص دارند.کمر درد و قلب و... همه با هم. بعد یه داروهای خاص می خورند که روی صبر و تحملشون خیلی اثر می ذاره. و حتی حافظشون. (قبلا بابام خب جوان بودن که خیلی صبور تر بودند!و خیلی باهوش.خب همه یه روزی پیر میشیم.باید آدم آدمای مسن را یکم بیشتر درک کنه.)
    بعد بعضی وقتها پیش اومده که مسائل دو تا خواستگاری پشت سر هم را با هم قاطی کنند و وقتی با پسر حرف می زنند با قبلی اشتباه کنند. بعد یه بار این اتفاق افتاد و باعث سوء تفاهم شد. اون آقا هم درک نمی کرد.
    بعد وقتی که کسی سنش بالا می ره دقت شنواییش پایین میاد. من یه بار یه خواستگار داشتم خیلی سریع و تند صحبت می کرد بابای من متوجه نمی شد و حرفاش را اشتباه می فهمید.بعد تو همون خواستگاری سوء تفاهم مختصر پیش اومد.

    *10*. یه نکته مهم این که شما تو مراحل آخر باید بدونید بابای دختر خیلی استرس می گیره تو اون مرحله نباید حرف استرس زا بزنید! باید با اطمینان بخشی صحبت کنید. اطمینان هم از این جهت بدین که من تمام تلاشم را می کنم و ان شاالله خدا هم کمکمون می کنه.کلا یه مساله جدید برای پدر دختر باز نکنید یه وقت. با طمانیه و یواش هم حرف بزنید لطفا.
    کاملا مسیر تحقیق و... را هم باز بذارید و استقبال کنید و این لحن استقبال از تحقیق شدن خودش خیلی تو آرامش پدر موثره.

    این ها حاصل تجربیات من بود.
    دعا می کنم هر آنچه که مصلحتتونه براتون پیش بیاد.
    موفق و موید باشید
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : شنبه 17 مرداد 94 در ساعت 22:10

  10. 11 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    danger (شنبه 17 مرداد 94), h9025 (چهارشنبه 21 مرداد 94), khaleghezey (سه شنبه 20 مرداد 94), mercedes62 (جمعه 23 مرداد 94), mohamad.reza164 (سه شنبه 27 مرداد 94), saeeded (سه شنبه 20 مرداد 94), فدایی یار (شنبه 17 مرداد 94), فرهنگ 27 (شنبه 07 شهریور 94), کمال (پنجشنبه 22 مرداد 94), باغبان (چهارشنبه 21 مرداد 94), سرشار (شنبه 17 مرداد 94)

  11. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام مجدد به همه ی دوستان خوبم در این جا.شهادت اامم صادق(ع) رو بهتون تسلیت عرض می کنم.نمی دونید چقدر خوشحال شدم وقتی دیدم دوستان قدیمی این جا برام وقت گذاشتند و از تجربه هاشون با کمال صبر و دقت نوشتند می دونم با هیچ زبون و رفتاری نمی دونم قدر دان محبت شما دوستان خوبم در این جا باشم... فقط از خدا براتون بهترین ها رو می خوام .
    همچنین عذر خواهی می کنم که دیر جواب دادم امیدوارم دوستانتا روز خواستگاری که هنوز چند روز دیگه وقت دارم منو تنها نذارند و از تجربه هاشون بازم بهم بگند ...پیشاپیش بازم تشکر می کنم...

    دوستان راجب خواستگاری رفتن پرسیدن چه سوالاتی در جلسه ی خواستگاری و... این موارد مشابه همون طور که لطف کرده بودید و لینک داده بودید و... که باز به نکات جدیدتری رسیدم و اگه این تاپیک رو زدم برای تکرار نبود و می خواستم هم تجربه ایی برای خودم باشه و هم سایر دوستان که این که هدفم از این تاپیک چی بود در ادامه بهش اشاره می کنم.... مجددا از همه ی دوستانی که برای کمک بهم وقت می ذارند تشکر می کنم.

    دوست محترم جناب khaleghezey
    راستش من هنوز ازدواج نکرده سایه ی اون خانم در نیومدن به همدری حس کردم !! همین هفته ی پیش که کلا درگیر کارای قرار خواستگاری و صحبت با واسطه محترم بودم نتونستم بیام سایت... ولی کلا همدردی برای من به شخصه بهانه ای شد برای اشنایی با دوستانی که واقعا دوست ندارم هیچ موقع از دستشون بدم...

    بابت نکاتی که لطف کردید و برام وقت گذاشتید یک دنیا ممنونم... سعی می کنم همشو رعایت کنم... ولی راجب این که گفتید کم صحبت کنم و... من نه ادم پر حرفی هستم و نه کم حرف بلکه بستگی به موقعیتش داره یک جاهایی لازم باشه یک ضرب حرف می زنم که از من پر حرف تر نباشه و یک جاهایی که نیاز نباشه اون قدر سکوت می کنم که فکر کنند از من کم حرف تر نیست ...من تصورم این بود موقع صحبت با دختر خانم دو نفری از اون موقعیت هایی هست که باید زیاد حرف بزنم !!!!
    نمی دونم یعنی کم حرف بزنم ؟؟؟؟؟؟!!!!؟؟؟؟

    دوست عزیز جناب محمد 93
    فدای شما :)... پدر علم خواستگاری ....از شما هم ممنونم که تجربه هاتونو بهم گفتید....بله کاملا با شما موافق هستم.... من اگه این تاپیکو زدم واقعا قصدم نبود بگم چیکار کنم که مثلا به دل اون خانم بیفتم و.. چه بسا که فکر کنم به دل ایشون باشم که بعد دلیلش رو هم میگم...من این تاپیکو زدم تا یکسری ریزه کاری هایی که هیج جا گفته نمیشه رو بدونم و عمل کنم قبل این که بشم پدر خوانده خواستگاری !!! ...پس برام مهمه که مثل یک ادم با تجربه عمل کنم... که حالا در پایان پستم میگم...چشم حتما سعی میکنم صبور باشم و از خانوادم هم همین درخواست رو داشته باشم...

    سرکار خانم مصباح الهدی
    منم خدمت شما عرض سلام و ادب دارم...از لطفتون ممنونم...من کار خاصی نکردم....واقعا وقتی پست هاتونو دیدم که چقدر وقت گذاشتید برام و بهم از تجربه هاتون گفتید...تجربه هایی که براتون بهای زیادی داشته...بهایی به ارزش گذاشتن وقت زیادی که با خانواده گذاشتید و کلی فکر و ذهن خود و خانوادتون درگیرش بوده..چه بسا همون طور که اشاره هم کردید بعضی هاش هم توام با تلخی شده بود که واقعا برام ناراحت کننده بودبسیار ذوق زده شدم....
    بله جناب محمد93 لطف کردند و منت گذاشتند که از تجربه هاشون گفتند...اما راجب خلاصه گفتن که گفتید اتفاقا من از متن های طولانی خسته که نمیشم هیچ خیلی هم خوشحال میشم چون همیشه این طوری بیش تر دوست دارمممنون میشم شما اگه هر نکته ای به ذهنتون میاد مثل همیشه که وقت می ذارید بازم بهم بگید
    ...
    راجب سخت گیری پدر و... نمی دونید چقدر بهم کمک کردید مخصوصا این که اگه بدونید اتفاقا پدر اون خانم فکر می کنم از تیپ پدر شما باشند !!!! حالا در ادامه میگم...
    بله شما درست می فرمایید مثلا خیلی از رفتارهایی که راجب اون اقای خواستگار ظاهرا مغررو فرمودید بنده اصلا ندارم...الان فکرشو می کنم توی جلسه ی خواستگاری پدر دختر خانم بیاد کنارم بشینه خود به خود فکر می کنم کلا طول و عرضم کم و جمع و جور تر بشه و... خلاصه متوجه شدم پس این رفتارهام بسیار هم می تونه خوب باشه....


    خانم مصباح الهدی شاید درست نباشه حرف هایی که توی این پاراگراف می زنم...ولی شاید باورتون نشه...من هر وقت میام سایت همدردی اکثر وقت ها پی گیر پست های شما که واسه بقیه هم قرار می دید هستید...به شخصه هر چی بیش تر با دیدگاه شما اشنا شدم و منشتون راجب زندگی و همسر ایندتون و... خیلی وقت ها از خدا خواستم و می خواستم که همسر من هم همین ویژگی های شما رو داشته باشه.... حتی چند وقت پیش که یک پست شما رو خوندم که گفتید توی دانشگاه خواستگار نداشتید با خودم گفتم نکنه منم از همون پسرایی بودم که خیلی راحت از کنار بعضی دختر های خوب گذشته باشم !!!... باور کنید توی هر سه شب قدر براتون ویژه و به طور خاص یکی از بهترین جاهای دنیا دعا کردم که ازدواجی موفق داشته باشید و براتون از ته دل دعای بهترین ها رو از خدا براتون خواستم و بهترین تقدیر...امین...

    واقعا همین نکته ای که گفتید چقدر ساده !!! ولی کاربردی بود...به نظر من هم از چی خوب باید تعریف کرد... من خودم که با تعریف کردن از دختر خانم مشکل ندارم... اینو حتما به خانوادم هم میگم یه وقت سو تعبیر نکنند اگه اونا خیلی از دخترشون تعریف کردند...راجب شخصیت پدرتون که بیش تر گفتید و... واقعا با این که پدر نیستم ولی درک کردم تا حدی چقدر خود ایشون از همه بیش تر توی این خواستگاری های متعدد شما اذیت شدند...گاهی این اخلاقیتاتشون ناخواسته سبب شده بود شاید بعضی خواستگار های شما فکر های دیگه بکنند و... ولی حتم دارم ان شالله در نهایت با ازدواجی موفق خوشبخت تر خواهید شد به امید خدا و تمام این تجربه ها میشه براتون خاطره...
    به هر حال مطمئن باشید من اصلا بلد نیستم اون رفتارهای متکبرانه اون اقا رو داشته باشم و می دونم برای ضدش گفتید... ببنید مسایلی که گفتید اونایی که رعایت می کنم و متوجه شدم دیگه ادامه ندادم....

    ولی چیزایی که متوجه نشدم رو ازتون دوباره می پرسم... بعدش توی پست بعدیم هم دلیل اصلیم از زدن این تاپیکو میگم ...ممنون میشم مجددا از نظرات خوبتون بهم بگید...
    راستش متوجه بند هفت اصلا نشدم...حتی نمی دونم والد حمایتی یعنی چی ؟! شاید بدونم مفهموش چیه وقتی توضیح بدید ولی با این اسم متوجه نشدم...و رفتار بالغانه یعنی چی ؟ اگه با مثال بگید خیلی بهتر متوجه میشم... اون لینک هم دانلود نشد برام... راستی یک چیزی بگم فکر می کنید جلسه ی اول ما بریم پدر ایشون هم باشند ؟؟ فکر می کنم اگه پدرشون باشند فضا و جو برام سنگین تر بشه !!! و کار برام سخت تر....
    راجب بند نه واقعا از صمیم قلب برای همه ی پدر و مادرا ارزوی سلامتی و به خصوص پدر شما دارم... میگم چه نکات ریزی !!! واقعا ممنون که گفتید...
    راجب بند ده هم عالی بود خوب شد گفتید...اگه نمی گفتید قطعا این استرس رو شاید ایجاد می کردم...
    راستی خوب شد گفتید گل وشیرینی بگیریم خودم هم همین نظرو داشتم..باز گفتم زشت نباشه جلسه اول دست پر بریم !!!!
    بازم از شما خانم مصباح الهدی و سایر دوستان نیز تشکر می کنم امیدوارم بازم همراهیم کنید تا ان شالله اون چه که خیره بشه....

    راستش من توی یک پست دیگه برای این که اگه سایر دوستان هم خواستند سریع تر بخونند و نظر بدند اصل هدفم از تاپیکو می زنم(من میگم میخوام چه رفترای توی خواستگاری داشته باشم و بعدش نظر دوستانو بدونم که کارا و رفترارای مد نظرم درسته یا غلط) و ممنون میشم بازم اگه فکر می کنید نکته ای هست که برام میتونه مفید باشه وقت بذارید و بگید....

  12. 4 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 20 مرداد 94), mohamad.reza164 (سه شنبه 27 مرداد 94), باغبان (چهارشنبه 21 مرداد 94), سرشار (سه شنبه 20 مرداد 94)

  13. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فدایی یار دادا خیلی سخت میگیری

    بصورت کلی نظر دخترها مهمه ولی از اون مهمتر نظر پدرشان هستش سعی کن با احترام بیشتری رفتار کنی کمتر صحبت کنی منظورم اینه کمتر از حد معمول لباس و شلوار و کفتش دقت کن دسته گل و شیرینی هم بگیر جلوی باباش توی نشستنت دقت کن خیلی نخند و شوخی نکن یکمقدار مردانه تر فتار کن همین وضعیتی که الان هستی خوبه فقط یکم رسمی تر باشه جلوی خانوادش حرف اول و آخر رو تیو مراسم خواستگاری میشه گفت پدر عروس خانوم میزنه والسلام

    حساس نشو توی جلسه خواستگاری یکمقدار باید خودتو بالاتر نشان بدهی همین و بس
    خود من وقتی رفتم خواستگاری انگار داشتم میرفتم مهمانی و یه صحبتی بکنم همین راحت باش خودت باش اینم یادت باشه همیشه ملکه ذهنت باشه این تو هستی که انتخاب میکنی و اونا باید از خداشونم باشمن یه همچین شاه پسری میره خواستگاری دخترشون یه همچین دومادی گیرشون میاد باید تا یکهفته توی خونشون جشن بگیرن
    طرز فکرت اینجوری باشه خودتو پایین فرض نکن اعتماد بنفستو اینجوری تقویت کن هیچ دختری از پسری که اعتماد بنفس نداره و خودشو پایینتر فرض میکنه خوشش نمیاد و جواب مثبت بهش نمیده.

    یکم خودتو جمع و جور کن توی دوستهات ادم هایی که باهاشون هستی بیشتر دقت کن تیو رفتارت و صحبت کردنات بیرون یکمدت بیشتر رعایت کن بزار جلسات خواستگاری و تحقیقات تمام بشه.اینم یادت باشه حداقل 3تا 4 جلسه خواستگاری طول میکشه از خودت عجله نشان نده توی جواب بله گرفتن خودت را صبور نشان بده مثل یه مرد واقعی رفتار کن سنگین و باوقار
    دفعه قبلی هم گفتم موقع جواب دادن یکم فکر کن اولش بعد جواب بده از قبل سوالات خودت را دسته بندی کن و از ایشون بپرس هدفمند برو جلو که دختر خانوم احساس کنه طرف مقابلش تصمیمش را گرفته.سعی کن خیلی از دختر خانوم انتقاد نکنی یکم جایگاهی که داره را تحسین کن بزار بدونه که برای شان و منزلت یک خانوم و جایگاهی که داره ارزش و احترام قائل هستی.

    پ.ن:الان بصورت کلی تو یه دزدی هستی که میخوای دخترشون رو بدزدی این حسیه که خانواده دختر دارن پس سعی کن یک دزد متشخص و خوشتیپ و باوقار و جنتلمن باشی
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  14. 6 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (سه شنبه 27 مرداد 94), setare_000 (چهارشنبه 21 مرداد 94), فدایی یار (سه شنبه 20 مرداد 94), مصباح الهدی (چهارشنبه 21 مرداد 94), باغبان (چهارشنبه 21 مرداد 94), سرشار (سه شنبه 20 مرداد 94)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اسفند 94 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1394-3-18
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    1,866
    سطح
    25
    Points: 1,866, Level: 25
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    48

    تشکرشده 197 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای فدایی، دوستان راهنمایی های خوبی دادن، لینک ها هم خیلی خوب بودن، منم دو سه مورد اضافه کنم:

    چون گفتید با مثال خدمتتون عرض کنیم بهتره، با این مثال پیش میرم:

    یکی از خواستگاریهایی که توی همین سایت دیدم، خواستگاری آقای غلامزادگان بود از دختری که پدرشون سرهنگ بودن، به خاطر رفتار پدر دختر خانواده ایشون خیلی ناراحت شده بودند و همه هم اینجا گفته بودند که رفتار خوبی با ایشون نشده، البته من هم رفتار پدر دختر را تایید نمی کنم، اما اگه مراجعه کنید به اون تاپیک، یه چیزی خیلی مشخصه: صاحب تاپیک هم خودشون و هم مادرشون، خودشون رو خیلی پایین نشون داده بودن... هم خودشون هم مادرشون دائم تکرار می کردن که درآمدم فقط کفاف دانشگاهم رو میده، خب منم وقتی این جمله رو شنیدم به نظرم رسید که یا ایشون شهریه دانشگاه میپردازن، یا اینکه درآمدشون باید ماهی 200 باشه! حتی یادمه برای خرید گل هم باز همین مسئله رو تکرار کرده بودن که من درآمدم کمه با این حال به نظرتون بازم گل بگیرم؟!! یعنی رفتاری که نشون می دادن ناخودآگاه باعث شده بود در موردشون خیلی کمتر از چیزی که هستند فکر بشه، البته شکر خدا این آقا عاقبت به خیر شدن و مشخص بود با اون دختر تفاوت های زیادی داشتن، اما به هر حال نه تنها در جلسه خواستگاری، بلکه حتی در خیلی از جلسات معارفه دیگه هم این نکته از اهمیت بالایی برخورداره:

    آقای محمد 93 گفتند خودت رو به همون شکلی که هستی خوب و جامع معرفی کنی نه اینکه خودت رو آدمی خوب و بی نقص معرفی کنی، این جمله خیلی جمله قشنگیه، فقط من اینو به ادامه اش اضافه می کنم که: در عین حال، مراقب باش خودت رو کمتر از آنچه هستی هم معرفی نکنی.

    نکته اینکه اگرچه این مثالی که زده شد برای مسائل مالی بود، اما جمله آخر به همه موارد قابل تعمیمه...
    --
    یه مسئله دیگه اینکه مغرور بودن جلوی پدر دختر خوب نیست، اما خجالتی و کمرو و با ترس و لرز حرف زدن هم خوب نیست! راحت و باز نشستن خوب نیست، اما از طول و عرض آب رفتن و جمع شدن هم خوب نیست! فرض کنید جلوی یکی از آشنایان قرار گرفتید که باهاشون صمیمی نیستید اما در عین حال ترسی هم ازشون ندارید و احترام زیادی برای اون آشنا قائل هستید، چطور رفتار می کنید؟

    یه چیزی هم از پست آخرتون من برداشت کردم: انگار از همین الان نسبت به پدر دختر خیلی حساس شدید، یادتون باشه آرزوی هر پدر و مادری زیر سایه بخت رفتن دخترشونه، شاید سخت بگیرن، اما مطمئنا دلشون نمیخواد دخترشون تا آخر عمر تنها باشه، پس فقط کافیه خیلی راحت و صادقانه، اعتمادشون رو جلب کنید و بهشون اطمینان خاطر بدید... که صحبت های خانم مصباح در این زمینه خوب بود...
    ویرایش توسط راه حل : سه شنبه 20 مرداد 94 در ساعت 11:54

  16. 8 کاربر از پست مفید راه حل تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 21 مرداد 94), mohamad.reza164 (سه شنبه 27 مرداد 94), setare_000 (چهارشنبه 21 مرداد 94), فدایی یار (سه شنبه 20 مرداد 94), فرهنگ 27 (شنبه 07 شهریور 94), مصباح الهدی (چهارشنبه 21 مرداد 94), باغبان (چهارشنبه 21 مرداد 94), سرشار (سه شنبه 20 مرداد 94)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام آقای فدایی یار
    از دعایی که در حقم کرده اید خیلی خیلی ممنونم.واقعا این روزها که یکم نسبت به بعضی مسائل بی حس شده ام اینکه فهمیدم برای کسی مفید بودم و برایم دعا کرده خیلی منو خوشحال کرد.

    از لطفتون راجع به بنده خیلی ممنون.راستش آنچه که تو پستهای من خواندین فقط دانسته های من بوده و شاید وجه تمایزش شیوه بیان من بوده باشه و دلیلش هم فقط اینه که تجربه ام تو این زمینه خواستگاری زیاد شده و برای خواننده توضیحاتم ملموس هست. وگرنه اینو دارم واقعا و صادقانه می گم از دانستن تا عمل کردن تفاوت بسیار است و من خیلی تو عملکردم ضعف دارم و ای کاش می تونستم مثل دانسته هایم یا مثل حرف زدنم هم به همین خوبی عمل کنم.(این حرفهام واقعا با صداقت کامل بود و واقعا من یه دختر معمولی که مجموعه ای از نکات مثبت و منفی هست بیشتر نیستم)

    می دونید آقای فدایی یار من بعضی از پستهایم را در مورد رفتار خواستگار که می نویسم می گم خدا کنه دست نااهلش نیفته. یعنی چی؟
    مثلا همون پست بالام را نوشتم خب واقعا اون آقا قسمتی از شخصیت خودش را نشون داد.ولی خب مثلا میگم اگر قبلش بازخوردی که این رفتارش می تونست برای یک دختر داشته باشه را جایی می خوند مطمئنا این جور رفتار نمی کرد و مطمئنا من نمی فهمیدم و خب این واقعا بد بود. پس شاید خوب باشه که او چنین پستهایی را نخونه تا با رفتار اصلاح شده کاذب کسی را گرفتار نکنه.همچنان که تو جلسه اولی که با هم صحبت می کردیم خب من مشکوک شده بودم که احتمال داره روی زن یه سری تعصبات داشته باشه(از روی سوالاتش) ولی واضح نبود.چون می گفت من با اشتغال خانمها مخالفتی ندارم ولی مثلارو چه جوریش هم هیچی نمی گفت و حتی مدل من را پذیرفت. ولی تو همون جلسه پدرم مثلا گفت من که نمی تونم جلوی نامحرم از تحصیلات خواهرم بگم!!! (خواهرشون ادعای این هم داشتند خشک نیستند!!!)

    یعنی می خوام بگم کسی که از درون تغییر نکرده زبان بدنش و رفتارش او را تو موقعیت خاص تا حدودی لو می دهد(و ای کاش نره بخونه که رفتارش را تغییر بده) ولی من می تونم بگم مطمئنم شما از داشتن بسیاری از رفتارها در جلسه خواستگاری به طور اتوماتیک مصون هستید چون خیلی از مسائل در شما درونی هست. کاملا خیالتان راحت.

    ولی خب بعضی مسائل ممکنه تو جلسات خواستگاری پیش بیاد که خوبه راههای حل اون مسائل را به شیوه منطقی بلد باشیم.
    راستش آقای فدایی یار من خودم مساله پدرم را از خواستگاریم حذف کردم. یعنی بابای من طی مذاکراتی که داشتیم دیگه فعلا تو خواستگاری های من شرکت نمی کنند.یعنی احتمالا دیگه من از نظراتشون در مراحل اول استفاده نکنم.می دونم اشتباه محضه! ولی این جوری احساسم بهتره.حالا جالبه خواستگاری داشتم اومدند با تعجب گفتند حاج آقا نیستند؟
    دیگه کاملا و صددرصدی مسئولیت انتخابم را خودم برعهده گرفتم و فقط بابام 3 تا شرط گذاشتند و گفتند فقط همین 3 تا نکته خط قرمز منه و بقیه مسائل با خودت. من هنوز نمی دونم واقعا چه کاری درسته و من با توجه به شخصیت پدرم باید چه کار کنم.ولی فعلا تا جلسه سوم مطمئنم پدرم تو خواستگاری من حضور نداشته باشند.بقیه اش را هم سپردم دست خدا...

    یه چیزی که آدم می تونه تو خواستگاری و مسیر ازدواج بفهمه همینه که واقعا خیلی مسائل دست ما نیست.وقتی خدا نخواد هر چقدر هم که تلاش کنید و هرچقدر هم که خصوصیات مثبت داشته باشین نمیشه که نمی شه.
    من قبلا ها خیلی به قسمت اعتقادی نداشتم و می گفتم همه چی به تلاش آدماست ولی الان واقعا به قسمت اعتقاد پیدا کردم. البته تلاش که باید باشه تا اون قسمت تحقق پیدا کنه.

    شما فقط وظیفتون را انجام بدین و توکلتون به خدا باشه و حتما و حتما قبل از خواستگاری صدقه کنار بگذارید! اینو لطفا دقت کنید. من خودم اینو دقت نکرده بودم(جدیدادوستی به من متذکر شده اند) و خب شیطان همچین بدش هم نمیاد نذاره دو تا جوان از راه حلال با هم ازدواج بکنند!!!
    **************
    برای اینکه سوء تفاهماتی پیش نیاد اینها یادتون باشه همیشه:

    1. زود قضاوت نکنید(چه مثبت که این دختر دختر خوبیه چه منفی که این ازدواج بده). ببینید من خودم تو این پروسه فهمیدم خیلی مسائل را باید مورد به مورد دید.منظورم اینه که قضاوت بعضی مسائل فرد به فرد متفاوت هست.مثل همین تحصیلات.خب من متوجه شدم فرد به فرد اثر تحصیلات متفاوته.تو بعضی باعث شعور و هوش و استعداد و خلاقیت میشه ولی تو بعضی از آدمها تکبر ایجاد می کنه.اصلا نمیشه هم حکم کلی داد.چون من آدم تحصیل کرده با شعور با تقوا و متواضع هم دیدم.برعکسش هم دیدم.
    یا همین مورد پدر سخت گیر...خب نمیشه زود قضاوت کرد.ممکنه برای یه پسری این مهم باشه ممکنه برای یه پسری مهم نباشه یا اینکه ممکنه پشت پرده اون حساسیت ایجاد شده اصلا یه سری قضاوت های نابه جایی صورت گرفته باشه که کاملا قابل رفع باشه.

    2. وقتی دچار قضاوتی شدین از اون فرد توضیح بخواهید.مثلا به نظر من تو خواستگاری از خود دخترخانم تو اتاق جداگانه توضیح بخواهید.

    3. و نکته مهم اینکه در مورد خیلی مسائل (البته از جلسات دوم سوم به بعد)حتما خودتون و دختر خانم هرجلسه به نتیجه برسید.مثلا نحوه ادامه یافتن جلسات به چه شکل باشه. یا مثلا تو جلسات چندم بعضی مسائل مثل مهریه و...خودتون به توافق برسید.و از رسم آنها هم جویا بشید.
    یا ممکنه خود دختر خانم نکات خاصی بگن.مثلا یکی از حساسیت های بابای من حساسیت روی زمانه.من اینو به خواستگارم می گفتم که بابای من روی این مورد توجه خاصی دارند و مثلا شما با پدرم قرار دارید لطفا این را در نظر بگیرید.

    4.و حالا که بحث سر این موضوع زمان شد واقعا هم اینو یادتون باشه آن تایم بودنتون اینکه دقیقا سر ساعت برید خیلی خیلی می تونه اثر مثبت روی ذهن خانواده دختر خانم بذاره. حتی همیشه نیم ساعت دیر تر را وعده بدین. یعنی اگر می دونید تا ساعت 5می تونید برسید شما بگید ساعت 5 و نیم. یا اگر احتمال می دین بدقول بشید بگید 5 تا 5 و نیم. ولی این خیلی روی ذهن مخاطبتون اثر خوب می ذاره که بگید ساعت 5 و دقیقا راس ساعت 5 زنگ خونه به صدا دربیاد! چون من اینو خودم خیلی حس کردم و خیلی دوست دارم. برعکس جلساتی هم داشتم که به بهانه ترافیک و... یه ساعت حتی دو ساعت منتظر موندیم. و این انتظار واقعا حس بدی هست.حالا شاید تو انتخاب آنچنان اثری نذاره ولی خب نمیشه از حسی که به آدم منتقل می کنه بگذریم.ولی به هر حال آن تایم بودن اثر مثبت را قطعا خواهد گذاشت.

    5. همون جلسات اولیه خودتون را لو ندین که دختر را پسندیدین و دختر خیالش راحت شه! چون من اینو تجربه داشتم.و یه حس دافعه در من ایجاد می کرد. این که نتیجه جواب شما از قبل معلوم باشه جذابیت شما را کم می کنه! اون فرد باید این احتمال عدم ادامه این روند را بده. حتی جلسه اول خیلی مفصل گل و شیرینی نگیرید که این حس را منتقل کنه.مثلا یه دسته گل خیلی زیبا بگیرید یا یه جعبه شیرینی خیلی خوب. فکر کنم گل بهتر باشه.

    6. به نظرم خیلی از مسائل بهتره بین مادرها حل بشه.چون معمولا خانمها تو این کارها بیشتر انعطاف دارند و همو بیشتر می شناسند و زودتر با هم دوست می شن.برای همین معمولا بین خامها به نظر من کمتر سوء تفاهم پیش میاد.

    7. ممکنه پدر دختر خانم جلسه اول نباشه یا باشه. البته من احتمال می دم چون شما از قبل هم را می شناختید باشند .خب خیلی هم یه جوری برخورد نکنید که تصمیمتون را به طور قطع گرفتین تا او هم دچار عجله نشه و زود نخواد روی شما قضاوتی بکنه و زود بخواد تصمیم بگیره. خیلی عادی. دقیقا همون جوری که آقای محمد93 گفتند مثل یه جلسه معارفه ساده در موردش برخورد کنید. و مطمئن باشید صداقت اگر داشته باشید خود به خود حرفاتون به دل پدر می شینه.(این را کاملا بهتون قول می دم تضمینی!)حتی اگر استرسی هم داشتین ولی این از روی صداقتتون تو رفتار بود اصلا نگران نشید.خیلی طبیعیه.من خواستگار داشتم جلوی بابام حول کرده ولی هیچ اشکالی هم نداشته! تازه باعث شده مثلا بابام بیشتر هواش را داشته باشه. بابام اونجاهایی حساس می شدند که دوگانگی می دیدند و خب شاید اونجاها زود واکنش نشون می دادند یا زود قضاوت.
    خیلی خودتون باشید به همین راحتی. چون مطمئنم همین خودتون خیلی شخصیت خوبی دارید و مشکل خاصی ندارید.

    ****************************

    8. در مورد سوال اصلیتون در مورد رفتار بالغانه.خب من توصیه می کنم چون اینجا صدا نداریم حتما اون لینک را بشنوید تو این پست #7. راستش آقای فدایی یار من تازه این مورد را یاد گرفتم و واقعا حس می کنم اگر این مورد را اون خواستگاری که در جریانش هستین می دونست خیلی از حساسیتها در پدرم ایجاد نمی شد. یا خودم هم خیلی از نگرانی ها را در پدرم تولید نمی کردم!
    نمی دونم چه جوری توضیح بدم ولی سعی می کنم مطالبی که در این خصوص یاد گرفتم در زمینه خواستگاریم بومی سازی کنم و بهتون منتقل کنم.

    ببینید همه ما سه تا شخصیت تو وجودمون داریم که در مقاطع مختلف ناخوداگاه از یکی از این شخصیتهامون استفاده می کنیم.
    1.کودک درون... که وقتیه که ما از سطح پایین و یا احساسی برخوردار هستیم و با طرف مقابلمون داریم از پایین به بالا نگاه می کنیم.انگار تحت تسلط او هستیم.و این سطح خیلی رفتارهای منطقی نشون نمی ده و درستش اینه که از این شخصیتمون در زمانهایی که می خواهیم لذت ببریم استفاده کنیم نه همه جا.

    2. بالغ درون... که سطحی است که وقتی با طرف مقابل صحبت می کنید حالت هم سطح داره و کاملا منطقی هست و کاملا خونسرد. هیجانات نداره و وقتی با طرف مقابل حرف می زنید خیلی با هیجان واکنش نشون نمی دین. مثلا وقتی او عصبانی میشه شما عصبانی نمیشید و منطقی پاسخش را می دین.

    3. والد... وقتی هست که طرف در موضعی قرار داره که از سطح بالاتری از شما قرار می گیره. دقیقا مثل پدر برای فرزند.
    والد حمایتی جنبه دفاع داره و ممکنه رفتارهای احساسی در این زمینه نشون بده.
    کلا وقتی تیپ والد حساس میشه اگر طرف مقابلش بخواد با همون والد جوابش را بده(یعنی با احساس والدانه) و یا با کودک درون جوابش را بده هر دوش می تونه حساسیت را در طرف بیشتر کنه ولی اگر با حالت خنثی و بالغ رفتار کنه اون حالت والد کم میشه و او هم میاد تو فاز بالغ و وقتی بیاد تو فاز بالغ اون وقت میشه در مورد اون مساله بدون حساسیت و هیجان حرف زد. حالت بالغ همیشه پیام را به صورت کامل می ده. من واقعا یکم برام سخته توضیح دادن لحنها.اگر خودتون گوش بدین خیلی خوب میشه.فکر کنم باید آنلاین گوش بدین.
    http://radio.shabanali.com/neg19.mp3

    اینو بگم که خوبه که تو همون لینک هم اشاره شده که وقتی تو حالت بالغ قرار دارید می تونید کودک درون فرد مقابل را نوازش کنید که حس خوبی به فرد می ده و این باعث میشه تاثیرات مثبتی تو مذاکره داشته باشید.مثلا اینکه کمی (فقط کمی) از طرف مقابل تعریف کنیدمثلا بابای من خیلی خوش صحبته. بعد اگر فرضا خواستگار تو تعارفاتش بگه حاج آقا همیشه از صحبتهای شما استفاده می کنیم من می دونم که خیلی به بابام حس مثبت می می ده.اینکه می بینه طرف مقابلش به حرفاش با لذت گوش می ده این کودک درونش را نوازش می ده و این یعنی حس مثبت نسبت به طرف. بعد برعکس اگر مثلا یکی با اکراه گوش کنه این به کودک درون پدر آسیب می زنه و این یعنی حس منفی. (اگر دقت کنید تو آموزه های دینیمون هم این هست که وقتی می خواهید از کسی انتقاد کنید اول ازش تعریف کنید.چرا؟ چون اون جوری حرفای بعدی شما را با پذیرش بهتری می شنوه!)
    پس شنونده خوبی بودن هم خیلی خوبه.اینکه گاهی حرفاشون را تایید کنید. این خیلی خوبه.

    آقای خاله قزی عزیز به نکات خوبی اشاره کردند ولی من می خوام در مورد آخر بگم اتفاقا اصلا چنین چیزی در ذهنتون (دزدی دختر!!!)نباید باشه!
    یعنی اصلا نباید این حس به پدر منتقل بشه که شما دزد هستید!!! دقیقا اینجا پدر والد حمایتیشون و حس پدریشون قوی میشه. اتفاقا شما باید نشون بدین که نه تنها نمی خواهید دخترشون را بگیرید بلکه ان شالله می خواهید عضو جدیدی از خانوادشون بشید.
    من همین خواستگارم که پدرم از نظر مسائل اقتصادی روش حساس شده بود باور می کنید خودش خیلی از حساسیت هارا نکاملا ناخواسته ایجاد می کرد؟ (که من وقتی این قضیه بالغ و والد و کودک را فهمیدم تونستم چرایی حساسیت پدرم را درک کنم!)
    بابام تا قانع می شدند خودش یه استرس و مساله ایجاد می کرد.دلیلش هم این بود کلا شخصیت هیجانی داشت!(عجول بود کلا.)

    به عنوان مثال: بابای من ازشون پرسیده بود(فقط هم جنبه سوالی ها! نه اینکه الزام باشه!!) شما می تونید نزدیک منزل ما هم خانه اجاره کنید؟
    خب برای اینکه مثال را خوب توضیح بدم بیایید دو تا جواب به این سوال بدهیم و قضاوت کنید کدام لحن صحیح است.

    حالت اول کودک درون: نه راستش حاج آقا ! نمی تونم! ممکنه نشه! من هیچ قولی نمی دم و فلان و بیسار....

    حالت دوم بالغ درون: خب اینکه بتونم منزلی ان شاالله در آینده برای دختر خانومتون تهیه کنم که نزدیک منزل پدر و مادرش هم باشد خیلی از نظر من خوبه .هم اینکه محیط اینجا خوب هست و هم خب تا حدی نزدیکی به شما هم از جهاتی برای من هم راحتی خیال ایجاد می کند اما با توجه به بودجه ای که الان دارم فکر می کنم در ابتدای زندگی برایم مقدور نیست اما ان شاالله اگر خداوند بهم کمک کنه و پیشرفتی داشته باشم با مشورت هم دیگر اگر مصلحت زندگیمون اقتضا کنه به این امر راغب هستم.اما متاسفانه در اول زندگی برایم مقدور نیست. (پیام کامل.همراه با بیان نقاط قوت و ضعف هر دو با هم!هیچ هیجانی و استرسی هم نیست)

    باور کنید همین ایشون عقیده شخصیش مثل حالت دوم بود ولی بروزی که به پدرم داد حالت اول بود! خب این همون حس اینکه این فرد از دخترش حمایت نمی کنه و ممکنه خدای نکرده هر جا ببردش و با هر زندگیی می داد. تازه برای بابای من یه مثال هم زده بود که مثلا من فلان محل قصدم نیست(یه جای خیلی بد بود!) بعد بابای من کلی نگران شده بود که وقتی این می گه فلان محل قصدم نیست این چه جوری ذهنش به اون سمت رفته... نکنه مثلا فردا دخترم را ببره یه جای پرت.درحالی که واقعا هم قرار نبود ولی چون خیلی این آقا اصرار داشت که یه وقت حرفی نزنه که بعدا نتونه از پسش بربیاد اشتباهی خیلی خودش را پایین تر از خودش می گرفت که اونجوری پذیرفته بشه. درحالی که من باهاشون حرف زدم اصلا قرار بود یکی دو خیابون اون طرفتر خونه اجاره کنند. و اصلا هم برای بابای من مشکلی نبود این حد از تفاوت.
    ولی همون حس حالت دزدی و "گرفتن من از پدرم" را در ضمیر ناخوداگاهشون ایجاد کرده بود که منطقی هم نبود. حالا این حل شد ولی دوباره خیلی از این رفتارها می کرد.

    راه حل عزیز هم مثال خوبی از همین تالار زدند.مثالی که از آقای غلامزادگان زدند درست بود.پدر اون دختر والد حمایتیش اون موقع قوی شده بوده و حساس شده بوده.
    همین خواستگار من باور کنید از نظر منطقی در آینده اون جوری به مشکل اقتصادی حادی نمی خوردیم.چون واقعا جربزه کاری داشت. خیلی جاها کار کرده بود.خیلی تو کارش وارد بود. اما یه عقیده مسخره ای که داشت این بود (مثلا به نظر خودش!) من را باید فقط و فقط برای خودم بخوان.مثلا به من تو یکی از جلسات از دهنش پرید گفت ان شاالله قصد داره ماشین بگیره بعد من اینو به بابام گفته بودم چون بابام فکر می کردند تا این حد هم توانایی ندارند در حالی که داشتند! و خواستگارم خیلی ناراحت شد.گفت نباید اینو می گفتین! من اصلا نباید اینو به شما هم می گفتم.این درحالی بود که می تونست مطمئن باشه نه من برای ماشین می خوام ازدواج کنم نه خونه.... و از شخصیتم و افکارم اینو می تونست مطمئن باشه.

    بعد حالا یه چیز جالب که می گفت این بود: من اگرخانه هم داشتم اینو هیچ وقت نمی گفتم!و یه جوری جلسه را پیش می بردم که پدرتون ندونند که من خانه دارم! اینها نباید اصلا تو انتخاب تاثیر بذاره!
    خب واقعا کجای این حرف منطقیه؟ کاملا مشخص بود که این قدر جلسه گذشته بود من که توقعاتم در حد متوسط جامعه بود دیگه اینکه توقع پایین تر ایجاد کردن از خودش کجاش منطقیه؟ بعد جالبه بدونید با چنین طرز فکری می آمد و خب مطمئنا اثرش را در ذهن طرف مقابل می ذاشت و یک عالمه مساله و شک و شبهه برای پدرم ایجاد می کرد. یه عالمه نگرانی....
    در حالی که می تونست قول هم نده ولی یه پاسخ بالغانه بده که آقا جون قرار نیست دخترت را ببرم مثل کزت تو فلان محله!
    می تونست اینو بگه: الحمداالله تو این دو سال فلان جا و فلان جا و فلان جا کار کردم و رشد خوبی داشتم و ان شاالله امید دارم که با ازدواج خدا هم به مسیرم برکت بده و تمام سعیم را خواهم کرد.
    هم نمی گفت من دختر شما را می برم بهترین جا.(که اصلا چنین توقعی هم نبود).هم اینکه از خودش ضعف نشون نمی داد که یعنی ممکنه من نتونم!!! شما از من توقع نداشته باشیدا!(منظورم انتقال چنین مفهومی) خب این چقدر نگرانی ایجاد می کنه؟
    کلا با امیدواری صحبت کردن و نگاه مثبت صحبت کردن و روی گشاده بسیار مهمه.

    حالا اینها یه سری اشتباهات این آقا بود که هی من باید درصدد رفع سوء تفاهم برمیامدم.که حالا در انتها به خاطر بی تدبیری و عجله خودش یه سوء تفاهم بزرگ هم پیش آمد که بعد پدرم و خواستگارم صحبت کردند من الان می تونم بگم مطمئنم خواستگارم تو اون جلسه با توجه به شخصیتش که هیجانی بود کاملا پدر من را حساس کرده بود و اعتمادش بهش را کاملا خدشه دار و اون موقع بابام والد کامل بوده و کاملا حساس. اینم بگم اون آقا اشتباهش این بود: رو انتخاب من تصمیمش کاملا قطعی بود اما نمی دونم واقعا چرا وقتی مطمئن بود ،این قدر اصرار داشت بابای منو حساس کنه!(طبیعتا چنین قصدی نداشته و ناخوداگاه این کار را می کرده!)در حالی که اصلا فقط اگر خودش می بود هیچ مشکلی پیش نمیومد. کما اینکه یه بار هم کاملا خود خودش بود این قدر بابای من ازشون خوششون اومده بود که حد نداشت.یعنی کلا بابام از خودشون خوششون اومده بود ولی هی این مساله اقتصادی را خودش نگرانی ایجاد می کرد در مقابل سوالات بابام.... که همین به دلیل اون اعتقاداتش بود که گفتم و اینکه با لحن بالغانه پیام کامل نمی داد! دقت کنید تو اون لینک می گه فرد بالغ پیام کامل می ده. یعنی نکات مثبت و منفی اون قضیه با هم)

    همیشه صبر را در نظر بگیرید و زود از خودتون واکنش نشون ندین. زود قضاوت نکنید. کلا صبور باشید. البته مطمئنم شما تیپ شخصیتیتون این جوری نیست که طرف مقابل را حساس کنید و ذاتا بالغانه عمل می کنید چون هم صبورید و هم آدم پیگیری هستید و تواضع هم دارید. فکر نکنم هر بابایی هم مثل بابای من نسبت به دخترش حساس باشه.اما اینجا این نکات را گفتم می دونم که اگر این نکات آخر رعایت می شد این قدر الکی بابای من نگران نمی شد!

    در پایان اینم بگم یه وقت تو ناخوداگاهتون اصرار نداشته باشید این نکات را لزوما تو خواستگاری هاتون ببینید یا اجرا کنید!چون مطمئنا تو خواستگاری شما که قرار نیست اینها حتما رخ بده. فقط اصل موضوع را بفهمید. یعنی ماهی گیری را بلد باشید. بعد اگر لازم شد استفاده می کنید اگر هم نشد نه! اصلا بهش فکر هم نمی کنید!
    در کل اینها را بخونید ولی بهش فکر نکنید فقط گوشه ذهنتون اصول و قواعد کلی باشه. و اینم بگم که کاملا و کاملا مثبت فکر کنید!چون واقعا تاثیرات خودش را افکارمون بدون اینکه حتی بفهمیم می ذاره.(البته اینو یکی باید به من بگه!)

    باز هم خیلی از اینکه منو دعام کردین ممنونم.خیلی به دعا احتیاج دارم
    من هم لایق باشم براتون حتما دعا می کنم که بهترینها براتون پیش بیاد
    موفق و موید باشید
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : چهارشنبه 21 مرداد 94 در ساعت 02:32

  18. 6 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 21 مرداد 94), mohamad.reza164 (سه شنبه 27 مرداد 94), فدایی یار (چهارشنبه 21 مرداد 94), همت 1400 (چهارشنبه 21 مرداد 94), باغبان (چهارشنبه 21 مرداد 94), سرشار (چهارشنبه 21 مرداد 94)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 00 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    14,247
    سطح
    77
    Points: 14,247, Level: 77
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 203
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,750

    تشکرشده 764 در 211 پست

    Rep Power
    70
    Array
    سلام فدایی یار عزیز
    داداش اصلا دلم نیومد تو تاپیک زده باشی و من نظر ندم.راستش همه اون چیزایی که دوستان اشاره کردن درست و سنجیده به نظر میرسه.اما یه اشکال کوچولو که وجود داره و من سخت بهش معتقدم اینه که نباید بیش از حد روی این مساعل متمرکز بشی.دو دلیلم براش دارم که شاید از نظر شما منطقی به نظر نرسه.اول اینکه سر رشته کار از دستت خارج میشه.به طور مثال پدر دختر خانم از شما سوالی میپرسند و شما سعی دارید پاسخ او را به گونه ای بدهید که از هر نظر خوب و عالی باشد.حال بر فرض شما روی این مسعله زوم کرده اید که لحنتان مغرورانه نباشد (در حالی که مشکل شما نیست و فقط عیب خواستگار سابق خانم مصباح الهدی است) اینجاست که از جانبی دیگر که خیلی هم رعایت آن مهمتر است سوتی میدهید.و اما دلیل دوم٬ اگر شما سعی کنید خود واقعیتان را پنهان کنید رفتار و لحن کلام شما تصنعی میشود و به وضوح به چشم می آید. پس در وهله اول سعی کنید خود خودتان باشید.هیچ انسانی کامل نیست.و من مطمعنم اونا خود شما رو بهتر میپسندند.اگر هم سعی در تغییر برخی از المان ها در گفتار و لحن کلام خود دارید از قبل با تمرین بسیار به اشراف برسید.اما هیچ گونه تلاشی در بهبود و ترمیم رفتار خود تاکید میکنم در فرصت باقی مانده تا خواستگاری نداشته باشید که اثر سو خواهد داشت.من خودم قبلا به کرات امتحان کردم و نتیجه عکس گرفته ام.لحن کلامتان هم نه ثقیل و کتابی باشد نه کوچه بازاری و چاله میدانی.مودب و با وقار با کمی مکث و طمانینه صحبت کنید.البته با تمرین و اندکی ممارست.این اولویت شماست و صد در صد عدد شانس و نمره قبولی شما.برخورد و رفتار اول برای هیچ کس حتی برای دوستی معیار و ملاک نیست چه برسد به ازدواج.حال اینکه شما بتوانید آن رفتار مصنوعی و غیر قابل باور را به صورت مکرر بازی کنید حرف دیگری است. برای تغییر رفتار به یک مدت مدید و طولانی احتیاج خواهید داشت‌.در آخر باید بگم آب دل با عقل و منطق توی یک جو نمیره.شما با دلت رفتی جلو .حالا هم به حرفش خوب گوش بده.هر چی گفت بگو چشم.اون دختر خانم اگه شما رو برای خواستگاری قبول کرده فقط دل صاف وساده شما رو دیده و به همونم راضی راضیه.پس با عقل و منطق الکی و من درآوردی خراب کاری نکن.
    من برات دعا خیر میکنم.یادت نره قاصد خوش خبر بفرستی.
    راستی یادت رفت بگی از کجا متوجه شدی دختر خانم دل در گرو دارد؟

  20. 5 کاربر از پست مفید سرشار تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 21 مرداد 94), mohamad.reza164 (سه شنبه 27 مرداد 94), فدایی یار (چهارشنبه 21 مرداد 94), مصباح الهدی (چهارشنبه 21 مرداد 94), باغبان (چهارشنبه 21 مرداد 94)


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: شنبه 24 بهمن 94, 16:37
  2. لطفا کمکم کنید خواستگاری دارم که دوستش ندارم
    توسط gol yas در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: یکشنبه 08 دی 92, 22:07
  3. دوستان کمک یه مشاور میخوام برا دوستام معتاد به استمناء (جلق) شدن
    توسط infodltube در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 اردیبهشت 92, 00:07
  4. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 اسفند 90, 18:07
  5. آیا من امل هستم؟ (شما دوستان قضاوت کنید )
    توسط yasmin44 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: جمعه 20 خرداد 90, 13:01

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.