خوب یه خبر خیلی بد میخوام بهت بدم، با خودکشی نه تنها از اون خود بدی که این قدر از اون منزجری دور نمی شی بلکه با اون خیلی بیشتر هم آغوش میشی.آدمی که میخواد خود کشی کنه به خاطر این نیست که بودن خودش رو نمیخواد به این خاطر که نحوه بودن درحال حاضرش رو نمیخواد ولی با اشتباه فکر میکنه مرگ پایان بودنشه در حالی که وقتی از بند بدنت رها میشی حس ها در وجودت بسیار قوی تر میشه و بیشتر با اون چیزی که ازش این جوری داری فرار میکنی روبرو میشی وبیشتر درکش میکنی و درنتیجه بسیار بیشتر از بودن در اون حالت رنج خواهی کشید.
یه مثال خیلی روشنش توی خواب هست . توی خواب نفس ما توجهش رونسبت به بدن خیلی کم میکنه و در حالت بی زمان میره .نمی دونم تا حالا توی خواب ترسیدی یا نه ولی اگه دیده باشی حتما درک کردی که اون ترس خیلی از ترس هایی که توی بیداری عمیق تر و سخت تره.
خوب حالا باید برات از مرگ و خودت بگم.تو اگه دستت قطع بشه به خودت میگی دستم قطع شد و ناظر قطع شدن دستت هستی و میبینی که دستت قطع شده.حالا اگه کسی ازت بپرسه تو کی هستی آیا از نبودن دستت احساس کمبود هویت میکنی .نه ،میگی من، من هستم و دستم جزیی از بدنم بود.حالا اگه پاهات قطع بشه چی ؟درسته که چون پاهات بخشی از جسمت هستن و اونارو دوست داری ولی با کم شدن نصف وزن بدنت نمیگی من حالا دیگه نیم من هستم ؟دوباره وضعت همونه میگی من ،من هستم ولی پاهایی که مربوط به جسسم بود حالا دیگه نیستن.
حالا فرض کن سرت قطع بشه باز هم خودت ناظر قطع شدن سرت هستی ولی این بار دیگه اتفاقی افتاده که جسمت نمی تونه منی رو که باهاش بوده همراهی کنه چون شرایط ادامه دادن با اون رو دیگه نداره و به این میگن مرگ ،همون زمان هم اگه شرایط عادی بود و ازت میپرسیدن تو کی هستی میگفتی من،من هستم فقط جسمم سر نداره و من ترکش کردم.
چیز عجیبی هم نیست بعضی وقت ها دیدی حتما نشستی توی یه جای شلوغ،چشمت باز و سالمه ،اصوات به گوشت میخوره و گوشت هم سالمه ولی چون نفست به جسمت نطر نداره نه چیزی میبینی و نه چیزی میشنوی،پس تو جسمت نیستی که با از بین بردن اون تموم بشی. ولی در مرگ یه اتفاق بزرگ میفته . نفس آدم توی این دنیا به خاطر بسته بودن به جسمش دارای کدورت ودر ک خیلی پایینی از خودش و هستی هست ولی وقتی من جسم رو ترک میکنه وجود آدم به شدت دارای درک قوی تری میشه به نسبت خیلی پایین یه چیزی شبیه خواب
چون توی خواب هنوز من به جسم نظر داره وکاملا رفع تعلق نکرده وگرنه بدن نمی تونست به حیات خودش بدون من ادامه بده.
خوب همه اینها رو گفتم که اگه بخوای خودکشی کنی با خودت به مراتب خیلی سخت تر روبرو میشی پس حداقل بذار دیرتر این اتفاق بیفته.فکر میکنم بد نباشه کتابی رو که برات لینکشو اون پایین گذاشتم بخونی اسمش
آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین
هست .انشاالله که بتونی خودتو با توسل به امام زمان نجات بدی کتابهای زیاد دیگه ای هم اونجا هست که انشاالله زندگیت رو تغییر میده.حتما حتما حتما پرس و جو کن یه روانپزشک خوب پیدا کن. اگه شیراز بودی میگفتم حتما بری پیش دکتر فراشبندی ولی روی خوب بودن متعهد بودنش حتما سرمایه گذاری کن.فعلا خداحافط
علاقه مندی ها (Bookmarks)