چرا برای جدایی اقدام نمی کنه؟

[sama_t]

سلام دوستای خوب همدردی
این آدرس تاپیک قبلیم هست

http://www.hamdardi.net/thread-33097.html

همسرم بیشتر از پنج ماهه که از خونه رفته و هفت ماهه پیش بعد از یک دعوای شدید بهم گفت که می خواد ازم جداشه, آخرین بار یک ماهه پیش باهاش صحبت کردم و گفت که می خواد اقدام کنه برای طلاق.. از من هم می خواست که مساله رو با خانوادم مطرح کنم.

خانواده همسرم کاملا در جریان امور هستن و البته هیچ اقدامی هم انجام نمی دن, اما خانواده من نمی دونن که موضوع انقدر جدی هست و نمی دونن که همسرم خونه نمیاد.

قرارداد خونه دو ماهه که به پایان رسیده و صاحبخانه هم یک ماه پیش به همسرم گفته بود که تخلیه کنیم به همین دلیل همسرم ازم خواست که دیگه تمومش کنیم , بعد از صحبتمون که طبق معمول هر کدوم حرف خودمونو می زدیم, من به همسرم اس دادم که ای کاش به اندازه اشتباهاتی که خودت داشتی به من فرصت می دادی , در آخر هم گفتم اگر حق من طلاقه برو اقدام کن که طبق معمول جوابی نداد.


نمی دونم چرا اقدام نمی کنه.. دلش برای من میسوزه یا از طبعات قانونی طلاق میترسه.. اصلا درست نمیدونم که مراحل طلاق چجوریه.. چقدر طول میکشه.. با توجه به این که هیچ دارایی نداره آیا باز هم مجبوره که مهریه بپردازه یا نه.



آیا رضایت من برای طلاق مهمه یا اینکه میتونه با قسط بندی کردن مهریه حکم طلاقو اجرا کرد..وکیل به من گفت میتونه درخواست تقسیط بده و با پرداخت اولین قسط حکمو اجرا کنه.

خواهش میکنم دوستانی که در این زمینه تجربه دارن راهنمایی کنن

[Samane1367]

اینکه5ماه همسرش رو تو خونه تنها گذاشته میشه گفت علاقش نسبت به تو صفر شده
ای کاش همون اوائل به یه نحوی نگهش میداشتی الان هم به نظرم به یه بهونه ای مثلا مریض شدنت بکشونش خونه و با اصرارو خواهش و اینکه 1 فرصت دیگه به همدیگه بدین تو خونه نگهش دار
به نظرم اینی که گفتن تنها راه هست و به نوعی تیرآخر هست که اگه نشه یعنی دیگه نمیشه
مردی که غیرت داشته باشه5ماه همسرش رو تنها نمیذاره با کی زندگی میکنه؟مطمئنی پای کس دیگه ای درمیون نیست
اختلافاتتون سر چی بود؟تاپیک قبلیت رو که خوندم گفتی فقط به این حاطر که دوستش رو ابرده بود خونه و دعواتون شد به نوعی سر هیچی دعواتون شد سر کل کل بچگانه
ولی چیزی که درک نمیکنم آخه چرا بعد5-6سال زندگی اینطور شده؟
مطمئنی پای کس دیگه ای در میون نیست؟
راهکاری که به ذهن من میرسه رو گفتم اگه چیزی به ذهنم رسید حتما بهت میگم
ولی زیاد امیدوار نباش که این امیدواری اگه جدا شی نابودت میکنه
اگه دوستت داشت5ماه تنهات نمیذاشت
با این حل سعیت رو بکن فقط 1بار هم که شده بیارش خونه با آرامش کامل ازش بخا که1بار دیگه به همدیگه فرصت بدین اگه گفت نه بدون دیگه این زندگی درست بشو نیست
آخه دعوا1هفته2هفته1ماه نه5ماه اونم اصلا خونه نیاد و تنهات بذاره
تاحالا اثری از شخص دیگه ای تو زندگیت ندیدی؟

[footer]

سلام
من همه تاپیک قبلیتونو خوندم.

من نظرم اینه که ایشون معیارهای ازدواجشون عوض شده و دیگه به این زندگی فکر نمیکنند. فکر نمیکنم با کسی باشند اما حتما در اینده با کسی که معیارهای الانشون رو داره ازدواج میکنه.
ایشون تمایلی به پرداخت مهریه شما ندارند و یا فکر پرداخت بخشی از اون رو دارند.
برگشت ایشون میتونه یک معجزه باشه.

ببخشید رک صحبت کردم.
من یک مردم و از این جهت بررسی کردم

- - - Updated - - -

سلام
من همه تاپیک قبلیتونو خوندم.

من نظرم اینه که ایشون معیارهای ازدواجشون عوض شده و دیگه به این زندگی فکر نمیکنند. فکر نمیکنم با کسی باشند اما حتما در اینده با کسی که معیارهای الانشون رو داره ازدواج میکنه.
ایشون تمایلی به پرداخت مهریه شما ندارند و یا فکر پرداخت بخشی از اون رو دارند.
برگشت ایشون میتونه یک معجزه باشه.

ببخشید رک صحبت کردم.
من یک مردم و از این جهت بررسی کردم

[Kamelia-94]

سلام سماجان.
متأسفانه من در این مورد اطلاعی ندارم. فقط برات دعا می کنم که گره از مشکلاتت باز بشه.
ان شاءا... دوستان میان وراهنماییت می کنن. صبور باش خانمی

[sama_t]

ممنونم ازخانم سمانه و آقای فوترکه وقت گذاشتن و تاپیکمو خوندن.. خودم هم می دونم که احتمال برگشتش خیلی کمه.. اما اگه هنوز صبر کردم به این امید نیست که فکر میکنم همسرم دوسم داره.. بلکه به امید همون معجزه ست. کاملیای عزیزم می دونم آرامشی که دارم این روزها به خاطر همین دعای شما دوستای خوبمه.. ان شاالله گره از مشکلات همه باز بشه. چند روز دیگه سالگرد ازدواجمونه, می خوام یه متنی براش بفرستم اما نمی دونم چی.. می دونم جواب نمیده اما می خوام یه چیزی براش بفرستم, ولی هیچ چیزی به ذهنم نمیرسه

[Samane1367]

نه متن نوشتن رو بیخیال باید حضوری ببینیش به یه بهونه ای بیارتش خونه و ازش بخا1فرصت دیگه به همدیگه بدین دیدن همدیگه از نزدیک خیلی تاثیرگذارتره
مطمئنی پای کس دیگه ای وسط نیست چون اختلافاتتون تا جاییکه گفتی زیاد جدی نبود بیشتر انگار منتظر دعوا و جدایی بود یا شبیه کل کل بچه بازی میمونه

[sama_t]

سمانه جان اطمینان دارم که نمیاد خونه.. ضمن اینکه خودمم خیلی مایل به دیدارش نیستم وقتی میبینمش خیلی استرس میگیرم.. احساس میکنم غریبه ست دیگه نمیتونم خیلی راحت همه حرفایی که میخوامو بهش بزنم, اما خوب اگه قبول میکرد بیاد منم سعیمو میکردم اما امکان نداره قبول کنه. در مورد اینکه کسی تو زندگیش هست یا نه واقعا نمی دونم. صاحبخانه باز باهاش تماس گرفته که جواب نمیده حتی با دوستاش هم براش پیغام فرستاده که بیا تکلیف خونه رو روشن کن اما همچنان خبری از همسرم نیست. . جالب برام که همسر من که انقدر آبروش براش مهم بود داره این کارا رو میکنه

[parsa1400]

سما جان سلام

خوشحال شدم از اینکه تاپیک زدی . خب هدف از این تاپیکت اینکه چطور از راه قانونی ویا به زور همسرتو برگردونی و یا چطور ازش جدا شی .؟

درسته مشکل منو شما همزمان شروع شده ولی جایگاه ما متفاوته ولی احساسمون به همسرانمون یکی بوده هر دو عاشق همسرانمون بودیم و شاید هنوز برامون این اتفاق سخت باشه .
میدونم که درد سنگینی پشت سر گذاشتی و میدونم تنهایی زندگی کردن خیلی سخته اونم تو کلبه عاشقی و با بستری سرد

ولی بانو به نظرم شما هنوز با این اتفاق کنار نیومدی و هنوز داری رنج میکشی
بانو مردیکه 7 ماهه رهات کرده و براش مهم نیستی لیاقت شمارو نداره
خوبه که با وکیل در ارتباطی و تحقیقاتتو شروع کردی ااین خودش نشونه خوبیه و نشان از باور شما داره .

بانو اول باید این قضیه رو باور کنی و بعد سعی کنی همسرتو به زور و از طریق قانون به زندگی برگردونی بعد برو سراغ طلاق

حالا با این قضیه کنار اومدی یا نه؟ یه جفت کفش خوب تهیه کن تا ببینیم میتونیم همسرتو به زور سر براه کنیم یا نه ؟ یا مستقیم بریم سر طلاق ؟
یادمه گفتی از طریق دوستاش پیغام جدی دریافت کردی که بر نخواهد گشت . خب هنوزم خانوادت نمیدونن یعنی نپرسیدن شوهرت کجاست ؟ یا فهمیدن به روت نیاوردن هاااا

بانو وقتشه موضوع با پدرت در میون بذاری تا باهاشون تماس بگیره شاید پادرمیونی بزرگترها کارساز بود و کارت به دادگاه نرسید . شما هنوز اول راهی . با وضعیت خونه اوضاعت زیاد مناسب نیست .
بانو من میدونم خانواده پر احساسی داری و ترست از لطمه ای که به اونا خواهد خورد میدونم ولی یه جورایی کم کم بگو چاره ای نیست .
حتی اگه بعدا هم مخفیانه طلاق بگیری باز میفهمن و اوضاع بدتر میشه . و اونوقت میگن چرا به ما نگفتی تا آشتیتون بدیم یا محکوم به گناه کبیره میشی که نمیخوام بگم . حرف زیاده بگذریم

روند ازدواج کمتر از سه روزه ولی روند طلاق بیشتر از چند ماه فکر کردی براچی . برا همین دیگه برا اینکه طلاق با درد همراهه و زمان لازمه تا هضم بشه و تو دلامون جا بیفته و برا مادر پدرامون عادی بشه . پس وقتشه اول خانوادتو در جریان بزار . پرونده ات به جریان بیفته .
برمیگردم . بدرود

[deljoo_deltang]

عزیزم یعنی خانواده شما در عرض 5 ماه دومادشون رو نبینن نمی گن کجاست؟ یعنی هیچوقت دعوتش نکردن خونه خودشون توی این 5 ماه یا نیومدن خونتون سر بزنن؟

[sama_t]

ممنونم آقا پارسا.. راستش نمی خوام اقدام قانونی کنم نمیخوام من کسی باشم که راه دادگاهو پیش میگیره.. اگر اون میخواد که زندگیرو تمومش کنه خودش باید این راه هارو بره .. من تا لحظه آخر تو خونم میمونم و تلاشمو میکنم برای حفظ زندگیم اما اگر بره دادگاه و درخواست طلاق بده در اونصورت از یک ریال از حقوقم هم نمیگذرم و ذره ای هم ملاحظه شو نمیکنم.. اینکه این سوالا رو میپرسم برای این هست که اطلاعات حقوقیم بالاتر بره به این اطلاعات نیاز دارم. آقا پارسا خانوادم می دونن که مشکل داریم میدونن با هم حرف نمیزنیم میدونن که حرف ظلاق میزنه همسرم, اما نمی دونن که خونه نمیاد .. اینو نمی تونم بهشون بگم چون مادر و پدرم تحمل اینکه من یک روز تنها باشمو ندارن چه برسه به پنج ماه. پدرم چند بار باهاش تماس گرفته که همسرم اوایل تلفنی باهاشون خیلی عادی صحبت میکرد اما سه ماه اخیر دیگه جواب تلفناشونم نمیده.. مدام از من میخواد که موضوعو به خانوادم بگم یکی از مسایلی که براش سخته همینه که با اونهمه خوبی و احترامی که پدرو مادرو برادرم در حقش کردن بگه میهواد از من جداشه به همین دلیل من بهش گفتم من به خانوادم نمیگم اگر میخواد خودش باید بگه.. اگر خواهان جدایی هست من ذره ای در این راه باهاش همکاری نمیکنم خودش تمومه این کارارو انجام بده. اما شایدم شما درست میگیدشاید باید اجازه بدم خانوادم باهاش جدی صحبت کنن. دلجو دلتنگ عزیز, خانواده هامون زساد خونه مون نمیومدن شاید سالی دوسه بار, می دونن که باهمسرم مشکل دارم پس طبیعی هست که نره خونشون.. یکی دوبار هم پدرو مادرم خواستن شب بیان خونمون که بهشون گفتم وقتی اون جواب تلفن شما رو نمیده درست نیست شما برید خونش.. یکی دوبار هم در طول روز اومدن که گفتم سر کار هست.. تقریبا همه چیزو میدونن به جز اینکه خونه نمیاد اصلا

- - - Updated - - -

ممنونم آقا پارسا.. راستش نمی خوام اقدام قانونی کنم نمیخوام من کسی باشم که راه دادگاهو پیش میگیره.. اگر اون میخواد که زندگیرو تمومش کنه خودش باید این راه هارو بره .. من تا لحظه آخر تو خونم میمونم و تلاشمو میکنم برای حفظ زندگیم اما اگر بره دادگاه و درخواست طلاق بده در اونصورت از یک ریال از حقوقم هم نمیگذرم و ذره ای هم ملاحظه شو نمیکنم.. اینکه این سوالا رو میپرسم برای این هست که اطلاعات حقوقیم بالاتر بره به این اطلاعات نیاز دارم. آقا پارسا خانوادم می دونن که مشکل داریم میدونن با هم حرف نمیزنیم میدونن که حرف ظلاق میزنه همسرم, اما نمی دونن که خونه نمیاد .. اینو نمی تونم بهشون بگم چون مادر و پدرم تحمل اینکه من یک روز تنها باشمو ندارن چه برسه به پنج ماه. پدرم چند بار باهاش تماس گرفته که همسرم اوایل تلفنی باهاشون خیلی عادی صحبت میکرد اما سه ماه اخیر دیگه جواب تلفناشونم نمیده.. مدام از من میخواد که موضوعو به خانوادم بگم یکی از مسایلی که براش سخته همینه که با اونهمه خوبی و احترامی که پدرو مادرو برادرم در حقش کردن بگه میهواد از من جداشه به همین دلیل من بهش گفتم من به خانوادم نمیگم اگر میخواد خودش باید بگه.. اگر خواهان جدایی هست من ذره ای در این راه باهاش همکاری نمیکنم خودش تمومه این کارارو انجام بده. اما شایدم شما درست میگیدشاید باید اجازه بدم خانوادم باهاش جدی صحبت کنن. دلجو دلتنگ عزیز, خانواده هامون زساد خونه مون نمیومدن شاید سالی دوسه بار, می دونن که باهمسرم مشکل دارم پس طبیعی هست که نره خونشون.. یکی دوبار هم پدرو مادرم خواستن شب بیان خونمون که بهشون گفتم وقتی اون جواب تلفن شما رو نمیده درست نیست شما برید خونش.. یکی دوبار هم در طول روز اومدن که گفتم سر کار هست.. تقریبا همه چیزو میدونن به جز اینکه خونه نمیاد اصلا