به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array

    Bow از دست کارای شوهرم خسته شدم،بریدم

    سلام دوستای خوبم
    من دوباره اومدم
    این دفعه دیگه بعد دوسال عقد رفتم خونه ی خودم
    امااااااااااااااااااااااا اا...........
    سه ماه از عروسیمون میگذره و من روز به روز دارم از شوهرم دور تر میشم

    اصلا حوصله حرف زدن باهاشو ندارم ، چون امکان نداره بخوایم کنار هم بشینیم برای چند ساعتو حرف بزنیم و آخرش من از یه حرفیش دلخور نشده باشم

    حوصله ی بیرون رفتن باهاشو ندارم چون هر وقت میریم بیرون همش چشمم به چشاش که میوفته میبینم داره به دخترا و زنا نگاه میکنه و من باید توو دلم حرص بخورم که آیا واقعا شوهره من آدم چشم چرونیه؟؟؟؟؟؟ چه دلیلی داره این همه به دخترا نگاه کنه؟؟؟؟؟؟

    هنوز بعد 2 سال و نیم کنار هم بودن اخلاقای بدشو که میدونه منو چقدر عذاب میده کنار نزاشته، هنوزم که هنوزه وقتی میریم خونه ی مامانش اینا یواشکی حرف میزنن یا میرن توو یه اتاق یواشکی حرف میزنن

    از همه بد تر خیلی پنهون کاری میکنه و دروغ میگه
    به خدا دیگه بریدم از دستش
    هروقتم به رووش میارم دروغاشو یا پنهون کاریاشو فکر میکنه( ببخشید) من احمقم که میخواد منو بپیچونه

    واااااااااای اینقدر دلم ازش پره که نمیدو.نم از کدوم یکی بنویسم
    وقتی میشینم و با خودم فکر میکنم که دلیل این همه کاراش چیه دلم میخواد بترکه
    احساس میکنم که دیگه ، اخلاق خوبی ، مهربونی ، صادق بودنی هیچ چیزی نداره برای دوست داشتنش

    یه چیزی میگم بازم خیییییییییییییلی ببخشید ولی باید بگم که بدونید چقدر دلم ازش پره ازش دلسردم:توو این سه ماه یا حتی خیلی بیشتر از این این سه ماه اصلا دلم نمیخواد دستشو بگیرم و یا حتی ببوسمش توو این سه ماه اگه هم یکی دو بار فقط این کارو کرده باشم از روی اجبار بوده یا دلم واسش سوخته وگرنه از ته دلم اصلا نبوده


    خیلی کاراشو و رفتاراش(دروغ گفتناش، پنهون کاریاش ، نگاه کردناش به دخترای غریبه ، عکس گرفتنای بی موردش از دختر خاله هاش ، نگرانی بیش از حدش برای دختر خالش، بی احترامیاش نسبت به خونواده ی خودم و کلی چیز دیگه )که هر ثاینه مثل یه خوره داره مغزمو میخوره، مانعم میشه که بهش محبت کنم ، کم کم دارم احساس میکنم دارم ازش متنفر میشم


    دلم میخواد بشینم یه دل سیر گریه کنم اما دیگه گریم هم نمیاد

  2. کاربر روبرو از پست مفید دریا72 تشکرکرده است .

    asemani (یکشنبه 09 شهریور 93)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    نظر مشخصی ندارم چون خودم مجردم تجربه ای ندارم نمی تونم دقیق کمکی بکنم. دوستان میان کمکت می کنن
    اما به جای گریه و غصه اینا رو بخون کمک کننده هستن:
    چگونه همسر دلخواهم را بیابم؟

    http://www.hamdardi.net/thread-18343.html
    http://www.hamdardi.net/OLD/thread-19883.html
    موفق باشی

  4. 6 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    asemani (یکشنبه 09 شهریور 93), elham.e (سه شنبه 08 مهر 93), parsa1400 (یکشنبه 09 شهریور 93), roozbeh220 (شنبه 29 شهریور 93), SpecialBoy (سه شنبه 08 مهر 93), دریا72 (دوشنبه 10 شهریور 93)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    سلام

    وقتی قدیمی ها میگن تو عقد کمتر رفت و آمد کنید یکیش همین جاست

    چون اون لذت و عتش زندگی به عروسی نرسیده فروکش میکنه و مسائل بعد زود خودشو نشون مده و باعث بی مهری دلسردی میشه

    خصلت بد دیگه ما ها اینکه رفتار های بد طرف مقابل و میبینیم ولی سکوت میکنیم و خودمونو گول میزنیم میگیم شاید درست شد از فردا ولی قافل از اینکه هر روز بدتر میشه بدتر بد تر

    کی جرات نه گفتن پیدا میکنیم خدا میدونه بعضی از ماها نه گفتن در جای مناسب بلد نیستیم حالا یا از ابرومون میترسیم یا از جدایی و.........

    خب نگران نباش مشکل شما در حد وخامت نیست میشه حلش کرد ولی یکی یکی خب یکیش صحبت مستقیم با همسرته نه در تمام موضوعات در مورد یکیش وسعی کن به بحث نکشونی واگه کشیده شد با کوتاه اومدن تمومش کن

    اینا تو این مرحله کمی عادیه ولی شما اعتراض خودتو نشون بده مثلا در موضوع کس از دختر فامیلش واینکه با نگاه به غریبه به دنبال چیه.
    وقتی چشم چرونی میکنه بهش بگو چیزی شده ؟ آشنا دیدی ؟ اون میگه نه . بعد بهش بگو آخه عزیزم یه طوری نگاه کردی فکر کردم آشنای نزدیکته . نگفتم بگی خواهرته که دعواتون بشه

    راه دوم نظر شخصی اینکه وقتی باهاش بیرون میری کمی به خودت برس برسااااا حسابی تا مجبور بشه غیرتی بشه و همش حواسش به تو و مواظبت از تو بیفته تا بقیه زنا دختر و اینکه نگاه نامحرمو از تو بگیره و عذاب بکشه .
    شب بهش بگو چطور بودم از این به بعد اینطوری میام بیرون گفت چرا ؟ اونوقت بگو به خاطر تو واینکه خیلی دوسش داری

    با رفت آمد کمتر جلوی فامیل بگیر البته با همسرت در گیر نشو


    بانو کم نیار وقت گریه و خالی کردن میدون نیست پاشو برا زندگیت بجنگ کم نیار زمین خوردی باز پاشو شاید برات نقشه دارن شاید فامیل دشمن همسرت هستن میخوان زندگیشو خراب کنن همسرت متوجه نیست خوابه


    پس تنهاش نذار تسلیم نشو برا کنار کشیدن دیر شده . تو مهارت شوهر داری نداری تو ضعف داری سیاست نداری

    خودتو بساز و قدم بردار . یادت باشه همسرت هنوز به فحاشی دست بزن خیانت اعتیاد و مال حروم و معیار های بد دیگه که میتونه عامل اصلی جدایی باشه نرسیده پس اگه از الان کوتاهی کنی بدون شک مقصری

    بانو با سیاست برو جلو چشمتو رو خیلی چیزا ببند تا عذاب نکشی و به روی همسرت نیار نذار با افکارت بازی کنن دیونه ات کنن

    بد خواه تو پارسا

  6. 4 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    roozbeh220 (شنبه 29 شهریور 93), SpecialBoy (سه شنبه 08 مهر 93), واحد (دوشنبه 10 شهریور 93), دریا72 (دوشنبه 10 شهریور 93)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    سلامparsa1400
    ممنون از لطفت
    دقیقا همین کار هاروانجام دادم یعنی هنوزم انجام میدم مثلا وقتی میبینم داره به یه خانومی خیلی نگاه میکنه منم بر میگردم نگاش میکنم و میگم من که نمیشناختمش آشنا بود؟
    یا میخوایم بریم بازار یا بیرون خیلی به خودم میرسم و اونم مدام حواسش به من هست که موهام خیلی نیاد بیرون و ... ولی خب بازم نگاه میکنه.
    یا حتی مثلا وقتی به یه خانومی خیلی نگاه میکنه منم بهش گفتم دوست داری اینجوری تیپ بزنم ؟ آخه چون خیلی نگاش کردی فکرکردم شاید از مدل تیپش خیلی خوشت اومده بعدش میگه اگه تو اینطوری تیپ بزنی که میکشمت


    البته اون دختر خالش که گفتم قضیه اش این بود(اونا یه شهر دور از ما زندگی میکنن شاید سالی یکی دوبار ببینی مشون):

    سال اولی که ما عقد بودیم خالش اینا با دختر خاله هاش اومدن شهر ما، قبلش بهم گفت شوهرم که ،این دختر خاله هام رااحتن دست میدن و روبوسیب میکنن منم بهش گفتم دوست ندارم دیگه حتی دست بدی، وقتی اومدن شوهرم دست نداد و اونا مسخرش کردن ولی یکی از اونا که من رووش حساس شدم زد تو سر شوهرمو گفت خاک توو سرت به همین زودی...

    بعدش نشسته بودیم که من شنیدم همین دختر خالش به خواهرشوهرم گفت این همه دختر دم بخت توو فامیل داشتیم چرا رفته اینو گرفته یکیش خود من...
    من هرچقدر فکر کردم دیدم حتی این حرفش اگه شوخی هم باشه اصلا نباید زده میشد

    از همون موقع من دیگه بهش حساس شدم همیشسه حواسم به رفتارهاش بود
    به نظرم دختر سبکی میاد با تاپ حلقه ای و شلوارک پیش شوهرمن وامیستاد و دراز میکشد و .... با شوهر من شوخی میکنه و احساس میکنم یه جورایی میخواد خودشو شیرین کنه مثلا واسه شوهرمن
    شوهرم بهم گفت ما نیتمون خواهر برادری بوده همیشه و ازاینجور حرفا منم دیگه عصبانی شدمو بهش گفتم اگه اونم نیتش خواهربرادری بوده چرا همچین حرفی زده؟؟؟؟؟؟؟؟
    اینم بگم که رابطه منو این دخترخالش باهم خوبه

    امسال هم که اومده بودن رفتیم بیرون باهاشون شوهرم دوربین دستش بود دم به دقیقه عکس میگرفت تا اینکه مجبور شدم دیگه دوربینو ازش بگیرم مثلا ما داشتیم راه میرفتیم شوهرم میپرید جلو عکس میگرفت

    یا دیگه اینجاش خیلی بهم برخورد عصبانی شدم از یه قسمتی داشتیم میرفتیم که گل بود و دیده نمیشد که گل هست اتفاقی سر میخوردیم میوفتادیم مادرشوهرم چندبار افتاد من همین و بقیه همین طور میوفتادن تا اینکه همین دختر خالش افتاد بعدش شوهرم خیلی عصبی شد و ناراحت که دخترخالش افتاده و کلی با باباش دعوا کرد که چرا مارو آوردی اینجا منم دیگه دست خودم نبود نمیتونستم نشون ندم ناراحتیمو تازه هی هم حواسش به دختر خالش بود که از کجا نره که یه موقعی دوباره نیوفته با اینکه منم پیشش بودم اما اصلا حواسش به من نبود منم باهاش دعوا کردم بعدش که معنی این کاراش یعنی چی؟؟؟؟؟؟

    هرچی فکر میکنم نمیدونم اسنم این کارهاشو چی بزارم
    وقتی یاد اینا میوفتم اصلا دلم نمیخواد ببینمش

    قبلا میشستم گریه میکردم و مثل افسرده ها میشستم یه جایی و همش فکر میکردم اما الان دیگه اصلا گریه نمیکنم یکم مقاوم تر و صبورتر شدم
    ویرایش توسط دریا72 : دوشنبه 10 شهریور 93 در ساعت 11:52

  8. 2 کاربر از پست مفید دریا72 تشکرکرده اند .

    parsa1400 (دوشنبه 10 شهریور 93), SpecialBoy (سه شنبه 08 مهر 93)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    دوستان منتظر راهنمایی هاتون هستم

  10. کاربر روبرو از پست مفید دریا72 تشکرکرده است .

    SpecialBoy (سه شنبه 08 مهر 93)

  11. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    پس چرا ذکسی نمیاد کمکم کنه من منتظرم

  12. کاربر روبرو از پست مفید دریا72 تشکرکرده است .

    SpecialBoy (سه شنبه 08 مهر 93)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 02 [ 08:42]
    تاریخ عضویت
    1392-9-12
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    8,452
    سطح
    62
    Points: 8,452, Level: 62
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 298
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    70

    تشکرشده 64 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    دیدم که تاپیک هایی گذاشتین که کسی پاسخ اون ها رو زیاد نداده اما ازتون می خوام این باعث مایوس شدنتون نشه.
    شما الان احساساتی از همسرتون دارید که مانع انجام بسیاری از رفتارهای مناسب و هم چنین با محبت نسبت به همسرتون میشه.
    سوالی دارم که همسرتون از روز اول اینطور بی توجه ها رو نسبت به شما داشت؟
    اصولا آقایونی که دچار چنین مشکل رفتاری حادی هستند از همان روزهای آشنایی با اولین برخوردشون نسبت به بقیه همین رفتار رو انجام میدن.
    به هر حال:
    اولین قدمی که شما باید بر دارید اینکه انقدر به گذشته فکر نکنید ، انقدر از همسرتون تصویر یک آدم منفی رو نسازید. چون این اعمال موجب شده تا شما یک کینه و حرص شدیدی نسبت به همسرتون پیدا کرده باشید که این کینه در دل شما بزرگترین مانع هست برای ارتباط درست شما با ایشون. و همچنین مثل یک سم میمونه برای زندگی مشترک.
    به رفتارات خوب همسرتون فکر کنید به روزهای خوب با ایشوت داشتین به نکاث مثبتی که دارن .به رفتار خوبی که نشون میدن. حتی به نظر بنده شما گاها دچار سوءتفاهم شدین. به این معنی است که همسر شما ذاتا مقصود بدی از فلان رفتارش نداره اما شما چون با دید منفی به ایشون نگاه می کنید برداشت منفی از رفتار ایشون پیدا میکنید و اصرار دارید که برداشتتون درسته اما ممکنه که واقعا اینطور نباشه.
    بسیاری از روان شناس ها معتقد هستند کسی که اعتراض خودش رو با خشونت به شما نشون میده در واقع در دل خودش میگه "خواهش میکنم به من کمک کن". اما هنوز اونقدر قوای فکر و کنترل پیدا نکرده . این هنر فرد مقابله که اسرار درونی رو دریافت کنه.
    و شما که نقش همسر ایشون رو دارید حتما بایستی از این هنر بهره من باشید.
    زمانی که با تفکرات مثبت تونستید بر احساسات منفی خودتون غالب بشید و از همسرتون یک تصویر واقعی تر داشته باشید می تونید با نزدیک شدن به همسرتون هم از لحاظ ظاهری هم از لحاظ فکری و هم احساسی ایشون رو متوجه این کنید که بزرگترین فرد توی زندگی ایشون شما هستید. و شما هستید که بیشترین سود رو براشون دارید بیشترین کنم رو میکنید و هم اینکه بیشترین عشق رو هم برای ایشون میذارید.
    این کار به ظاهر و توی جمله راحت به نظر میرسه اما شما باید بدونید توی این مسیر باید از توقعاتتون پایین بیاید و این رو شعار روی کارتون بذارید که "من هر کاری انجام میدم در واقع دارم به خودم کمک میکنم پس توقع تشکر ندارم" هر چند که مطمئن باشید اگر درست انجام بدید حتما لایق بسیاری از خوبی ها از سمت همسرتون میشید. به این باور برسید که اگر شما باعث شدید که همسرتون توجهش تماما به شما جلب شد شما هستید که سود و فایده از این قضیه می برید و همچنین همسرتون رو که نزدیک ترین شخص به شما ست به راه صحیح آوردید.
    ببخشید طولانی شد . امیدوارم منظور حرفام رو درست رسونده باشم .
    توکلتون بر خدا باشه و ما رو هم دعا کنید.

  14. 2 کاربر از پست مفید رفتگر تشکرکرده اند .

    SpecialBoy (سه شنبه 08 مهر 93), دریا72 (پنجشنبه 20 شهریور 93)

  15. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنون رفتگر
    راجع به سوالی که پرسیدی
    آره از رزوز اول هم همیشه وقتی به خونوادش میرسیدیم خیلی نسبت بهم بی تفاوت میشد
    اما الان دیگه خیلی بیشتر شده
    با این که من باهاش حرف هم زدم و بهش گفتم دلیل اینکاراش چیه ولی خب اصلا فرقی نمیکنه
    مثلا:من دوست دارم وقتی میریم خونشون بهم بیشتر اهمیت بده وقتی میره بیرون پیش خونوداش بهم بگه چیزی لازم دارم یا نه ولی اون همیشه به مامانش همچین حرفی میزنه
    جلوی خونوادش منو فقط به اسم صدا میزنه بدون هیچ پسوند و پیشوندی
    بیشتر سعی میکنه خواهر و مادرشو تحویل بگیره تا منو

    مثلا همین حالا که خواهرش داره مهد کودک میزنه چند بار بهم گفته تا منم برم بهشون کمک کنم ولی من به خاطر اینکه خواهرش واسه ما که عروسیمون بود چند ماه پیش هیچ کمکی نکرد نه توو کارای عروسی نه توو خونه چیدن و تمیز کردن و بهونه مخی آورد منم بهم بر خورد که من عروسیم بوده و. اونا هیچ کاری نکردن ولی حالا اون داره یه مهد کودک میزنه و اینقدر براش ذوق دارن خود شوهرم هم یک ماهی هست که هررزوز دنبال کارای خواهرشه تازه از من هم توقع داره که برم کمکشون

    در صورتی که خود شوهرم هم واسه اسباب کشی مامانم اینا حتی یه خبر تلفنی هم نگرفت با اینکه خبر داشت همون روز بهش گفته بودیم ولی بعدش گفت چون ما دوتا باهم قهر بودیم نیومده در صورتی که اصلا به خونوادم هیچ ربطی نداشته

    حتی واسه اسباب کشی خونه ی خودمون که مامانش اومده بود ، چون من و خونوادم دیرتر از اونا رسیده بودیم خونه ی من و شوهرم واسه تمیز کاری ،اینقدر رفتارشون بد بود که چی شوهرم که جواب سلام مارو نداد و بعدشم مدام به مامانش میگفت مامان تو خسته شدی برو بشین دیگه بسه فلان کارو نکن و ... با اینکه روز قبلش من و خونوادم کل خونه رو آب و جارو کردیم و کلی کار دیگه در اصل بیشتر کارای سختشو خونوادم کردن

    به نظرم شوهرم یه آدم قدر نشناسه

    به خاطر همین ها هم منم تصمیم گرفتم مثل خودشون باشم مگه من چیزی از اونا کم داشتم که اونا همچین رفتارهایی داشته باشن من اصلا بازم به روی خودم نیارمو برم کمکشون؟؟

    من هرچی فکر میکنم که نکته ی مثبت توو شوهرم پیدا کنم نمیتونم به هیچ نتیجه ای برسم، جزء اینکه فقط خسیس نیست توو پول خرج کردن

    در عوض همش به یه عالمه نکته های منفی میرسم
    1: وقتی خونوادم میان خونمون اخم داره و صحبت نمیکنه و بالش میزاره دراز میکشه و من وقتی میوه میارم بد بد نگاه میکنه و خودشم میگه من نمیخورم (با اینکه من بهش هم گفتم که اینکارا رو نباید انجام بده)

    اما وقتی خونواده ی خودش میان خیلی شاد و تحویلشون میگیره و هرچی داشته باشه میخواد واسشون بیاره

    2:اینکه خیلی دروغ میگه خیلی مثلا یه روز از دهن خواهرش در رفت که با ...(شوهرمن) رفتن واسه مهد کودکش بنگاه ها و خونه دیدن و... در صورتی که شوهرم من ، منو خونه میزاشت و میگفت میرم فلان جا


    3:خیلی پنهون کاری داره مثلا من به صورت اتفاقی فهمیدم که توو سایت کلوپ عضو شده بدون اینکه من خبر داشته باشم
    یا اینکه قبلا عضو فیس بوک شده بود رمزشو عوض کرد که من اونم خودم فهمیدم

    4:یا همین نگاه کردناشو عکس گرفتناشو و قضیه ی دختر خالش
    من خیلی سعی کردم یه دلیل دیگه و.اسه این کاراش پیدا کنم که دلم خوش بشه ولی هیچ دلیلی پیدا نکردم ،هروقت به اینکاراش فکر میکنم دلم واقعا میخواد بترکه

    اینقدر که عاجز شدم دیگه ولش کردم به حال خودش ، هرچقدر میخواد دروغ بگه و پنهو.ن کاری کنه راجع به هرچی دلش میخواد ،هرجا دلش میخواد بره، به هرکی میخواد نگاه کنه، هر رفتاری که میخواد داشته باشه اصلا دیگه برام اهمین نداره که پیش خونوادم یا خونوادش چجوری باهام رفتار میکنه یا اینکه به اونا توجه میکنه یا نه اصلا دیگه ازش هیچ محبتی

    خیلی درموندم کرده
    فقط موقع هایی که دلم میگیره واقعا میسپارمش به خدا چون من نمیتونم تلافی کنم یا از پسش بر بیام
    ویرایش توسط دریا72 : پنجشنبه 20 شهریور 93 در ساعت 11:52

  16. کاربر روبرو از پست مفید دریا72 تشکرکرده است .

    SpecialBoy (سه شنبه 08 مهر 93)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 02 [ 08:42]
    تاریخ عضویت
    1392-9-12
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    8,452
    سطح
    62
    Points: 8,452, Level: 62
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 298
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    70

    تشکرشده 64 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دریا خانم ازت می خام که بدونی من درکت میکنم و احساساتت رو میفهمم. نه اینکه حتما منم مشکلاتی دارم نه. ولی کاملا متوجه هستم چه نیاز هایی داری و برآورده نمی شن.
    یعنی شما هیچ نکته مثبت دیگه ای در همسرت نمی بینی؟!! پس چرا با اون ازدواج کردی؟!!
    اینطور که شما گفتی و ایشون از روز اولم چنین رفتاری رو داشته خب تا حد زیادی ااین مشکلات شما حاد میشه. به نظر بنده هر جدایی که در یک خانواده اتفاق میوفته حتما ناشی از یک بلای ناگهانی نیست. بلکه همیشه رفتارهای نامنایب طبق عادت انجام بشن در درجه اول طلاق عاطفی رخ میده و در درجات مداوم تر به جدایی صد در صد میرسه.
    ازت میخام آروم باشی. باید همت کنی و این مشکلات رو از زندگیت حذف کنی. بت اطمینان میدم همسرت هم از این وضع رضایت چندانی نداره اما مثل تو هم دنبال رفعش نیست. تو باید این نیاز رو در اون به وجود بیاری که بخاد زندگیش رو درست کنه. حتی براش مهم باشه که رفتار تو چقدر درسته و بخاد که به تو کمک کنه.
    به صورت جدی و همچنین با محبت یک روز کامل رو وقت بذار ، روزی که همسرت کار دیگه ای نداشته باشه، بشین دقیق و کامل براش توضیح بده که زندگیتون دچار مشکل هست. نه اینکه بری درد و دل کنی و هی ازش ایراد بگیری!!نه. برو و تا ونجا که با زبان و حرف و مثال میتونی متوجهش کن که مثلا "عزیزم ما هر دو تو وجودمون می خایم که بهترین باشیم درسته؟پس چرا نباید به هم کمک کنیم ؟مگه ما چی کم داریم؟" زن و شوهر جفت هم دیگن که به هم در جهت بزرگ شدن روحشون و رسیدن به آرامش کمک میکنن. اول از همه خودت اینو متوجه شو که در قبال همسرت چنین وظایف مهمی رو داری. تو باید بتونی که از اون یک مرد کامل بسازی (البته با خاسته ی خودش) و اون هم همینطور.
    کمی این موضوع شاید طول بکشه و برات سخت باشه.
    یکم شاید لازم باشه عرفان ت قوی بشه!!! که بتونی این مسائل رو بیشتر درک کنی.
    کم نیار دریا جان. بشین مطالعه کن اول آگاهی های خودتو بالاببر تابتونی اونو منتقل کنی.
    همسرت رو متوجه این کن که زندگی مشترک فقط کار،خوردن،س.ک.س،وخواب نیست.
    شما باهم ازدواج کردین تا یک کانون گرم خانواده رو شکل بدین. فرزندانی تربیت کنین که ممکنه پس فردا کارهای مهمی رو انجام بدن.خودتون رو هم در واقع تربیت میکنید. وظیفه مرد فقط پول درآوردن نیس. وظیفه زن هم فقط حرف گوش دادن نیس! شنیدی میگن زن و شوهر لباس هم دیگن؟؟خب شما باید مثل لباس هم دیگر رئ محافظت کنید بهم زیبایی ببخشین عیب های هم رو بپوشونید.
    شما اول سعی ات رو بر این بذار که همسرت رو متوجه این موضوع بکنی. که مشکلی تو زندگیتون هست و اینکه راغب به این باشه که واسه زندگی تون و رفع این مشکل تلاش کنه.
    جوری این موضوع رو عنوان نکنی که فکر کنه تو یه زن قدر نشناسی ،اصلا!!!چون مردها کلا به تشویق و تشکر عکس العمل خوبی نشون میدن!!
    اینکار رو به هر نحوی شده انجام بده و همزمان خوب باش رفتارت منشت افکارت. مثبت باش و به خودت کمک کن تا آرامش رو داشته باشی.
    همین قدم رو امیدوارم با توکل بر خدا انجام بشه.

  18. کاربر روبرو از پست مفید رفتگر تشکرکرده است .

    SpecialBoy (سه شنبه 08 مهر 93)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 15 آذر 93 [ 00:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-28
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    444
    سطح
    8
    Points: 444, Level: 8
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 10 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم خیلی دلم به حال بعضی زنایی مثل خودم میسوزه که نگاه والاتری به زندگی و عشق نسبت به شوهرامون داریم. نمیدونم چی بگم شوهر منم چشم چرونی میکنه و هر کاری میکنم ترکش نمیکنه.فک کنم اکثرشون همینطورین و کاریشونم نمیشه کرد.

  20. کاربر روبرو از پست مفید aynazjoon تشکرکرده است .

    SpecialBoy (سه شنبه 08 مهر 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 19:18
  2. پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: شنبه 17 خرداد 93, 01:49
  3. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 فروردین 90, 07:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.