سلام دوستان حدود یک سال و نیم پیش آقایی با خانواده اش اومدن خواستگاری من و چون یکی از اشناهامون خیلی تعریف شون کردن و این پسر و خانواده اش مذهبی بودن و این مسئله برای من خیلی مهم بود من قبولش داشتم از همون اول .چند بار به منزل ما اومدن و هر بار سر یک مسئله ای میرفتن و پیداشون نمیشد که خب وقتی بر میگشتن توضیح و دلیل میاوردن .
خیلی طولانی میشه بخوام همه چیز رو توضیح بدم قسمتهای مهم رو میگم،بار آخری که اومدن رفتن و بعد از چند روز این پسر بهم زنگ زد و گفت خانواده ام به این نتیجه رسیدن ما به درد هم نمیخوریم ،اما من واقعا ازش خوشم اومده بود بعد بهم گفت به خانواده ات نگو جواب خانواده ام منفی است تا همه چیز درست شود ،من هم چیزی نگفتم تا اینکه بعد از دو ماه که با هم در تماس بودیم خانوادش زنگ زدن منزلمون و به خانوادم گفتن به دخترتون بگید با پسر ما حرف نزند !!!!!!!!!!!!!!!!!!
خدا میدونه چقدر ناراحت شدم و دل شکسته اما خیلی بهش وابسته شده بودم یه سری توجیه برام آورد تا بخشیدمش و باز هم با هم تماس تلفنی داشتیم و هر بار که من بهش زنگ میزدم ازش میخواستم که برود و همه چیز را درست کند و سوءتفاهم ها را رفع کند اما هر بار بهانه جدیدی برام آورد .
آخرین بار بهم گفت خانواده ام همه راضی شده اند اما قبلش من باید بیرون یک بار تو را ببینم اما من قبول نکردم و هر چی بهش میگم بیا به منزلمون تا من با اجازه خانواده ام بیایم بیرون قبول نمیکند .تو این مدت اصلا نشده که همدیگر رو بیرون دیده باشیم اما الان خیلی اصرار داشت میگفت فقط میخوام تورو ببینم بدونم واقعا با تیپ و قیافه و ظاهر تو میتوانم به عنوان شریک زندگی تورو در کنار خودم بدونم یا نه !!!
نمیدونم چی کار کنم هر روز و هر بار بهانه جدید میاره و هر بار به این میرسیم که میگه من میترسم بیام منزلتون و باز کارمون با هم جور نشه میگه فقط بیا یک بار بیرون ببینمت اما من بخاطر اعتقاداتی که دارم نمیتونم برم !!!
چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟
خسته شدم تا حالا چند مورد خواستگار به خاطرش رد کردم اما هیچ تلاشی نمیکنه هر بار انقد بهش گیر میدم تا بره با خانوادش حرف بزنه اما فایده نداره !!!!!!!!!!!!!
تورو خدا دوستان بهم بگید یعنی من رو دوست نداره ؟؟یعنی قصدش از ارتباطش ازدواج نیست ؟؟؟انقدر بهش وابسته شده ام که شب و روز ندارم دیگه .
همه اش میگه بذار خانوادم چند جا برن خواستگاری تا بفهمن تو خوب بودی ،اما جالبه خودش هم با رضایت باهاشون میره !!!!
نمیدونم چی کار کنم خیلی خودخواه هست با اینکه شغلش آزاد و دیپلم هست و ماشین یا خونه ای هم از خودش نداره همه اش میگه خانوادم دنبال از تو بهتر برای من هستن !!!!!
انقد دلم میشکنه اینجوری که بهم میگه.انگار من چه گناهی کردم چه خطایی ازم سر زده که انقد اینها با اینکه مذهبی هستن من رو کوچیک میکنن.
دوستان به خدا به خاطر خدا و قرآن بهش سخت نگرفتم اما همه اینها رو گذاشتن به پای بی ارزش بودن من !!!!
- - - Updated - - -
خیلی به من ابراز علاقه میکنه اما هر بار بهش میگم برو با خانوادت حرف بزن یا بهانه میاره یا میره گوشیش رو خاموش میکنه.
خیلی ناراحتم چطور به خودش اجازه میده باهام این رفتار رو داشته باشه ؟؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)