سعي کن خودتو بالاتر از شوهرت و مادرشوهرت نشان ندي و اين را مطرح نکني
سعي کن هيچوقت پشت سر خانواده شوهرت جلوش حرف نزني به ضررت تمام ميشه
اول اينکه به هيچ عنوان کار رو نبايد به بحث باهاش بکشوني
دوم اينکه تا مي توني احترام بذاري تا بهت احترام بذارند
سوم اينکه از پسرش تا مي توني جلوش تعريف کني و بديهاي پسرشو به هيچ وجه جلوش نگي
تا مي توني تاييدش کني حالا شده الکي
حتما روز تولدش يادت باشه و شده يه کادوي کوچيک براش بخري
و وقتي بهت بدي مي کنه پيش خودت بگي مادر شوهر ديگه و من به خاطر مادرشوهرم محبت و احترام نکردم بلکه به خاطر زندگيم و همسرم اينکارو کردم
بقول معروف دوري و دوستي
يک چيز رو من ميگم براي هميشه آويزه گوشت کن. گلم هيچ وقت زندگي ات رو به خاطر نفر سوم تلخ نکن .
چون اون ها از خراب شدن زندگي ات لذت مي برن پس شادشون نکن .
وقتي از حرفا و شوخيايي که ناراحت ميشن ديگه نگو. ديگه باهاشون شوخي نکن.
اگه خيلي اذيت ميشي خب باهاشون کمتر حرف بزن بيشتر شنونده باش.
سعي کن از حرفايي که ممکنه برداشت بد بشه استفاده نکني.
خلاصه:
1 - صبوري و استفاده از بستر زمان
2 - حفظ آرامش و گسترده کردن ديدت نسبت با ساير زمينه هاي مثبت زندگيت
3 - بي توجهي ( نه قهر، چون قهر خودش يک توجه منفي هست) به رفتار و گفتاري از مادرشوهرت که نابهنجارانه و مداخله جويانه هست.
4 - ارتباط غني و احساسي با شوهرت و انرژي گذاشتن روي او به جاي مادر شوهرت
خانواده همسرت هيچ وقت رقيب تو نيستند سعي کن کنارشون باشي نه در مقابلشون .
شما الان عضوي از خانواده اونها هستيد و همسرتون هم عضوي از خانواده شما .
پس مادر اون بايد مثل مادر خودت برات قابل احترام باشه نه به چشم رقيب بهش نگاه کني
هر چقد هم که رفتاراش زشت باشه باز نبايد انتقام بگيري يا از شوهرت بخواي يکي رو انتخاب کنه چون اثرات منفيه زيادي داره
شما تنها همسر اون هستيد . پس تنها عشقش هستيد .
مادر و خواهر و خانواده اش رو رقيب خودتون ندونيد اونا خانواده شن قبل از شما بودن . بعد از اين هم خواهند بود .
پس اگه تلاش کنيد که همسرتون رو از اونا جدا کنيد تلاش عبثيه و نتيجه عکس ميده .
در عوض بايد سعي کنيد به عنوان جزيي از خونواده بشيد و خودتونو جدا از اونا ندونيد . ميدونم زندگي با خونواده مادر شوهر سخت هست
و شما استقلال کامل نداريد و جدا زندگي کردن بهتر هست .
همسرتون هم به خاطر حضور خانواده اش نمي تونه محبت واقعي اش رو به شما نشون بده
و فکر ميکنه اينجوري انگ زن ذليلي بهش ميزنن.
به خاطر يه حرف مادر شوهر دلخور بشيد و اين دلخوري رو بخواهيد سر همسرتون خالي کنيد
اين باعث دوري شما از همديگه ميشه و اين سيکل معيوب اونو بيشتر به طرف خونواده اش سوق ميده .
پس اگه ميخواهيد مستقل بشيد نبايد بزاريد شوهرت ازت فاصله بگيره .
.مردا هم نياز دارن حداقل از لحاظ عاطفي به يه زن تکيه کنند
پس چه بهتر که اون زن شما باشيد
در مورد مادر شوهرت اينطور که به نظرم اومد انگار هميشه يه چيزاي ثابتي تکرار ميشه که تو رو ناراحت مي کنه.
اول از همه مي توني اين چيزايي که تکرار ميشنو شناسايي کني.
حالا که شناسايي کردي ديگه مي دوني تو از چه موقعيت هاي مربوط به مادر شوهرت اعصابت خورد ميشه
. حالا که مي دوني ديگه مي توني اين اعصاب خوردي اي که مياد رو رد کني و نگهش نداري پيش خودت.
بعد که کمتر حرص بخوري کلا اين کاراش برات بي اهميت ميشه.
يعني اينطوري تو روالي رو که هميشه تکرار ميشه و تو دوست نداريش از بين مي بري
خانواده ي شوهرت رو لازم داري ! يه روزي مياد که به بودن و حمايت اون ها احتياج پيدا مي کني.
يکي دو سال اول زندگي نوع ارتباطت با خانواده شوهرت به شدت روي زندگيت تا آخر عمر تاثير مي ذاره.
اعصاب خودت رو با رفتارهاي خانوادش خورد نکن.
تمام تمرکزت رو بذار روي شوهرت. اونه که تعيين کننده است.
نذار رودربايستي هاي اول زندگي بين تو و خانواده شوهرت از بين بره.
خيلي باهاشون صميمي نشو. کمتر حرف بزن.
توقع نداشته باش دوستت داشته باشن ! هيچ توقعي ازشون نداشته باش !!
علاقه مندی ها (Bookmarks)