به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 16:39]
    تاریخ عضویت
    1393-4-21
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    222
    سطح
    4
    Points: 222, Level: 4
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 چطور رفتارای مادرشوهرم رو تحمل کنم؟؟

    سلام
    زندگی من رو گوش میکنید؟؟
    انقدر عاشق شوهرم شدم که وقتی توی بی پولی بود با هم عقد کردیم بیکار بود هیچی نداشت
    بعد سه ماه استخدام شد رفت یه شهر دیگه
    بعد یه سال نتونست انقدر پس انداز داشته باشه که بتونه عروسی بگیریم منم گفتم فدای سرت بدون عروسی میریم سر خونه زندگیمون با مخالفتای شدید خونوادم رفتم
    گفتم شوهرم میفهمه که چقدر میخامش
    الان پشیمونم؟؟؟آره چون شوهرم نفهمید
    1.5 ساله گذشته و با همه مشکلات من مادرشوهری دارم که اجازه خوشبختی بهمون نمیده چرا؟؟
    من و همسرم اجازه خوب بودن باهم جلواونارو نداریم چون مادرش ناراحت میشه
    نمیتونه بهم محبت کنه با محبت صدام کنه چون مامانش ناراحت میشه
    پیش من نشستن قدغنه
    از من لقمه بگیره نمیذاره بخوره سریع یه چیزه دیگه میده دستش که انو بخور این بهتره
    حتی وقتی میاد خونمون انتظار داره همسرم با اون بخابه؟؟اینو به زبون اورد
    همیشه خدا جلوی شوهرم ادای مریض بودن در میاره
    به نظرش عروس یعنی کسیکه اومده به خونواده شوهرش خدمت کنه و برای اونا نوه بیاره و دیگه هیچ نقشی نداره تو زندگی پسرش
    شوهرم یه چیز فقط میدونه اینکه احترام به پدر و مادر از واجباته
    و من نمیتونم تحمل کنم دیگه
    هیچوقت نگفتم بی احترامی کن فقط گفتم منم زنتم کسیکه بخاطرت از همه چی گذشت
    شوهرم پیش خونوادش باشه از ترس رفتارای مادرش من رو انگار نمیبینه
    و من اینو نمیتونم تحمل کنم؟؟
    تو همه برنامه های تلویزون همیشه از احترام به پدر و مادر گفتن هیچوقت از احترام زن و شوهری نگفتن هیچوقت نگفتن که زن یه مرد هم جز مخلوقاته
    شوهرم هیچی رو قبول نمیکنه و همیشه میگه مادرمه چیکار کنم؟؟
    شما بگید من چیکار کنم؟؟؟
    ویرایش توسط paryam : شنبه 21 تیر 93 در ساعت 14:55

  2. کاربر روبرو از پست مفید paryam تشکرکرده است .

    Nilofar mordab (شنبه 21 تیر 93)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بالهای صداقت نمایش پست ها
    ( 26/1/1386)
    همسرم یا مادر همسرم؟


    یکم: به جای تمرکز روی مسائل و اختلاف نظرها بین خود و مادر همسرتون ، ذهن و حواس خود را روی رابطه خود و همسرت متمرکز کن.
    اگر نگاهت به مادر همسرت ، نگاه یک رقیب باشد و مقایسه در زندگی ات ریشه کند، هرگز از این چاه بیرون نمی آیی و آرامش زندگیت صرف نقشه کشی، طراحی و برنامه ریزی برای بیرون کردن رقیب از بازی می شود.
    به عکس اگر می خواهی زندگیت جذاب و جالبتر شود به جای اینکه با روشهای خودت
    همسرت را بین خود و مادرش مردد کنی و بر سر دوراهی قرار دهی،
    به او کمک کن تا به تعارض نیفتد،
    یعنی مجبور نباشد نقش قاضی بین شما را بازی کند.
    لذا بهتر است خودت را به
    مادر همسرت نزدیک کنی، خطاها و اشتباهات او را پیش همسرت بازگو نکنی یا از او گله نکنی.
    بدین ترتیب همسرت از تو آرامش می گیرد و به تو تمایل بیشتری پیدا می کند. (عکس آن چیزی که بسیاری از زوج ها می اندیشند).


    دوم: مسئله دوم شما به سازگاری بر می گردد.
    سازگاری با سازشکاری و تسلیم شدن متفاوت است .

    تفاوت ها و اختلاف سلیقه ها نفسا چیز بدی نیست. بلکه می تواند به جذاب شدن زندگی منجر شود. انعطاف و تغییر تدریجی و ملایم بعضی رفتار، به ما کمک می کند تا از شکسته شدن خود جلوگیری کنیم. نیاز نیست که سعی کنید سلیقه آنها را به میل خود تغییر دهید. شما به روش خود عمل نما ولی از برخورد و کشمکش با ظرافت حذر کن.
    ...

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط بالهای صداقت نمایش پست ها
    20/9/1388

    مشکل با مادر همسر







    با سلام و احترام

    مشکل شما با خانواده همسرتان می تواند ریشه های مختلفی داشته باشد. و بر اساس علت مشکل راهکارهای جداگانه ای دارد. در ذیل به مواردی اشاره می کنم.

    یکم:

    آدمها آنطور با دیگران برخورد می کنند که در خلوت با خودشان رفتار می کنند. مثلا اگر مادرشوهرتان/مادرخانومتان ،خودش را آدم مداخله گر بداند، و اعتماد به نفس نداشته باشد، تصور می کند دیگران هم همین طور هستند و به همین روش برخورد می کند.

    به عبارتی مادرشوهرتان/مادرخانومتان احساس می کند که آدم مهمی نیست. احساس می کند تاثیر گذار نیست، احساس می کند که به اندازه کافی پیش شما ارزش ندارد. و ازطرفی فکر می کند که خانواده شما در چشم شما محترمتر هستند. پس سعی می کند آنها را پایین بیاورد.

    یک راهکار مفید در چنین مواقعی اینست که بتوانید ارتباط گرم و صمیمی با مادرشوهرتان/مادرخانومتان برقرار کنید و از فعالیت های سازنده اش و کارهای مفیدش قدردانی کنی و برایش ذکر کنی. نشان دهی که چقدر دوست داشتنی هستند و چقدر در زندگی کمک شما هستند.

    او باید خودش را درچشمان شما با شخصیت ببیند. آنقدر خودش را دارای جایگاه خوب ببیند که نیاز نباشد جایگاه خانواده شما را پایین بیاورد.



    دوم:

    گاهی برای پررنگ تر شدن مرز خانواده اتان با خانواده همسرتان باید در آغاز مرزها از نظر فیزیکی برجسته شود. یعنی اینکه میزان رفت و آمدها، و دادن و گرفتن اطلاعات به حداقل برسد و فاصله مکانی افزایش یابد، یعنی به جای بالا رفتن کمیت ارتباطتان با خانواده آنها، سعی کنید کیفیت ارتباط بالا برود. یعنی تعداد دفعات کمتر رفت و آمد داشته باشید ولی در هر بار ارتباط عاطفی عمیق تری داشته باشید.



    سوم:

    همسرت را نباید در جایگاه قاضی بنشانی تا بین شما و خانواده اش حکم کند. آقایان برایشان بسیار مشکل هست که در اینگونه موارد درست عمل کنند. نه می تواند مادرش را طرد کند و نه شما را . لذا اگر مجبور به جانبداری بشود، حتما دچار خطا می شود.

    شما باید سعی کنید که در کنار همسرتان باشید. و با محبت و ارتباطات احساسی و عاطفی که دارید چسب بین خودتان را بیشتر کنید. این موجب می شود که تاثیر پذیری اش از دیگران کمتر شود. اگر به بهانه کارهای مادرش، مرتب سر بحث و درگیری را با همسرتان باز کنید، او کم کم از منزل و شما گریزان می شود و بیشتر به آغوش مادرش پناه خواهد برد.



    چهارم:

    یکی از راهکارهای که موجب می شود رفتار نامطلوب و ناخوشایند کم شود، بی تفاوتی هست. البته این کار گرچه سخت هست ، اما در دراز مدت نتیجه بخش هست. یعنی شما باید نسبت به رفتار مداخله جویان مادرشوهرتان/مادرخانومتان نسبت به زندگیتان و یا مادرتان بی تفاوت باشید، یا محل را ترک کنید، (البته بی تفاوتی به معنی قهر کردن و اخم کردن نیست).

    این راهکار زمان بر هست و خیلی زود نتیجه نمی گیرید، اما روش مناسبی هست که به مرور مادرشوهرتان/مادرخانومتان متوجه بشود اینگونه رفتارش روی شما تاثیری ندارد(چه تاثیر منفی چه مثبت.)



    پنجم:

    از کارهای حساسیت زا در حضور مادرشوهرتان/مادرخانومتان خودداری کنید. مثل تعریف کردن از خانواده اتان، اشاره به محسنات آنها یا کارهایی که برای شما کرده اند. یا ....، و به عکس خدمات خانواده همسرتان را بیان کنید. و مورد تاکید قرار دهید. مثلا مادر شوهرتان/مادرخانومتان را به خاطر تربیت کردن همسرتان مورد تقدیر قرار دهید و حتی از او در مورد تربیت فرزند نظر خواهی کنید. و بگویید به عنوان یک فرد بزرگتر و باتجربه دوست دارید از نظرات او استفاده کنید.

    مادر شوهرتان/مادرخانومتان نباید تصور کند که پسرش/دخترش را ممکن است از دست بدهد. بلکه به عکس باید احساس امنیت کند که حتی شما دوستش دارید و در کنارش هستید.

    متاسفانه به نظر می رسد که مادرشوهرتان/مادرخانومتان احساس امنیت نمی کند. دخالتها یا بی احترامی آنها نه از روی دشمنی بلکه به خاطر اینست که پسرش/دخترش و شما را در نزد خود داشته باشد.

    به اشتباه فکر می کند که اگر خوبی های خانواده شما برجسته شود، کم کم پسرش/دخترش به خانواده همسرش متمایل شود و او طرد شود. لذا به اینکارهای اشتباه دست زده است.

    پس شما می توانید در صحبتها و ارتباطاتان مرتب این را مورد تاکید قرار دهید که خانواده همسرت را دوست داری و برایشان احترام قا ئلی.



    خلاصه و نتیجه گیری:

    1 – انرژی خود را روی احترام گذاشتن و تائید خانواده همسرت به خصوص مادرهمسرت متمرکز کن.

    2 – سعی کن چسب احساسی خودت و همسرت را به حداکثر برسانی و از نظر احساسی کاملا جذبش کنی. تا تاثیر گذاری دیگران رویش کاهش یابد.

    3 - مواظب باش که به همسرت نقش قاضی ندهی تا بین شما و مادرش حکم دهد. سعی کن کنارش باشی و شکایت خانواده اش را نزد او کمتر ببری

    4 – نسبت به رفتار ناشایست و نامطلوب مادر همسرت با بی تفاوتی برخورد کن. و حساسیت نشان نده

    5 – سعی کن شرایطی فراهم کنی که مادرهمسرت احساس امنیت کند و تصور نکند ممکن است فرزندش جذب خانواده همسرش شود. به این منظور مرتب نکات مثبت خانواده همسرت را به آنها گوشزد کن و از آنها در مورد مسائل مختلف نظر خواهی کن، پیش تر از انکه آنها بخواهند مداخله ای کنند.

    6 – برای آشنایی با مشکلات مشابه خودتان و مهارتهای آموزشی در خانواده به 2 لینک ذیل مراجعه فرمایید:


    الف) اختلاف و دعوا با انتخاب همسر

    ب ) مقالات آموزشی در مورد خانواده و همسران
    ...

  4. 3 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 21 تیر 93), آویژه (شنبه 21 تیر 93), آرام دل (دوشنبه 23 تیر 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 16:39]
    تاریخ عضویت
    1393-4-21
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    222
    سطح
    4
    Points: 222, Level: 4
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنونم از جوابتون
    چند تا حرف:
    1.من و همسرم ارتباطمون با هم در تنهایی خوبه ولی کنار خونوادش میرسه به صفر و من کاملا میدونم و مطمونم که از مامانش واهمه داره
    من هر چی میرم کنارش انگار که همون ادم یه روز پیش نیست کاملا ازمن فاصله میگیره من چطوری میتونم تو این شرایط چسب رابطمون رو بیشتر کنم اون حتی رابطه ج.ن.سیمونرو هم عقب میندازه.
    2.من و همسرم هیچوقت نمیتونیم راحت به خونه خونواده من بریم برای ایتکه بگه چند روز قراره بریم خونه ما(ما از هر دو خونواده دوریم اونا یه شهرن ما یه شهر دیگه) هزار بار اب دهنش رو قورت میده تاپ تاپ قلبش رو باور کنین حس میکنم
    3.من اصلا نمیتونم جلو ناراحتیم رو بگیرم یهنی وقتی میبینم در قبال محبت من مادرشوهرم و شوهرم هیچ ارزشی نمیدن کاملا بهم میریزم
    4.مادر شوهرم حتی خیلی به این علاقه داره که من نرم خونشون و پسر ش تنها بره
    میشه بازم راهنمایی کنین؟؟؟؟
    بازم تشکر میکنم

  6. کاربر روبرو از پست مفید paryam تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 21 تیر 93)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    همه راهنمایی هارو بانو بالهای صداقت انجام دادن

    سعي کن خودتو بالاتر از شوهرت و مادرشوهرت نشان ندي و اين را مطرح نکني

    سعي کن هيچوقت پشت سر خانواده شوهرت جلوش حرف نزني به ضررت تمام ميشه

    اول اينکه به هيچ عنوان کار رو نبايد به بحث باهاش بکشوني

    دوم اينکه تا مي توني احترام بذاري تا بهت احترام بذارند

    سوم اينکه از پسرش تا مي توني جلوش تعريف کني و بديهاي پسرشو به هيچ وجه جلوش نگي

    تا مي توني تاييدش کني حالا شده الکي

    حتما روز تولدش يادت باشه و شده يه کادوي کوچيک براش بخري

    و وقتي بهت بدي مي کنه پيش خودت بگي مادر شوهر ديگه و من به خاطر مادرشوهرم محبت و احترام نکردم بلکه به خاطر زندگيم و همسرم اينکارو کردم

    بقول معروف دوري و دوستي

    يک چيز رو من ميگم براي هميشه آويزه گوشت کن. گلم هيچ وقت زندگي ات رو به خاطر نفر سوم تلخ نکن .
    چون اون ها از خراب شدن زندگي ات لذت مي برن پس شادشون نکن .

    وقتي از حرفا و شوخيايي که ناراحت ميشن ديگه نگو. ديگه باهاشون شوخي نکن.
    اگه خيلي اذيت ميشي خب باهاشون کمتر حرف بزن بيشتر شنونده باش.
    سعي کن از حرفايي که ممکنه برداشت بد بشه استفاده نکني.


    خلاصه:
    1 - صبوري و استفاده از بستر زمان
    2 - حفظ آرامش و گسترده کردن ديدت نسبت با ساير زمينه هاي مثبت زندگيت
    3 - بي توجهي ( نه قهر، چون قهر خودش يک توجه منفي هست) به رفتار و گفتاري از مادرشوهرت که نابهنجارانه و مداخله جويانه هست.
    4 - ارتباط غني و احساسي با شوهرت و انرژي گذاشتن روي او به جاي مادر شوهرت

    خانواده همسرت هيچ وقت رقيب تو نيستند سعي کن کنارشون باشي نه در مقابلشون .
    شما الان عضوي از خانواده اونها هستيد و همسرتون هم عضوي از خانواده شما .
    پس مادر اون بايد مثل مادر خودت برات قابل احترام باشه نه به چشم رقيب بهش نگاه کني
    هر چقد هم که رفتاراش زشت باشه باز نبايد انتقام بگيري يا از شوهرت بخواي يکي رو انتخاب کنه چون اثرات منفيه زيادي داره


    شما تنها همسر اون هستيد . پس تنها عشقش هستيد .
    مادر و خواهر و خانواده اش رو رقيب خودتون ندونيد اونا خانواده شن قبل از شما بودن . بعد از اين هم خواهند بود .
    پس اگه تلاش کنيد که همسرتون رو از اونا جدا کنيد تلاش عبثيه و نتيجه عکس ميده .
    در عوض بايد سعي کنيد به عنوان جزيي از خونواده بشيد و خودتونو جدا از اونا ندونيد . ميدونم زندگي با خونواده مادر شوهر سخت هست
    و شما استقلال کامل نداريد و جدا زندگي کردن بهتر هست .
    همسرتون هم به خاطر حضور خانواده اش نمي تونه محبت واقعي اش رو به شما نشون بده
    و فکر ميکنه اينجوري انگ زن ذليلي بهش ميزنن.


    به خاطر يه حرف مادر شوهر دلخور بشيد و اين دلخوري رو بخواهيد سر همسرتون خالي کنيد
    اين باعث دوري شما از همديگه ميشه و اين سيکل معيوب اونو بيشتر به طرف خونواده اش سوق ميده .
    پس اگه ميخواهيد مستقل بشيد نبايد بزاريد شوهرت ازت فاصله بگيره .
    .مردا هم نياز دارن حداقل از لحاظ عاطفي به يه زن تکيه کنند
    پس چه بهتر که اون زن شما باشيد



    در مورد مادر شوهرت اينطور که به نظرم اومد انگار هميشه يه چيزاي ثابتي تکرار ميشه که تو رو ناراحت مي کنه.
    اول از همه مي توني اين چيزايي که تکرار ميشنو شناسايي کني.
    حالا که شناسايي کردي ديگه مي دوني تو از چه موقعيت هاي مربوط به مادر شوهرت اعصابت خورد ميشه
    . حالا که مي دوني ديگه مي توني اين اعصاب خوردي اي که مياد رو رد کني و نگهش نداري پيش خودت.
    بعد که کمتر حرص بخوري کلا اين کاراش برات بي اهميت ميشه.
    يعني اينطوري تو روالي رو که هميشه تکرار ميشه و تو دوست نداريش از بين مي بري


    خانواده ي شوهرت رو لازم داري ! يه روزي مياد که به بودن و حمايت اون ها احتياج پيدا مي کني.

    يکي دو سال اول زندگي نوع ارتباطت با خانواده شوهرت به شدت روي زندگيت تا آخر عمر تاثير مي ذاره.

    اعصاب خودت رو با رفتارهاي خانوادش خورد نکن.
    تمام تمرکزت رو بذار روي شوهرت. اونه که تعيين کننده است.


    نذار رودربايستي هاي اول زندگي بين تو و خانواده شوهرت از بين بره.
    خيلي باهاشون صميمي نشو. کمتر حرف بزن.
    توقع نداشته باش دوستت داشته باشن ! هيچ توقعي ازشون نداشته باش !!

    این تکمیل نوشته بانو بالهای صداقت بود.
    حالا یه راه میانبر بهت یاد میدم بدردت بخوره:
    البته من خودم مردم و متاهل روی رفتارهای مامی شوشو دقت کن ببین چیکار میکنه هرچقدرم به شوهرت نزدیک باشی به اندازه مادرش نمیشناسیش اگه روی حرفاش و رفتاراش دقت کنی خیلی چیزا یاد میگیری
    راستی همه مادر شوهرا آه و ناله میکنن داستان داره فقط برای شما نیست بعضی وقتها خودتو بزن به مجسمه بودن نه چیزی بشنو نه چیزی ببین بعضی وقتها هم خودتو بزن به خول بودن خودتو بزن به اون راه شتر دیدی ندیدی باش کلا

    دقت دق ات میدهد بانو از میزان حساسیت خودت نسبت به این موضوع کم کن
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  8. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    آرام دل (دوشنبه 23 تیر 93), بالهای صداقت (یکشنبه 22 تیر 93)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 دی 93 [ 01:58]
    تاریخ عضویت
    1390-7-08
    نوشته ها
    352
    امتیاز
    3,876
    سطح
    39
    Points: 3,876, Level: 39
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    555

    تشکرشده 496 در 196 پست

    Rep Power
    48
    Array
    سلام
    راه حلها و نظرو راهنماییهاط خوبی بهت شد حتما استفاده کن فقط هم خوندن تنها فایده ای نداره باید عمل کنی
    بنظرمن بهتره وقتی که تو محیط خونه خودتون هستید و توو خلوت خودتون تو آرامش با همسرتون صحبت کنید و دلیلی این رفتارشو ازش بپرسی و بهش بگی که این رفتارات باعث ناراحتی من میشه وبهش بگو من توقع دارم جلوخانوادت ومادرت بهم احترام بذاری و توجه کنی بگو تو شوهرمن هستی من ازشوهرم توقع محبت و توجه دارم مادر احترام میخاد شما باید به مادرت خیلی احترام بگذاری و به من هم خیلی توجه و محبت کنی بگو عزیزم اگر جایگاهها رو بشناسی و هرکسی رو تو جایگاه خودش قراربدی وطبق جایگاههای هرکس باهاش رفتار کنی باعث میشه منو مادرت هرچه بیشتربهم نزدیکتر میشسم و میتونیم بیشتر همدیگه رو دوست خواهیم داشت.
    اصولا مادرشوهرا همینجورین فکرمیکنن عروس اومده پسرشونو ازشون گرفته شما میتونی با رفتارات این ذهنیت رو ازبین ببری
    واگر پدرشوهرهم درقید حیات نباشن بدتره رفتار مادرشوهره و توجهی که ازهمسرش نگرفته ازپسرش میخاد پدرشوهرتون زنده هستن؟

  10. 3 کاربر از پست مفید Nilofar mordab تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 21 تیر 93), paryam (یکشنبه 29 تیر 93), آرام دل (دوشنبه 23 تیر 93)

  11. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    عزیزم اگه می خواهی زندگی ات درست بشه ، باید راهکارهایی که بهتون داده می شود را بکار ببندی ، اما اگر می خواهی هی بیایی و از هر خط مشاوره صدتا اما و نه و نمیشه و مال من اونجوری نیست و بقیه بهتر از ما هستند ، در بیاری ، تنها چیزی که عایدت میشه ، ناراحتی بیشتر و دوری فزاینده تر خواهد بود .. درست مثل حل یک مساله ، شما باید از راه درستش بروی تا به جواب صحیح برسی اگر بخواهی همش صورت مساله رو عوض کنی ، هیچ وقت مساله ات حل نخواهد شد


    نقل قول نوشته اصلی توسط paryam نمایش پست ها
    خیلی ممنونم از جوابتون
    چند تا حرف:
    1.من و همسرم ارتباطمون با هم در تنهایی خوبه ولی کنار خونوادش میرسه به صفر و من کاملا میدونم و مطمونم که از مامانش واهمه داره
    من هر چی میرم کنارش انگار که همون ادم یه روز پیش نیست کاملا ازمن فاصله میگیره من چطوری میتونم تو این شرایط چسب رابطمون رو بیشتر کنم اون حتی رابطه ج.ن.سیمونرو هم عقب میندازه.
    نگو ، من کاملا می دونم ، همیشه و در همه حال درصدی فضا بگذار که شاید آن فکری که شما در ذهنت داری یا آن برداشتی که شما از رفتاری در ذهنت شکل گرفته است ، اشتباه باشد ، اگر همین یک نکته کوچک را رعایت کنی ( یعنی همیشه خودت را صددرصد محق ندانی) ، خیلی دیدت باز می شود و قدم بزرگی را برداشته ای ...
    من همسر شما را نمی شناسم ، اما این رفتاری که شما مثال زدی را نه از روی ترس و واهمه از مادرش ، بلکه از روی شرم و حیا می بینم ... دقت کن مردها در خانه خودشان ، بینهایت عاشق هستند ، در خلوتگاه خودشون ، سراپا احساس هستند و عشق باز ، اما در بیرون از خلوتگه تبدیل می شوند به یک موجود سرد و منطقی ... این ویژگی یک مرد هست ، و شما نباید از اینکه مردها چنین خصوصیتی دارند برنجی ... اینکه می بینی ازت فاصله میگیره نه اینکه دوستت نداره ، بلکه شرایط بیرون از خلوت دوتایی تون ، مسبب این رفتار هست ، یک مرد می خواهد وجه و اعتبار اجتماعی اش ، غرورش ، آبرویش ، احترامش حفظ کند ، لذا اقتدار مردانه اش او را اینگونه نشان می دهد ، شما چسب رابطه تان را در زمان هایی که خلوت هستید زیاد کن و در خانه مادر ایشان ، فقط و فقط بهش احترام بگذار ..ازش دلگیر نشو ، قیافه ات را عبوس نکن ، غر هم نزن ، عادی باش و محترمانه با او برخورد کن ....






    نقل قول نوشته اصلی توسط paryam نمایش پست ها
    2.من و همسرم هیچوقت نمیتونیم راحت به خونه خونواده من بریم برای ایتکه بگه چند روز قراره بریم خونه ما(ما از هر دو خونواده دوریم اونا یه شهرن ما یه شهر دیگه) هزار بار اب دهنش رو قورت میده تاپ تاپ قلبش رو باور کنین حس میکنم

    اگر تاپ تاپ قلبش رو حس می کنی ، اگر دوستش داری ، اگر او برایت مهم هست ، پس سعی کن برایش مرهم باشی ، برایش مهربان باشی ، سعی کن کمکش کنی ، تا این حالتش از بین برود ، شرایط آرامشش را فراهم کن ، بهش گیر نده ، بسیار بخشنده و با گذشت باش
    می دانم و خوب درک می کنم که شما از این وضعیت ناراحتی و دلت می خواهد همسرت به راحتی و با آغوش باز به خانه مادر و پدر شما بیاید ،
    برای این که وضعیت را تغییر دهی باید سعی کنی به او آموزش دهی ، اما نه با حرف و سخن و گفتگو ، بلکه با مهربانی و علاقه و درک کردن او ... شاید اونجا معذب باشد ، شاید حوصله اش سر برود ، و هزارتا شاید دیگه ... حتی اگر بی دلیل او چنین هست ، شما با مهربانی و دادن اعتبار به همسرت ، سعی کن او را غیرمستقیم متوجه رفتارش بکنی ***




    نقل قول نوشته اصلی توسط paryam نمایش پست ها
    3.من اصلا نمیتونم جلو ناراحتیم رو بگیرم یهنی وقتی میبینم در قبال محبت من مادرشوهرم و شوهرم هیچ ارزشی نمیدن کاملا بهم میریزم
    خانومی ، این وضعیت زیاد خوب نیست، و اگر همین جوری تکرار شود ، اثر مخربی روی زندگی تون خواهد داشت ، شما سعی کن خوددار باشی ، مقاله هایی در خصوص صبر در تالار هست ، حتما مطالعه کن و آنها را بکار بگیر ... اینکه ناراحت می شوی ، یعنی وضعیتی پیش آمده که خوشایندمان نیست و ما احساس راحتی نمی کنیم ، دقت کن ، احساس راحتی .. پس سرمنشا رفتار ، یک احساس هست ، وقتی احساسات رو مهار کنی ، خویشتن دار می شوی اون وقت می توانی جلوی ناراحتی ات را بگیری .. نکته دیگه (خیلی سخته و اگر یاد بگیری و اجرایی اش بکنی ، معلوم میشه که دختر با استعداد و فهیمی هستی) در تمام زندگی ات و در ارتباط با هر شخصی ، اگر خوبی می کنی انتظار جبران نداشته باش ، بدون چشم داشت محبت کن ، بدون انتظار جبران ، بخشنده باش ...
    من همیشه وقتی می خواهم قدمی برای کسی بردارم و یا خوبی و مهربونی در حق کسی بکنم ، ابتدا در ذهن خودم می گویم برای چی می خواهم این کار را انجام دهم ، وقتی بررسی کردم که نیتم ، فقط یه نیت قلبی هست و به دنبال چیز دیگری نیستم ، اون وقت آن خوبی را انجام می دهم ، چون همیشه می دانم اگر من این کار رو انجام دادم و انتظارم برآورده نشه ، بسیار آزرده می شوم ، پس اگر محبتی می کنم ، صرفا به خاطر دل خودم بوده و بس


    نقل قول نوشته اصلی توسط paryam نمایش پست ها
    4.مادر شوهرم حتی خیلی به این علاقه داره که من نرم خونشون و پسر ش تنها بره
    بعید می دونم اینجوری باشه ، هر مادری دلش می خواهد فرزندش سروسامان بگیرد و خوشحال باشد ، ممکن هست راه و رسمش را بلد نباشد ، با این حال حتی اگر این حرف شما درست باشد ، شما سعی کن با خوبی های خودت ، مادرشوهرت را به خودت جذب کنی ، با او مهربان باش و خطاهایش را با این نگاه ببین که او راهنمایی نداشته که بهش یاد دهد درست زندگی کردن چگونه هست ... مگه پدرو مادرش چقدر بلد بودند که بهش یاد بدهند ، مگر پدرشوهرو مادرشوهرش چقدر می دانستند و با او چقدر درست رفتار کرده اند که مادرشوهرت یاد گرفته باشد ... پس با این نگاه که " مادرشوهرت خودش قربانی ، قربانیان دیگر هست " سعی کن خطاهایش را ببخشی و دوستش داشته باشی


    نقل قول نوشته اصلی توسط paryam نمایش پست ها
    میشه بازم راهنمایی کنین؟؟؟؟
    بازم تشکر میکنم
    آره میشه باز هم راهنمایی کرد ، و اون تشکر مراجع از یه مشاور ، وقتی محقق میشه که مراجع به خودش زحمت بده تا نکات مشاوره ای رو عملی کنی و زندگی اش رو به خوبی بسازه

    با آروزی بهروزی برای شما

  12. 4 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 23 تیر 93), paryam (دوشنبه 30 تیر 93), آرام دل (دوشنبه 23 تیر 93), سپیده ی تاریک (یکشنبه 22 تیر 93)

  13. #7
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مادر شوهرم حتی خیلی به این علاقه داره که من نرم خونشون و پسر ش تنها بره

    ببین خانومی مادربزرگ من هم همین حالت را دارد. یعنی دوست دارد خودش با پسرش که پدر من باشد بدون حضور کسی با هم باشند. البته اوایل ما از این موضوع ناراحت می شدیم اما بعدش قبول کردیم. یعنی اولش فکر می کردم که مادربزرگم از من و مادرم بدش می آید. اما بعد دیدم نه اگرچه نوعی جبهه گیری نسبت به ما دارد اما از ما بدش نمی آید و محبت به ما می کند.

    برای همین مادرم به پدرم گفت : مادر شما دلش می خواهد با شما تنها باشد . بهتر است به خواسته اش احترام بگذارید.

    به هر حال قضیه مفصل است. اما به هر حال پدرم را راضی کردیم که به تنهایی به دیدار مادرش برود. الان پدرم هر شب یک ساعت به مادرش سرمی زند و ما هم اصلا مانعش نمی شویم. اتفاقا مادربزرگم بهتر شده است . برایمان غذا درست می کند و می فرستد. دائما برای ما دعا می خواند ( بیشتر وقتش به دعا می گذرد ). بیشتر به حرف من گوش می کند.
    حتی من دائما به پدرم راجع به مادرش سفارش می کنم: برای مادربزرگ خرید کنید ، دکتر ببریدش ، بهش رسیدگی کنید ، باهاش حرف بزن و...

    الان گاهی که مادرم خانه نیست پدرم می گوید نوپو تو خانه تنها هستی من نمی روم پیش مادرم. اما من می گویم : پدر من جوان هستم و اینجا در خانه ام راحتم. اما مادرت پیر است و نیاز به رسیدگی دارد. برو بهش سر بزن و نگران من نباش.

    البته هر چند وقت به مادربزرگ سر می زنیم و دائما هم بهش تعارف می کنیم که به خانه ما بیایید و پیش ما بمانید. او را به مهمانی های فامیل می بریم و کلا با نرمش و احترام باهاش رفتار می کنیم.

    من و مادرم پذیرفتیم که با مادربزرگم سازگار شویم و در مقابل پدرم نایستیم و با مادرش رقابت نکنیم. نتیجه خوبی هم گرفتیم.

    البته این کار باید حساب شده باشد. مثلا ساعتش معین باشد ، اگر اتفاقی مهمی در خانه خودمان بیافتد آن روز را کنسل شود ، شام و نهار در خانه خودمان و سرسفره خودمان بخورد و... کلا با یک سری شرایطی باشد که در زندگی مان مشکل درست نکند.

  14. 4 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 23 تیر 93), paryam (دوشنبه 30 تیر 93), آرام دل (دوشنبه 23 تیر 93), بالهای صداقت (یکشنبه 22 تیر 93)

  15. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سپاس از بانو بالهای صداقت و بانو نوپو

    بنده از دید یه مرد متاهل جواب شما رو میدم.

    کلا ما آقایون خونه مادر یا پدرمان که میریم خونه خودمون محسوب میکنیم و توش راحتیم و دوست داریم برای خودمون باشیم همسر منم اول گله میکرد که چرا توی خونه اینهمه بهم ابراز علاقه میکنی و احساسی هستی خونه بابات میریم سر سفره کنارم نمیشینی و برام غذا نمیریزی و زیاد باهام حرف نمیزنی دقیقا مثل شما.ولی وقتی براش توضیح دادم خونه پدری تصویری که ما ازش داریم دوران خوشی و بیخیالی مجردیه و اینکه دوست داریم رها باشیم برای خودمون بدون هیچ دغدغه فکری ریلکس و آزاد بقول معروف یکجورایی اگه درست نوشته باشم نوستالوژیه یکجورایی زنده شدن خاطرات قدیمه این اصلا و ابدا به هیچ عنوان به معنای اینکه به همسرمان توجه نداریم نیست البته در تایید نشوته بانو بالهای صداقت گرامی باید بگم شرم و حیا هم حساب میشه.

    یه روش خیلی خوبی که همسر خودمم ساتفاده میکنه و توی نوشته های مشاورین سایت هم هست اینه که شما خودتان را به مادر شوهرت نزدیک کنی بهش محبت کن شوهرتو تشویق کن بهش بگو بریم هرچندوقت یکبار پیشنهاد بده خونه مادرش بزار یکم برای خودشون خوش باشن مادر و پسر 30 سال باهم زندگی کردن رابطه پسر و مادری توی ما مردها خیلی قویه بعضی وقتها فکر میکنم واقعا مردهای ایرانی بچه ننه هستن دید منفی نداشته باشید کسی قرار نیست توطئه کنه یا زیرآب بزنه کاریش نمیشه کار ما مردا مهم نیست هرچقدرم سنمون باشه بازم مامانی هستیم

    راستی لطف کن حتما این مقاله را مطالعه کن اشتباهاتی که داری را شناسایی کنی و سعی در رفع کردنشان داشته باش.


    http://www.hamdardi.net/thread-154.html
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  16. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    paryam (دوشنبه 30 تیر 93), آرام دل (دوشنبه 23 تیر 93)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    بنده از دید یه مرد متاهل جواب شما رو میدم.

    کلا ما آقایون خونه مادر یا پدرمان که میریم خونه خودمون محسوب میکنیم و توش راحتیم و دوست داریم برای خودمون باشیم همسر منم اول گله میکرد که چرا توی خونه اینهمه بهم ابراز علاقه میکنی و احساسی هستی خونه بابات میریم سر سفره کنارم نمیشینی و برام غذا نمیریزی و زیاد باهام حرف نمیزنی دقیقا مثل شما.ولی وقتی براش توضیح دادم خونه پدری تصویری که ما ازش داریم دوران خوشی و بیخیالی مجردیه و اینکه دوست داریم رها باشیم برای خودمون بدون هیچ دغدغه فکری ریلکس و آزاد بقول معروف یکجورایی اگه درست نوشته باشم نوستالوژیه یکجورایی زنده شدن خاطرات قدیمه این اصلا و ابدا به هیچ عنوان به معنای اینکه به همسرمان توجه نداریم نیست البته در تایید نشوته بانو بالهای صداقت گرامی باید بگم شرم و حیا هم حساب میشه.




    l
    جالب بود من نمیدونستم چنین موضوعی رو

    به نظر من هم خیلی داری حساسیت نشون میدی ... منم مشکل شمارو دارم حتی مادرشوهرم همیشه به موبایل همسرم زنگ میزنه و همسرم هم میره تو اتاق با مادرش حرف میزنه و اگه من از مادرش بپرسم سریع موضع میگیره ... منم دیگه بهشون کاری ندارم و این رو جزء حریم خصوصی همسرم میدونم

    یا اینکه اگه خونه اقوام ما بریم یا باهاشون مسافرت بریم به خونواده همسرم نمیگیم ... من هیچوقت از دروغ خوشم نمیاد ولی همسرم ازم خواست که نگم منم علتشو نپرسیدم .. حتما صلاح میدونه که خانوادش در جریان نباشن دیگه ... از مسافرت که میایم عکسای دسته جمعی رو سریع جدا میکنم و عکسای خودمون رو نشونشون میدم

    کلا بی خیالشون شدم و راحتشون گذاشتم ... هر چی حساسیت نشون بدی بدتره و همسرت بیشتر از مادرش طرفداری میکنه ...
    همسر من هر روز تنهایی به مادرش سر میزنه ... هفته ای دوبار هم ما شام میریم خونشون که چند ساعت بیشتر طول نمیکشه ... اون چند ساعت هم من سعی میکنم با خواهر شوهرم و جاریم راجع به مسائل مختلف حرف بزنیم و زیاد رو رفتار شوهرم زوم نمیکنم .... اوایل خیلی برام مهم بود ولی الان بیشتر سعی میکنم خودمو درگیر روابط دونفره خودمون کنم ...

    شاید بخاطر مشکلات بزرگتریه که داشتم و دارم ...
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  18. 3 کاربر از پست مفید terme00 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 23 تیر 93), paryam (یکشنبه 29 تیر 93), آرام دل (دوشنبه 23 تیر 93)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 16:39]
    تاریخ عضویت
    1393-4-21
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    222
    سطح
    4
    Points: 222, Level: 4
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    گر تاپ تاپ قلبش رو حس می کنی ، اگر دوستش داری ، اگر او برایت مهم هست ، پس سعی کن برایش مرهم باشی ، برایش مهربان باشی ، سعی کن کمکش کنی ، تا این حالتش از بین برود ، شرایط آرامشش را فراهم کن ، بهش گیر نده ، بسیار بخشنده و با گذشت باش
    می دانم و خوب درک می کنم که شما از این وضعیت ناراحتی و دلت می خواهد همسرت به راحتی و با آغوش باز به خانه مادر و پدر شما بیاید ،
    برای این که وضعیت را تغییر دهی باید سعی کنی به او آموزش دهی ، اما نه با حرف و سخن و گفتگو ، بلکه با مهربانی و علاقه و درک کردن او ... شاید اونجا معذب باشد ، شاید حوصله اش سر برود ، و هزارتا شاید دیگه ... حتی اگر بی دلیل او چنین هست ، شما با مهربانی و دادن اعتبار به همسرت ، سعی کن او را غیرمستقیم متوجه رفتارش بکنی *

    مرسی از پاسخهاوتن
    این چند وقته خونه مادرشوهرم بودیم (رفته بودیم مسافرت پیششون) و همه سعیم عمل به پست اولتون بود
    همسرم از اینکه بیاد خونه پدری من هیچ ناراحتی و مشکلی نداره و اتفاقا همیشه برا رفتن به اونجا برنامه ریزی میکنه چونکه اونجا خیلی خوش میگذره با خواهر و برادرام خیلی صمصمیا و جای خوش اب و هواییه
    منظورم از تاپ تاپ قلبش این بود که راحت نمیتونه بگه ما مثلا فردا چند روزی میریم فلان جا و برمیگردیم چون مامانش سریع موضع میگیره که نه نباید برین

    ******از روی شرم و حیا فاصله گرفتن رو هم میشه حس کرد از روی چیز دیگه بودن رو هم
    دوستای گلم همسرم اگه بخاد از روی شرم و حیا فاصله بگیره جلوی پدرش و پدر و مادر من هم همینطوری رفتار میکنه البته جلوی اینا رفتار بی ادبانه نداریم به هیچ وجه ولی خیلی خوبیم باهم این فاصله ها فقط جلوی مادرشه.

    *****گفته بودم ما توی یه شهر زندگی نمیکنیم وقتی میریم شهر اونا به طبع با هم میریم و خونه پدری منم یه شهر دیگه اس.تو این شرایط من چطوری میتونم به همسرم بگم تو برو خونتون پس من باید برم مسافرخونه
    [IMG]file:///C:\Users\pm\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\01\cli p_image001.gif[/IMG]

    این چند روز عروس خوبه بودم چون یه ریز در حال کار کردن بودم چون اونا در حال خونه تکونی بودم و من داشتم کمک میکردم

    من خودم متوجه رفتارای اونا هستم بهتون گفتم اما باورتون نشد چون بالاخره تو یه جمع نیستین و از دور نمیشه درک کرد
    خونواده همسر من دقیقا عروس رو به این معنا میدونن :کسی که وظیفش نوه دار کردنشونه ، به خونه زندگی اونا رسیدنه ، براشون پخت و پز کردنه بدون هیچ محبت دیدنی
    به خدا قسم من با این چیزا مشکلی ندارم مشکلم فقط اینه که من هیچ محبتی ازشون ندیدم هیچ کمکی تا حالا ازشون ندیدم هیچ جای زندگیمون تکیه گاه من وهسرم نبودن
    من وقتی جای یه انسان قرار داده نمیشم و قتی نمیتونم کنار همسرم آرامش داشته باشم قلبم میلرزه فقط همین
    همه کارایی که بخان میکنم فقط بذارن محبت بین من و همسرم سرجاش باشه این رو برا زیاد نبینن.[IMG]file:///C:\Users\pm\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\01\cli p_image001.gif[/IMG]

    - - - Updated - - -

    فک نکنین دارم بهونه تراشی میکنم
    من همه پستهاتون رو یه بار نه بلکه سه چهار بار میخونم که برا تو مغزم ثبت شه
    خیلی زود رنم خیلی و خیلی به همسرم و زندگیمون علاقه دارم و فقط میخام که همونطور که زندگیمون رو شروع کردیم ادامه پیدا کنه
    من همسرم و محبت دیدن و احترام دیدن حقمه نیست؟؟؟
    چون خودم هم محبت کردم بیش از حد هم احترام میذارم
    مادرم همیسه بهم میگفت شوهر یعنی خدای دوم (کفر نیست ولی میخاست اهمیتش رو برسونه) و من همیشه سعی کردم راضی باشه ازم
    الان برگشتیم خونه و گل و گلستونه همه چییییییی چون تنهاییم اما قلب من شکسته چون جر و بحثامون بخاطر هیچ و پوچ داغونم کرد درک نشون از طرف شوهری که همه چیزم شد داغونم کرده
    میخنئم ولی میدونم چن وقت دیگه که مادرش بیاد همه رفتارش عوض میشه..

    - - - Updated - - -
    ویرایش توسط paryam : یکشنبه 29 تیر 93 در ساعت 14:38


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. من برگشتم و یه کار خلاف قوانین تالار کردم.چیکار کنم؟؟
    توسط Somebody20 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: جمعه 16 خرداد 93, 18:23
  2. نمی دونم دوسش دارم یانه!؟؟ و البته اونم منو دوست داره!؟؟
    توسط ramin_ad در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 بهمن 92, 00:16
  3. رفتارهاي كلي من در برابر خانواده ي شوهرم چه جوري باشه؟؟
    توسط مريم.م در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 مهر 90, 00:51
  4. آیا به یه خاین حق میدین؟؟
    توسط sogand در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 شهریور 90, 23:01
  5. چکار کنم شوهرم یار و همراهم بشه؟؟
    توسط مهسان-م در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: شنبه 10 مهر 89, 21:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.