سلام
من دو ساله ازدواج کردم . خانوادم خانواده ی آرومی نبوده. پدر و مادرم کم و بیش با هم بحث و دعوا و اون اوایل کتک کاری داشتن و من هنوز اون روزهای بد رو یادمه .
پدرم رو دوس دارم اما رفتارش خیلی آزارم میده . وقتی میریم خونشون مدام ازم سوال میپرسه و من نسبت به اینکه کسی ازم سوال بپرسه خیلی خیلی ضعیف و زود جوش هستم . دوست ندارم کسی درمورد ریز ریز زندگیم ازم سوال بپرسه.پدرم خیلی هم اهل گله گذاری هستش . چرا نمیاید چرا نمیرید چرا به من نمیگین کجا میرید . چرا چرا چرا .... وای من از این سوالا تا مغز سرم سوت میکشه.... پدرم همینطورم عصبی هستش. به همه چیز هم گیر میده از روشن بودن یه لامپ اضافی تا غذا خوردن بی موقع اهالی خونه
مادرم خوبه اما منفی گراست. از روز اول ازدواجمون همیشه فکرمنفیش رو بهم انتقال داده . چرا خونتون کوچیکه. چرا پول ندارید . چرا با من نمیای برات خرید کنم؟ چرا چرا چرا .... حرفاش منو دیوونه میکنه توقع زیادی داره . لجبازه و اکثرمواقع عامل دعوای خونه است . لجبازه و حاضر نیست برای آرامش خونه کمی کوتاه بیاد ... شایدم اومده
و حالا من توی این خونواده پرتنش و خاص بزرگ شدم و ازدواج کردم .با تصور کاملا متفاوتی از ازدواج و دعواهای درونی من با خودم . خسته ام از تقابل خودم با خودم. من در طول روز سر هر چیز کوچیکی هزار بار با خودم دعوا میکنم و فقط عصبی تر میشم.
شوهرم مرد آرومیه اگه من بذارم . اون اوایل با رفتار من به حد جنون می رسید اما خوب تونسته عصبانیتش رو کنترل کنه.
پدر و مادر آرومی داره که من تابحال ندیدم باهم بلند صحبت کنن در صورتی که همسر من بارها این رفتار رو از خونواده من دیده.
حالا من موندم و یه عصبانین و خشم زیاد و یه شوهری که از رفتارم خسته است و یه منی که داغونه از دست خودش. میشه لطفا بهم کمک کنین؟
من حتی شبها نمیتونم بخوابم
ذهنم پره در حال انفجاره
چرا شوهرم براخرید کادوی تولد خواهر زادش میخواد 90 هزارتومن پول خرج کنه و برامن هیچی؟ چرا به حرف مامانش گوش میده و اون چیزی که مامانش گفته رو میخره؟ چرا نمیاد بریم خرید؟ چرا با من مهربون نیست؟ چرا درکم نمیکنه؟ چرا ازم انتظار داره؟ چرا همش بهم میگه این کارو بکن اون کارو نکن؟ وای دارم دیوونه میشم از این همه جدل با خودم
علاقه مندی ها (Bookmarks)