سلام عزیزان همدردی خوبید؟ من دو باره اومدم همون ملیسا هستم سیستم رمزمو قبول نمیکرد یا شایدم من یادم رفته و اشتباه میزنم واسه خاطر همین دوباره عضو شدم تو این مدت خیلی اذیت شدم جنگیدم و نذاشتم کسی زندگیم رو ازم بگیره زن صیغه ای همسرم که باردار بود بچش سقط شده بود و کلا از شهرمون رفت منم آخرش نفهمیدم این بچه از شوهرم بوده یا نه هر چند برام مهم هم نبود من زندگیمو شوهرمو دوست داشتم و بس...بعد از این قضیه محبت های شوهرم بیشتر و بیشتر شد منم با وجود خیانتی که بهم کرد عاشقش بودم و هنوز هم هستم اما صحنه خیانتش همیشه جلو چشمامه گاهی وقتا خیلی بی اراده میشم ضعیف میشم دائم به گذشته فکر میکنم پیش خودم میگم چی کم داشتم که اینکارو باهام کرد نکنه دوباره گول بخوره میدونم این اتفاق دیگه تکرار نمیشه چون کاملا پی به اشتباهش برده و درصدد جبرانشه خیلی با محبته من هم خیلی دوسش دارم ولی گاهی وقتا افکارای شیطانی به سراغم میاد و منو ازش دلسرد میکنه مدتیه میگه نظرت راجع به بچه دوم چیه خیلی دراین مورد سوال میکنه تا من میگم الان اصلا آمادگیشو ندارم میره تو فکر میگه هنوز ازم دلخوری؟منم به دروغ میگم نه دلم میخواد ازش دلخور نباشم مثل قبل زندگی شیرینی داشته باشم ولی...چه جوری این قضیه رو فراموش کنم من که شوهر به این خوبی دارم چرا نمیتونم با این قضیه کنار بیام؟در مورد بچه دار شدن هم سر دوراهی موندم
- - - Updated - - -
عاشق شوهرم هستم ایا با خیانتی که کرد میتونم بهش اعتماد کنم کمک کنید تو روخدا
تاپیک قبلیمه ممنون میشم راهنماییم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)