به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array

    راهنمایی های مدیر همدردی- درباره ازاد سازی فکرم از مشکلات گذشته- مخصوصا مادر

    از مدیر همدردی برای راهنمایی هاشون ممنونم.

    با توجه به این پست ازرمیدخت و وضعیت خودم یک تاپیک خصوصی داشتم که مدیر همدردی اینطور راهنمایی کردن برای اینکه بتونم خودمو از افکار وابسته ای که به مادردارم جدا کنم. شاید به درد کسی بخوره. البته به نظر من یه کم کلیه. و نیاز دارم بیشترشون برام باز شن. بعضیاشون برام گنگن.

    مدیر همدردی طی چند پست توصیه هایی کردن. این توصیه ها می تونه احتمالا برای خیلی ها مفید باشه چون کلیه و به طور خیلی مشخص برای مشکل خاصی نیست. یه جورایی کار کردن روی خود ادمه. برای همین اینجا یه تاپیک میکنمش که به درد بقیه هم بخوره. البته مطالبی رو که مربوط به مشکل شخصی ام بود حذف کردم.



    آزرمیدخت

    می بینی؟ اونیکه داره قضاوتت می کنه، خودت هستی. اونیکه معتقده برای قضاوت نشدن لازمه تو همه چی بهترین و کامل باشی... اونیکه کامل نبودنت رو طبیعی نمی دونه و به تنبلی و ناتوانی نسبتش می ده...

    درسته. هرروز وضعیت بدتر می شه. چون درونت دو چیز همزمان دارن رشد می کنن. مغز مادرت، و قلب خودت!

    هیچکدوم تسلیم اون یکی نمی شن، و در نتیجه آتش این خشم روز به روز داغ تر می شه.

    تو (بخش قابل توجهی از تو) با مادرت ترکیب شدی و هردوتون با قدرت فزاینده ای از مینوش خشمگین هستید

    یه نکته مهم... منظور من از مادر، اصلا اون انسانی که تو رو به دنیا آورد نیست! بلکه تصویریه که در سالهای اولیه زندگیت ازش ساختی.

    مادرت (با همون تعریفی که گفتم) خیلی نافذتر و قدرتمندتر از چیزی بوده که یه بچه ی بی پناهی مثل تو در مقابلش تاب بیاره (البته اون قدرت رو خودت شخصا بهش داده بودی، چون این تو بودی که ساخته بودیش!). روحت رو تسخیر کرده. درت ریشه کرده. و تو داری با همون چشم ها خودت رو نگاه می کنی. می سنجی و می سنجی و می سنجی... سرزنش... تحقیر... خشم...!

    برگرد!

    باید برگردی به سالهای اول زندگیت و خودت رو از مادرت تفکیک کنی.

    باید قواص بشی، تا ژرفای اقیانوس وجودت شنا کنی، و ریشه های مادرت رو از عمق روحت قطع کنی...

    اونوقت محبت رو تجربه می کنی، اول از همه به خودت... و بعد به سایر ارکان هستی.

    اگه موفق بشی، می تونی آسوده و آرام، با چشم های خودت دنیا رو ببینی... مادر حقیقیت رو ببینی (همون زنی که به دنیا آوردت)! در مقابلش بایستی و نگاهش کنی... انسان در برابر انسان!

    می بخشی و عبور می کنی، از مادرت، از اون خانم منشی، و از هرکسی که در کش مکش با احساس حقارت و ضعف، شکست می خوره و در حال فرار از "خود"ش، به دیگران هم تنه می زنه!

    تا حالا شده یه آدم درمانده با خودخواهی و بی توجهی بهت تنه بزنه، برگردی و با لبخند نگاهش کنی؟ و بعد راه خودت رو پی بگیری و کارش بیشتر از چند ثانیه فکرت رو مشغول نکنه؟




    مدیرهمدردی
    یکم: شناسایی ، بررسی و تحلیل منطقی آن چه گذشت، با رویکرد منطقی به جای احساسی
    ...
    هم اکنون که فردی تحصیلکرده، قوی و تقریبا مستقلی هستید ، ظاهرا حتی بیشتر از کودکی، خودتون را در فشارمادر می بینید. چرا؟
    چون هم اکنون نقش این عذاب دهی و ایجاد فشار را شما در ذهنتان هر ثانیه با تکرار تقویت می کنید.
    هم اکنون بیشترین آسیب شما از خیال این فشارها، و با خاطره این فشارها می باشد نه مستقیما از خود رفتار مادرتون. (این نکته بسیار مهم و راهبردی هست.)
    شناخت مجددا مشکلاتتون نه بر اساس احساسات و تفسیرها که باید مبتنی بر واقعیت ها انجام شود.

    خلاصه رویکرد منطقی در مورد مشکل شما:
    هم اکنون تقریبا نقش مادرتون به پایان رسیده و معنی و مفهوم آن اینست که برای ادامه زندگی محور اصلی شما هستید. از این به بعد این شما هستید که بیشتر وجودتان را تحویل گرفته اید.
    مانند کودکی که تا 7 سالگی در خانواده هست و بعد مسئولیت مدرسه بیشتر می شود.
    شما هم ، هم اکنون به صورت منطقی باید نقش اصلی این فیلم زندگیتون را، از مادرتون بگیرید و خودتون بازی کنید.

    لینک کمکی مرتبط:

    آرامش و نحوه مواجهه افراد با مسائل و مشکلات زندگي



    یه کم از جهاتی نوشته های ایشون برای من نیاز به بازگشایی دارن. دوستان اگه نظری در راستای این توصیه ها دارن بد نیست بعدا توی این تاپیک بذارن که بشه یه تاپیک خیلی خوب و اموزنده و برای دیگران هم مفید باشه.

    بر اساس مطالب دیگه ای که خوندم توی این مدت به نوع دیگه ای که میشه اینو گفت اینه که هر ادمی با یه پدر و یه مادر داره یا نداره. بعد از یه سنی که ادم میرسه دیگه نباید دنبال مادر یا پدر یا این چیزا توی ادمای دیگه بگرده. چون هر انسانی از یه سن به بعد خودش میشه هم مادر خودش هم پدر خودش چون کامله. مثلا من تا همین چند وقت پیش توی دوست شدنام هم بدون اینکه خودم بفهمم می رفتم همش با یکی سعی می کردم دوست شم که یه کمی مهربونو حمایت گر به نظر بیاد و ازم بزرگتر باشه. همش انگار دنبال مادر می گشتم. پیدا هم نمی کردم. خوب این غلطه. راهم غلطه. من دیگه نباید اینکارو بکنم. هر کسی یا یک مادر داره یا نداره. دیگه هم نباید دنبال مادر دیگه ای بگرده.



    دوم: شناسایی ، بررسی و تحلیل منطقی آن چه گذشت ، با رویکرد زمان حال به جای زمان گذشته یا آینده.
    برای کمک به بند اول ، یعنی اینکه به صورت منطقی با مسائلتون برخورد کنید، شما نیاز دارید که از زمان گذشته بیرون بیایید. از طرفی هم در دام آینده نیفتید.

    یعنی چه:

    یعنی متمرکز شدن به گذشته افسردگی می آورد.
    یعنی متمرکز شدن به آینده اضظراب می آورد.
    شما باید همین الان، و همین لحظه را درک کنید. شما باید متمرکز بر زمان حال و اینک باشید.
    رها کن گذشته را
    و بی خیال آینده شو
    هم اکنون را دریاب که بیشترین بهره را ببری.

    لینک کمکی مرتبط:

    جملات قصار در مورد اهمیت زمان حال


    این مورد هم کامل ترشو می تونین اگه دوست داشتین توی همون مطالب مربوط به اشعار مولانا بخونین. خلاصه اش می شه همین که مدیر لطف کردن نوشتن.

    گذشته یه زمان مرده است و دیگه وجود نداره. اینده هم یک زمان نیومده است و اصلا وجود نداشته. اگه به گذشته فکر کنیم یعنی خودمونو به چیزی وصل کردیم که مرده. یعنی یه بخش زیادی از خودمونو که زندگیه داریم به مردگی متصل می کنیم و این باعث میشه انرژی زندگیمون هدر بره و این اتصال به زمان مرده باعث درد و رنج ما میشه.


    اینده هم اگه بخوایم خودمونو با چیزی در اینده یا به دست اوردن چیزی در اینده هم هویت کنیم یعنی بخواهیم همه چیمونو با اون چیزی که قراره در اینده بیاد تعریف کنیم باعث می شه که این لحظه ی اکنون رو نبینیم. و باعث میشه ما از خود واقعیمون که زندگیه دور شیم. این دور شدن و این هم هویت شدن با چیزی در اینده باعث میشه ما انتظار بکشیم. ما هی بگیم منتظریم تا بعد از فلان کار خوشحال باشیم منتظریم تا بعد از رسیدن به فلان وضعیت شاد باشیم و زندگی کنیم. و اینطوری بازم از زندگی جا می مونیم. چون زندگی همین لحظه ی حال است.

    باید در لحظه اکنون وجود داشته باشیم. و فکرمونو از گذشته و اینده جدا کنیم یعنی نباید با گذشته و اینده هم هویت شیم. اینطوری فکرمون سیال و ازاد میشه. و البته پذیرش هم باید داشته باشیم قبلش که گذشته امونو بپذیریم. بعدش که فکرمون ازاد شد میشه یه فکر سالم. این فکر سالم می تونه بهمون کمک کنه تا هدف هامونو بشناسیم. برنامه هم داشته باشیم برای هدف. اما هیچ وقت خودمونو و زندگی مونو و نیروی هستی مونو با این اهداف هم هویت نمی کنیم تا درد و رنج نکشیم.



    سوم: بررسی نیازهای اساسی و عمیق ، همچنین نیازهای سطحی
    مثال را توجه کن:
    فرض کن شما در یک صف بسیار طولانی قرار گرفته ای تا شیر بخری. و فروشنده هم بد اخلاق و خارج از نوبت می دهد یا گرانفروش هست. حالا در این بین، فردی به شما شیر می دهد. و دیگر به شیر نیاز ندارید. آیا عاقلانه هست همچنان در همان صف بایستید و حرص بخورید؟! یا اینکه از این صف خارج می شوید و به بقیه زندگی خود می رسید.
    با توجه به مثال بالا، شما یک زمانی نیازهایی مثل این شیر داشته اید که باید از مادرتان دریافت می کردید. لیکن آنطور که باید و شاید موفق نشده اید. اما حالا آن نیازها کلا تغییر یافته هست. شما جوانی برومند، تحصیلکرده و اهل فکر هستید. هم اکنون نیازهای جدیدی را دارید و دیگر نیازهای سطح پایین از آن جنس ندارید که مادرتان بخواهد به شما بدهد.
    نیاز به خودشکوفایی
    نیاز به نشاط
    نیاز به امید
    نیاز به رشد
    نیاز به مهربان بودن
    نیاز به امنیت
    پس شما باید دوباره با حذف گذشته و مادرتون از صف بچگی در بیایید و به دنبال سایر نیازمندی های خودت بدون توجه به مادرت بروید.
    در این رابطه نیاز به تمرکز زدایی دارید. یعنی تمرکز خود را از مادرتان بردارید و روی سایر علاقمندیها و نیازهایتان متمرکز شوید.

    خوب اینا تیتر هستن. من بیشتر نمی فهمم. اگه شما می تونین اینو بازش کنین ممنون می شم.


    چهارم: ارزیابی و تنظیم امکانات و توانمندیها
    ...
    شما اکنون جوانی 32 ساله با کلی توانمندی و استعداد و شرایط هستید.

    برای ادامه زندگیتون شما نیاز دارید این منابع را دقیقا بشناسید، سرمایه گذاری کنید و به کار بگیرید و در مسیر زندگی استفاده کنید.
    اگر بخواهید همیشه مرثیه زمانی را بخوانید که کودکی ناتوان بودید و مادرتون هر بلایی را به سرتون می آورد ، وقت را از دست می دهید و فراموش می کنید که اکنون توانا هستید.



    پنجم: شناخت دقیق آسیب ها ، موانع و تهدیدها
    در راستای مطالب بالا که مسائل را درست و منطقی تجزیه و تحلیل کردید و امکانات خود را شناختید باید این را در نظر بگیرید. به خاطر ضعف شما در کودکی و قدرت مادرتون همیشه مستعد آسیب بوده اید. و اثراتش ممکن است هنوز هم ادامه داشته باشد.
    ...
    شما باید بدانید از کودکی چه چیزی کم داشته اید و اکنون به دنبال چه نیازی هستید. و درست حرکت کنید. اگر آسیب های پیش راهتان را نشناسید. از چاله در می آیید و به چاه می افتید.

    ...
    مواظب باشید شما برای گذشته می توانید همه چیز را گردن مادرتان بیندازید. اما اگر این آسیب های کنونی را نشناسید و به دام بیفتید و زندگیتان تباه شود ، نه خودتان و نه دیگران مادرتان را سرزنش نمی کنند. چون شما از توانمندی خود بد استفاده کردید. پس دقت کنید.
    اینم که از کودکی چی کم داشتم و الان چه نیازی دارم رو هم به اون شکل نمی دونم.

    نیاز های الانم یکیش اینه که یکی رو دوست داشته باشم خیلی که اونم یه مقدار دوستم داشته باشه. یکی که دوسش داشته باشم و زنده مرده بودنم وجود داشتنم براش مهم باشه. کلا واسه هیچکسی مهم نیستم و نبودم. عقده ای شدم :) فکر کنم توجه نیاز دارم و مهر.

    نیاز بعدیم اینه که بتونم روی خودم کنترل داشته باشم. اینکه کنترلم از دستم میره وقتایی که اول حال بدشدنمه و نمی فهمم واقعا اعصاب خورد کنه. حس دیوونه بودم بهم دست میده. بدم میاد از خودم وقتی می بینم هر دفعه یه چیزی تو استینم دارم واسه غافلگیر کردن خودم. به
    آگاهی ای نیاز دارم که بتونه از بالا این رفتارا و این تغییر خلق هامو ببینه تا بتونم جلوی بروز مشکلاتو بگیرم و صبر کنم تا رد شه حال و وضعم. این اگاهی رو نمی دونم چطور میشه پیدا کرد. فعلا به نظرم باید نشانه های شروعو بشناسم.

    یه جایی نوشته بودم از این رنگ صورتی الان دیگه بدم نمیاد چون یکی رو یه کم دوست داشتم که اون این رنگو دوست داشت. اما الان فکر می کنم فرشته مهربونم دوست دارم چون این رنگیه همیشه اینم یه دلیل دیگه است برای دوست داشتن این رنگ :)

    یه نیاز دیگه ام هم یه حس مفید بودنه. یه مفید بودنی که انسانی باشه و اجتماعی باشه. حس بودن کنم. اینکه از زنده بودنم فایده ای ساطع می شه.





    ششم : بازسازی اعتماد به نفس خود و ایجاد امیدها و انگیزه ها
    نیاز به مطالعه، تفکر به جای خیالبافی دارید. نیاز به توکل و ارتباط با خدا دارید. نیاز به تصمیم صحیح و حرکت امیدوارانه دارید.

    لینکهای ذیل در این ارتباط حتما مطالعه کنید:

    مقالات انجمن معنا درمانی

    جواد عزیزم میدونی چقدر دلم برات تنگ شده؟!
    این تاپیک جواد عزیزو نم یدونم کی نوشته واقعا و چی فکر می کرده. حال و احوالش از منم بدتر بوده!! نه اغازی داره تاپیک نه انجامی!

    این مورد بازسازی اعتماد به نفس و ایجاد امید و انگیزه ها برای من خیلی مبهمه. نیاز دارم باز شه برام.


    هفتم: رسیدن به بینش دقیق و عمیق نسبت به زندگی، کسب آرامش و پذیرش مسئولیت زندگیت

    لینک مرتبط:
    انتخاب و آرامش انسان_1
    هزینه های انتخاب؛ انتخاب و آرامش_2
    مسئولیت انتخاب و آرامش انسان_3
    گریز از انتخاب و آرامش انسان_4



    لینکهای بند قبل که مجددا می آورم می تواند در این زمینه کمک کننده باشد:

    مقالات انجمن معنا درمانی

    جواد عزیزم میدونی چقدر دلم برات تنگ شده؟!


    رسیدن به بینش دقیق و عمیق نسبت به زندگی، کسب آرامش و پذیرش مسئولیت زندگیت-
    اینم به توضیح زیاد نیازه داره و یه تیتر باقی مونده
    . بینش عمیق به زندگی نمی دونم از کجا پیدا کنم. سعی کردم با گوش دادن به تفسیر های اشعار مولانا توی نگرش هام یه اصلاحات و نرمش هایی ایجاد کنم.

    مسوولیت زندگی هم هنوز ندارم. دقیق هم نمی دونم به چی می گن مسوولیت زندگی.



    هشتم: فهم یکتایی زندگیمان با همه قوتها و ضعفهایش
    شما تنها از مادرت متولد شدی. تنهای تنها
    نه برادری باتو آمد، نه خواهری...
    لخت و عریان
    ضعیف
    بدون تکلم
    بدون اینکه بتوانی نیازهایت را برآورده کنی.
    .
    ..
    .
    .
    در انتها هم همین طور تنها، لخت و بی حرکت درخاک می شوی.
    پس تنها آمدی... تنها می روی و در مسیر هم هر مدتی یک نفر کنارت بیشتر هست. اما باز هم تنهایی.
    در کودکی مادرت، بزرگتر شدی همسالان و دوستان... بعدا همسر.... بعدا فرزندان ... بعدا نوه ها و ....
    پس تنهامی آیی. تنها زندگی می کنی(البته در مقاطع مختلف افراد مختلف کنارمان هستند که تنهای امان را ممکن است مقداری تسکین دهند اما درمان نمی کنند.) و تنها می روی.

    حالا باید بدانی که برای چه زندگی می کنی. و می خواهی تا ابد به کجا بروی.
    لینکهای ذیل در این رابطه کمک کننده هست:
    کی چقدر برای چی انرژی خرج می کنه؟

    مشکلات بی پایان ما

    برای خوشبختی روانشناسی کافی نیست


    نهم: هدف گذاری منتاسب با توجه به امکانات، نیازها، امیدها و با در نظر گرفتن تهدیدات
    لطفا این پاسخ را سریع نخوان و برو دنبال افکارت
    بلکه برای بند بند اینها بایدبنشینی محاسبه کنی، یادداشت کنی و براساس آنها هدفهایت را تنظیم کنی.
    هدفی که تو را یک انسان می کند.
    انسانی قوی که تحت تاثیر هیچکس از بین نمی رود.
    انسانی منحصر به فرد

    لینک مرتبط:

    ای بازدید کننده عزیز ، تو منحصر به فردی


    هدف منحصر به فرد ندارم. دوست دارم هدفی که منو انسان کنه اما یا راهنمایی می خوام یا حالا حالا ها باید فکر کنم.



    دهم: تهیه نقشه راه
    حالا وقتش شده است.
    برخیز
    کاغذ و قلمی بردار
    و با توجه به بندهای بالا ، همه چیز را یادداشت کن. دست بندی کن. هدف گذاری کن و برای تغییرات خودت نقشه ای بکش.
    مادرت یک بار متولدت کرد.
    بدون اجازه خودت.
    بدون اختیار خودت.
    و هر طور خواست تربیت کرد.
    هم اکنون نوبت خودت شده است.
    خودت خودت را متولد کن.
    به اختیار خودت.
    و هر طور میخواهی تربیت کن خودت را.
    تولد واقعی تو امروز هست.
    امروز خودت به اختیار از پیله خشن و سف گذشته بیرون می آیی.
    به جای اینکه به تاریکی لعنت بفرستی ، کافیست فقط یک شمع روشن کنی
    شاید خورشید نباشی.
    اما حتی با یک شمع می توانی سینه تاریکی را بشکافی
    لطفا واگویه هایت را تغییر بده(واگویه= حرفهای اتوماتیک که بی اختیار در ذهن ما گفته می شود و تکرار می شود)
    تو باید واگویه هایت انرژی بخش باشد.
    واگویه هایت باید هادی تو باشد.
    واگویه هایت باید روشنایی بخش باشد.
    واگویه هایت باید معطوف و متمرکز بر مسیر جدیدی باشد که پیش می گیری.

    لینک مرتبط در مورد واگویه ها:

    از واگویه های قرین شبانه ام




    برای تغییر همیشه دو فاز مهم وجود دارد.
    1 - کسب آگاهی و بیرون آمدن ا زتعارض
    2 - اقدام و عمل کردن به آگاهی ها
    ...

    خوب اینا فکر کنم برای خیلی ها بتونن مفید باشن. یه راه و روشیه که کلیه. البته اگه دوستان روی اینا نظر و راهنمایی داشتن و باز می تونن بکنن مطالبو خیلی ممنون می شم از کمکشون. از مدیر همدردی هم خیلی ممنونم.



  2. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    m.reza91 (شنبه 05 مهر 93), مهرااد (جمعه 03 بهمن 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آشنایی از طریق مجازی
    توسط elaheh68 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 16 اسفند 92, 19:19
  2. لج بازی من دارم می کنم یا کس دیگه ( راهنمایی کاربر بی وفا)
    توسط بی وفا در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 35
    آخرين نوشته: شنبه 09 آذر 92, 21:52
  3. نیاز به راهنمایی جهت فراموشی یک احساس یا دوباره سازی یک رابطه
    توسط مهسا 60 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 15 آذر 91, 02:35
  4. آشنایی با کارگاه پاکسازی درون
    توسط yaaldaa در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 آبان 91, 13:08

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.