به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 40
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 شهریور 93 [ 17:23]
    تاریخ عضویت
    1393-1-24
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    530
    سطح
    10
    Points: 530, Level: 10
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Bow قصه تلخ زندگی من....نمیتونم ولش کنم...قسمت3

    نمیتونم ولش کنم.....همه چیزخیییلی وقته نموم شده......ولی هنوزعاشقشم...کمک

    سلام
    من دختری هستم 23ساله.سال 90باآقایی تلفنی اشناشدم اوایل خیلی رسمی وباشماشماگفتن حرف میزدیم خیلی خوب همدیگرودرک میکردیم من خوابگاه بودم وشبوروز باهم حرف میزدیم ایشون شغل ازادداشتن...کارساختمانی..ول � بسیاربامعلوماتوتیزوفهمیده ....مدتی گذشت وبسیاربهم علاقه مندشدیم ایشون حدوده9ساعت باشهرمحل تحصیل من فاصله داشتن....درعرض6ماه بحث ازدواجووسط کشیدنوابرازعلاقه!!!!!!!!!!البت ه من هم بشدت علاقه مندشده بودم.ولی بشدت ازعاقبت کارمیترسیدم چون دیپلم وشغل ازادبودن نمیشدب خونواده م میگفت تودانشگاه اشناشدیم تواین مدت ازایشون اصرارومن فقط میگفتم محاله...ولی ایشون ندیده قول ازدواج تاپای جون دان فاصله سنیمون8بودمن اصلاحرفاشوباورنمیکردم ولی خوب دوستش داشتم.بالاخره اومدن وهمدیگرودیدیم.........وکلی ازظاهرم خوششون اومد..این بگم طبق شناختی ک ازم داشت حتی دست هم بهم ندادیم.4روزتوهتل موندن...روزاخرگفت میخوام ی چیزی بگم ولی نگفتورفت....گذشتوگذشت ورابطه ماتلفنی ادامه داشت ی شب تموم دوستم برافرجه رفته بودن ومیدونست زنگ زدوچیزی بهم گفت ک مردم ب معنای واقعی.........گفت زن داره ولی طلاق غیابی گرفته ورفته ی دختر4ساله هم داره گفت فکراتوبکن..........اونقدحالم بدبودک احساس کردم میمیرموهیشکی نمیفهمه !!!!!!!!!!!!!!!بااین حرفش دیگه شک نداشتم راستی راستی رسیدن!!!!!!!تاباخره گفتم باشه وایشوون گفتن نترس اگه شده پای باباتومیبوسمووووووووووووو بعدازاون چندتاشرط براش گذاشتم


    - - - Updated - - -

    براش شرط گذاشتم شهرمازندگی کنیم.ادامه تحصیل بده وسیگاروک بقول خودش چندروزی ی بارمیکشیدوترک کنه...همش دروغ!!!!!!!!!!!!!!!!!داستانم طولانیه ...من بازحرفاش باورنکردم گفتم بایدباخونوتده م حرف بزنی تاعشقتوباورکنم...دوتاخط داشت گوشیشوگذاشت روبلندگووب بابام زنگ زدوخواستگاری کرد.........بابام گفت بعدترم زنگ بزن البته بزرگترت..بابای بیچاره من نمیدونست دارم میشنوم...........کاری بابقیه ش ندارم..چنذباردیگه اومد ولی حتی دست همونگرفتیم...اینوبگم ک تواین مدت من مدام زنگ میزدم وجواب نمیدادواعصابم داغون میشد.............بعدک جواب میداد میگفت خواب بوده من شماره خونشون وحتی خواهراشومامانشوباباشوداشت م گاهی ب اونا زنگ میزدم ازنوشتن داستانم حالم بدتروبدترمیشه ولی خواهشابخونین تایپیکموقسمت سومشوبعدامیدم
    ادامه قصه تلخ من...
    باخونواد ه ش بارهاصحبت کردم حتی مامانش وقتی رفت کربلابراخدافظی بهم زنگ زد.....برام سوغاتی گرفت چندین بارگفت باخونواده ت صحبت کنم وولی می ترسیدم......گذشتوگذشت وطبق معمول جواب تلفنامونمیدادجزئیات زیادی روازقلم انداختم هربارجواب نمیدادب خواهرش زنگ میزدم.....اوایل بدش نمیومدولی بعدهابشدت کفری میشدازکارم هربارقول میدادموولی باجواب ندادنش ک بهونش سرکاربودن یاخواب یا....دوباره زنگ میزدم..
    ولی اخرشب ک بیکاربودولی خودش زنگ نمیزدالن ک دارم مینویسم داغونم هرچنددوساله گذشته ک دارم بهش التماس میکنم....اینوبگم تومدتی ک میگفت تموم.بعدش میومددیدنم اونم رااه طولانی!!!!!!!بعدقسم ک تورودوس ددارموداشتمو براازدواج فقط زنگ نزن ک قاطی میکنم...........بعدرفتنش مدتی خوب می بودیم ولی دوباره روزازنوروزی ازنو....تادفعه بعدک بیاد...
    براترم تابستون هم ب شهردیگه ای رفتم توی استان دیگه بازم اومد...ولی رابطمه مون صمیمی شد.....توسینمالب گرفتیم....اولین بوسه درزندگیم....
    رفت ورفت بعدی ماه دوباره بدشدیم....بماند....همش زنگ زنگ زنگ زنگ زنگ زنگ........بعد1سال خوب جواب داد...گفت دارم ترک میکنم.....واااای حدسم درست بووود.....قبلا.ولی هربارمیپرسیدم....جواب نمیدادوانکارمیکرد...بااازم قبول کردم....روزای سختی بوددددد.....منی ک سیگارتوخونواده م فاجعه بودووحالاعاشق ی مردمعتادمطلقه دیپلمه ک باباشم اعتیادداشتو.....توخونواده ش کاملاعادی بودای چیزا.........شده بودم..اینوبگم قبل شنیدن حقیقت اززبون خودش....برااولین بارمن رفتم دیدنش......ازبس جواب نمیداددل ب دریازدموخوابگاهوپیچوندمور فتم...بهش اس دام فلان جام باورنمیکردم باباجه زنگ زدم باورش شدوعصبانی شد...ی شب پیشش بودم وفقط لب!!!!!!!!!!!گذشتوگذشت وبازدوباره شروع شد.....گاهی خوب گاهی واکثراجواب نمیداد...یک سال گذشت اخرین ترم من تودانشگاه ک دوباره اومد........اونقدعاشقانه باهام رفتارمیکردالبته فقط حرف.....اینوبگم فقط ی شب ک من رفتم شهرشون باهم زیری سقف بودیم هردفعه اون میومدهتل میرفت وهمش تاشب توشهربودیم....چیزی ک منوشیفته اون کرده بودحافظه قوی وهوش بالاش ودقت زیادش بودهمه حرفام وهمه خاطره هاروموب مویادش بود..هرچندتموم مدت ک جواب نمیدادفک میکردم همه چیزویادش رفته....چندبارتوسفره خونه لب گرفتیم ودیگ هیچ اینارومیگم ک بدونیدهوس بازنبودراستی اینم بگم هروقت پول نیازداشتم برام میفرستادبدون هیچ توقعی!!!!دوروزموندمن همش گریه میکردم ک بارآخره میگفت زنگ زدنات ب خونواده م کاروخراب کردک بازمن اصرارکردم وگفت باشه وگفت اگ قبلاجوابتوندادم بخاطراینبودک میدیدم نمیشه!!!!!!!!!! شک نکن ک دوستت داشتمودارموخواهم داشت..ولی بخاطرمحال بودن رسیدنمون بااین اوضاع اینجوررفتارمیکردم محال بودن!!حرفی ک اوایل من میگفتمواون اصرااصراراصرارک من میتونموخودموب ابواتیش میزنم....حالاخودش بحرفم رسیدده ومن بشدت بشدت دوستش دارم....اون کلی برام مایه گذاشته بود.....منوسوارکردورفت...ی هفته خوب بودیم ودوباره جواب ندادناش شروع شد...ازاسفند92تاامروزبازمن بهش اس میدموزنگ....میگه دیگه تموم شده بروسراغ زندگیت.....ولی میدونم دوستم داره...ولی من بااون کارام همه چیزوخراب کردم...ازگوشی حالم بهم میخوره شبوروزروزشب بهش اس میدم زنگ میزنم وجواب نمیده خطم ایرانسله اونقدزنگ میزنم ک اپراتورخطموکنترل میکنه گاهی!!!!!!!!!!....خسته م....تازه اگه اون بخوادخونواده م نمیذارن همه چیش ب کنارنحوه اشناییمون ب کنار...چندتا خواستگاردارم ردکردم....شباهمش گریه میکنم....اینم بگم ترم1افسردگی گرفتم تاالان ک تموم کردم قرص مصرف میکنم...خونواده م فک میکردن ب خاطردوری بوده اره ولی نه همش حالاک درسم تموم شده داغونترازقبل شدم باهیچ کس هم نمیتونم دردموبگم....دوس دارم فراموش کنم ولی دوسال طردم کردوبازاومددلخوشم کردورفت....همش بیادشم کمکم کنین...دوسال برافراموشی کم نیست وقتی هرروزطردت کنه توروخداکمکم کنین ازش متنفربشم بارهاشرایط خودموباهاش مقایسه میکنم دانشگاه دولتی بارتبه1000 خونواده باسوادوبدورازدودحتی سیگاربایدعاشق همچین ادمی بشمونتونم ولش کنم...این اولین واخرین ارتباطم بوده وخواهدبود...ممکنه بگیدخودتوسرگرم کن ولی همه راه هاروامتحان کردم مدتی حتی گوشیموبرداشتم تاهمش اسوزنگ نزنم...ولی دوباره ک گوشیم دستم میفتاددوباره شروع..

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 شهریور 93 [ 17:23]
    تاریخ عضویت
    1393-1-24
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    530
    سطح
    10
    Points: 530, Level: 10
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کسی نیست کمکم کنه

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    سلام.
    چه کمکی نیاز دارید به جز همدردی؟!
    با خوندن نوشته هاتون می تونم بگم طرز فکرمون بی نهایت متفاوته. اگه من بودم گوشیم رو خاموش می کردم. از فکر عشق حقیقی و به نتیجه رسوندن رابطه و ... میومدم بیرون. خدا رو هم شکر میکردم که بلایی سرم نیومده و شاید هم پیش یه روانشناس خوب می رفتم.
    اما الان و با خوندن حرفهای شما فقط می تونم بگم بی نهایت متاسفم

  4. 2 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 11 اردیبهشت 93), فرهنگ 27 (سه شنبه 09 اردیبهشت 93)

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 اردیبهشت 93 [ 00:35]
    تاریخ عضویت
    1393-2-08
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    49
    سطح
    1
    Points: 49, Level: 1
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    5

    تشکرشده 21 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز.بنظرم شما ازاول بدون فکرجلورفتی.نبایدباکسی که ندیدیش دوست میشدی وقتی یکیو ندیدی و نمیدونی راست میگه یادروغ چطوری بهش اعتمادکردی؟وقتی میگه من زن دارم بچه دارم همون موقع بایددورشو خط میکشیدی.من نمیخوام متهمت کنم فقط میخوام به اشتباهت پی ببری.هرکسی ممکنه یه اشتباهی کنه و بعد بفهمه اشتباه کرده وپشیمون بشه.حالا دنیا به اخر نرسیده.چرانمیتونی فراموشش کنی؟ازنظرمن اون ادم هوس باز بود ازکجا معلوم ززنش طلاق گرفته بود واقعا؟شاید داشته سرکارت میزاشته.نمیخوام قضاوت بی جا کنم ولی ادم نباید به این راحتی اعتماد کنه.اگر باخانوادش اومده بود خواستگاریتون اونوقت میشد گفت که واقعا قصدش درسته ولی اینکه اینطوری بپیچونه بزنه زیر همه چیز!بعید میدونم.شایداولش قصدش واقعا ازدواج بود که به پدرت زنگ زد بعدش پشیمون شدو دید در حدشمانیست.شایدم برای اینکه اعتماد شماروجلب کنه تابتونه بیشتر باهاتون ارتباط داشته باشه این کارو کرد.بهرحال گذشته رو فراموش کن وخوشحال باش که اون اقا لیاقت شمارو نداشت وشماهم اینوزود متوجه شدی.خداروشکرکن که اشتباه بزرگتری نکردی و خداچشماتو بازکرد.از همین الان کهداری این متنو میخونی تصمیم بگیر که همه چیو فراموش کنیو زندگیو ازنوشروع کنی.لیاقت شما بهتر وبالاترازاین چیزاست.خطتم عوض کنو تاوقتی عوض نکردی گوشیتو خاموش کن.شماره اون اقاهم ازذهنت پاک کن.فک کن وجود نداره...

  6. 2 کاربر از پست مفید دخترشرق بهشت تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 11 اردیبهشت 93), فرهنگ 27 (سه شنبه 09 اردیبهشت 93)

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    96
    Array
    سلام دوست من.
    این اولین تایپیک هست که مستقیما دعوت میکنم
    بیا در تایپیک شروع چهل شب دعا شرکت کن و برای مشکلات دوستان دیگه دعا کن و نیت کن در این چهل روز به هیچ عنوان ازش خبر نگیری.
    انشاءالله به حق دعاهایی که میشه مشکل شما هم حل بشه.





    • اعلام حضور براي ختم قرآن در ماه رمضان سال1435قمري


    http://www.hamdardi.net/thread-32764.html


    خداوندا؛هدایتم کن تا به این باور برسم؛
    که جواب برخی دعاهایم؛
    «صبر» و «انتظار» است ...





    ویرایش توسط صبوری : سه شنبه 09 اردیبهشت 93 در ساعت 00:06

  8. 3 کاربر از پست مفید صبوری تشکرکرده اند .

    Amir_23 (سه شنبه 09 اردیبهشت 93), khaleghezey (پنجشنبه 11 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (دوشنبه 08 اردیبهشت 93)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 شهریور 93 [ 17:23]
    تاریخ عضویت
    1393-1-24
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    530
    سطح
    10
    Points: 530, Level: 10
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ازهمه ممنونم...بایدبگم من تاقبل این اقاسطح توقعم خییلی بالابودولی متاسفانه عشق این ادم منوب تباهی کشونده...میخوام دیگ بهش فک نکنموبهش زنگ نزنم ولی دست خودم نیست....خودمومشغول کنمم بازدوباره بالاخره زنگرومیزنم...بخداداغونم....ا ساس میکنم بس ک بهش اس دادموزنگ اثرانگشتام پاک شدن بس ک ب دکمه های گوشیم کوبیدن ودریغ ازی جواب ک چیشد؟وچرااامن؟ومیلیون هاسوال دیگه...ک مغزموتاسرحدانفجارمیبره

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 اردیبهشت 93 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1393-2-09
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    68
    سطح
    1
    Points: 68, Level: 1
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 22 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام من تازه عضو شدم...هنوز درست از انجمن سر درنیاوردم..امیدوارم منم بتونم کمک کنم و بتونم این عذابی که به خاطر گذشته ام دارم میکشم را حلش کنم

  11. کاربر روبرو از پست مفید farnaz123 تشکرکرده است .

    khaleghezey (پنجشنبه 11 اردیبهشت 93)

  12. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    من اینجا تو پست 5 یه بار جوابتونو دادم http://www.hamdardi.net/thread-33035.html
    الان یه طور دیگه می گم.
    شما عاشق بودین باشه. اما عاشق کی؟ عاشق کسی که فکر می کردین اون اقاست بودین. اما الان که می بینین انقدر بهت زده این الان که می بینین که همه چی براتون عجیبه معنیش اینه که اون اقا رو نمی شناختین. و نمی شناسینش. پایه ی هر عشقی یه حدی از شناخته. پس این عشق رو رها کنین چون معشوقتون واقعی نیست تصور خودتون بوده. پس نمی خواد برین دنبالش نمی خواد اس ام اس بزنین نمی خواد بهش فکر کنین نمی خواد سوال بپرسین چون واقعیت اینه که ایشون ناشناسن. به اندازه ی ادمای غریبه ای که هر روز ممکنه توی خیابون ببینین براتون ناشناسن. پس دلتونو بیشتر از این ازار ندین. کسی رو دوست دارین که وجود خارجی نداره. خیلی از ما هم این اتفاق برامون می یفته که یکدفعه ای می بینیم برداشت هامون غلط بوده.
    به عبارت دیگه شما دارین سر قبری گریه می کنین که کسی توش نیست. واسه عشقی اشک می ریزین که معشوقش نیست و از اولم نبوده. پس خودتونو ازار ندین.

    مورد دیگه اینکه در مواقعی که مشکل برای ادم پیش میاد یهترین کار اینه که در همون لحظه بدون قضاوت و فکر کردن بدون اینکه ادم تلاش کنه دنبال دلیل بگرده بدون هیچ قضاوت و سوال جوابی اون لحظه رو بپذیره. حتی اگه درد داری هم اونو در اون لحظه بی رنج بیشتر بپذیر. بعد از این مشکل از این درد رها می کنی خودتو با این پذیرش بدون سوال و جواب بدون درگیری فکر. و حالا فکرت یه فکری می شه که چون ازادش کردی از مشکل می تونه واقعا بهت راهکار خوب بده.

    اگه هم هیچکدوم این دو تا پاراگرافم و اون پست قبلیم کمکی به شما نکرده عشقو با عشق جایگزین کن. با هر عشقی به جز عشق به ادمی دیگه. می تونی عاشق خودت بشی عاشق کارت بشی عاشق طبیعت بشی و ... . الان عشقو با عشقی جایگزین کن که اصلا به ادم دیگه ای ربطی نداشته باشه.

    امیدوارم تونسته باشم کمکی بکنم.
    موفق باشید.

  13. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 11 اردیبهشت 93), مهمان93 (سه شنبه 09 اردیبهشت 93)

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    ببین عزیز من... فقط احساس ... فقط احساس ... پس عقلت کجا رفته؟
    عاشق کی هستی تو ؟
    فقط خدارو شکر کن که اتفاق بدتر ازین واست نیافتاده. اعتماد به نفستو بالا ببر
    ایمانتو قویتر کن. به خدا ایمان داشته باش
    هر کسی جواب اعمال خودش رو میگیره.
    دست از سر خودتو این تلفن بیچاره بردار دیگم زنگ نزن...
    این آدم به اندازه کافی ویژگی های منفی داشت که بتونی فراموشش کنی
    همه ی ما تو زندگی اشتباهاتی کردیم و می کنیم
    خودتم سرزنش نکن
    فقط به خدا فکر کن اعتقادتو بالا ببر.
    فقط میتونم بهت بگم هر چی اون صلاح بدونه همون میشه و لازمش اینه که خودتو کنترل کنی

  15. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    خدا رو شکر کن که تمومش کرده
    شما مجردی . موقعیت های خیلی بهتر برات پیش میاد . عشق واقعی و با صداقت شایسته توست
    وگرنه اگه خدای نکرده باهاش ازدواج میکردی بعد میومدی از اختلاف فرهنگی و معتاد بودن و بی مسئولیتی و ... میگفتی
    کسی که همسرش و دخترش رو رها کرده ... این آدم لیاقت تو هست ؟
    یا خیلی بالاتر ازین حرفایی

  16. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    khaleghezey (پنجشنبه 11 اردیبهشت 93)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمیتونم از حق خودم دفاع کنم.
    توسط Pooh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 خرداد 94, 00:32
  2. چه طوری میتونم بخشی از حافظه مو پاک کنم
    توسط ribbon در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 مهر 92, 17:59
  3. نه میتونم ادامه بدم نه جدا بشم
    توسط sheidajojo در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 مرداد 92, 10:57
  4. با خانواده افسرده ام چه کار میتونم کنم؟
    توسط pardis 1995 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: شنبه 15 مهر 91, 05:48
  5. هرچی به شوهرم میگم میگه نمیتونم!خوب منم نمیتونم چیکار کنیم؟؟؟؟؟؟
    توسط matra در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 22:27

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.