به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 تیر 93 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    329
    سطح
    6
    Points: 329, Level: 6
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    55

    تشکرشده 39 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 خلائ عاطفی داره منو از پا در میاره

    سلام دوستای خوبم
    من 26 سالمه همسرم 28 سالشه ویه پسر 4 ساله دارم
    قبلا یه تاپیک با عنوان دارم به خودکشی فکر میکنم داشتم که شاید بعضی از دوستان یادشون باشه
    راستش دیگه خسته شدم از زندگی از همه چیز در حسرت یه دوست دارم گفتن شوهرم هستم اما حیف که هیچ وقت به آرزوم نمی رسم هرکاری میکنم هر محبتی که بهش میکنم هیچ اثری نداره اصلا منو نمیبینه که بخواد بهم محبت کنه هر زن و شوهری رو که میبینم دست تو دست هم دارن میرن بغضم میگیره هیچ اتفاق خوشایندی تو زندگیم خوشحالم نمیکنه مثلا تو عید شوهرم با پدرمادرم آشتی کرد و الان باهاشون رفت و آمد داریم اما هیچ فرقی به حالم نکرد مثل یه عروسک تو دستشم که هیچ کاری هم از دستم برنمیاد حتی مسائل مالی زندگیمونم ازم پنهان میکنه با اینکه کارت بانکی من تو دستشه و حقوق منم اون میگیره حتی یه قرونم از حق خودم نمیده هربارم که اعتراض میکنم میگه اگه دوس نداری دیگه سرکار نرو ولی همین سرکار رفتن باعث میشه که حداقل یکم از محیط خونه دور باشم
    راستش می خوام یه اعترافی بکنم که بارها به این فکر میکنم که برای کمبود محبتی که دارم با یکی دوست بشم چون تو محیط کاریم خیلیا بهم چراغ سبز نشون میدن اما بعدا پشیمون میشم
    خدایا منو ببخش درسته که حتی حرفشم گناهه اما موندم چیکار کنم درمونده شدم تورو خدا کمکم کنین دارم میسوزم و هیچ کاری از دستم برنمیاد کارم شده این که فقط حسرت زندگی دیگرون رو داشته باشم ......

  2. 2 کاربر از پست مفید پشیمون تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), گل شب بو (چهارشنبه 10 اردیبهشت 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 خرداد 99 [ 15:45]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    399
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 833 در 318 پست

    Rep Power
    58
    Array
    سلام،حتی اگر شده جدا شید به خیانت فکر نکنید که اخر عاقبت نداره،کسی که با وجود متاهل بودن شما بهتون چراغ سبز نشون میده هدفش پر کردن خلا های عاطفی شما نیست و مطمئن باشید بعد از رسیدن به هدفش شما رو ول میکنه و درموندگی شما دوبرار میشه،شما ایا مستقیم با شوهرتون صحبت کردید و این خلا رو به خودشون گفتید؟؟؟
    ویرایش توسط samanft : دوشنبه 08 اردیبهشت 93 در ساعت 12:36

  4. 5 کاربر از پست مفید samanft تشکرکرده اند .

    omid65 (سه شنبه 09 اردیبهشت 93), گل شب بو (چهارشنبه 10 اردیبهشت 93), پشیمون (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), zendegiye movafagh (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), بالهای صداقت (سه شنبه 09 اردیبهشت 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 تیر 93 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    329
    سطح
    6
    Points: 329, Level: 6
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    55

    تشکرشده 39 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    samanft عزیز

    شوهرم اصلا با من حرف نمیزنه که بخوام باهاش دردو دل کنم در حد یکی دو کلمه اونم فقط راجع به کارم ازم میپرسه هر وقت می خوام باهاش صحبت کنم پشتش رو به من میکنه یا به تلویزیون نگاه میکنه حتی الان دو سه هفتست که اخلاقش بدترم شده اما باورتون نمیشه با خونوادش برعکس من رفتار میکنه و حتی میره با مادرش دردو دل میکنه و مسایل مالی زندگیمون رو به اون میگه و خیلی خیلی معذرت می خوام حتی اگه خجالت نکشه مسائل خصوصیمونم بهش میگه از این بابت مطمئنم اما هیچ کاری ازدستم برنمیاد بعضی وقتا به این فکر میکنم که شاید داره بهم خیانت میکنه شاید یکی رو داره که منو فراموش کرده قبل از عید اخلاقش رو بازم میتونستم تحمل کنم دیگه تا این حد باهام سرد و بیتفاوت نبود اما حالا...........

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 مرداد 93 [ 07:28]
    تاریخ عضویت
    1392-12-15
    محل سکونت
    حوالی کوچه امید
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    615
    سطح
    12
    Points: 615, Level: 12
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 124 در 44 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    سلام. من تاپیک قبلیتونو نخوندم. اما الان واقعا متاسف شدم. من و شما هم سنیم. منم چیز دیگه ایی از زندگی مشترک انتظار داشتم. چند تا سوال:
    اول اینکه کلا تو خونواده شوهرت ابراز احساسات معمولی هست یا نه؟
    دوم اینکه از اول اینطوری بود یا کم کم اخلاقش عوض شد؟
    رابطه زناشوییتون چطوره؟

    من فکر میکنم روی رفتار مادرش تمرکز کن ببین چکار میکنه که انقدر شوهرت بهش اعتماد داره
    سعی کن کارای جدید یاد بگیری و بطوریکه متوجه تغییر خیلی زیادی نشه کم کم اونو تو رابطه زناشوییتون انجام بده.
    سعی کن پیشرفت کنی هم به خاطر خودت و هم برای اینکه اون روت حساب کنه.
    اگه موقعیت پیش اومد یه نوشیدنی خنک بده دستش و بهش بگو یادته فلان وقت بهم فلان طور محبت کردی؟ سعی کن از اون رفتارش تقدیر کنی تا یادش بیاد و بدونه تو هم یادته و قدرشو میدونی.

    عزیزم اینا فقط نظر منه. اما خیانت و جدایی راهش نیست

  7. 4 کاربر از پست مفید زن امیدوار تشکرکرده اند .

    گل شب بو (چهارشنبه 10 اردیبهشت 93), پشیمون (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), zendegiye movafagh (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), بالهای صداقت (سه شنبه 09 اردیبهشت 93)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام
    شاید به نظر خودش دلیلی وجود داره
    اینه که بهتره باهاش صحبت کنی و بگی که علت سردی رفتارش چیه
    خدا رو شکر که با خانوادتون آشتی کرد . این یعنی یه درجه پیشرفت
    اما سعی کن خودت براش از اتفاقاتی که برات افتاده با هیجان تعریف کنی
    حتی اگه چندتادرمیون هم جوابتو بده خوبه
    اما تو شروع کننده باش
    از چه کاری خوشش می یاد براش انجام بده . تو خونه سکوت نکن . حرف بزن بگو بخند با پسرت بازی کن . یه کاری کن از باباش بخواد با هم برید پارک و ...

    - - - Updated - - -

    هیچ وقت به خیانت فکر نکن حتی اگر بدترین همسر دنیا رو داشته باشی
    اونهایی هم که بیرون به شما چراغ سبز نشون می دن همون آدمهایی هستند که تو منزل به همسرشون اعتنایی نمی کنن و یا افراد مجردی که میخوان رابطه با یه خانوم متاهل رو تو گوشه ای از دفترخاطرات ذهنشون بذارن همین ...
    هیچ کدومشون به منافع شما فکر هم نمی کنن . .
    پس خواهشا شما راه درست رو برو و کاری کن که هرگز شرمنده نشی

  9. 3 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    گل شب بو (چهارشنبه 10 اردیبهشت 93), پشیمون (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), زن امیدوار (سه شنبه 09 اردیبهشت 93)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 تیر 93 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    329
    سطح
    6
    Points: 329, Level: 6
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    55

    تشکرشده 39 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    _ خونواده شوهرم پدر سالاری وجود داره اوایل ابراز احساساتی من تو خونه اونا ندیدم ولی بعد از ازدواج برادر شوهرم پدرشوهرم تغییر کرده و خیلی به مادرشوهرم محبت میکنه مثل اینکه بعد از اومدن عروسا اونا اخلاقشون صدوهشتاد درجه تغییر کرده نمیدونم از حسودیشونه یا چیز دیگه ای خیلی پدرشوهرم از همسرش تعریف میکنه پیش ما بهش میگه تو از عروسات هم خوشکلتری هم سرتری , البته شوهر من اوایل باهام خوب بود و بعدا اخلاقش تغییر کرد با اینکه مستقیم بهم ابراز علاقه نمیکرد ولی اخلاقش خوب بود ولی الان دیگه اخلاقش قابل تحمل نیست ( جلوی همه بهم بی احترامی میکنه و حتی فحش میده فرقی نمیکنه که کی پیش ما باشه البته من جوابش رو نمیدم و فقط سکوت میکنم صداش رو همیشه بالا میبره وسرم داد میزنه موقع ناهار منو میبره به زور خونه ی پدرشوهرم هر روز که ناهار رو باید خونه ی اونا بخوریم تا ناهارش رو میخوره زودی پا میشه میره بیرون تا شب که شامش رو میخوره اهنگ گوش میده و میخوابه همین یعنی اصلا به من توجه نمیکنه هروقتم که می خوام باهاش حرف بزنم اصلا بهم گوش نمیده)
    یعنی اصلا موقعیتی وجود نداره که بخوام باهاش حرف بزنم دردو دل کنم
    خونهی مادرشوهرم بهمون نزدیکه روزی 3 4 بار بهش سرمیزنه حتی شبا قبل از اینکه به خونه بیاد میره یه ساعت ائنجا میشینه و اتفاقایی که تو روز براش میفته رو بهشون میگه
    چندباری از مادرشوهرم خواهش کردم که اون هرموقع که خونه ی شما میاد بهش بگین که زنش با بچش تو خونه تنهاست بهش بگه بیاد خونه میگه من که نمی تونم بچم رو از خونه بیرون کنم هرموقع دوس داشته باشه میتونه اینجا بیاد
    مادرشوهرم صبحا پسرم رو نگه می داره اون حتی بچم رو تحریک میکنه که خونه نیاد و حرفایی بهش یاده میده که از من زده بشه آخه این انصافه؟؟؟
    هرچقدر خواستم که پسرم رو مهد بزارم نزاشتن الان خیلی وابسته ی مادرشوهرمه و هر چی اون میگه رو انجام میده
    یه حس پوچ و تهی بودن بهم دست داده نه میزارن وظیفه ی مادری رو انجام بدم نه تو خونه احساس زن بودن رو دارم
    واقن بریدم

  11. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    پشیمون گرامی ، تاپیک قبلی ات رو خوندم، شاید باورش برایت سخت باشه اما زندگی ات اونقدرها که شما ازش می نالی بد نیست ؛ زندگی ات رو می تونی خیلی زیبا ، بسازی ...

    1)شما کوهی از احساسات هستی و این احساساتت دست و پای شما رو بسته و نمی گذارد ، شما صحیح رفتار کنید

    2)دیدگاهی که شما نسبت به خودت داری باعث می شود که در دیگران نیز تاثیر بگذارد ، وقتی شما نسبت به خودت مثبت باشی ، نسبت به زندگی ات مثبت باشی ، دیگران نیز متاثر از همین دیدگاه می شوند ، اما وقتی شما با این فکر که باید بسوزی و بسازی داری زندگی می کنی ، وقتی می گویی فقط به خاطر پسرت موندی پای زندگی ، دیگران هم همین نکته را می پرورانند و یا بیشتر شما را می سوزانند و یا ترحم می کنند

    3) و اما این دیگران ، چه کسانی هستند و چه نقشی در زندگی شما دارند ؟ چه کسی به این " دیگران" نقش داده است که در زندگی شما تاثیر گذار باشند ؟ تاثیر این " دیگران" در زندگی شما چقدر اهمیت دارد و سرچشمه این اهمیت از کجاست؟

    4)یک زن می تواند شوهرش رو بر روی یک انگشتش بچرخاند ، منتها می بایست به تمام معنا زن باشد ؛ آویژه یکی از کابرهای سایت ، توی تاپیک قبلی تون در خصوص زن هایی که شوهرنشون رو فراری می دهند ، پستی گذاشته بود ، در خصوص اون پست چه راهکاری پیدا کردی؟

    5) زن بودن فقط به خانه داری کردن نیست ، به غذا پختن و ظرف شستن نیست

    6)جذاب بودن فقط به لباس زیبا پوشیدن و آرایش کردن نیست

    7) با مهارت های زندگی شوهرت رو جذب خودت کن ... ( هیچ انسانی ایده ال و کامل نیست همه افراد نقص ها و ضعف هایی دارند ، همسرت هم از این قضیه مستثنا نیست)

  12. 4 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 09 اردیبهشت 93), گل شب بو (چهارشنبه 10 اردیبهشت 93), پشیمون (سه شنبه 09 اردیبهشت 93), زن امیدوار (چهارشنبه 10 اردیبهشت 93)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 تیر 93 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    329
    سطح
    6
    Points: 329, Level: 6
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    55

    تشکرشده 39 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بالهای صداقت عزیز از اینکه تاپیک من رو خوندین واقن ازتون ممنونم خیلی خوشحالم کردین
    بله شما راست میگین چون الان همه به من ترحم میکنن وقتی با من حرف میزنن از سر دلسوزی با من همدردی میکنن که این مورد خیلی خیلی ناراحتم میکنه حق با شماست تقصیر خودمه من بیشتر از اینکه به فکر خودم و زندگیم باشم به فکر دیگرون و رفتارهاشون بودم
    در مورد حرف های آویژه ی عزیز من صبور بودن و ساکت بودن رو راهکار دونستم و سعی کردم زیاد غر نزنم
    اما در مورد مهارت های زندگی من منظور شما رو نفهمیدم یا در واقع شاید اطلاعات من در مورد مهارت های زندگی خیلی خیلی کمه میشه بیشتر راهنمایی بفرمایید واقن ازتون ممنون میشم

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 تیر 93 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    329
    سطح
    6
    Points: 329, Level: 6
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    55

    تشکرشده 39 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ای کاش یه بار دیگه مدیر همدردی جوابم رو میداد
    هر کاری میکنم نتیجه ی عکس میده خیلی تلاش میکنم بهش محبت میکنم تا شاید ازش محبت ببینم اصلا از کاراش و رفتاراش سر در نمیارم حدود سه چهار ماه پیش نمیدونم که چه اتفاقی افتاده بود که خیلی به من محبت میکرد باورش برام سخت بود برای اولین بار تو این 7 سالی که باهم بودیم بهم میگفت عشقم ... ولی این رفتارش فقط 3 روز طول کشید همین خیلی برام عجیب بود ولی این رفتارش الانم از ذهنم خارج نمیشه .
    الان داشتم تاپیک یکی از دوستان رو میخوندم که توش نوشته بودن اگه رفتار شوهرتون یه دفعه باهاتون خوب شد و زیادی بهتون محبت کرد بدونید که داره بهتون خیانت میکنه و از عذاب وجدانی که در مقابل شما بهش دست داده داره بهتون محبت میکنه نمیدونم شایدم واقن اینطور بوده
    آقای خاله قزی شما زیاد منو راهنمایی میکردین به راهنماییهاتون احتیاج دارم لطفا کمکم کنین دارم به بن بست میرسم
    میشه بگید منظور مدیر همدردی از مهارتهای زندگی چیه؟؟

  15. کاربر روبرو از پست مفید پشیمون تشکرکرده است .

    zendegiye movafagh (سه شنبه 16 اردیبهشت 93)

  16. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام
    عزیزم نگفتن که حتما گفتن احتمالش هست
    شاید همسرتون می خواسته روشش رو عوض کنه و بهتون محبت کنه ؟ عکس العمل شما چطور بود ؟
    بعدش ابراز شادمانی تون رو بهش رسوندید ؟
    همسرتون فهمید که خوشت می یاد ؟
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  17. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    پشیمون (سه شنبه 16 اردیبهشت 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.