با سلام و احترام مجدد خدمت تمام دوستان همدردی
با تشکر از تمامی دوستانی که در تاپیک اولیه بنده منو راهنمایی کردند
با تشکر از کاربر دختر بیخیال بابت راهنمایی در خصوص ایجاد تاپیک جداگانه و پرداختن به مسئله ای جدید
مقدمه ای از خودم عنوان می کنم
پسری هستم متولد 72 از خطه ی جنوب کشور
دانشجوی مهندسی یکی از دانشگاه های دولتی هستم و تا به امروز در زندگی ام با کسی نبودم یعنی کلا با دختر ارتباطی نداشتن اونم صرفا جهت اینکه خوشم نمی اومد و این دوستی هارو کاری بیهوده می دونستم
سال دوم دانشگاه هستم و در رشته خود بنده عده ای خانوم حضور دارند یکی از این خانوم ها از نظر شخصییتی و عقلی و تمامی جزئییات ایده ال بنده بودند و هستند مخصوصا در خصوص انتخاب یه فرد برای تشکیل زندگی
بنده از ایشون خوشم می اومد نه اینکه عاشق دلگشده ایشون بشم بلکه یه حس علاقه ای در من ایجاد شد با دوستانی مشورت کردم سر این موضوع بهم پیشنهاد دادند رک و پوست کنده از علاقه ی خودم به ایشون بگم که رفتم و گفتم به ایشون علاقه دارم و این علاقه صرفا جزء دوستی محسوب نخواهد شد از دیدگاه خودم
از طرفی ایشون هم صادقانه اعلام کردند که هیچ کسی در زندگیشون نبوده و نیست و اهل دوستی هم نیستند همانند خود من
بنده با ایشون صحبت کردم گفتم حسم به شما مثبته و به شما با دیدی دیگر نگاه می کنم و می خوام اشنا شم جهت امر خیر ایشون به یه نحوی که خودم هم نفهمیدم بلاخره راضی هستند یا خیر اینگونه جواب بنده رو دادند:
ازدواج منتهی به تصمیمات عقلی نمی شه و همه چی طی زمان ثابت میشه
نمی دونم جوابشون مثبته یا نه؟؟؟؟
اما تا به امروز ایشون از قصد و نیت و علاقه من با خبرند و من نمی دونم این علاقه دو طرفه هستش یا خیر
الان بنده نمی دونم چکار کنم ایا باید برای رسیدن به ایشون خودم رو ثابت کنم؟؟؟حسم رو ثابت کنم؟؟؟
نظرتون چیه در خصوص کارام
یادتون باشه که من به دنبال دوستی نیستم اصلا اصلا
من نظرم اینه که یه طوری ایشون رو راضی نگه دارم که بابا پای من یه مدت واستا من بیام بعد بگیرمت تعبیر خودمونیش این میشد
و اما سوالاتی بود که کاربر خانوم دختر بیخیال ازم پرسیدند می خوام جواب بدم بهشون شما دوستان هم سوالاتی مطرح هست بپرسید حتما جواب خواهم داد
.
.
.
.
.
100% چون یه هوس نیست هوس هم تعبیرش اینه که ادم از خود بیخود میشه و هر لحظه تو خواب و بیداری طرفشو و می بینه و در همه حال در حال قبطه خوردن بر معشوقش هستش ولی من اصلا اینجوری نیستم یه حس علاقه ای در حدود 35 % به ایشون دارم و دوست دارم تا اخر زندگیم وقتمو با ایشون سپری کنم باهاشون خوش باشم حس مسئولیت بهش داشته باشم و بلعکسگفتم شما الان میتونین بگین حستون زودگذر نیست و احساس واقعیه
علاقه ای که توی 2 سال تغییر کنه رو اسمشو چی میزارن؟؟؟؟ هوس نه عشقدوسال دیگه هم میگین ؟؟؟؟ مظمعنین احساستون تغییر نمیکنه؟
نخیر فکر نکنم تا اینجایی که از خودم اطمینان دارم که نه در زندگی زناشویی به طرفم خیانت خواهم کرد و نه از طرف من اشتباهی سر خواهد زد
خانواده ایشون رو نمی دونم ولی خانواده من چی بگم همش میگن تو رو زن نمی دیم تو باید بری از ایران به من میگن تو نباید ایران بمونی و زن بگیری اگرم بخوای بگیری 28 سالگیمطمعن هستین دوسال دیگه خانوادتون موافق هستن؟
نمی دونم شوخی می کنن یا نه
البته بگم خانواده من شوخی زیاد دارن مخصوصا با من چون کاملا خانواده ای هستیم که ذاتا برون گرا بودیم
در حد یه ارتباط کنترل شده به همراه اینکه این اطمینان برای دو طرف وجود داشته باشه که برا همدگیر بموننداصن تو این دوسال میشه بازه ارتباطی که برای خودتون پیش بینی میکنین در چه حدودیست؟
در حد کنترل شده همین و بس نمی خوام احساس درگیر شهاصلا باهم در ارتباط میخواین باشین یا خیر.
پایان درسم که اگه خدا بخواد مسئله رو جدی می کنم بعد سربازی و کار و عروسی در این حد شما داشته باشمدت آشنایی که تعیین کردین یا میخواهین بکنین چقدره ؟
میریم مسکوبعد این مدت میخواین چکار کنین اگه جواب هردو مثبت بود؟
جدی می کنیم همه چیرو دیگه بابا (جدی کردن یعنی اینکه عقد می کنیم و بعد عروسی )
من اگه بخوام وابسته نمی شممطمعنین وابسته نمیشین؟
من کلا ادمی هستم که اگه پاش بیفته حتی حاظرم چشمامو رو هر کسی ببندم و تا اخر عمرم دیگه کاری به کارش نداشته باشم این شامل هر کسی میشه دوست قدیمی و چندساله و یا همسر و ...
اگه طرفم منو احساسی نکنه اره 100%احساساتتون و میتونین کنترل شده نگه دارین؟
یه سوال دیگه جرا بخانواده نمیگین؟ یعنی چی سنمون کمه؟ خب شما قراره دوسال دیگه شرایط و درست کنین دیگه!!!!در خودتون این توانایی و نمیبینین؟؟ مطمعن هستین دوسال دیگه آمادگی ازدواج دارین؟بیشتر که نمیشه؟؟
خانواده من نه بخدا می ترسم بگم
خانواده من همش میگن ازدواج بده ازدواج کنی بدبخت میشی دقیقا اینو میگن همش میگن باید برید از اینجا
تموم خانواده مادریم خارج از ایرانن بابت این موضوع عرض می کنند
من از گفتن به خانواده ام می ترسم می ترسم مصخرم کنن و بگن بدبخت میشی
تنها یه راهی داره اونم اینه که به یه بزرگتر تو فامیل که امین باشه بگم در این صورت درست میشه
نمی دونم چی بگم اصلا نمی تونم نظری بدماگه یوقت دختر خانوم مورد های بهتری خواستگار رسمی داشتن!!! شما هم سر دوسال به قول و قرارتون نتونستین برسین تکلیف چیه؟؟؟
مرسی
- - - Updated - - -
در اخر متذکرم من عاشق طرفم نیستم به ایشون علاقه مثبتی دارم و مثل این دوستمون و مشکلش نیستم امیدوارم هم به من کمک کرده باشید و هم به این عاشق روزگار
http://www.hamdardi.net/thread-32196.html
علاقه مندی ها (Bookmarks)