به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 آبان 92 [ 17:41]
    تاریخ عضویت
    1392-7-25
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    61
    سطح
    1
    Points: 61, Level: 1
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    متاسفانه به همکلاسیم علاقه مند شدم

    با سلام . رک و پوست کنده میرم سر اصل مطلب
    من یه پسر 18 ساله هستم و دانشجوی ترم اول رشته کامپیوتر.. 2 سال پیش بود که با دختری به اسم شیوا اشنا شدم من 16 سالم بود و اون 19 .. بدجوری عاشقش شده بودم حتی بهش پیشنهاد ازدواج دادم ! تا یه سال هم با هم بودیم و اون خیلی تلاش کرد تا بالاخره بهم فهموند که واسه این حرفا هنوز خیلی زوده و ما هم خیلی بچه ایم وقتی از هم جدا شدیم افسردگی شدید گرفتم! شبا بیشتر از 2 ساعت خوابم نمیبرد کاملا داغون شده بودم اینم بگم که من دوستان زیادی ندارم که بخوام باهاشون تفریح کنم واسه همین این دوران خیلی سخت گذشت ..
    چند وقتی بود که میومدم و مطالب این سایت رو میخوندم .. خیلی چیزا یاد گرفتم مثل اینکه واسه ازدواج عشق کافی نیست و تناسب هم مهمه و ... به خودم قول داده بودم اول درسمو تموم کنم بعد برم سربازی بعد که کار پیدا کردم و وضعم یکم خوب شد به فکر تشکیل خانواده باشم
    قبلش هم دیگه با هیچ دختری رابطه برقرار نکنم چون نمیخوام اتفاقات قبلی تکرار شه دلم میخواست دوستیام در حد دوستی اجتماعی باشه
    ولی همون روزای اول دانشگاه یکی از همکلاسیای دختر بدجوری چشممو گرفت نمیدونم چطور بگم ولی صدا و چهرش همونی بود که همیشه تصورشو میکردم نمیتونم بهش نگاه نکنم ..
    حالا از یه طرف میدونم اگه بخوام بیشتر باهاش اشنا شم این رابطه به سرانجام نمیرسه چون تا 10 سال دیگه شرایط ازدواجو ندارم
    از یه طرف دیگه از بس بهش توجه میکنم میترسم بفهمه دوسش دارم و بهم بگه تو ترسویی که نیومدی جلو !
    نه راه پس دارم نه راه پیش...!
    بدیش اینه ما رشته ای هم هستیم و تقریبا هرروز میبینمش دارم عذاب میکشم
    چیکار باید بکنم ؟؟

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 آبان 92 [ 17:41]
    تاریخ عضویت
    1392-7-25
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    61
    سطح
    1
    Points: 61, Level: 1
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کسی جواب ما رو نمیده؟ :(

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 آبان 97 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1392-2-03
    نوشته ها
    230
    امتیاز
    5,609
    سطح
    48
    Points: 5,609, Level: 48
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 315 در 142 پست

    Rep Power
    36
    Array
    جواب اینه که فعلا درستو بخون فکر کردن به این چیزا فقط غرقت میکنه نجاتت نمیده و کاری درست نمیشه ، اگه منطقی نگاه کنی میبینی فعلا نشدنیه ..

    دوستی هم پیشنهاد نمیشه ، چون 50 % احتمال داره بهم برسید ( خوشبینانه ) 50 % احتمال داره نرسید ، احتمال بده اگه این همه سال دوست باشید و بهم نرسید چه ضربه ای تو روحیه هر دو میخوره و داغش تا آخر عمر تو دل میمونه و تسکین پیدا نمیکنه ، پس نه

  4. کاربر روبرو از پست مفید Elena1994 تشکرکرده است .

    toojih (جمعه 26 مهر 92)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 آبان 92 [ 17:41]
    تاریخ عضویت
    1392-7-25
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    61
    سطح
    1
    Points: 61, Level: 1
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Elena1994 نمایش پست ها
    جواب اینه که فعلا درستو بخون فکر کردن به این چیزا فقط غرقت میکنه نجاتت نمیده و کاری درست نمیشه ، اگه منطقی نگاه کنی میبینی فعلا نشدنیه ..

    دوستی هم پیشنهاد نمیشه ، چون 50 % احتمال داره بهم برسید ( خوشبینانه ) 50 % احتمال داره نرسید ، احتمال بده اگه این همه سال دوست باشید و بهم نرسید چه ضربه ای تو روحیه هر دو میخوره و داغش تا آخر عمر تو دل میمونه و تسکین پیدا نمیکنه ، پس نه
    ممنون از شما
    ولی دوست عزیز خودم هم میدونم که 100% به هم نمیرسیم ! مشکل من هم همینه که نه میتونم بهش ابراز علاقه کنم ( چون بهم نمیرسیم و هزدو ضربه میخوریم) و نه میتونم راحت درسمو بخونم ( چون مدام بهش فکر میکنم) !
    اگه دختر بودم تاحالا 100 نفر جواب داده بودن

  6. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط reza1 نمایش پست ها
    با سلام . رک و پوست کنده میرم سر اصل مطلب
    من یه پسر 18 ساله هستم و دانشجوی ترم اول رشته کامپیوتر.. 2 سال پیش بود که با دختری به اسم شیوا اشنا شدم من 16 سالم بود و اون 19 .. بدجوری عاشقش شده بودم حتی بهش پیشنهاد ازدواج دادم ! تا یه سال هم با هم بودیم و اون خیلی تلاش کرد تا بالاخره بهم فهموند که واسه این حرفا هنوز خیلی زوده و ما هم خیلی بچه ایم وقتی از هم جدا شدیم افسردگی شدید گرفتم! شبا بیشتر از 2 ساعت خوابم نمیبرد کاملا داغون شده بودم اینم بگم که من دوستان زیادی ندارم که بخوام باهاشون تفریح کنم واسه همین این دوران خیلی سخت گذشت ..
    چند وقتی بود که میومدم و مطالب این سایت رو میخوندم .. خیلی چیزا یاد گرفتم مثل اینکه واسه ازدواج عشق کافی نیست و تناسب هم مهمه و ... به خودم قول داده بودم اول درسمو تموم کنم بعد برم سربازی بعد که کار پیدا کردم و وضعم یکم خوب شد به فکر تشکیل خانواده باشم
    قبلش هم دیگه با هیچ دختری رابطه برقرار نکنم چون نمیخوام اتفاقات قبلی تکرار شه دلم میخواست دوستیام در حد دوستی اجتماعی باشه
    ولی همون روزای اول دانشگاه یکی از همکلاسیای دختر بدجوری چشممو گرفت نمیدونم چطور بگم ولی صدا و چهرش همونی بود که همیشه تصورشو میکردم نمیتونم بهش نگاه نکنم ..
    حالا از یه طرف میدونم اگه بخوام بیشتر باهاش اشنا شم این رابطه به سرانجام نمیرسه چون تا 10 سال دیگه شرایط ازدواجو ندارم
    از یه طرف دیگه از بس بهش توجه میکنم میترسم بفهمه دوسش دارم و بهم بگه تو ترسویی که نیومدی جلو !
    نه راه پس دارم نه راه پیش...!
    بدیش اینه ما رشته ای هم هستیم و تقریبا هرروز میبینمش دارم عذاب میکشم
    چیکار باید بکنم ؟؟
    جواب شما:

    1.لطفا زیادی به این دختر توجه نکنین که هم خودش هم دیگران شک کنن!
    2. بهشم نگین از احساستون اونم از ترس اینکه بگه ترسو چرا جلو نیومدی! چون شما که شرایطشو ندارین ممکنه که وقتی به ایشون بگین ایشون وارد بعد احساسات بکنین تا وقتی که شرایطشو پیدا کنین که این آخر اشتباهیه که جفت مرتکب میشین چون در اون صورت اون دختره احساساتش درگیر میشه و احساسیه تا یمدت این شرایط واسش دلچسبه اما بعد یمدت میبینه نمیتونه تحمل کنه خواستار رسمی کردن رابطه میشه اما وقتی میبینه شما شرایطشو نداشته اقدام کردین و اونم درگیر کردین بیشتر ازتون بدش میاد چون الان به نقطه ای رسیده که نه راه پس داره نه راه پیش ! حتی ممکنه پیشنهادات خوبشو بخاطر شما کنار بذاره که این تو ایندش تاثیر گذاره!

    شما بهتره بدونین اگه قسمت هم باشین بهم میرسین! مطمعنا زمانی که شرایطتتون خوب شد نه حالا ده سال دیگه حداقل تا 23 24 سالگی میتونین برین حداقل صحبتای اولیه و داشته باشین ! و اونم اگه خانواده و خودش راضی بودن صبر کنن تا شما شرایطتون جور شه! اما اگه خونواده خودتون هم مخالف اکید ازدواج شما در این سنین هستن لطفا از اقدام منفعلانه جدا خودداری کنین!

    من خودم همکلاسیم با اینکه میدونست خونوادش راضی نیستن و شرایطشو نداره اومد مستقیم اونم نه ترم اول ترم 5 اعلام کرد حتی وقتی درسمون تموم شد هم نتونست راضیشون کنه ! این خیلی بد بود چون هم من و هم خودش و اذیت کرد .خودشم پشیمون شد اعلام کرد که کاش نمیگفت که هم منو اذیت کرد هم خودشو
    حالا این وسط بیشتر خودش اذیت شد نه من چون من نذاشتم زیاد وابسته بشم اما همه ی دخترا اینطوری نیستن! مثلا تا دیدم خانوادش مخالفن و منم دارم وابسته میشم احساس خطر کردم سریع کات کردم.چون دیدم رابطه سرانجام درستی نداره!و اصن دیگه رابطه ای که مبهمه نیازی به ادامه نداره!

    جدا از ایجاد رابطه خودداری کنین! از رابطه قبلیتون درس بگیرین !
    تازه ممکنه شما نظرتون عوض بشه و یکی بهتر پیدا کنین ! اون موقع با عذاب وجدانتون میخواین چکار کنین! چون ده سال مدت زمان زیادیه ادما زیاد تغییر میکنن! مثه شما نگاه کنین از 16 تا 18 دوسال گذشته دو سال پیش عاشق شدین باز الانم عاشق شدین ! چه خبره خب! عشق که کفش و لباس نیست!
    نگران نباشین یکم رو اعتماد بنفستون کار کنین ببرینش بالا حتما میتونین فراموش کنین تا اطلاع ثانوی!
    بهتره تا زمان جور شدن شرایط دست نگه دارین!
    میتونین تا زمان اتمام تحصیلتون صبر کنین بعد اقدام کنین!
    درضمن جلو دیگران بهش اینقد توجه نکنین که دیگران بفهمن بشه انگشت نمای دانشگاهتون!چون اونجوری اگه خودشم نگه چرا اقدام نمیکنین! ممکنه دیگران بگن!
    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 26 مهر 92 در ساعت 15:06

  7. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    toojih (جمعه 26 مهر 92)

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام آقا رضا، شما الان توی این سن بیشتر از اینکه روی بقیه تمرکز کنی باید روی خودت تمرکز کنی، مهارتهات رو بالا ببری و درسهات رو

    خیلی خوب پیش ببری. اگه توی این چند سال به جای دخترا روی خودت تمرکز کنی بعد از فارغ التحصیلی خیلی راحت تر میتونی به کسی

    که اون موقع خواهی خواست و شاید با این خانم خیلی فرق کنه برسی.

    ولی با همه این حرفا چون خودم مرد هستم و میدونم شاید فکرش دست از سرت برنداره یه کاری به نظرم میتونی انجام بدی. این ترم رو

    خوب درس بخون، خودت رو توی این زمینه سعی کن مطرح کنی و اگه موفق شدی میتونی بهش پیشنهاد بدی که اگه موافق بود با هم

    دوست بشین تا اگه مناسب هم بودین بعد از درس ازدواج کنید. اگه قبول کرد که چه بهتر وگرنه چه بهترتر! چون میری سراغ هدف اصلیت

    یعنی رسیدن به خودت که به نظر من الان برای تو اصلی ترین کار باید باشه.

  9. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط toojih نمایش پست ها
    سلام آقا رضا، شما الان توی این سن بیشتر از اینکه روی بقیه تمرکز کنی باید روی خودت تمرکز کنی، مهارتهات رو بالا ببری و درسهات رو

    خیلی خوب پیش ببری. اگه توی این چند سال به جای دخترا روی خودت تمرکز کنی بعد از فارغ التحصیلی خیلی راحت تر میتونی به کسی

    که اون موقع خواهی خواست و شاید با این خانم خیلی فرق کنه برسی.

    ولی با همه این حرفا چون خودم مرد هستم و میدونم شاید فکرش دست از سرت برنداره یه کاری به نظرم میتونی انجام بدی. این ترم رو

    خوب درس بخون، خودت رو توی این زمینه سعی کن مطرح کنی و اگه موفق شدی میتونی بهش پیشنهاد بدی که اگه موافق بود با هم

    دوست بشین تا اگه مناسب هم بودین بعد از درس ازدواج کنید. اگه قبول کرد که چه بهتر وگرنه چه بهترتر! چون میری سراغ هدف اصلیت

    یعنی رسیدن به خودت که به نظر من الان برای تو اصلی ترین کار باید باشه.
    میگم خوبه شما عضو کوشا هم هستین!!!!

    نظر منو تشکر زدین یعنی خوندین دیگه!!

    خوبه یه تجربه واسشون نوشتم که بده این دوستیا!! باز شما میگین دوست بشن!!! چون یه پسر هستین و درکشون میکنین!!!
    منم یدختر هستم میدونم اون دختر شاید اولش قبول کنه واسش دلنشین باشه اما بعد ش چه بلایی سرش میاد!!
    میتونم درک کنم چقد وابسته میشه چقد ضربه میبینه همین الان یه تاپیک یخانم در جریانه که چقد از این دوستیای با هدف ازدواج و معلق رو هوا داره ضربه میبینه!
    بجای اینکه این اقا رو ترغیب کنین که برن همین تاپیکارو بخونن بدونن اگه واقعا این خانم دوست دارن
    دوست دارن که این خانوم هم یروزی بشن مثه این خانوم هایی که اینجااان و چقد سختی میکشن تا یه رابطه رو فراموش کنن!
    اخه شما که خودتون نوشتین مطمعنین با خانومی بعدا زندگی میکنن مطمعنا با این خانومی که الان دیدن فرق داره!!!
    یعنی خودتون بعنوان یه مرد تایید میکنین که ممکنه معیاراشون تغییر کنه بعد پیشنهاد دوستی میدین؟؟؟
    شما خودتون که بمشکل برخوردین چرا اخه!!! شما که خودتونم معیاراتون تغییر کرده چرا!!! تازه عقدم کردین!وپشیمون شدین!شما که خودتون میدونین یدختر چقد دددد اسیب پذیره دیگه چرا؟؟ (تاپیکتون خوندم)
    میخواین فردا این اقا با این تاپیک برگرده اینجا" معیارام تغییر کرده و دیگه نمیخوامش حالا چکار کنم که صدمه کمتری ببینه و ولش کنم؟" اخه ده سال مدت زمان کمیه مگه؟
    اقای reza1
    دوستی اخر و عاقبت نداره اصلا اینکارو نکنین. تو این سایت مقالات خوبی داره حتما بخونین!

    این تاپیک دوستی که همراه با تاپیک شما درجریانه ببینین و عبرت بگیرین دوست دارین اون دختری که دوست دارین درنهایت بیاد و اینجا این تاپیک و بزنه ؟ از این تاپیکا زیاده میتونین بگردین بخونین!

    گفت همه جیز بین منو تو تمومه ... من فقط سکوت کردم
    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 26 مهر 92 در ساعت 16:27

  10. 3 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (جمعه 26 مهر 92), sanjab (جمعه 26 مهر 92), toojih (جمعه 26 مهر 92)

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر بیخیال نمایش پست ها
    نظر منو تشکر زدین یعنی خوندین دیگه!! خوبه یه تجربه واسشون نوشتم که بده این دوستیا!! باز شما میگین دوست بشن!!! منم یدختر هستم میدونم اون دختر شاید اولش قبول کنه واسش دلنشین باشه اما بعد ش چه بلایی سرش میاد!!
    دوستی اخر و عاقبت نداره اصلا اینکارو نکنین.
    دختر خانم بیخیال، زندگی پیچیده تر از اونی هست که اینقدر ساده بشه بهش نگاه کرد. من با صحبتهای شما موافقم و اگه مطلب منرو

    دوباره بخونین میبینین که تناقضی نیست. فقط یک نکته کوچک و مهم میمونه. اونهم اینه که به نظرم کسایی که اینجا مشکلاتشون رو مطرح

    میکنند خیلی هاشون خودشون میدونند که راه درست چیه ولی نمیتونند بهش عمل نمیکنند. برای ایشون بهتره که فعلا به فکر جنس مخالف

    نباشه ولی اگه نتونست چی؟ باید دوستی رو به صورت درستی انجام بده. زندگی ما آدمها همیشه همینه. یکراه وجود نداره. چند راه داریم که

    یکی میتونه عالی باشه، یکی خوب باشه و یکی کمتر خوب و یکی بد و ....

    دوستی اگه قواعدش رو دو طرف رعایت کنند نه تنها بد نیست بلکه به دوام ازدواج هم میتونه کمک کنه. در مورد تجربه شما هم متوجه نشدم

    چه لطمه ای به شما زده؟ اگه بهش وابسته نشدین که مشکلی نیست و خیلی هم خوبه که یک زندگی مشکوک به شکست رو شروع نکردین.

    ایشون هم حتما مشکلی براش نیست چون در اصل اونه که نخواسته ادامه بده و یک مرد اگر دختری رو بخواد به این راحتی با مخالفت خانواده

    اونرو رها نمیکنه.

  12. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط toojih نمایش پست ها
    دختر خانم بیخیال، زندگی پیچیده تر از اونی هست که اینقدر ساده بشه بهش نگاه کرد. من با صحبتهای شما موافقم و اگه مطلب منرو

    دوباره بخونین میبینین که تناقضی نیست. فقط یک نکته کوچک و مهم میمونه. اونهم اینه که به نظرم کسایی که اینجا مشکلاتشون رو مطرح

    میکنند خیلی هاشون خودشون میدونند که راه درست چیه ولی نمیتونند بهش عمل نمیکنند. برای ایشون بهتره که فعلا به فکر جنس مخالف

    نباشه ولی اگه نتونست چی؟ باید دوستی رو به صورت درستی انجام بده. زندگی ما آدمها همیشه همینه. یکراه وجود نداره. چند راه داریم که

    یکی میتونه عالی باشه، یکی خوب باشه و یکی کمتر خوب و یکی بد و ....

    دوستی اگه قواعدش رو دو طرف رعایت کنند نه تنها بد نیست بلکه به دوام ازدواج هم میتونه کمک کنه. در مورد تجربه شما هم متوجه نشدم

    چه لطمه ای به شما زده؟ اگه بهش وابسته نشدین که مشکلی نیست و خیلی هم خوبه که یک زندگی مشکوک به شکست رو شروع نکردین.

    ایشون هم حتما مشکلی براش نیست چون در اصل اونه که نخواسته ادامه بده و یک مرد اگر دختری رو بخواد به این راحتی با مخالفت خانواده

    اونرو رها نمیکنه.
    خب اره راست میگین من هنوز با 22 سال سن نمیتونم بگم زندگی ساده است.
    شما حتما تجربتون بیشتر از منه!
    منم نگفتم سادس!
    درسته ایشون جواب و میدونن ! خب حالا که استارت کار خورده چرا ما بادادن پستایی که سرگذشتای بدی داشتن عاقبت کارشون بهشون گوشزد نکنیم!!!!شاید باخوندن این پستا بیشتر ترغیب شن که دوست نشن!
    الان من مطمعنم پیشنهاد شماهم بذهن ایشون رسیده منتها بهتر نبود به ایشون پیشنهادات درست القا بشه تا نادرست ؟ اینجوری حداقل یه امار گیری که میکنن میبنن بیشتریا به این معتقدن که این رابطه سرانجامی نداره جز وابستگی! اخه ایشون میگن 10 سال طول میکشه!
    ولی اگه بفهممن از جانب یکی دیگه هم اشکال نداره که بدتر میشه احساسشون داره اون سمتی میره شما هم که اینو بگین دیگه کلا تصمیم بدوستی میگیرن باتوجه به اینکه تجربه اولشونم نیست!ممکنه پاشون بلغزه

    نه من اسیب ندیدم اما شما که عضو کوشا هستین میتونین انکار کنین که هیچکس اسیب نمیبینه ! من عاقلانه برخورد کردم بحرف عقلم گوش دادم نه احساسم گذاشتم زیاد احساسم درگیر نشه ، اما اگه احساسم درگیر میشد میدونین چه اسیبی میدیدم !!! تازه اسیبی که به پسر رسید چی پس؟ بنظر من اگه همون موقع مراقب میبود و جلو نمیومد الان وضعش بهتر بود تا اینکه بیشتر خودشو وابسته کرد و امیدوار!!

    مگه همیشه باید اسیب بدخترا برسه ؟ خب پسر هم اسیب میبینه !
    تازه شما نگا کنین که ایشون تو رابطه قبلیشون اسیب دیدن دوباره اگه قرار باشه این اسیب و ببینن دیگه ببیننین از نظر روحی تو بحرانی قرار مییگیرن!
    برای همین بهترین راه واسشون اینه که از دوستی دوری کنن! تازه ایشون الان 18 سالشونه هنوز خیلی جا دارن ! موردای اینجوری زیاد واسشون پیش میاد! ایشون از 16 سالگی هم شروع کردن به ارتباط داشتن با جنس مخالف این نشون میده ایشون هیچ کنترلی روی احساسشون ندارن

    بهتر ه که ایشون مقالات اینجا رو بخونن و روی احساسشون کنترل بیشتری داشته باشن تا اینکه بخواین با رابطه دوستی سابقه خودشونو خراب کنن.
    دقت کنین ایشون همین الانشم سابقه اشون خراب هست ، دوستی با یه دختر دیگه که به سرانجام نرسیده فرض کنین ایشون بخواین ازدواج کنن تا 10 سال دیگه اگه بخواین هردوسال یه دوست پیدا کنن که کدوم دختری حاضره با همچین پسری ازدواج کنه!

    برای یدختر خیلی مهمه پسر متعهد باشه دوستیای بی سرانجام زیاد نداشته باشه!
    این نشون میده این پسر قابل اعتماده و متعهد و میشه روش فکر کرد!


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط toojih نمایش پست ها

    چه لطمه ای به شما زده؟ اگه بهش وابسته نشدین که مشکلی نیست و خیلی هم خوبه که یک زندگی مشکوک به شکست رو شروع نکردین.

    ایشون هم حتما مشکلی براش نیست چون در اصل اونه که نخواسته ادامه بده و یک مرد اگر دختری رو بخواد به این راحتی با مخالفت خانواده

    اونرو رها نمیکنه.
    خب راستش اینجا جاش نبود که من درمورد خودم بحرفم ، اینجا تاپیک شخص دیگری منم یتجربه و خیلی خلاصه گفتم!
    دیگه کامل که توضیح ندادم

    اما مورد من که پشیمون که نشد بخاطر خانواده ول هم نکرده من نخواستم! خودشم نخواسته با من بحرفه ! که وابسته نشم ! پشیمون ازاین شده که قبل خانواده به من گفته و منو وارد احسااست کرده!
    وگرنه مخالفت خانواده باعث رفتنش نشده یعنی اصن نرفته ! رابطه بصورت اس ام اسی و زنگ کات کردیم !من گفتم در یصورت باهاشون حرف میزنم اونم وقتی با خونواده رسمی اعلام کرد! منتظرشونم نمیشینم ! روی موردایی که پیش بیاد زمانی که تصمیم به ازدواج بگیرم حتما فکر میکنم.

    ایشونم قبول کردن یعنی اشتباهشونو قبول کردن چون نه اوشون نه من اصن اهل دوستی نبودیم! دورادور از دوستم که درجریانه میفهمم که حالمو میپرسن ، یا پیام های مناسیتی مفرستن عیدا یا محرما ... اونم نه پیامی که خودشون بنویسن پیامی که اماده باشه. اما من بطور کل ول کردم! و این رابطه و درست نمیدونستم و نخواهم دونست! چون سرانجام نداره!!خودشونم با اینکارا نمیخواین برگردن فقط میخواین بگن من تلاشم و میکنم!همین برای منم مهم نیست ایشون یگزینه واسه منن! نه بیشتر


    الانم ایشون(reza1) هم باید صبر کنن شرایطشون جور شه !
    من از اون لحاظ اینو گفتم که بدونن مورد منم شرایطشو نداشت اقدام کرد بعد دید چقد بد بوده!اول باید خونوادشو راضی میکرده!بعد منو! یعنی من بیشتر خواستم بگم که یه تجربه واقعی وجود داره من بعنوان دختری که یه همکلاسی که شرایطش و نداشته بهش ابراز علاقه کرد ه باهدف ازدواج ، یجورایی حالا شرایط بعد اتمام درس هم جور نشده و اقدام رسمی کردن و با مخالفت خانواده مواجه شده نتونسته رسمیش کنه ، من عنوان این دختر میگم نه کاش همکلاسیم بهم نمیگفت چون هم اون پسر براش خیلی بد شد و وابستگی بیشتری پیدا کرده بود هم من بالاخره نمیتونم بگم اصن هیچ حسی ایجاد نشده بالاخره یه حسی ایجاد شده اما نه در حدی که بخوام شب و رو ز گریه کنم. اما بالاخره اگه این اتفاق نمی افتاد خیلی بهتر بود .
    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 26 مهر 92 در ساعت 17:38

  13. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 آبان 92 [ 17:41]
    تاریخ عضویت
    1392-7-25
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    61
    سطح
    1
    Points: 61, Level: 1
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خب با توجه به حرفای دوستان تصمیم گرفتم هیچی راجع به احساسم به ایشون نگم دلم نمیخواد هیچ ضربه ای بخوره دلم نمیخواد اسیب ببینه! نمیخوام یه رابطه بی سرانجام دیگه رو شروع کنم
    ولی راستش نمیتونم بهش توجه هم نکنم اصلا دست خودم نیست !
    میگم چطوره باهاش مثل یه دوست اجتماعی رابطه برقرار کنم ؟
    اینطوری ایشون نمیفهمه که بهش علاقه دارم و فرصت های زندگیش رو هم از دست نمیده بخاطر من
    و من هم واسه توجهاتم یه دلیل دارم حداقل !
    بنظرتون خوبه این کار ؟


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 08 بهمن 00, 23:20
  2. سیگار...
    توسط شمیم الزهرا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 مهر 99, 22:21
  3. در خواستگاری چی بپرسیم؟ چی نپرسیم؟
    توسط samir65 در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 28 تیر 93, 23:25
  4. چطور به ترک سیگار همسرم کمک کنم؟
    توسط ابر بهاری در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: یکشنبه 20 فروردین 91, 10:40
  5. برون شو ای غم از سینه که لطف یار می آید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 فروردین 91, 17:38

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.