نوشته اصلی توسط
faravahar
به نظر شما چیکار باید کرد؟
به نظر من وابسته شدی رفته. خانواده ات حرف منطقی هم که بخواهند بزنند به کت ات نخواهد رفت. همه این حرفهای منطقی و عقلانی و توجیه سازیها رو هم همون *حس* اه داره بهت میگه بگو!
خود این بعد مسافت یک مشکله. اختلاف فرهنگها یک مشکله. عدم توافق خانواده ها یک مشکله.
بر فرض که بخواهی اقدام کنی و کره مریخ هم بروی برای ادامه تحصیل. اما مطمئنا هر کجا که بروی این *خود* ات را با خودت همراه خواهی برد. فرهنگ و علائق و دلبستگی ها و... با خودت همراه خواهی برد. محیط جغرافیایی ات عوض خواهد شد و شاید تاثیراتی از محیط بگیری اما آنچه که همه این سالها در تو شکل گرفته با تو خواهد ماند. هر کجا که باشی.
مستقل بشوی، زن بگیری، به مریخ بروی ...اما از خانواده ات نمیتوانی تعلقاتت را ببری و کنده شوی.
اگر یکی از برادرانت با عشق ازدواج کرده و الان خوشبخت تر از بقیه است، تنها علتش این نیست که در نتیجه روابط پیش از ازدواج، ازدواج کرده. اولا که باید بطن زندگی برادرها را جستجو کرد. و روی ظاهر زندگی ها نمیشود خیلی حساب باز کرد. شاید برادران دیگر مهارت های صحیح برای زندگی مشترک را ندارند. شاید با شناخت صحیح ازدواج نکرده اند و...
چه کسی گفته که ازدواج و خواستگاری از طریق خانواده، موفقیت کمتری نسبت به ازدواج حاصل از دوستی دارد؟
یک چرخی اگر توی همین سایت بزنی می بینی که حتی ازدواجهایی که در پی عشقهای آتشین و قسم خورده بوده،الان به چه مشکلاتی منجر شده.
ازدواج از طریق خانواده حالا بگذریم از توافق خانواده ها و تناسبات فرهنگی و ...حد اقل حسنی که دارد این است که بدون درگیریهای احساسی و وابستگی های عاطفی، میتوانی با هدایت خانواده ها به شناخت صحیحی از طرف مقابل و خانواده اش برسی.
شما هنوز حتی یکبار خانواده این بنده خدا را ندیده ای. اون خانواده حتی حاضر نشده اند یکبار با شما نشست و برخاست کنند. پدر و مادر شما هم همینطور!
در یک همچین خانواده هایی شما میخواهی بر خلاف جهت آب شنا کنی و برای خودت هم توجیه سازی عقلانی میکنی فقط و فقط چون وابستگی به اون خانوم و هیجانات حاصل از اون، جایی برای درک شرایطی که در اون هستی را نمی گذارد.
توی این دنیا فقط تو واون دختر خانوم نیستید. چشمهاتو باز کن. شما میخواهی توی این جامعه زندگی کنی. شما میخواهی با این خانواده ها رفت و آمد کنی و اون دختر خانوم حلقه ارتباطی قوی با خانواده اش دارد و خواهد داشت. و شما هم همینطور.
شما قطعا از پدرو مادرت نمیخواهی که بروند و در مورد ایشان تحقق کنند و بشناسند و... پیامی که هم من و هم پدر و مادرت از حرفهای شما گرفتند این است که *بروید و حتما حتما این خانوم را برای من خواستگاری و عقد کنید* حتی اگر این کلام در لفافه یکسری حرفهای منطقی باشد.
من نمیخواهم بگویم این خانوم را بی خیال شو. اما میخواهم بگویم که در شرایطی که الان هستی حتی اگر پدر و مادرت ایرادات منطقی هم از ایشان بگیرند شما نخواهی پذیرفت.
اینکه مستقل بشوی از این منظر که دست ات توی جیب خودت باشد و روی پای خودت بایستی که خیلی خوب است مگر شما که میخواهی ازدواج کنی، از قبل مقدمات استقلال مالی و... را فراهم نکرده ای؟
اما اگر منظورت از استقلال این است که بخواهی از خانواده جدا شوی یا اینکه بخواهی به نام استقلال و یا یک سری رفتارها خانواده را لای منگنه بگذاری که به خواسته ات تن بدهند اصلا صحیح نیست.
به نظر من (بعنوان یک خانوم) اگر پسری ابتدایی ترین اصول خواستگاری و ازدواج را نداند! و اگر بدتر از اون در خانواده خودش جایگاهش طوری نباشد که خانواده آنقدر به او اعتماد داشته باشند که دختری را که کاندید کرده بروند ببینند و بدون توهین و تحقیر یا رفتار زننده ای، خواستگاری کنند، به خودم خواهم گفت این پسر که فاقد مهارتهای صحیح در ارتباط با اطرافیانش است، و خانواده اش او را بالغ و واجد شرایط انتخاب نمیدانند، پس من هم ترجیح میدهم با چنین شخصی ازدواج نکنم.
بهترین کار شاید این باشد که به جای اینکه با پدر و مادر بحث های فرسایش بکنید، لیستی از معیارهای ازدواجتان را به ترتیب اولویت تهیه کنید (بدون تاثیر پذیری از علاقه به این خانوم) و در مورد اون با خانواده صحبت کنید. هر قسمتی از آن لیست را که این خانم (بعد از طی مراحل شناخت و در همراهی با خانواده) دارا بود یک تیک کنارش بزنید و در نهایت ببینید این خانوم حقیقتا جز وابستگی و عشق ظاهری که بین شما بوجود آمده آیا واجد شرایط شما برای ازدواج هم هست یا نه.
بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی دیدش و از دور خدایا میکرد
علاقه مندی ها (Bookmarks)