به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 تیر 96 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1391-12-30
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    3,490
    سطح
    36
    Points: 3,490, Level: 36
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عدم توجه همسرم و بی مهری نسبت به من

    سلام
    شاید این چندمین باره که مشکلم رو اینجا مطرح میکنم اما باید کمی بیشتر در مورد مشکلم توضیح بدم:
    همسرم انسان خیلی خوبیه و توی مردم خیلی خوش نامه و به علاوه رفتارش با مردم خوبه و تقریبا همه دوستش دارن اما در برخورد با من رفتارش خیلی فرق میکنه و باید بگم خیلی سرده و بی مهر و توجهات کوچکی که تو زندگی باید نسبت به همسرش داشته باشه رو نداره و این باعث شده که من دچار افسردگی بشم همیشه از درون ناراحتم شاید به ظاهر نشون ندم اما از درون همیشه افسرده و ناراحتم هیچ چیز نمی تونه منو خوشحال کنه الان تقریبا تنها راه حلی که براش پیدا کردم اینه که میخوام کم کم عشق همسرم رو از دلم بیرون کنم...
    خیلی وقتا حرفای منو قبول میکنه و خودش به بی مهری هاش اعتراف میکنه و میگه کمکم کن که بتونم تغییر کنم مثلا اینکه بهم بگو چه کارایی باید انجام بدم و من ساعتها براش توضیح میدم که روابط زن و شوهر به نکات کوچکی که تو زندگی هستن بستگی داره باید این نکته های کوچ رو رعایت کنیم هم من و هم تو چند تا از اون نکته ها رو اینجا میارم :
    1- دلم میخواد بعضی وقتها غیر از حرف های کاری بتونیم با هم درد دل کنیم که ما نداریم یعنی 90 درصد حرفهای ما مربوط به کار شوهرم و مشکلاتش
    2- اگه خونه باشیم یا جایی دیگه دوست داره برای خودش باشه یعنی تنها باشه و این باعث میشه که من فکر کنم بامن به همسرم خوش نمیگذره
    3- همیشه غرق کارشه حتی تو خونه
    4- وقتی برمیگرده خونه همون دم در شروع میکنه به گفتن از مشکلات کاری بجای سلام و احوالپرسی
    5- بهش میگم اگه کلامی نمی تونی ابراز محبت کنی خب واسه خودت یه نشانه بذار و بگو سناریا هر وقت واست این کارو کردم بدون دارم نوازشت میکنم و یادآوری میکنم که دوست دارم
    6- هیچ وقت نتونستیم مسافرت دو نفره بریم همیشه دوست داشته خانوادش که شامل مادر و سه برادر به همراه همسرانشون هم باشن که تعدادمون زیاد میشه
    7- تو هفته یا آخر هفته هیچ تفریحی نداریم یعنی تنها تفریح ما دور زدن با ماشین هست تا حالا چند دفعه بهش گفتم می تونیم تفریحات دیگه داشته باشیم که متاسفانه برای هیچ تفریحی حال نداره
    خب خیلی چیزها هست که نمی تونم همه رو اینجا بنویسم در کل سردی و بی احساسی همسرم منو خیلی عذاب میده
    همیشه احساس تنهایی میکنم و گاهی به فکر جدایی گاهی به فکر حتی خیانت میافتم .
    مورد دیگه که خیلی زندگی ما رو تحت تاثیر قرار داده : اتفاقات زندگی خانوادش خیلی رو زندگی ما تاثیر میذاره مثلا دیشب برادرش با همسرش دعوا کردن کار به زد و خورد رسیده تا جایی که به ما خبر دادن و الان همسر من به خاطر اتفاقی که برای برادرش افتاده افسرده شده حتی با من حرف نمی زنه در صورتی که مشکل برادرش حل شده .
    مورد دیگه که میتونم بگم اینه که همسر من وقتی عصبانی میشه دیگه چیزی رو نمی بینه در حدی که من میترسم این عصبانیت باعث بشه یه جایی یه کاری کنه که یه عمر پشیمانی به بار بیاره .... خواهش میکنم کمکم کنید واقعا احساس افسردگی میکنم ....

    - - - Updated - - -

    باید بگم که ما تقریبا 3 ساله که ازدواج کردیم و در طول این سه سال من خیلی سعی کردم که خیلی چیزها رو به همسرم یاد بدم اما متاسفانه نتونستم و خودش دلیلش رو فقط این میدونه که در خانواده ای بزرگ شده که محبت معنی نداشته به بچه ها محبت کردن رو یاد ندادن تا حدی که نه تولد نه روز مادر نه روز پدر و نه هیچ روز دیگه ای رو نمی دونست حتی در زندگیشون یک بار هم روز مادر رو به مادرشون تبریک نگفتن خلاصه اینکه همسرم فقط مقصر رو خونوادش میدونه گاهی وقتا که دیگران رو میبینم و رفتارشونو به زندگیشون حسرت میبرم ....

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام سناریای عزیز، از اولش همینطوری بود؟

  3. #3
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سناریا جان از خودت بگو ، خودت چطوری به همسرت محبت میکنی ؟ آیا خودت زبونی بهش میگی عزیزم و عشقم و قربونت برم و ....
    و یا با کارات دوست داشتنت رو بهش نشون میدی ؟

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 تیر 96 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1391-12-30
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    3,490
    سطح
    36
    Points: 3,490, Level: 36
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    خب محبت من نسبت به همسرم هم کلامی هست و هم عملی منظورم از عملی بودن اینه که همیشه برای خودش وقت هایی داره که تفریحات مخصوص خودش رو داشته باشه مثل گذراندن وقت با برادرهایش یا اینکه در هفته یک شب باهم شام بیرون برن و یا استخر یا خلاصه هر تفریح دیگه ای .
    خب من نمی گم آدم کاملی هستم چون اول ازدواج من عیب هایی داشتم که کم کم به مرور زمان تونسنتم به احساساتم کنترل پیدا کنم و اونارو تغییر بدم یکیش این بود که اگه همسرم در ساعت و وقت خودش به خونه نمی اومد من از نظر اعصاب به هم میریختم شاید دعوا .... که چرا مرز بین کار و خونه رو تعیین نمی کنی اما الان سعی می کنم خودم رو جای شوهرم بذارم که شاید بعضی اوقات نتونه سر وقت به خونه بیاد .....

    - - - Updated - - -

    نمی دونم مشکل اساسی زندگی ما از کجا شروع شد گاهی وقتها فکر میکنم که شاید مشکل از جانب من باشه چون به خاطر اتفاقاتی که افتاده بدبین شدم و محبت های همسرم رو کافی نمی دونم ...
    یکی از بی اعتمادی هایی که من پیدا کردم اینه ....
    اوایل آشناییمون به همسرم گفتم تنها چیزی که از تو و زندگی تو می خوام صداقته و اینکه هیچ وقت به من دروغ نگی و مطمئن باش هیچوقت ازمن دروغی نمی شنوی و قبول کرد و قول داد همیشه حتی در شرایط حساس با من صادق باشه .... موضوع دیگه که بهش گفتم این بود که من از دود متنفرم ازش خواستم هیچ وقت سیگار نکشه و خلاصه قسم خورد که حتی تفریحی قلیان هم نکشیده چه برسه به سیگار .... گذشت و ما عقد کردیم تقریبا دو ماه بعد از عقد من دچار بیماری شدم و تقریبا هر شب تا صبح رو تو بیمارستانها به سر میبردم تا اینکه بعد از یک عمل جراحی مشکل بیماری برطرف شد اما یک هفته در بیمارستان و یک ماه در خانه بستری بودم در طول این مدت از طرف خانواده شوهرم طرد شدم و شوهرم رو به شدت تحت فشار گذاشتن که من رو طلاق بده خلاصه بعد از جنگ اعصاب های طولانی و پشت سر گذاشتن بیماری من یک روز بدون اینکه به خودش بگم پیشش رفتم (شوهر من شغل آزاد داره) وقتی وارد مغازه شدم دیدم داره سیگار میکشه همونجا انگار دنیا رو سرم خراب شد باورم نمیشد برای توجیه کارش گفت که این مدت که من بیمار بودم چون اعصابش داغون شده به سیگار رو آورده اما بعدها فهمیدم خیلی وقته که سیگار میکشه و به من دروغ گفته بعد از این موضوع گفت بهم مهلت بده قول میدم ترک کنم منم چند بار دیگه دیدم سیگار میکشه و چیزی نگفتم تا اینکه یک روز اومد و گفت واسه همیشه ترک کرده تا تقریبا چند ماه پیش باز سیگار کشیده بود گفت بخاطر مشکلاتش بوده باز قول داد که دیگه نمی کشه اما تنها چیزی که برای من مونده حس بی اعتمادی که دارم دیگه نمی تونم بهش اعتماد کنم .......
    باید کاملتر توضیح بدم که الان فرصت نیست اما حتما متنم رو کامل می کنم

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 تیر 96 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1391-12-30
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    3,490
    سطح
    36
    Points: 3,490, Level: 36
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    toojih عزیز بله از اول هم همینطوری بود البته تا قبل از اینکه عقد کنیم خیلی خوب بود اما بعد از عقد رفتارش تغییر کرد و تو یک سال نامزدی همیشه سر این موضوع بی مهری با هم مشکل داشتیم و گاهی دعواهای شدید بینمون پیش میومد مثلا یک بار که دیگه خیلی اعصابمو به هم ریخت سیم کارتمو جلوش شکستم و بهش گفتم دیگه تموم خواهشا بیا همین جا تمومش کنیم ( البته سیم کارتمو به این خاطر شکستم چون همیشه بعد از دعواهامون بهم زنگ میزد و من وسوسه می شدم جواب میدادم و آشتی می کردیم ) اما اون بار سیم کارتو شکستم که دیگه بهم زنگ نزنه که تقریبا دو روز بعد از اون جریان به خواهرم زنگ زده بود که با من حرف بزنه و باز معذرت خواهی که حق داری ....

    - - - Updated - - -

    مطلب دیگه ای که باید بگم اینه که من همسر دوم همسرم هستم تقریبا دو سال بعد از جدایی از همسر اولش با هم آشنا شدیم . اول آشنایی به همسرم گفتم دلم نمی خواد هیچگونه ارتباطی حتی در مورد حق و حقوق این خانم با هم داشته باشید هر کار و مشکلی که داره باید از طریق وکیل یا دادگاه عمل کنه نه اینکه مستقیم با هم در تماس باشید ( البته بعد از 2 سال طلاقشون رسمی شده بود اما بخاطر وامی که همسرم به اسم این خانم آورده بود با هم مشکل داشتند ) خلاصه بعد از مدتی که از ازدواجمون گذشت به همسرم شک کردم چون رفتارش عجیب شده بود چون همیشه گوشیش رو سایلنت میکرد و خلاصه حرکات مشکوک و من مستقیم به خودش گفتم که شک کردم که شما با همسر اولتون رابطه دارید که خلاصه خیلی عصبانی شد و گفت مطمئن باش اون جریان برای من تمومه ... یک هفته بعد از این جریان بود یه روز مغازه کنارش نشسته بودم که گوشیش زنگ خورد و جواب داد و اسم یکی از دوستاش رو برد و خلاصه فورا قطع شد اون هم به بهانه خریدن بستنی از مغازه بیرون رفت بعد همون دوستش که اسمش رو برده بود اومد جلو مغازه و من گفتم الان بهش زنگ زدید که گفت نه من زنگ نزدم و این شکم رو دو برابر کرد ولی چیزی به خودش نگفتم اما فردا صبحش گوشیشو برداشتم و دیدم دو شماره به اسم دوستش ذخیره شده هر دو شماره رو برداشتم و چون تو دفتر خدماتی کار میکردم تونستم صاحب شماره ها رو پیدا کنم که یکیش خط دوستش بود و شماره بعدی خط همسر اولش باز یک بار دیگه دنیا رو سرم خراب شد همون لحظه به همسرم گفتم که باز انکار کرد و گفت بخاطر همون جریان وام تماس گرفته و من بهش گفتم باشه اگه بخاطر وام بوده پس چرا شمارش رو به اسم یکی از دوستات ذخیره کردی حتما در طول روز با هم در تماس بودید خلاصه کار بالا گرفت و برگشتم خونه پدرم که بعد از یک هفته اومد دنبالم و توضیح داد و فقط به خاطر وام بوده و بعدها متوجه شدم که خانم خواستن به وسیله رابطه برقرار کردن با همسر من جریان وام رو حل کنه یعنی باز یه دروغ دیگه چون همسر من به من گفته بود هیچ ارتباطی نبوده فقط خیلی عادی در مورد وام بوده که دقیقا برعکس بوده ... و این هم باعث بی اعتمادی من شد و الان هر وقت همسرم مشغول اس ام اس فرستادنه من مدام با خودم فکر میکنم یعنی برای کی داره اس ام اس می فرسته و خلاصه کلی عذاب میکشم البته به روی خودش نمی آرم ...

  6. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 94 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    محل سکونت
    ایران_شیراز
    نوشته ها
    3,166
    امتیاز
    21,370
    سطح
    92
    Points: 21,370, Level: 92
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 980
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points10000 Experience Points
    تشکرها
    14,388

    تشکرشده 15,106 در 3,401 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    338
    Array
    با سلام

    امیدوارم پست های زیر برای شما کمک کننده باشد.


    نقل قول نوشته اصلی توسط همسفر نمایش پست ها
    نميدونم به چي فكر ميكنه چون اون هيچوقت درمورداحساسش با من حرف نميزنه."

    ايـن جـمـله بـه گـوشتان آشنا است؟ براي اكثر زنان واداشتن شـوهـرشـان بـراي ايـنكه احـساسات دروني خود را با آنها در ميـان بـگـذارنـد، كـار مشكلي بنظر ميرسد. در اين شرايط زن احساس ميكند كه ناموفق بوده و براي مرد سوء تعبير پـيــش مي آيد. اما در اين ميان موضوعي وجود دارد كه اغلب زن هـا از آن بـي اطـلاع هستند. مردها ميخواهند صحبت كنـنـد. تحـت شـرايـط منـاسـب، آنـهـا سرتاسر شب به صحبت ميپردازند. اكثر مردان نياز دارند كه با همسرشان درد دل نموده و كمي سبك شوند. اما رمز و راز واداشتن همسرتان براي بيان احساساتش چـيسـت؟


    راز شماره 1
    مردان حقيقي از عدم پذيرش وحشت دارند -- واقعا!
    اين درست است. اغـلب مـردها احساس مي كنند كه زنها در مورد آنها بسيار منتقدانه رفتار مي نمايند، و نگران اين هستند كه نكند بعد از بيـان آنچـه كـه در ذهنشان ميگذرد توسط همسرشان مورد استهزاء قرار گرفته و به عـلت عـدم پذيش او تحقير شوند. براي زنها مهم اسـت بدانند كـه نفس و شخصيت يك مرد شكننده تر از نفس و شخصيت آنها بوده و آسانتر مورد تهديد قرار ميگيرد. اين موضوع بخصوص زمانيـكه يك مرد در رابطه اي نـزديـك و صمـيـمانه بـا هـمسرش قـرار گرفته است بيشتر نمود پيدا مي كند: او مشتاق تصديق و عكس العملهاي مثبت همسرش بوده و دوست داردبداند كه موجب خشنودي او شده است.بنابراين اگر مردي احساس نمايد كه شما تصميم داريد در موردش قضاوت كنيد، و يا بدليل گفتـه هـايش به گونه اي متفاوت به او نگاه كنيد، مطمئن باشيد كه وي صحبت نخواهد كرد.
    داوري كردن در مورد شريك زندگي به معناي اجازه دادن به او بـراي بيان ذهنياتش نبوده و شما را مشتاق براي شنيدن حرفهاي او نشان نخواهد داد.منـظور اين نيست كه شما نظر و ايده اي نداشته باشيد و يا نتـوانيد آن را در فرصـتي بيان كنيد. يك مرد جهت بازگو نمودن درونش لازم است احساس كند بدليل آنچه كـه هست مورد پذيرش حقيقي قرار گرفته، نه به دليـل آنـچه كه ممكن است شما دوست داريد باشد. صبر و بردباري نماييد. اگـر عـجـولانـه تـوسط پيشنهاد دادن نقطه نـظرات خـود با گفتن جملاتي از قبيل "خوب، اشتباه ميكني، من قبول ندارم" يا "از كجا اين فكر مسخره بـه ذهنـت رسيــده"، در برابر عقايد او عكس العمل نشـان دهيـد، هـر مـردي از سـخـن گفـتن بـاز خواهد ايستاد. آنها نگران آن هستند كه مبادا حرفي بسيار خصوصي از دهانشان خارج شـود كـه مطابق با تصور ذهني شما از آنها نبوده و يا تصويري كه بروز از خودشان در ذهن شما ايـجاد كرده اند را مخدوش كند.
    يـك مرد داراي ايده هاي متفاوت بسياري در موضوعات مختلف زندگيش اسـت -- حتـي در طـول يـك هفـتـه و يـا يـك روز مي تواند بسيار متفاوت عمل نمايد. به او اجـازه دهـيـد جنبه هاي مختلف خود را بشما نشان دهد.اگر بتوانيد از انتظارات خود صرفه نظر نموده و حقيقتا سعي در شناخت هويت و ماهيت او نماييد،وي فورا اين موضوع را حس كرده، احساس راحتي زيادي نموده و از صحبت كردن با شما لذت خواهد برد.


    راز شماره 2
    شما نيز درون خود را آشكار كنيد
    بين زوجين بيان احساسات دروني بايد به صـورت متقـابـل انـجام بگيرد. هر فردي داراي مشكلات، دغدغه ها و مسائل پنهاني در صندقچه قلبش مي بــاشد. بسياري از مردان تصور مي كنند " اگر اين مسـائـل را به او بگويم، تركم خواهد كرد." شما مجبوريد نشان دهيـد كـه جـريان ايـن نيست. به اين منظور براي او از خود چيزي را فاش كنيد كه نشان دهد به همان اندازه اي كه او به شما اعتماد دارد، شما نيز به او اعتماد داريد.
    هنگاميكه او شروع بـه بـيان احساسات دورني خود ميكند، به آنچه كه ميگويد گوش فرا داده، قدمي به جلو بـرداشته و در عـوض پيشنهادي مثبـت ارائـه دهيـد. بعد از اينكه وي مسئله اي خصوصي را ابراز نمود، چيزي شبيه اين بگويد "خوب، اينكه چيز بدي نيست من بدتر از اينها بودم." يا "من واقعا آن چيزي كه اتفاق افتاده را تحسين مي كنـم." و آن چيزي از داستان را كه واقعا مي پسنديد انتخاب كنيد. ( از مسائل ساختگي دوري كنيد چون موضـوع لوس شده و تبديل بـه دست انداختن خواهد شد. مردم هميشه ميتوانند متوجه شوند كه كسي آنها را دسـت انـداخـته و اين موضوع هيچ گاه ثمر بخش نخواهد بود.) به او اجازه دهيد بداند كه شما جانبدار او هستيد و با تجربياتش تنها نخواهد ماند.
    در حاليكه عملا نشان ميدهيد، مطمئن شويد كه از او طرفداري ميكنيد. بسياري از زنها فقط به اين دليل به داستانهاي شوهرشان گوش مي دهند كه به او بگويند كه چقـدر در مورد آن در اشتباه بوده است. آنها طرفداري شخص ديگري را ميكنند. با ايـن حـال مـهـم است كه موضوع را از اين نقطه نظر بنـگريد: اكنـون زمـان درس دادن بـه او نـيست، بلكه زمـان "ايـجاد دوستي و مودت" است. وقتي دو نفر پيمان دوستي مي بندند، بـه تـبـادل متقابل تجربيات خود پرداخته، و به همين دليل احساس نزديكي و آسودگي مي كنــند. اين جـا شـما در حال ايجاد سازگاري و تفاهم مي باشيـد، احساسي كه هر دوي شما سياره اي يكسان را اشغال نموده و در دنيايي متشابه زندگي مي كند.
    اينكه چه تعدادي از مردان احساس تنهايي شديد مينمايند، شگفت انگيز است. نه تنها بـه آنهـا آمـوزش داده شـده اسـت كـه هـميشه سـاكـت بـاشـنـد، ايـن تـصور غلط نيز در ذهـنشان پـرورانده شـده كه صحـبـت نـمودن در مورد احساسات دروني عملي به دور از شان و منزلت مردان بشمار ميرود.عـكس العملهاي مثبت و صادقانه شما بسيار ضروري است. اگر بـه ايـن نـحو رفـتـار نـماييد، شـوهر شما احساس خواهد كرد كه كسي وجود دارد كه او را درك كند، و آنگاه حتي بيشتر و بيشتر از ذهنياتش برايتان خواهد گفت.


    راز شماره 3
    گذشته را فراموش كنيد
    آيـا تـا بـه حـال بـا شـوهـر خـود "گـفـتـگويي" داشـتـه ايـد كه به بگو مگوهاي مـربـوط بـه نارضايتي هاي گذشته،اشتباهاتي كه انجام داده،اذيت و آزارهايي كه بشما روا داشته، و آنچه كه اكنون مديون شما است، منتهي شده باشـد؟ چنـيـن مـوضوعي تقريبا در هر رابـطـه اي اتــفاق مي افتند اما واقعيت باقي مي مـاند؛ مـردها وقـتـي آمـدنـش را حـس ميكنند، آشفته حال شده و عقب مي نشينند.
    وقتي مردي از اين وحشت دارد كه صحبتهايش در آينده تـحـريف و سـوء تـعبـير شده، به ديـگران گــفته شده و يا عليه خودش مورد استفاده قرار گيرد، بيان احسـاسـات بـرايـش غير ممكن مي شود. و تنها راه عبور از اين تله ارتباطي اين اسـت كـه بدانيد آنچه كه در گذشته اتفاق افتاده، و هــر آنچه كه او انجام داده و يا گفته، شما نيز درگـيـرش بوده ايد. روابط همگي مانند رقص هستند. هيچكس خوب مطلق و يا بد مطلق نيست. در واقـع، بجاي در نظر گرفتن يك فرد به عـنـوان شخصي بد يا خوب، بهتر است كه نقشهاي بازي شده در روابط و نحوه گرفتار شدنمان در نـقشهايـي كه قدرت رها ساختن خود را از آنها نداريم، مورد توجه قرار داده شوند.
    بـراي مثـال بـرخـي از زنـها عـاشق بازي نمودن با قرباني عشق خود هستند. آنها براي اعتبار بخشيدن و توجيه كردن احساسـات خودشان و نيز احساس قدرتـمندي در بـرابـر شريك زندگي خود، اشتباهات و خطاهاي گذشته او را بهانه ميــكنند. در حقيقت ممكن است با اين روش مدتي او را براي خود نگه دارند ولي آنچه كه مشخص است اين رابطه متزلزل بوده و در آستانه شكست قرار دارد.
    اگر ميخواهيد اين وضعيت تاسف بار زندگي زناشويي را تغيـيـر داده و يـا از آن پيشگيري كرده و به شوهرتان كمك نماييد تا راحت با شـما حـرف بـزند، اين راه را امتحان كنيد: به سهم خود در شرايطي كه پيش آمده مسئوليتي را بعهده بگيريد و ببينيد كه به چه نحو در مورد اتفاقي كه روي داده مـمكن است دخيل بوده باشيد. البته اين موضوع به معناي مقصر دانستن خود نيست. به شرايـط با ديدي باز بـنـگريد. به روي تمام مسـائلي كه او "درست،" و نه "غلط" انـجـام داده، تمركـز كـنـيـد. اگـر نــياز به راهنمايي بيشتر داشتيد، ليستي از آنچه كه در رابطه تان عايد شما شده است، و آنـچـه كه شما در عوض نصيب شـوهـرتـان نـموده ايد، تـهيه كنيـد. بـه زمان هـايي كـه شما نيز مرتكب كوتاهي و قصور شده ايد، و به راه هايي كـه هـر دوي شـما تـوسـط آن رشد يافته و تغيير كرده ايد، توجه نماييد.
    توانايي بخشش ديگران ممكن است فقط بـسادگي دانستن اين باشد كه آنچه در مورد او يكسال پيش حقيقت داشته ( و نيز در مورد خـود شما ) شايد اكنون حقيقت نداشته باشد. در زمان حال متمركز باشيد. يك ارتباط ماندگار و راستين مستلزم داشتن قابليت ماندن در زمان حال و فراموش كردن گذشته ميباشد


    راز شماره 4
    شنونده اي استوار و ايمن باشيد
    آيـا داشتن روابط صادقانه امكان پذير است؟ فرض بر اين است كه همه افراد بـراي صـادق بودن تلاش مي كنـنـد. حـقيـقت اين است كه تعداد اندكي چنين هستند. و دليل عمده عدم صداقت اين است كه عواقب و نتايج آن خوب و قابل توجه مي بـاشد. اغـلـب مردان احساس مي كنند كه زنهـا مي خواهد و نياز دارند كه دروغ بشنوند چون قادر به پذيرش صادقانه حقيقت نيستند. برخي از مردها تصور ميكنند كه از بيان حقايق زندگي خود به هـمسرشان وحشت دارند چـرا كـه باعث آشفتگي و اضطراب وي خواهد شـد. در واقـع، بسياري از زنان براي كنترل شوهر -- و رابطه -- خود از احساساتشان استفاده ميكنند. آنها پاسخهاي بخصوصي را از شوهر خود طلب مي كـنند و در صورتي كه آن پاسخها را دريافت ندارند، احساس پريشاني خواهندنمود.سپس وقتي شوهرشان دهان نگشوده و صحبتي نمي كند، متعجب ميگردند.
    متاسفانه، بسياري از زنان تصوراتي قدرتمند از چگونگي احسـاس و تـفكر يك مرد را نيز در سـر مـي پرورانند كه اين نـوع خـيـال پـردازي بـاعث ويراني حقيقت شده، و بـنـابـراين اين گـونه بـه مردان اجازه ميدهند كه از طريق طرز برخوردهاي مختلف متوجه شوند كـه نيازي به بيان حقيقت نداشته و آنها نيز تمايلي به دانستن حقيقت ندارند.واضح است؟ اكثر زنها در اين مـورد مقصرند، امـا اشـتياق بـراي گوش دادن به آنچه كه او مجبور است بگوييد سرآغاز يك رابطه كامل حقيقي محسوب ميگردد. اين باعث مي شود تا يك مرد احـساس كند شريكي ثابت قدم دارد كه در پستي بلندي هاي زندگي همراه او خـواهـد بود.
    اگر براي خروج از ايـن تصورات غير واقعي آمادگي داريد، زمان آن رسيده كه سه چيز را از خـود سـؤال كنـيد. چه ميزان از حقيقت را ميتوانيد تحمل كنيد؟چقدر واقعا نياز داريـد؟ آيا از شوهر خود مي خواهـيـد كـه تـصـويري خيالي بـراي شما باشيد، و آيـا مشتاقيد به او اجـازه دهيـد حقيقي گردد؟ اينها سؤالاتي بزرگ هستند. شايد نتوانيد همين حالا تمام واقعيت را به يك باره دريابيد، اما قطـعـا مـي توانيد عـضلات بردباري خود را پرورش داده و در مسيري مستقيم حركت نماييد.
    به طرز عجيبي، همه تصور مي كنيم كه تخـيـلات بـاعـث ايـجاد احساسي شگرف در ما ميگـردد، اما در واقع، هر قدر بتوانيم حقايق بيشتري را دريابيم، نيرومندتر رشد خواهيم كـرد. تـوانـايي پـذيرش حقيقت از ديگران همچنان كه متوجه مي شويم امنيت واقعي نه از تصديق ديگران بلكه از صادق بودن با خود نشات ميگيريد، افزايش مي يابد.


    راز شماره 5
    با خودتان صادق باشيد -- آگاه باشيد
    اين پرسشي قديمي ولي خـوب است: اگر با خودمان صادق نباشيم چگونه ميتوانيم با ديگران صداقت داشته باشيم؟بهترين روش كمك بـهر مـرد براي بيان راحت احساساتش اين است كه ابتدا خود شما راحـت بـوده، طبـيعي رفـتـار نـمـوده صادق بوده و جو گرم و قابل پذيرشي ايجاد كنيد. كساني كـه در زنـدگـي بـا آنـهـا مـواجـه مـي شويم انـعــكاس بـخشهاي مختلف خودمان هستند و ما افرادي را جذب مي كنيم كه هركدام بنـحوي ما را در عشق ورزيدن به بخش ديگري از خودمان ياري مي كنند.
    به همين دليل است كه عناوين مصرح شده در اين مقاله را نه تنها در مورد مردان، بلكه بايد در رابطه با خـودمـان هـم بكـار بـبـنديم. بــراي مثال آيا شما قادريد از قضاوت درمورد خودتان بگذريد؟ آيـا نارضـايـتي حـاصـل از اشتـبـاهاتي كـه در گذشته مرتكب شده ايد را پايان ميدهيد؟ و آيا هميشه در انجام اشتباهاتي كه مرتكب شده ايد پافشاري ميكنيد؟ وقتي با خود به اين طريق رفتار مي نـمايـيـد، طبـعـتا با شريك زندگي خود نيز به همين مـنوال رفــتار خواهيد كرد. اگر شما در جواني هميشه مورد بد رفتاري قرار گرفته و يـا در برخي از مسائل احساس كمـبود نـمـوده بـاشيد، احـتمـال دارد هميـن رويـه را در مــورد شوهرتان در پيش بگيريد.
    آگاهي در اينجا نقش تعيين كننده اي دارد. اگر مي خواهيد فضاي پوياتر و باز تري را بين خود و شوهرتان ايجاد كنيد، فهرست دقيقي از نـحوه رفـتار و مراعات خود با خود و نحوه برخورد نـزديكانتان در گذشته با خود را تهيـه كنـيد. اگر صدمه ديده ايد، اين فرصتي براي شما خواهد بود كه تصميم بگيريد ديگر زندگي خود را بر اسـاس معـيـارهـاي گذشته بنا نكنيد. آنرا تغيير دهيد. تصميم بگيريد در بـرابـر خـود و كـسي كـه با او هستيد، مهربان و پذيرا باشيد.
    گاهي اوقات ما در برابر فرد ديگري تسليم ميشويم به اين انتظار كـه او نـيـز همين كار را انجام دهد. وقتي آن محقق نميشود، خشمي پنهاني شروع به پيدايش ميكند. چنـيـن حالتي باعث بروز رفتارهاي متـنـاقـص و عـدم صـداقـت با خود و ديگران خواهد شد. براي رسيـدن بـه عدالت واقعي بايد بدانيد كه به همان اندازه اي كه مي بـخشيد، بـه هـمـان انـدازه هم بدست مي آوريد. وقتي به فردي احترام و توجهي مطلق را روا مي داريـد، آن احترام و توجه را به خود نيز مبذول مي نماييد. شما بهترين روش را در پيش گرفته ايد و اثرات و نتايج سودمنـد آن ديـر يـا زود نـمايـان خواهند شد. زمانيكه با ديگران طوري رفتار ميكنيد كـه مـورد احـترامتان است، درحقيقت حسي از ارزش و اعتبار را ايجاد مينماييد.
    با خودتان صادق باشيد و متوجه خواهيد شد كه اين عمل مسري است. شريك زندگـي شما به همين منوال رفتارش را پيش خواهد گرفت. او بصورتي راحت و طبيعي صحبــت كرده و احساست واقعيش را ابراز خواهد نمود.




    نقل قول نوشته اصلی توسط setareh نمایش پست ها
    شیرین ترین جهاد ،محبت به همسر
    راهکارهایی برای زندگی شیرین


    1.خوبی ها را هم ببینید!
    نسبت به همسر خود دیدگاه مثبت داشته باشید و بکوشید همیشه در مرحله ی اول کارهای خوب او را ببیند و مورد تحسین قرار دهید، زیرا تشویق و تحسین یک کار خوب، باعث تثبیت و تکرار آن خواهد شد و خودتان از آن لذت می برید. هرگز چشمان خود را روی نقطه ضعف همدیگر باز مکنید و دایم به رخ مکشید؛ چون این رفتار، موجب دلسردی در زندگی شده و کم کم نسبت به همدیگر حس بدبینی پیدا می کنید و یک حالت دلسردی در شما ایجاد می شود. اگر چنین رفتاری دارید، بکوشید آن را انجام ندهید، زیرا کم کم بین شما دوری ایجاد شده و به جایی می رسد که خدای ناکرده به فکر جدایی می افتید و هزاران مصیبتی که به دنبال آن می آید ، پس «چشم ها را باید شُست، جورِ دیگر باید دید.»

    2. تحقیر و سرزنش، ممنوع!
    خداوند در خلقت انسان به خودش احسنت گفته است، زیرا انسان بهترین خلقت اوست. در این میان، چگونه می توان همسر را به عنوان یک امانت الهی تحقیر و سرزنش کرد؟ یک دختر و یا یک پسر که با هزاران امید وارد زندگی می شوند، چرا باید مورد اهانت قرار گیرند؟ پدر و مادری که دخترشان را با صدها رنج و زحمت را بزرگ کرده اند و با حفظ آبرو و امیدواری او را به خانه ی مردی فرستاده اند تا در محیط امن و سالم و پر محبت زندگی کند، چه گونه می توانند بعد از مدتی نظاره گر توهین و سرزنش او از طرف همسرش باشند؟ آیا وجدان انسان راضی می شود؟ متقابلاً اگر شما به ازدواج مردی در آمده اید که به دلایل گوناگون مشکل پیدا کرده است – مثلاً اقتصادی یا شغلی – به هیچ وجه او را سرزنش نکنید، زیرا به تدریج که سرزنش ها زیاد می شود، حالت تخریبی یی در زندگی شما به وجود می آید و در مقابل همدیگر کم ارزش می شوید.
    همیشه به دنبال این باشید که با لطف و کرامت خود، احترام همدیگر را نگه دارید و در پی شأن و منزلت همدیگر باشید.
    3. رعایت احترام و ادب متقابل
    با همسر خود به طور محترمامه و مؤدب صحبت کنید و همدیگر را سبک نکنید. آنچه در این گیرودار مهم می باشد، این است که وقتی مادری با همسرِ خود مؤدبانه صحبت می کند، یا مردی با همسرش محترمانه سخن می گوید، فرزند آنها نیز می آموزد که چه طور مؤدبانه صحبت کند و احترام پدر و مادرش را نگه دارد. این بهترین هدیه یی ست که می توانید برای فرزند خود به ارث بگذارید. طوری برخورد نکنید که روزی مجبور شوید بگویید: «آتش در خرمن خویش زده ام که را کنم دشمن خویش!»
    شما خانم گرامی، وقتی همسرتان وارد منزل می شود، به استقبال او بروید، بسیار مؤدّبانه با او رفتار کنید و به فرزندِ خودتان نیز بگویید، چنین کاری انجام دهد. این رفتارِ شما باعث می شود، خستگیِ کار از تنِ او بیرون رود و احساسِ آرامش کند. البته او نیز متقابلاً چنین رفتاری انجام خواهد داد و کم کم به صورت یک عادت در می آید. برخی از همسرانِ بسیار خوب اظهار می دارند که در طول زندگی هرگز حتّا یک بار هم به یکدیگر بی احترامی نکرده اند. زندگیِ آنها آن قدر لذّتبخش است که دوست دارند همیشه در کنار هم باشند!

    4. حفظ حقوق متقابل

    بسیار ارزشمند است قبل از اینکه بخواهید تشکیل زندگی دهید، درس حقوق خانواده را یاد بگیرید. ببینید وظیفه ی شما چیست؟ شاید برخی از خانواده ها هنوز نمی دانند ازدواج یعنی چه؟ تصور می کنند زندگی باید بگذرد، حالا هر طور باشد. نه! این گونه نیست. اگر کسی از زندگی و ازدواج خود لذت نبرد، بازنده ی اصلی میدان است.
    مرد بداند که احترام زن بسیار حایز اهمیت است و آن قدر مهم است که پیامبر صلی الله علیه وآله می فرمایند: «بهترین فرد از میان شما کسی ست که برای خانواده اش بهتر باشد!»
    ایشان همچنین می فرمایند: «جبرئیل آن قدر سفارش زنان را می کرد که گمان کردم یک اُف هم نمی توان گفت!» واقعاً درست است. چرا باید کسی که می خواهد فردا مادر فرزند شما باشد و زندگیِ شما را به آرامش برساند، مورد بی احترامی باشد؟ همچنین برای زنان احترام شوهر و نیکو همسرداری کردن مهم است، آنچنان که می فرمایند: «زنی که خوب شوهرداری کند، مثل سربازی ست که در جبهه ی جنگ مشغول نبرد می باشد.» یعنی جهاد برای خدا، با خوب شوهرداری کردن، یک پاداش دارد. در این جمله، معنی و مفهوم گسترده یی نهفته است، پس به به حقوق همدیگر آگاه باشید و بکوشید به حقوق یکدیگر احترام بگذارید.

    5. به پیکره ی زندگی خود، محبت تزریق کنید

    مهر و محبت در منزل، منبع اصلی رضایتمندی ست. همدیگر را مورد مهر قرار دهید، زیرا باید برای فرزند خود، مانند سرچشمه ی محبت باشید. اگر پدری فرزند خود را در حالی که به همسرش احترام نمی گذارد در آغوش کشد، مطمئن باشد او فقط به انتقام از پدر می اندیشد یا اگر مادری فرزندش را علیه پدر تحریک کند، منزلت خانواده اش را شکسته است. کودک باید از هر دو چشمه ی محبت، یعنی پدر و مادر، سیراب گردد. اگر فرزند از یک کانال محبت بگیرد و از کانال دیگر بی محبتی ببیند، دچار تعارض می شود، رفتارش متعادل نیست و به هرج و مرج دچار می شود. هیچ موقع نمی توان محبت را با پول و اسباب بازی در ذهن بچه ها ریخت. اینها مُسکن است و برای مدت کوتاهی جواب می دهد، ولی برای دراز مدت هیچ اثری ندارد و حتی ضرر هم دارد. مگر می شود خلأ عاطفی را با پول جبران نمود؟ مثل اینکه یک ماشین نیاز به بنزین دارد، شما آب داخل باک آن می ریزید. این کار، نه تنها جواب نمی دهد، بلکه ضرر هم دارد. برخی از والدین با همدیگر بحث می کنند و یا فرزند خویش را مورد کم محبتی قرار می دهند. وقتی به یکباره بیدار می شوند، می خواهند با خریدن یک عروسک جبران کنند! چرا باید ابتدا بی مهری کنید تا بعداً بخواهید جبران نمایید و آن هم ارزش آنچنانی نداشته باشد. پس بدانید، «از محبت، خارها گُل می شود!»

    منبع : بر گرفته از کتاب زندگی شیرین می شود اگر...
    نویسنده :دکتر حسنعلی میرزا بیگی -باتغییر وتلخیص
    O.o°•♥خـــٌـدایــا راز دل با تــو چـہ گویَـم ڪِہ تــو خــود راز دِلــــی ♥•°o.O


    http://gifportal.ru/data/smiles/cveta-674.gif

  7. کاربر روبرو از پست مفید ویدا@ تشکرکرده است .

    meinoush (یکشنبه 02 تیر 92)

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 تیر 96 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1391-12-30
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    3,490
    سطح
    36
    Points: 3,490, Level: 36
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اتفاقات زیادی باعث شده اعتمادم به همسرم از بین بره همسرم میتونه آدم خیلی خیلی خوبی باشه چون زمینه ش رو داره چون خصوصیات خوب زیادی هم داره مثلا اینکه تا جاییکه بتونه همیشه نیازهای منو برآورده کرده و همچنین احترام زیادی برای خانواده ام قایله و در خیلی از موارد منو درک میکنه اما دروغ زیاد میگه جاهایی دروغ میگه که واقعا لازم نیست دروغ بگه و اینکه خیلی سرد و بی احساسه میدونم منو واقعا و از ته دل میخواد و دوست داره اما اینو اصلا نه از رفتارش و نه از حرفاش نمی شه فهمید یعنی بعضی وقتها احساس میکنم که ما داریم 40 ساله باهم زندگی میکنیم و برای هم عادی شدیم احساس میکنم تو چشمش نمیام این بی مهری ها واقعا روی روان من تاثیر گذاشته .
    البته همسرم خیلی به محبت کردنهای من عادت کرده به نوازشام به اینکه وقتی از سر کار برمیگرده و مشکلاتش و بهم میگه دلگرمش میکنیم بهش انرژی میدم و خیلی کارهای دیگه چون چند هفته پیش واقعا از نظر روحی داغون بودم و نتونستم اونجور که همیشه باهاش برخورد میکنم برخورد کنم باعث شد تو خودش بره و مستقیم بهم بگه بهم توجه نمی کنی در حالی که من همیشه حال اون روز اون رو دارم و نمی تونه درک کنه .... یعنی درک میکنه اما نمی دونه باید چیکار کنه و همونطور که قبلا هم گفتم تنها مقصر رو فقط خونوداش میدونه که به بچه هاشون یاد ندادن که چجوری محبت کنن .
    گاهی که خونه پدرم میریم و پدرم ما رو نوازش میکنه و میبوسه تعجب میکنه و میگه ما ازین جور محبتا نداشتیم .... همیشه کتک خوردن .... نه اینکه پدرش آدم بدی بوده باشه اما روش تربیتش اینجوری بوده وگرنه پدرش خیلی انسان خوش نامی بوده و است .

  9. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 تیر 96 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1391-12-30
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    3,490
    سطح
    36
    Points: 3,490, Level: 36
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دیگه خسته شدم خیلی خسته شدم دلم شکسته
    دیشب باز بحثمون شد فقط به خاطر اینکه بهش گفتم دو ساله دارم ازت میخوام واسه تعلیم رانندگی بهم پول بدی یهو عصبانی شد سرم داد زد بهم گفت برو از خونه بابات بیار برو تعلیم بهم گفت من واسه تو کم نذاشتم ، گفتم کم نذاشتی نکنه می خوای بگی چون این چند سال بهم غذا و جای خواب دادی و یا واسم چند تا مانتو خریدی دیگه آخرشه این وظیفه هر مردیه که خرجی زنش رو بده مگه منو فرستادی درس بخونم مگه کار دیگه ای غیر از اینا واسم کردی ، هیچی نگفت اما تا دلتون بخواد سرم منت گذاشت می گفت لیاقت اینارو هم نداری چرا لیاقت ندارم؟
    واسش هر کاری کردم خسته از سر کار میومد خونه هیچی واسش کم نمی ذاشتم پولهامو جمع میکردم و بدون مناسبت همیشه واسش کادو میخریدم و با پیک میفرستادم دم مغازش که سورپرایز بشه وقتی مشکلی داشت واسش نامه های عاشقانه و دلگرم کننده می نوشتم و میذاشتم تو جیبش که بتونم دلگرمش کنم ....
    همه اینها فقط یه منشا داشت اونم اینه که هفته پیش جاری و برادر شوهرم دعواشون شده بود و برادرشوهرم بهمون زنگ زنگ که زنش بهش چاقو زده به دادم برسید ما هم با عجله رفتیم اونجا دیدیم زنش با یه شیشه شکسته تو دستش تو چهار چوب در وایساده قبل از اینکه بریم تو هرچی از دهنش بیرون اومد بارمون کرد شوهرش هم زخمی دم در وایساده بود ما اونو بردیم بیمارستان تا زخمهاش رو بخیه کنند و بعد برگردوندیم خونه . بعدا فهمیدیم دعواشون سر ما و عروسی برادر من بوده جاریم گفته بود اونا عروسی برادر من نیومدن منم عروسی اونا نمیرم و سر این دعواشون شده بود و در حالی که عروسی برادر جاریم ما رو دعوت نکرده بودن تا بریم خلاصه اینکه بعد از اون همه فحش و چاقو کشی و دعوای شدید فکر میکردیم برادر شوهرم زنش رو طلاق میده چون خودش هم گفته بود این کارو میکنم اما یه هفته بعد واسش ماشین خرید و 12 میلیون طلا و الان هم با خوشی و خرمی دارن زندگیشون رو میکنن.
    حرفها دیشب شوهرم هم مثل این بود که نمی خواد مثل برادرش خودش رو سبک کنه واسه زن که لیاقت نداشته باشه حالم گرفته که منو با زن برادرش مقایسه کرده اونم اینکه من هیچوقت بهش بی احترامی نکردم هیچوقت نذاشتم کسی تو دعواهامون دخالت کنه .
    از هر نظر از شوهرم سر ترم وقتی تو آینه خودمو نگاه میکنم فکر میکنم که همسرم فقط به خاطر ظاهر و اندامم هست که منو میخواد اخلاقمو نمی بینیه چون هر وقت بخواد رابطه داشته باشه مهربون ترین آدم دنیا میشه اما بعدش این کارارو باهام میکنه بخدا خانواده بهترین خانواده ای هستن حتی خود با 24 سال سن زن کسی شدم که 30 سال داشت و قبلا یک زندگی دیگه داشته .... واقعا حق من نبود که اینجوری باهام برخورد کنه


    - - - Updated - - -

    میتونید این تاپیک رو هم بخونید http://www.hamdardi.net/thread-27623.html
    در مورد خانواده و شخصیت جاریم توش نوشتم

    - - - Updated - - -

    خواهش میکنم واقعا نیاز به کمک دارم

    - - - Updated - - -

    بخدا مشکل من هم یه مشکله خیلی دارم عذاب میکشم خواهش میکنم کمک کنید اینجا تنها جایی که میتونم مشکلم رو بگم و راهنمایی بشم ، باور کنید شبها با قرص خوابم میبره به قرصهای ضد افسردگی پناه آوردم ...

  10. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 آذر 92 [ 07:51]
    تاریخ عضویت
    1392-4-01
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    457
    سطح
    9
    Points: 457, Level: 9
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 29 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سناریای عزیز؛
    واقعا نمیدونم چی باید بگم.ففط خاستم بیام بهت بگم میفهمم چی میگی.
    خیلیییی سخته که تمام زندگیتو وقف کسی کنی فقط و فقط در ازای محبت،اما اون اینو نفهمه.
    از خدا خیلی دلگیرم که اینقد ما زنا رو طالب محبت و حساس آفریده و در قبال مردا رو بی عاطفه و....
    دعا میکنم آرامش بگیری

  11. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 شهریور 99 [ 16:54]
    تاریخ عضویت
    1387-12-29
    نوشته ها
    359
    امتیاز
    14,355
    سطح
    77
    Points: 14,355, Level: 77
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    655

    تشکرشده 679 در 210 پست

    Rep Power
    52
    Array
    فکر نمی کنم صحبتهای من خیلی به شما کمک کنه, چون احتمالا مثل بیشتر حرفهای مردونه به صورت منطقی (چرا و چگونه و ..) و نتیجه گراست و احتمالا شما بیشتر به همدردی و هم صحبتی نیاز داری تا نصیحت!
    اما به هر حال:
    1. یکی از چیزهایی که می تونه یه مرد رو دچار دلزدگی بکنه، (از نظر من) اینه که زن به صورت غیر منطقی (منطق مردانه) بخواد خودش رو به مرد تحمیل کنه (نه به اون مفهوم آزار دهنده). اینکه مرد حق نداشته باشه زنش رو با یکی دیگه مقایسه کنه، اینکه مرد حتی در مواردی که حق با همسرش نیست باید از او دفاع کنه، اینکه مرد باید در جمع از سلیقه همسرش خوشش بیاد و ... اینها همه به نظر من با روحیه مردانه یه مرد کاملا تضاد داره.
    2. پاییدن و پلیس بازی در آوردن برای مردها نتیجه ی خوبی نداره. مردها بر خلاف خانومها دروغگوهای ماهری نیستند (این نظر کاملا شخصی است) به همین دلیل معمولا فقط دروغهای بزرگی میگن که اغلب هم به دلیل عدم مهارت در جمع و جور کردن و ساختن جزئیات دقیق خیلی زود لو می رن. پاییدن بیش از حد فقط باعث مخفی کاری و نگفتن حقایق میشه. ساختن کوه از کاه به یه مرد این پیام رو میده که حتی از گفتن مسایل ساده هم طفره بره چون میدونه که حتما خانومش یه نکته ای از توش کشف می کنه و از چند کلمه ساده به انبوهی از مفاهیم! پی می بره.
    3. آیا امکان نداره که مسایل مالی باقیمانده با همسر قبلی شوهرتون رو خودتون دنبال کنید به جای ایشون (پیشنهاد خیلی بی رحمانه س؟ اما اینجوری می تونید به اوشون بفهمونید که زندگی تون خیلی هم بدون نگهبان نیست!!)
    4. مردهای زیادی سیگاری هستند و سیگار هم آنقدر ها وحشتناک نیست. معمولا سیگاری ها خیلی دوست دارند مرد بودنشون رو پر رنگ کنند. پیشنهاد می کنم با القای این مطلب و نشون دادن اینکه می دونید شوهرتون چه "مرد" بزرگیه (به هر بهانه ای) این حس رو توش شارژ کنید و از نتایج اعجاب انگیزش لذت ببرید.
    هميشه براي يك قدم بيشتر، انرژي دارم!

  12. کاربر روبرو از پست مفید mostafun تشکرکرده است .

    مسافر تنها (چهارشنبه 27 شهریور 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 خرداد 91, 22:27
  2. توجه توجه، سریعا صندوق پیامهای خصوصی خود را تخلیه فرمایید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 تیر 90, 16:22
  3. توجه توجه :نكات بسیار مهم در رویكرد جدید تالار همدردی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 16 خرداد 88, 22:57
  4. تجربه نيست ولي نظريه است ( توجه ، توجه ، توجه )
    توسط honarmand در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 25 اسفند 86, 18:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.