به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 25
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مرداد 98 [ 16:51]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    5,984
    سطح
    50
    Points: 5,984, Level: 50
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 166
    Overall activity: 96.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 49 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Posticon (5) هوس بازی های نامزدم و ترس من از تنهایی

    سلام.قبلا موضوعی رو اینجا مطرح کردم با عنوان : نامزدم هوس بازه یا من اشتباه میکنم و از دوستان راهنمایی خاستم. طبق نظر مشاورم و دوستان خوبم توی اینجا تصمیم بر این شد که رابطه من و نامزدم قطع بشه. بطور خلاصه میگم که مشکل من و نامزدم از چه قرار بود: من 28 سالم هست و دو سال پیش از مردی که عقدش بودم طلاق گرفتم. نامزد فعلیم بیکار هست و 32 ساله . تنها پسر خانواده و به بهانه اینکه میخاد برای وکالت بخونه بیکار توی خونه نشستن و دارن درس میخونن. الان تقریبا یکسال میشه که نامزد کردیم. توی این مدت تمام مخارج من با خودم بوده و ایشون و خانوادشون حتی یه انگشتر هم برای من نیاوردن که من دستم کنم که بقیه بدونن من نامزد دارم.ماجراهایی که با ایشون داشتم رو توی پست قبلیم بیان کردم.

    http://www.hamdardi.net/thread-27163.html

    چند روز بعد از اینکه تصمیم گرفتم رابطه مو با ایشون قطع کنم مادرش اومد خونه ما و کلی با من حرف زد که آره ما پسرمونو تنها رها نمی کنیم و اگه شما عقد کنید ماهیانه به شما پول میدیم برای خرج کردن و کلی حرفهای دیگه. بعد از اون من دوباره با نامزدم حرف زدم و بهش گفتم ما الان نامزدیم و فکر نمیکنم من مسئولیتی نسبت به شما داشته باشم که بخام به خواسته های شما جواب بدم.هر وقت عقد کردیم و شما خرج و مخارج منو دادید منم به خاسته های جنسی شما جواب میدم. من حاضرم همین الان بریم عقد کنیم ولی اگه عقد کردیم اونوقت تمام خرج و مخارج من با تو هست قبول میکنی؟ اونم خیلی راحت بهم گفت نه بزار نامزد بمونیم ولی قبلش بریم یه حلقه بخریم تا تو دستت کنی و دیگه برات خواستگار نیاد. منم قبول کردم و رفتیم با هم یه حلقه انتخاب کردیم اما روز خرید اون بهم اسمس داد که خانوادم راضی نیستن ما الان حلقه بخریم. بعد از اون ماجرا یه مدت ازم رابطه نخواست ولی بعد از یه مدت کوتاه دوباره خواسته هاش شروع شد و مرتب منو به خونه خودشون دعوت میکرد و من تا اونجایی که میتونستم بهش جواب رد میدادم.قبل از عید با اصرار زیاد من که برای عید لباس میخام ایشون یه مقدار پول از مادرشون گرفتن تا بریم خرید. قبل از خرید بهش گفتم که بریم با این پول یه انگشتر کوچیک بخریم تا من دستم کنم . اما نامزدم مخالفت کردن و گفتن مامانم دعوام میکنه اگه لباس نخریم برای همین منم با نصف اون پول یه مقدار خرید کردم بعد از اون خرید هم چون فکر میکرد خیلی در حق من لطف کرده منو به خونه خواهرش که خالی بود برد و از من رابطه جنسی خواست و منم چون پدرم مریض بود، اونو بهونه کردم و بهش جواب ندادم و سریع اونجارو ترک کردم.برای عید ما رسم داریم که برای عروس عیدی میارن اما اون و خانوادش هیچی برای من نیاوردن و از طرفی چون پدر نامزدم دایی بزرگ من هست ما اول برای عید دیدنی به خونه اونا رفتیم و اونا بعدا دست خالی اومدن خونه ما و همین موضوع منو خیلی ناراحت کرد و منم برای عید هیج جا برای دید و بازدید همراهشون نرفتم و همین موضوع باعث ناراحتی نامزدم شد اما اصلا به روش نیاوردم که چرا اینکارو میکنم. بعد از عید دیگه اصلا خونشون نرفتم و هربار یه بهونه آوردم. پدرم هفته پیش یه عمل جراحی داشتن و نامزدم در جریان این عمل بود و میدونست. صبح روزی که قرار بود کارای بستری شدن پدرمو انجام بدیم اون ازم خواست که من برم خونه اونها و من که خیلی خسته بودم چون همراه پدرم بیمارستان بودم بهش گفتم تو بیا خونه ما فرقی که نمیکنه اونم خیلی عصبانی شد و دیگه بهم اسمس نداد و سراغی هم ازم نگرفت تا الان. توی بیمارستان خیلی منتظرش شدم تا ازم خبری بگیره اما اون و خانوادش تا الان که پدرم مرخص شده هیچ سراغی از من نگرفتن. با این کار نامزدم مطمئن شدم که اون منو برای زندگی نمیخاست و فقط برای خاسته های خودش میخاسته. توی این مدت که سراغمو نگرفته از نظر روحی خیلی آروم هستم چون دیگه کسی نیست که مرتب با اسمس های مسخرش آزارم بده وقتی یادم میافته که اون حتی شارژ تلفن هم برام نمیخرید و من خودم مجبور بودم پول شارژ بدم تا با اون اسمس بازی کنم خیلی حرصم میگره اون حتی حاضر نبود یه زنگ به من بزنه تا صدای منو بشنوه فقط تو کار اسمس بود.اما اون چیزی که منو ناراحت کرده نیش و کنایه های خانوادم هست که به نظر خودم هم منطقی هست. خانوادم بهم میگن تو چون قبلا یه بار طلاق گرفتی حالا اگه اینبار هم به هم بزنی دیگه همه مطمئن میشن که تو مشکل داری و آبروی خانواده پیش همه میره. خواهرم اصرار داره که من بهش اسمس بدم و ازش معذرت خاهی کنم اما من حاضر به انجام اینکار نیستم چون به نظر خودم کار اشتباهی نکردم. واقعا موندم چیکار کنم اگه اینبار هم نامزدیمو بهم بزنم میدونم که خودم از نظر روحی دچار مشکل میشم اما دیگه نمیتونم این وضع رو هم تحمل کنم و بی عرضگی های نامزدمو نادیده بگیرم. اون توی این یکسال که نامزدیم هیچ کاری برای من نکرد و هیچ جا همراه من نبود. به نظر شما وجود اون توی زندگی من لازم هست. آیا من واقعا مشکل دارم. خواهش میکنم راهنماییم کنید؟ چیکار کنم من پا پیش بزارم و ازش معذرت خاهی کنم و دوباره به روال قبل برگردم یا به همه چیز پشت پا بزنم؟
    ویرایش توسط مرضیه-ف : جمعه 20 اردیبهشت 92 در ساعت 16:29

  2. #2
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 اسفند 93 [ 18:59]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    224
    امتیاز
    2,769
    سطح
    32
    Points: 2,769, Level: 32
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    92

    تشکرشده 345 در 153 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    اما نامزدم مخالفت کردن و گفتن مامانم دعوام میکنه اگه لباس نخریم
    فک کنم هنوز زمان زن گرفتن ایشون نشده و زوده براشون بر عکس شما ک حرفاتون پخته و منطقی هست کاملا . از نصف ضرر برگردی باز منفعته
    بهتره کاملا قاطعانه و منطقی یه بار برای همیشه قضیه رو حل کنین و اینطوری خودتون و اعصاب تون رو فرسایش ندین . الان خیلی راحت تر میشه تصمیم گرفت تا وقتی ک وارد زندگی زناشویی شدین ...

  3. 2 کاربر از پست مفید ahuman تشکرکرده اند .

    asemani (جمعه 20 اردیبهشت 92), هلیا66 (جمعه 20 اردیبهشت 92)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 95 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1390-8-28
    نوشته ها
    744
    امتیاز
    8,604
    سطح
    62
    Points: 8,604, Level: 62
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,594

    تشکرشده 1,946 در 612 پست

    Rep Power
    88
    Array
    تازه 28 سالته
    و به نظرم واقعا عاقل هستی
    خوب هنوزم که عقد نیستین و همون طور که خودت گفتی تعهدیم نداری
    و به نظرم کارهات واقعا درست بودن

    اصلا از این بایت که نامزدیو بهم بزنی بقسه چی میگن ناراحت نباش
    به این فکر کن که بعدا با یه مرد بیکارو و دو تا بچه میخوای چی کار کنی. مرد 32 ساله ای که سر کار نره خیلی نمیشه امید داشت به تکیه گاه مالی بودنش

    عاقلانه تصمیم بگیر و نترس
    [align=center]ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم ...از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم[/align]

  5. 2 کاربر از پست مفید جوانه؟؟؟ تشکرکرده اند .

    asemani (جمعه 20 اردیبهشت 92), هلیا66 (جمعه 20 اردیبهشت 92)

  6. #4
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 خرداد 93 [ 23:42]
    تاریخ عضویت
    1391-12-26
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    928
    سطح
    16
    Points: 928, Level: 16
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 22 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    هنوز دختری این امتیاز هستش
    باهاش به هم بزن ایشون اگه دوست داشتن اینقدر ... بازی نمی کردن
    الانم دختری این هستش واگه سکس کامل بکنی دیگه هیچی
    دوست عزیز بهترین فرصت رو داری برای جدایی ازش
    باز خودت میدونی و نظر دوستان دیگه هم هست

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اسفند 92 [ 09:57]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    1,090
    سطح
    17
    Points: 1,090, Level: 17
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 158 در 82 پست

    Rep Power
    25
    Array
    وای این همه نشونه این همه علامت واسه اینکه نشون میده این آقا لیاقت نداره که بخوای باهاش بمونی و یه عمر خودتو بدبخت کنی خودتو نجات بده ازین همه عذاب و سختی برو خدا رو شکر کن که هنوز عقد نشدی راحت می تونی ازش جدا شی چطور هنوز نفهمیدی داره ازت سواستفاده میکنه حتی حاضر نیست کوچکترین تعهدی در مقابلت به عهده بگیره ارزش و لیاقتت خیلی بیشتر از این حرفاست اعتماد به نفستو زیاد کن به خاطر حرف مردم یه عمر واسه چی می خوای زندگیتو تباه کنی.

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    73
    Array
    سلام
    متاسفانه ترسی که از جدایی داشتین رو به این آقا نشون دادین وبرای همین هم به خودش اجازه میده هر رفتاری رو باهاتون داشته باشه. تاپیک قبلتون توی دی بوده ازون موقع هنوز حاضر به پذیرفتن هیچ تعهد رسمی نیست و هیچ قدم مثبتی براتون برنداشته در عوض خواسته هاش از شما همچنان پابرجاست! من از خانوادشون متعجبم که با وجود فامیل بودن برخوردشون اینطوره و حتی برای خرید یه انگشتر انقد تعلل میکنن! توی نوشته هاتون هیچ ویژگی مثبتی از ایشون نگفتین که ارزش ادامه دادن رابطه رو داشته باشه اما اگه میخواین تکلیفتون معلوم بشه به هیچ وجه بخاطر طلاق قبلیتون ضعف نشون ندینو یه فرصت برای تصمیم نهایی بهش بدین و با اعتماد به نفس بگین اگه توی این فرصت نتونست انتظاراتتونو برآورده کنه جدا میشین. مرضیه خانوم عزیز حتما با خودتون تمرین کنین که قاطعانه باهاش برخورد کنین و به خاطر حرف خانواده خودتونو تحقیر نکنین.

  9. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    عزیزم اگر حرفهای که گفتی درست متوجه شده باشم، این آقا لیاقت یک روز از عمر شما را هم نداره که به پاش حروم بشه.

    از جدایی نترس.
    الان که نامزدی و اینطوری عذابت می ده، وای به روزی که همه زندگیت باهاش باشه و با هم زندگی کنید.

    زندگی با مرد بی عرضه بی مسئولیت خیلی سخته. درست بشو هم نیست.
    کسی که در 32 سالگی نه شغل داره، نه درآمد، نه برنامه ... ایشالله کی می خواد به فکر زندگی بیفته؟

    اگر زندایی و دایی دخالت می کنند چون می دونن کس دیگه ای واسه پسر تنبل و بی عرضه شون پیدا نمی شه.

    شما هم نباید به خاطر طلاقت خودت را وارد رابطه اشتباه کنی یا ادامه بدی.

    تاپیکهای این خانم را بخون.
    سه سال تمام سعی کرد که شوهر بی مسئولیت و تن پرورش را تکون بده، نشد.
    خانواده همسرش هم چون می دونستند پسرشون چه مشکلاتی داره سعی داشتن جدایی صورت نگیره.
    این خانم هم دومین طلاقش بود.
    اما قرار نیست به خاطر حرف مردم، یک عمر عذاب بکشیم.

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مرداد 98 [ 16:51]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    5,984
    سطح
    50
    Points: 5,984, Level: 50
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 166
    Overall activity: 96.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 49 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستای خوبم سلام.
    نمیدونید با خوندن حرفای شما چقدر دلگرم شدم از اینکه کسانی هستن که منو راهنمایی کنن. ممنونم از همگی
    خودمم به این نتیجه رسیدم که ادامه دادن فایده ای نداره اما اونچیزی که خیلی عذابم میده اینه که چرا باید سرنوشت من اینطوری باشه هنوز چیزی نشده خانواده خودم دارن بهم سرکوفت میزنن حالا فکر کنید بقیه چی بگن. خانوادم میگن پسر خوبی هست و پاک و نجیب. درسته منم این حرفشونو قبول دارم. اهل چیزی نیست و با هیچ دختر دیگه ای هم ارتباط نداره اما خانواده من نمیدونن که علت اصلی این تصمیم من چیه یعنی روم نمیشه بگم که چرا اون با من قهر کرده. توی این مدت پدرم با وجود اینکه خیلی حالش خوب نیست اما مدام سراغشو ازم میگیره و میگه چرا دیگه اینجا نمیاد. با وجود اینکه چند روز پیش خانوادش فهمیدن که پدرم عمل داشته اما بازم یه زنگ نزدن تا احوال پدرمو بپرسن. خواهرم میگه با این کارشون میخان نشون بدن که ما دیگه راضی به این وصلت نیستیم منم که از خدامه اینطور باشه اما مدام دارم با خودم میگم بعد از این جدایی چطور دیگه سرمو توی خانواده و فامیل بالا بگیرم؟ از همین الان نشونه های افسردگی رو دارم توی خودم می بینم.

  11. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اسفند 92 [ 09:57]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    1,090
    سطح
    17
    Points: 1,090, Level: 17
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 158 در 82 پست

    Rep Power
    25
    Array
    عزیزم نگران هیچی نباش یه مدت غر غر و سرکوفته دیگه اینو به هر سختی میشه تحمل کرد. بهتر از اینه که همه عمرتو بذاری پای کسی که داره این رفتارا رو باهات میکنه بذار همه حرفای خاله زنکیشونو بزنن اینام تموم میشه یه کاری نکن که بعدها بگی کاش همون موقع تمومش میکردم این مردم بعد اینکه ازدواج کردی میرن سر زندگی خودشون براشونم مهم نیس که تو چه بلایی سر خودت آوردی خودت تنهای تنها هستی اونموقع

    - - - Updated - - -

    بعدشم همه چی که فقط نجابت نیس این آقا اگه نجابت داره در عوض صد تا عیب دیگه داره که ازون بزرگتره این مدت فقط بدون اینکه هیچ تعهدی بده هیچ خرجی بده هیچ احترامی به تو و خانوادت بذاره فقط به فکر خوشگذرونی و سو استفاده از تو بوده سعی کن دوباره ارزش وجودی خودتو پیدا کنی آدم اگه تا آخر عمرشم ازدواج نکنه بهتر از اینه که به خاطر حرف بقیه تا آخر عمرش با یه آدمی باشه که سوهان روحش باشه دیگه اونموقس که دیگه هیچی ازت نمیمونه

  12. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مرداد 98 [ 16:51]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    5,984
    سطح
    50
    Points: 5,984, Level: 50
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 166
    Overall activity: 96.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 49 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    هلیای عزیز ممنونم از راهنمایی های خوبت. ممنونم

    - - - Updated - - -

    فعلا یه مدت منتظر میمونم ببینم خودشون میخان چیکار کنن. هرچند خانوادم میگن بهش زنگ بزن و ازش بخاه تکلیفتو روشن کنه اما به هیچ وجه این کارو نمیکنم تا بعد بهونه دستش بیاد که تو خودت خاستی. هرچند خیلی برام سخته که بهم بزنم اما دیگه چاره ای ندارم. میدونم که دیگه تلاش کردنم فایده ای نداره یعنی دیگه حالی ندارم که بخام این رابطه رو حفظ کنم. تمام وجودمو تنفر پر کرده و میدونم که برای همیشه توی دلم میمونه و نمی تونم فراموش کنم.


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. لوس بازی و قهر همسرم
    توسط نیلوفرآبی* در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 مهر 95, 16:35
  2. راهنمایی جهت جلوگیری از شروع اختلاف بین عروس و مادر شوهر
    توسط به دنبال خوشبختی در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 بهمن 93, 15:32
  3. با این دل هوس بازی که دارم اجازه بدم بیان خواستگاری ؟
    توسط forever alone در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 آذر 91, 23:13
  4. بازی با موس و
    توسط کنجکاو در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 12 شهریور 88, 22:49
  5. عروسک هایی به شکل ویروس!!
    توسط هوشیار در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 مهر 87, 16:34

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.