سلام
من و آقايي به قصد ازدواج آشنا شديم، و موضوع را هم سريعا با خانواده ها در ميان گذاشتيم كه متاسفانه به سرانجامي نرسيد. ايشان ازدواج كردند ولي صحبت ازدواج دوم شده. حالا ما خيلي خوب از روحيات هم خبر داريم. اما مي دونم كه براي تصميمي كه گرفتم، نياز به صحبت جدي و حتي تصميمات قاطعي در قبال خانواده ام دارم.
من اكثر مطالب مربوط به ازدواج دوم را در اين سايت خواندم اما شرايط اونها در حالتي بود كه آقا متاهل بود و دختر خانم عاشق يك مرد متاهل ميشه اما آشنايي ما مربوط به زماني است كه ايشان مجرد بودند و خب الان هم عاشقانه همديگر رو دوست داريم.
ولي احساس مي كنم من متهم هستم از اين كه در زندگي زني ديگر هستم ولي در عين حال هم جدايي از عزيزم برام سخته.
دلم نميخواد كه در اين قضيه به كسي آسيبي برسه اما مثل اينكه اين آسيب بالاخره به يكي از طرفين وارد ميشه و دل من هم راضي به آسيب ديدن هيچكس نيست. چه كنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)