سلام. این موضوع در جستار دیگری مطرح شده بود اما عاملِ ترس پیانوزن چیز دیگری بود بنابراین نتونستم جوابمو بگیرم.
من 20 سالمه و توی خونواده معتقد و اخلاق دان بزرگ شدم. از زمان بلوغم حتی به ازدواج فکر نکردم چه برسه به رابطه جنسی. ازدواج برام یه سد بود مقابل رویاهام. فک میکردم هرگز ازدواج نمی کنم و اگرم کنم، دیر! اما حالا یه خواستگار خوب دارم و خودم هم شرایطشو می پسندم در حدی خوبه و منو دوس داره که منم عاشق خودش کرده! بی پرده بگم نمی تونم ازش بگذرم و دیگه اون فکر منفی راجع به ازدواج از ذهنم رفته. مشکل من از زمانی شروع شد که بعد از صحبت ها وتبادل نظرهای طولانی(الان دقیقا یک ماه و دو روزه که داریم تبادل نظر میکنیم) رسیدیم به دوران نامزدی و مسائل مربوط به اون. حرف از کنار هم خوابیدن شد و ...
من که تا بحال اصلا در این مورد فکر نکرده بودم ولی ایشون ظاهرا اطلاعات زیادی در این زمینه داشت. بحثمون بالا گرفت و فقط به خاطر این بود که من هیچی در این مورد نمی دونستم. بهم گفت برم از تو اینترنت انواع ابطه جنسی رو بخونم. وقتی که خوندم و فهمیدم جریان از چه قراره احساس کردم مغزم بمبارون شده! هم از ترس هم از خجالت هم از استرس....
اصلا نمی تونم حتی فکرشو بکنم ... وقتی به این فکر میکنم که من و اون با هم.... از خجالت و ترس احساس میکنم دارم آب میشم!
این در حالیه که میدونم ایشون خیلی هات هستش و من می ترسم بعد از ازدواج دچار مشکل بشیم! من میترسم از این ارتباط...خیلی... خجالت آور و ...ترسناک و ..........
فقط میدونم که حتی فکرش آزارم میده! وقتی مطالبشو میخونم حالت تهوع بهم دست داد و صورتم مثه لبو شده بود! قرمزه قرمز!
من الان باید چیکار کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)