سلام دوباره به همه دوستان عزیزم
من شرح مشکلم با همسرم رو در تاپیک آیا حدسم درست است؟ عنوان کردم.
در گذشته تصمیم به جدایی داشتم، اما به هر صورت فعلا تصمیمم عوض شده و می خوام زندگی کنم. اما مسائلی هست که به شدن آزارم می ده و می ترسم دوباره برگردیم سرجای اول. می خوام شما عزیزان که از بیرون نگاه می کنید یه کم راهنمایی ام کنید. تا بلکه ببینم چطور با خودم کنار بیام.
اما مشکلات همسرم و نگرانیهای خودم رو گذرا می گم:
1- همسرم دست یزن داشت و هنوز من این ترس رو دارم که باز هم این رویه تکرار بشه. مخصوصا الان که تصمیم گرفتیم بچه دار شیم، همش نگرانم که جلوی بچه ام کتک بخورم.
2- من به همسرم شک داشتم که شاید یه رابطه دیگه برقرار کرده باشه، اما نه صحت شک ام و نه سقمش ثابت نشد و این موضوع هم آزارم میده.
3- همسرم جدیدا زیاد برام زبون بازی می کنه و نمی دونم چرا باورم نمی شه. (شایدم فکر می کنه دارم باردار می شم و این علتش باشه)
4- نمی دونم چرا نمی تونم دوستش داشته باشم. ازش متنفر نیستم ولی دوستش هم ندارم و همین باعث میشه که خطاهاش خیلی به چشمم بیاد و دیر از یادم بره.
5- چندباری جلوی خانوادش باهام دعوا کرد و بعد از مدتها قهر بودن الان که با خانواده اش ارتباط دارم (البته تا الان خیلی کم بوده) ولی با این حال خیلی رفتارشون باهام خوب نیست و کم و بیش بی احترامی می کنن. منم واقعا نمی دونم چه موضعی در قبال رفتارشون داشته باشم. اگه به شوهرم بگم که بارها نشون داده که طرف من رو نمی گیره و اگه خودم جوابشون رو بدم و احیانا اونها برن به شوهرم بگن بازم می دونم شوهرم طرف من رو نمی گیره و ممکنه جلوی اونها بهم بی احترامی کنه.
6-گاهی شوهرم خیلی واضح چشم چرونی می کنه و جالبه یه رفتاری می کنه که من خیلی برنجم و متوجه بشم ولی خدا نکنه بگم چرا نگاه کردی یا هر اشاره دیگه ای به موضوع. کلی دعوا راه می اندازه که چرا تهمت می زنی!
خوب تقریبا در قبال موارد بالا من عقب نشینی کردم، یعنی اینها رو می بینم و از ترس دعوا مجبورم ساکت باشم و این سکوت باعث میشه بیشتر ازش ناراحت بشم و دم نزنم.
وقتی با خودم منصفانه فکر می کنم، من فقط از جدایی ترسیدم و دارم باهاش زندگی می کنم. اما الان چی کار باید بکنم که از این تنش و بحران روحی راحت شم و با علاقه زندگی کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)