سلام به مدیرو اعضاء محترم همدردی
این دهان بستی دهانی باز شد
کو خورندهی لقمههای راز شد
گر ز شیر دیو تن را وابری
در فطام اوبسی نعمت خوری
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
تا تو تاریک و ملول و تیرهای
دان که با دیو لعین همشیرهای
<EMBED align=center src=http://uplod.ir/files/2/q5e34zfdy8jmlx/masnavi.wma width=100 height=28 type=audio/x-pn-wmaaudio-plugin autostart="true" LOOP="true">
رمضان آمد.
و من و تو و ما متحیر هستیم. كه چرا آن خداوند حكیم ،آن معبود قادر، آن معشوق بی همتا، این ماه را بر دیگر ماهها رججان داد.
رمضان آمد.
و ما نگران اینكه اگر نفهمیم كه چرا این ماه بر همه ماهها رحجان دارد. و روزها و ساعتها و دقایق و ثانیه هایش ارزشی برتر نسبت به سایر زمانها دارد. وای كه اگر این رمضان هم بگذرد و ما ظرفیت فهم كلام وحی را نداشته باشیم. كه شما ارزش و اندازه اتان را و طرح و برنامه اتان را در این ماه روشن می سازید.
رمضان آمد
و عقل من باز در گل فروماند. اگرچه در كارهای روزانه زندگی ارزش روزها برایم مساوی نیست. مثلا ساعت كنكور برایم مهم بود و زندگیم را به آن وابسته می دانستم،ساعت مصاحبه شغلی ام تشویش داشتم، و لحظه پیوند قشنگم باهمسرم ، طنین صدای دلنشین «بله » او ، را حاضر نیستم با همه زمانها عوض كنم، و خوب فهمیده ام زمانها ارزششان مساوی نیست. اما چرا این عقل ضعیفم نمی فهم كه چرا یك شب از هزار ماه افزون تر می شود.
رمضان آمد
و من كه از درك فلسفه ارزشش عاجز هستم، در صدد هستم به احترام كلام وحی و اذعان به اینكه كه من كوچكتر از آنم كه به عمق دلیل كلام خدا پی ببرم. ارزش این ماه را فقط به صرف اینكه او گفته است می پذیرم. لیكن نگران هستم كه آیا این قشری گری من مانع دركم خواهد شد یا نه؟ و آیا بهره ای از این ثانیه های با ارزشی نصیبم خواهد شد یا نه؟
رمضان آمد
و من متعجب از خودم و دیگران ، به كجا می رویم !؟ نخوردن و ننوشیدن بهانه های رنج ما نیست. كه افطار و سحر به تلافی آن برخیزیم و سفره بیارائیم ودلی از عزا در آوریم و پوزخند بزنیم.
رمضان ماه متفاوت دیدن است، شكستن عادتهای یكسال كه ندانسته و اتوماتیك و خودكار به پیش رفته ایم.
نه لذا خوردن را فهمیده ایم و نه لذت نوشیدن را، نه هدف از این كسب انرژی را،و نه از معنی زندگی كه با این خوردن و نوشیدنها سرپا نگه داشته ایم.
رمضان آمد
و باز فلسفه ای كه غامض است برایم.
به چه باید دست یابم؟ به كجا باید بشوم؟ به چه باید آگاه گردم؟ آیا این ماه برای اینست كه از غفلتی كه به خود كردم آگاه شوم یا از جهلی كه نسبت به همنوعانم داشته ام با خبر گردم؟
یا اینكه باید مرز روح و جسمم برجسته گرد و تن و روانم را تفكیك دهم. تا بدانم طی سال چه سهمی را به هر كدام نسبت داده ام؟ شاید هم كم كاریهای یكساله ام را در مورد روحم باید جبران كنم.
و شاید هم به خاطر ارزش این ماه باید از پوسته جسم و روح خود به درآیم و نگاهی دگرگونه به اطرافم كنم.
كودكان خیابانی را و چشمهای ملتمس آنها را در چهارراهها عمیق تر به نظاره بنشینم.
رنج مادران و طفلان بی سرپرستی را كه با اندك سهمشان از بهزیستی یا كمیته امداد در حل معادلات اقتصادی مانده اند را مرور كنم.
عرق بی توقف كارگرانی كه در روزهای به غایت گرم تابستانی ،به امید غیبت خورشید كار می كنند را بهتر ببینم و تشنگی اشان را بهتر حس كنم.
رمضان آمد
شاید كه در این ماه از شكم نیمه گرسنه زن و بچه كارگرانم نزنم ،و با اندوخته ای كه چنین به دست آوره ام ،خرج لاغری شكم فربه خود و فرزندانم نسازم و غرق لذت جكوزی و لب دریا و عیش و نوش نگردانم. شاید دیگر به قیمت گرسنگی زیردستانم ومشتریانم ، خرج لاغر سازی خود را جبران نكنم.
رمضان آمد
شاید خوابهای شبانه ام را سوراخی پدید آید و در آرامش شب ناله های بیماران را بشنوم یا بغضهای افراد تنها را حس كنم.
شاید پوسته تكراری عادت و سكون پاره شود. شاید رمضان را بفهمم
رمضان آمد.
و من متحیر از بزرگ مردان و زنانی كه الگوی ما بودند و هر روز سال را در آرزو و یاد رمضان كم می خوردند و كم می پوشیدند. واقعا علی چگونه رمضان را می دید كه همیشه در هوسش ، شكم خود را سیر نمی كرد و شب را در بستر گرم به غفلت نمی گذراند.
رمضان آمد
و آن ادعیه ای كه همان بزرگان در زبان ما لكنت زبانان قرار دادند. كه اگر نبود این راز و نیازهای عاشقانه، چگونه می توانستیم با آن یگانه نجوا كنیم كه :
اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ لاَ يَنْفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ
پروردگارا من از تو درخواست ايمنى مىكنم آن روز سختى كه مال و فرزند هيچ نفع نبخشد و چيزى جز آنكه با قلب پاك و سالم حضور خدا آيد سود ندهد
یا علی ، چقدر دلم تنگ شده برای این عاشقانه هایت:
مَوْلاَيَ يَا مَوْلاَيَ أَنْتَ الْمَوْلَى وَ أَنَا الْعَبْدُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْعَبْدَ إِلاَّ الْمَوْلَى
اى آقاى من اى آقاى من تويى مولاى من و من بنده توام و آيا در حق بنده جز مولايش می تواند رحم كند؟
رمضان آمد
و غنچه هزاران امید آرامش بخش در دلم سربرآورده، و وقتی ندای ملكوتی اش را می شنوم كه این ماه بركت، مغفرت و رحمت است، به خاطر یقیین كه به وجود مقدسش دارم، لبریز از شادی می شوم و سبكتر از همیشه می شوم. و بر می گردم به خودم ،بر می گردم به او و بی نیاز می گردم از هرچه جز اوست.
برای زخمم ، مرحمی می بینم، برای تنهاییم سنگ صبوری ، برای دردم، درمانی ،برای یاسم ،امیدی و برای تلاشم هدفی می بینم.
آری رمضان آمد و من نخواهم توانست تا ابد از عمق آن برآیم. به شرطی كه اسیر سطحی نگری های آن نشوم.
آری باید بروم... رمضان با من كار دارد.
و همه این سئوالات و دغدغه ها، همانهایی هست كه جواد با آنها زندگی می كند. لیكن او هیچ وقت حرف نمی زند و با اینها زندگی می كند، من باز حرفهای جواد را طوطی وار بیان كردم.(كسانی كه می خواهند جواد را بشناسند كلیك كنند)
آقای مدیر ای كاش می تونستی رمضان درمانی كنی. آیا در روانشناسی شما چنین نگرش و رویكردی وجود دارد؟ اگر ندارد به مراجعان بگو كه خودشون در این یك ماه تستی بزنند،شاید این بار آنها به شما مشاوره بدهند و تحقیق و رویكرد جدیدی را بهتون هدیده كنند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)