به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 آذر 99 [ 04:34]
    تاریخ عضویت
    1395-11-05
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    4,559
    سطح
    43
    Points: 4,559, Level: 43
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    13

    تشکرشده 11 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نمیدونم چی باید بگم ، لطفا کمکم کنید :(

    سلام به همه .

    من بعد از دوسال برگشتم . این تاپیکی بود که دو سال پیش زدم و جواب های دوستان با اینکه کاملا منطقی و درست بودن یه طوری تو ذوقم زدن و بی خیال این انجمن شدم .

    http://www.hamdardi.net/thread-43548.html

    قبل از هر چیز باید بگم که دلم پره از دست خودم و ممکنه این تاپیک بیش از حد طولانی بشه و بابتش معذرت میخوام .

    الان دو سال از اون جریان میگذره و اون خانوم با یکی از آشنایان ما ازدواج کردن و امیدوارم خوشبخت بشن .

    توی این دوسال به توصیه جناب حیات خلوت :) گوش کردم و تلاشم رو کردم تا بعد از خدمت بتونم کاری داشته باشم ( با وجود اینکه هیچکس حتی پدرم هم حرفام رو برای مدرس زبان شدن جدی نمی گرفت ولی به روی من نمی آورد ) و خدا رو شکر جذب یکی از موسسات زبان معتبر کشور شدم و اگر همون پشتکار یکی دوسال گذشته رو داشته باشم میتونم توی یکی دو سال وضعیت خیلی بهتری داشته باشم .


    اگر کسی از دوستان تاپیک اول من رو بخونه میتونه در جریان مسائلم قرار بگیره .

    دو سال از اون جریانات گذشت . اون خانوم ازدواج کردن ، و دختر دایی بنده علیرغم موافقت تمام دوستان و آشنایان و خود ایشون به خاطر مخالفت مادرشون جواب رد دادن و بعد از 3-4 بار اقدام کردن دیگه صلاح نبود ادامه بدم چون روابط خانوادگی کلا داشت بهم می ریخت و البته هنوز هم وضعیت بدی داره .


    بگذریم ، اینا دلیل پناه آوردن یه پسر 26 ساله به همدردی نیست . امروز یه اشتباهی کردم که این مسائل اصلا اهمیتی نداره .

    قبل از هر چیز بگم که من خیلی بدشانسم ( خدا رو شکر ) . حداقل درک ناقصم از شرایط اینو میگه . توی دو سه سال گذشته من چند بار به ازدواج نزدیک شدم و نکته جالبش اینجاست که خانواده ها موافق بودن دختر خانوم ها مخالف و یا عکس . توی یک مورد خانواده دختر خانوم تماس گرفتن و خواستن به دخترشون وقت بدیم و یه مورد حتی پدر یه خانوم دیگه با شیرینی اومد منزل ما !

    شاید فکر کنید که چه پسر خوبی یا خوش شانسی . ولی نه . من هیچی نیستم و خودم رو داخل آدم هم نمیدونم و امروز اتفاقی افتاد که حسم به یقین نزدیک بشه .

    تمام این مطالب درد دلهایی بود که دوساله هیچکس رو نداشتم بهش بگم .
    __________________________________________________ _______

    یک سال و نیم قبل از طرف خانواده یه دختر خانم از فامیل های دور به من معرفی شد . ایشون 20 سالشون بود و هنوز وارد دانشگاه نشده بودن و من قبل از اینکه ایشون رو ببینم با پدرشون صحبت کردم و ایشون بعد از اون جلسه که توی محل کارشون بود نظرشون مثبت بود و همونجا گقتن که بقیش با منه که نظر دخترشون رو جلب کنم .

    اون خانوم اون زمان چادری و تقریبا مذهبی معمولی بودن و بعد از چند جلسه بیرون رفتن گفتن بنده به دلشون ننشستم . من اون زمان خیلی راحت کنار اومدم . اما بعد از مدتی مادرشون جایی مادرم رو دیدن و خواستن به دخترشون فرصت بدیم و اینطور بود که دوبار به واسطه خانواده ها وارد رابطه برای صحبت و ... شدیم . متاسفانه بعد از بیرون رفتن هفته ها و چت کردن به خاطر یه سری مسائل اعتقادی و بیرون کار کردن به نتیجه نرسیدیم هر چند اختلافات اون زمان خیلی جدی نبود و من شاید یه مقدار حساسیت به خرج دادم . برای مثال من نظرم این بود که آدم یا چادر سر می کنه یا نمی کنه و ایشون می گفتن هر جا دوست داشته باشن سر می کنن . مثلا توی مسافرت سر نمی کنن یا محل کار و ...

    یا اینکه هر جا که ایشون بخوان بتونن کار کنن ولی من نظرم این بود هر محلی مناسب کار خانم ها نیست . اگر محل کار خوب باشه هیچ مشکلی نیست .


    این بحث ها ادامه داشت تا اینکه یه روزی به جمع بندی رسیدیم بریم مشاوره و به توصیه ایشون رفتیم مطب دکتر برجعلی توی سعادت آباد . بعد از پر کردن فرم سوالات ایشون گفتن قطعا نمیتونن نظر بدن و باید کتاب گرفت و تست زد ولی توی این مرحله پیشنهاد نمی کنن ازدواج انجام بشه هر چند صریحا مخالف هم نبودن و کتاب معرفی کردن .

    متاسفانه اون خانوم اون شب رفتن و جواب پیام های منو ندادن . و من فکر کردم تموم شد . اما مادرشون شخصا با من تماس گرفت و گفت زود نتیجه گیری نکنید و به هم فرصت بدید و من دوباره قبول کردم .

    این چت کردن ها با اطلاع خانواده ها تا مدتی ادامه داشت و بعد در ظاهر به نتیجه نرسیدیم و قضیه تموم شد . اما مشکل اینجا بود که علاقه ی نسبتا زیاد از طرف بنده و تا حدودی از طرف ایشون ایجاد شده بود و این پیام ها بدون اطلاع خانواده ها ادامه داشت . و هر از چندگاهی به بن بست میخورد و قطع میشد ولی من که گرفتار شده بودم همیشه فکر می کردم شاید اگه یه مقدار کوتاه بیام حل میشه و به ایشون میرسم و هر 3-4 ماه ارتباط برقرار میشد و ایشون هم همیشه جواب میداد که با جواب دادنشون فکر می کردم ایشون هم تمایل داره .

    1.5 سال از شروع این رابطه گذشت و 7-8 ماه اون بدون اطلاع خانواده ها به صورت ناپیوسته ارتباط وجود داشت . متاسفانه ایشون با دانشگاه رفتن دیدشون نسبت به خیلی از مسائل عوض شد . به حدی که من حاضر شدم جایی که ایشون میخوان خونه بگیرم ، با کار کردنشون مشکل نداشته باشم و خلاصه خیلی کوتاه اومدم . اما متاسفانه خودم اینطور احساس می کنم که وابستگی احساسی من روی ایشون تاثیر منفی گذاشته بود و ایشون که کاملا چادر رو کنار گذشته بودن و از تم مذهبی کامل در اومده بودن انتظار داشتن من با این وضعیت ایشون رو با تمام شروط قبول کنم .

    بعد از چند ماه دیروز به ایشون پیام دادم و ایشون که به پدرشون گفته بودن به پیشنهاد ایشون رفتیم بیرون و متاسفانه خیلی رک حرفایی رو زدن که واقعا تمام این مدت که من به ایشون علاقه داشتم رو زیر سوال برد و من رو بهم ریخت و احساس کاملا بی ارزشی کردم جلوی ایشون .

    متاسفانه موقع برگشت توی ماشین ، نمیدونم چی شد و چی توی سرم بود و چرا من که تا به حال دست به هیچ دختری نزده بودم ایشون رو بوسیدم و ایشون هم بدون هیچ مقاومت و حرفی اجازه دادن این اتفاق بیفته . تنها چیزی که اون لحظه توی ذهنم بود و به ایشون گفتم این بود که بذار حداقل با یه خاطره خوب تموم بشه و منم یه خاطره خوب تو این دو سال داشته باشم . بعد از این اتفاق ایشون گفتن درک می کنن و میدونن بنده دوستشون دارم و دیگه صحبتی نشد و ایشون رو رسوندم .

    چند ساعت بعد عذاب وجدان بدی گرفتم و به ایشون پیام دادم و گفتم واقعا پشیمونم و نمیتونم با اتفاقی که افتاد کنار بیام و ایشون گفتن بهش فکر نکن و دیگه چیزی نگو .

    الان که مینویسم توی یه سردرگمی هستم . ممنون میشم کمکم کنید و بهم راه حل برای آینده بدید . چون هر چه توی این دوسال بود گذشت و باید با اشتباهاتم کنار بیام .

    خیلی معذرت میخوام که انقدر طولانی شد .
    ویرایش توسط Sorrow : دوشنبه 01 بهمن 97 در ساعت 03:16

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام برادر گرامی
    من تاپیک قبلی شما رو نخوندم متاسفانه. صرفا بر اساس این تاپیکتون میخواستم یه چیزایی بگم.

    اولا اینکه خیلی خوبه که به دنبال ازدواج هستید و حاضرید مسوولیت ازدواج رو قبول کنید.

    یک مقدار به نظرم میرسه زیاد به جزییات توجه دارید و زیاد به همه چیز فکر میکنید. منظورم در مراحل شناخت اون خانم نیست. منظورم شیوه ی خیلی توصیفی بیان کردن مسالتونه. مثلا به نظر شما اینکه به ما بگید که اسم مشاوری که رفتید چی بوده و ادرس مطبش کجا بوده، چقدر لازم بود؟ آیا اگر به ما اسم و ادرس مشاورتون رو نمیگفتید، ما مساله شما رو متوجه نمیشدیم؟ یا آیا بدون اسم مشاور مسالتون ناقص بیان میشد؟

    اسم و ادرس دکتر رو به عنوان مثال گفتم. نه اینکه بخوام گیر بدم به این دو کلمه شما.
    در کل به نظرم میرسه که زیاد توصیف میکنید و مساله ی اصلیتون لابلای توصیفات و حاشیه گم میشه.
    راستش من دقیقا متوجه نشدم سوالتون و مساله ای که براش راه حل میخواید، چیه. ممنون میشم خلاصه و سرراست، بدون حاشیه، در دو تا سه خط، بگید سوالتون دقیقا چیه؟

    ممنونم.

  3. 4 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    Sorrow (سه شنبه 02 بهمن 97), نادیا-7777 (سه شنبه 02 بهمن 97), آنیتا123 (دوشنبه 01 بهمن 97), خیال تو (شنبه 04 اسفند 97)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 آذر 99 [ 04:34]
    تاریخ عضویت
    1395-11-05
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    4,559
    سطح
    43
    Points: 4,559, Level: 43
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    13

    تشکرشده 11 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از جوابتون .

    متاسفانه جزئیات برای من معمولا مهمه . تنها دلیل ذکر نام این دکتر تجربه بالای ایشونه ، چون ممکنه بعضی از دوستان بگن پیش هر مشاوری نباید رفت .


    تاپیک قبلی مرتبط با تلاش های من برای ازدواجه . مسئله ای که هست اینه که الآن بعد از سه چهار سال و با مسائلی که گفتم هنوز نتونستم ازدواج کنم و اتفاقات اخیر من رو توی یه سردرگمی قرار داده و حتی نگران کرده . نمیخوام دوباره اتفاقی که با این خانم رخ داد پیش بیاد و جدا از اون نمیدونم چطور با این ارتباط دو ساله که اینطور تموم شد کنار بیام و به ازدواج با کس دیگه ای فکر کنم .

    تنها خواستم از دوستان اینه که با وضعیتی که اتفاق افتاده پیشنهاد میدن چکار کنم . چون یه جورایی سرخرده شدم ، اعتمادم به خانوم ها متاسفانه تا حدودی از بین رفته و تو باتلاق گیر کردم .

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.

    خب....
    بذارید براتون یه مثال بزنم. شما اگر مقداری خاک در یک ظرف بلوری شفاف و پر از آب بریزید و هی همش بزنید، دیگه نمیتونید از پشت مخلوط گل و آب اون ظرف، اون طرف ظرف رو ببینید. درسته؟ باید صبر کنید، همش نزنید، بگذارید ته نشین بشه خااکش، بعد از اون قسمت آب زلال رو، میشه اون طرف رو دید.

    شما تازه دیروز با مخلوطی از اتفاقات در هم و برهم و کمی متناقض روبرو شده اید. و طبیعیه که الان وضعیت ذهنتون مثل اون آبِ گل آلود باشه و در تقلای درک اینکه این اتفاقات دقیقا یعنی چی، موفق نشید به دید صحیح.

    به نظر من کمی صبر کنید و به خودتون فرصت بدید تا ذهنتون یکم اروم بشه، بعد بپردازید به مسالتون. به نظرم فعلا هیچ اقدامی در هیچ جهتی انجام ندید. هیچ گونه تماسی با اون خانم نگیرید. حتی گوسیتون رو هم چند روز خاموش کنید که هیچ ارتباطی نباشه. موضوع رو خیلی بسط ندید برای خانوادتون و اگر هی پرسیدن چی شد، بگید "فعلا میخوام ذهنم اروم باشه و لطفا چند روز بذارید اروم باشم، بعد خودم براتون همه چیزو میگم".... و چند روز به خودتون یک مقدار سکون ذهنی بدید. بعد مجدد برگردید و به مساله در ارامش نگاه کنید.
    برای این سکون و ارام کردن فعلی ذهنتون، چند روز برید استخر، یا برید کوه. برداشت من این بود که مذهبی هم هستید. یه سفر برید زیارت امام رضا، یا هر زیارتگاه دیگه ای که خودتون حال خوب باهاش دارید. تا ذهنتون یکم اروم بشه. بعد بهتر میتونید جنبه های مختلف مساله رو تفکیک کنید و یکی یکی بهش بپردازید.

    بعد که حالتون بهتر شد، بیاید تا بیشتر حرف بزنیم.
    ویرایش توسط Pooh : دوشنبه 01 بهمن 97 در ساعت 07:17

  6. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    Sorrow (سه شنبه 02 بهمن 97), گیسو کمند (دوشنبه 01 بهمن 97)

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    سوالی که از شما دارم این هست
    افرادی که شما به خواستگاریشون میرید در چه حد هستن
    مثلا از نظر زیبایی وضع مالی و ...

    به نظر می رسه روی افرادی دست میذارید که شرایطشون ایده آل هست و کیس ازدواج براشون زیاد پیش میاد

    اینطور هست؟ یا من اشتباه برداشت کردم؟

  8. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    Sorrow (سه شنبه 02 بهمن 97), گیسو کمند (دوشنبه 01 بهمن 97)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 آذر 99 [ 04:34]
    تاریخ عضویت
    1395-11-05
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    4,559
    سطح
    43
    Points: 4,559, Level: 43
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    13

    تشکرشده 11 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    سلام
    سوالی که از شما دارم این هست
    افرادی که شما به خواستگاریشون میرید در چه حد هستن
    مثلا از نظر زیبایی وضع مالی و ...

    به نظر می رسه روی افرادی دست میذارید که شرایطشون ایده آل هست و کیس ازدواج براشون زیاد پیش میاد

    اینطور هست؟ یا من اشتباه برداشت کردم؟

    سلام .

    من هیچوقت دنبال زیبایی و پول نبودم .

    توی کیس هایی که اتفاق افتاده اکثرا از لحاظ مالی پایینتر یا در حد خودمون بودن و از نظر زیبایی هم تفاوت چندانی نبوده .

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,783
    سطح
    71
    Points: 11,783, Level: 71
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 267
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    من جناب نیستم و سرکارخانمم
    و خوشحالم که کار درست رو امجام دادی و مشغول کار هستی
    و به نظرم برای شمای 26 ساله کیس 20 ساله مناسب نیست

    ولی خداییش اون حرفو جدی زدم چون یه دوست دارم که 14 ساله مزدوج شده و شوهرش هنوز هم کار درست و حسابی نداره
    اینقدر از دستش به تنگ اومده که گاهی میگه کاش بمیره ( خدا نکنه) راحت شم

  11. کاربر روبرو از پست مفید حیاط خلوت تشکرکرده است .

    Sorrow (سه شنبه 02 بهمن 97)

  12. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    گفته بودین راه حل برای آینده میخواید.

    الان فکر نکنم روحیتون مناسب باشه برای فکر آینده.

    همونطور که گفتم چند وقتی کلا فکر ازدواج و خواستگاری رفتن رو بذارید کنار. با فعالیت های دیگه مثل سفر، زیارت و ورزش و تفریح و حتی تمرکز بر کار.
    بعد که یکم ذهنتون اروم شد، بعدش بیاید در مورد آینده و اینکه چطور بعد از این برای انتخاب هاتون و ازدواجتون اقدام کنید، اگر راهنمایی تونستیم، راهنمایی کنیم.

    یکم که ذهنتون اروم بشه، خودتون میتونید خیلی بهتر فکر کنید و تصمیم بگیرید.

  13. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    Sorrow (سه شنبه 02 بهمن 97)

  14. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام


    مشاورها به خانمها میگن وقتی خواستگار انعطاف نشون میده ، وقتی پیگیری میکنه نشونه خوبیه ،
    نشونه ی مسئولیت پذیری و پشتکار ، جدیت و..
    به شرطی که آقا بدونه این خانم ارزشش رو داره
    بدونه این خانم هم کفو اونه ، متناسب معیاراشه . و به شرطی که این انعطاف و پیگیری هم در جهت درست باشه .
    یعنی تا حدی اش خوبه ، تا حدی که به اصرار و التماس نرسه ، بشه با کمی انعطاف به توافق منطقی رسید .

    در مورد پیگیری شما و انعطافتون این نکته کاملا برعکسه و زنگ خطرِ .
    چون شما ؛
    1 - انعطافتون مساوی بود با زیر پا گذاشتن ارزش هاتون ، خط قرمزهاتون .
    2 - این خانم اصلا با شما هم کفو نبود .
    3 - شما از ترس تنها شدن و دیر شدن سن ازدواج و از دست دادن فرصت ها به اشتباهتون اصرار کردید .



    شما 5 جا رفتید خواستگاری نشد ،
    راهش این نیست که با نفر پنجم به هر قیمتی ادامه بدید تا به ازدواج ختم بشه ،
    راهش اینه که یه کم به خودتون فرصت بدید ، معیاراتونو بازبینی کنید ، بعدش دوباره شروع کنید به بررسی موردهای بعدی .

    آقای sorrow من اگر پسر بودم ، و اگر خیلی جدی قصد ازدواج داشتم و اگر گزینه مورد نظرمو پیدا نمیکردم ،
    اول نگاهی به معیارام مینداختم ، بعد که خوب تحقیق کردم و متوجه شدم معیارام متناسب با خودمه و درسته ،
    شده 50 جا میرفتم خواستگاری ( آشنایی برای ازدواج )
    انقد میگشتم تا بالاخره برسم به همون شعر معروف " خودِ خودشه ... همونه که من میخواستم " :)
    اونوقت اگر سنگ ریزه ای جلوی پام بود سعی میکردم کنارش بزنم .
    بعدش شد شد ، نشد نشد . همه چی دست ما نیست .



    شاید فکر کنید ، کی اینهمه وقت داره !
    در اکثر مواقع همون جلسه ی اول مشخص میشه که گزینه مورد نظر اصلا به دلمون نشست یا نه
    خیلی وقتها همون جلسه اول و شاید حتی همون 15دقیقه اول متوجه نکته ای میشیم که کلا قضیه متنفی میشه ،
    از بین اینهمه گزینه فقط چند نفر هستن که به جلسه دوم میرسه ، و از بین اونها احتمالا یک نفر یا 2نفر به جلسه سوم میرسه .

    یعنی قرار نیست با همه ی این آدما خیلی زمان گذاشت .
    شما یکسال و نیم با این خانم وارد رابطه شدید و فکر میکنید چون کم و بیش خانواده ها در جریان بودن پس چندان بیراه نبوده .
    این یک سال و نیم رو اگر تجربه بقیه دوستان همدردی رو میخوندید و چندتا مورد دیگه ای رو بررسی میکردید خیلی جلوتر بودید .



    ** در مورد این خانم ، به هردوتون کمک کردید اگر هیچ ارتباطی با ایشون نگیرید حتی اگر خودشون خواستن .
    این خانم و شما عقایدتون باهم خیلی فرق داره .

    در مورد فراموش کردن این موضوع و اتفاقات اخیر ، cry یه پست جالبی داره صد در صد تضمینی و بدون درد .
    اینم لینکش
    ازین تجربه تون درس بگیرید .


    ** آقای sorrow شما نم نم تلاشتون رو کنید ، بقیه اش رو بسپارید به خدا ،
    خودتون بهتر میدونید که خدا ازون بالا به همه چی اشراف داره ، به پیدا و پنهان ، فقط کافیه بهش اعتماد کنید .
    شاید شما چند سال بعد به یارتون برسید ، ولی این وسط توی این چند سال زندگی در جریانه ، نذارید انرژیتون تحلیل بره و درگیر این روابط بشید .
    برای این نکته هم یه لینک میذارم بازم از cry
    اینم لینکش

    این لینک داره میگه همه این گزینه هایی که بررسی میکنید فقط یه گزینه است .
    یعنی هر جا دیدید رابطه داره شکل عاطفی میگیره و از شناخت خارج میشه ، جلوشو بگیرید . و...

    لینک شعرِ نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد ....

  15. 2 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    Sorrow (سه شنبه 02 بهمن 97)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 آذر 99 [ 04:34]
    تاریخ عضویت
    1395-11-05
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    4,559
    سطح
    43
    Points: 4,559, Level: 43
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    13

    تشکرشده 11 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    سلام
    درست میفرمایید .

    شاید اگر خانواده ی ایشون پافشاری نداشت این اتفاقات نمی افتاد .

    در مورد منعطف بودن هم نظرتون درسته و من در مورد بعضی مسائل مثل محل خونه و ... کوتاه اومدم ولی تا آخرین روز از مسائلی مثل حجاب و طرز رفتارش بعد ازدواج کوتاه نیومدم .

    حقیقت اینه که ایشون دیروز انتظار داشتن من تمام شروطشون رو قبول کنم و به همین خاطر پیشنهاد بیرون رفتن رو مطرح کردن ولی برای من یه سری مسائل از حتی این خانوم مهمتر بوده و هست .


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.