به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 12 نخستنخست 1234567891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 115
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 بهمن 97 [ 02:18]
    تاریخ عضویت
    1397-8-15
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,012
    سطح
    17
    Points: 1,012, Level: 17
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقای mercedes 62 محترم خیلی متشکرم که وقت با ارزشتون رو برای خوندنشون گذاشتید. و اینکه از دیدگاه یه مرد مسائل رو نگاه کردیدو نظر دادید. نکته هاتون رو به دقت خوندن و متاسفانه باید بگم حقیقت تلخ همینه که شما گفتید و من درسته عاشقشم اما این حقیقتا رو هم به وضوح می بینم جز یه مورد که مطمئن نیستم.اونم اعتیاده.. سیگار میکشه اما فک میکنم واقعا اون جوز برای پسرعمش بوده..
    درباره اینکه خودش و خانوادش مرد رندی میکنن دقیقا همینه و اتفاقا الان یه موردی هم میخواستم مشوزت بگیرم که چیکار کنم؟ این گردنبندی که شوهرم اون روز دنبالش اومده بود در وافع به قول خودشون سرویس طلای عروسی بوده که چون دستشون تنگ بوده تیکه تیکه شروع کردن خریدنش و قرار بود مثلا بعدا دستبند و گوشوارشو بخرن. بعد از روز دعوا شوهرمو پدرش گفتن به خاطر این اومده بوده دنبال گردنبند که میخواستن از روی اون بقیه ستشو بخرن!!! در صورتی که شوهرم حتی یک باااار هم وقتی اونهمه من گفتم برای طلاق اومدی هدیه پس بگیری نگف نه برای خرید ست هست! فقط گف مشکل داریم .خدا شاهده من تمام این چند سال از نظر مالی هییییییچ توفعی ازش نذاشتم که هیج هر چی پول که از پدرم میگرفتم هم خورده ریز هر وقت شوهرم جیبش خالی بود در اختیارش میزاشتم برای اینکه به غرورش برنخوره میگفتم منو تو نداریم الان من دارم به تو دستم هس میدم به تو پس فردا خونه توام همه خرجم با توئه..حتی عید یک میلیون وخورده ای با پول پدر من سفر رفتیم اما هیج وقت سرش منت نزاشتم تازه اخر سفر کلی ازش تشکر کردم مرسی که منو بردی سفر و.. ماشین خرید گف یه تومن پولم کمه باید یه هفته ای بدم وگرنه از دستم میپره از پدرمم براش قرض گرفتم گف یه هفته دیگه پسش میدم حقوق میدن یکسال گذشت پس نداد همیشه هم میگف حقوق نمیدن بعد اینکه ما چقد سر عقذ بعش کادو دادیم خب من حق داشتم احساس کنم نه تنها دنبال طلاقه که یجورایی ادمو بلانسبت احمق فرض کرده که دنبال اون یه تیکه طلا اومده من واقعا ارزش مادی اون طلا برام اصلا مطرح نیس اما اون حس حماقتی که از همه قرض دادنام بهش و اخر همچین حرکتی بکنه و اینکه اصلا بفروشه باز یه بحثی تو خانواده من باز میشه بهش طلارو نداده بودم حالا متهم شدم به مال دوستی!!! از طرف خودشو خانوادش

    روزی که رفتم برای معذرت خواهی از مادرش پدرش ازم دو تا کار خواس گف اول گردنبندو گوشواره رو بیار تحویل بده تا برای شوهرت اعتماد سازی بشه بعدم اصرار کرد که حتما برو دنبال پیدا کردن کار تا دستت تو جیب خودت باشه!! گف این دو تا کارو انجام دادی بهم خبر بده

    من دلیل اصرارش برای کار گرفتنمو متوجه نشدم چون شوهرم اصولا با کار کردن من مخالف بود و میگف فقط تدریس اگه باشه قبوله
    نمیدونم هدفی دارن یا نه
    ینظرتون واقعا بردن طلا تاثیر مثبتی داره ؟یا بقول شوهرم که دنبال جور کردن پیش قسط مهریس بیشتر کمکش کردم
    البته اینم بگم دو هفته بعد دعوا منن تلفنی به شوهرم گفتم یه قراری بزار من گردنبندو بهت میدم من مال پرست نیستم گفت نه پیش خودت باشه از شیر مادر حلالترت ااما میخوام جدا شم ازت حتی بهش گفتم بیا بی خبر از همه مهریمم میبخشم بعد بهت نمیگم چیکار کن هر تصمیمی میخوای بگیر
    گف من نامرد نیستم بیخبر از خانواده ها ببرمت مهریتو ببخشی گف بین من وتو حرفی نمونده به خانوادت بگو بیان خونمون شرایط طلاق و جدایی رو بگن و اینکه چقد مهریه میخوان یا نمیخوان اینحجوری نشه که پس فردا مادرت تو دادگاه بازی در بیاره یا یدفه بخواد منو زندان بندازه تو بگی نمیخووام اون تو دادگاه یچیز دیگه بگه گف هر چند زندانم منو بندازین بازم تصمیمم جداییه

    حالا موندم طلاهارو ببرم؟

    یه نکته دیگه که هم گیسو کمند عزیز هم شما اشاره کردید و درسته کمبود اعتماد بنفس شوهرم در عین اینکه در ظاهر انگار خیلی هم از خود راضی و با اعتماد بنفسه هس. و شاید حساسیتش به همینا هم بود یجورایی میشه گف جلوی من یا خانوادم شاید درونی احساس کمتر بودن میکرد و فکر میکرد من یا مادرم خیلی ادعامون میشه یا خودمونو بهتر میدونیم . من چیزی به روش نمی آوردم اما خودش یچیزایی اذیتش میکرد انگار
    مثلا من تحصیلاتم ارشد از دانشگاه های معتبر بود اون لیسانس
    مادر من دبیر بود پدرمم لیسانس اما مادر ایشون خونه دار و پدرشونم سیکل یا شایدم پایین تر
    وقتی من مقالم پذیرفته شد بجای اینکه با من خوشحالی کنه گفته بود کاری نکن نزارم بری یزد برای ارایه مقالت ! و کلی نازشو کشیده بودم که با رضایت اون برمو باهام لج نکنه

    ایرادایی که به من گرفتین درسته اما من یه زمان هایی کوتاه نیومدن هم امتحان کردم اما بیشتر سر لج افتاد! من تو شهر غریب دانشجو بودم سر دعوایی که خیلی توهینا کرد هشت روز سمتش نرفتم اما حتی یه زنگم نزد ! و چون همیشه تو روانشناسی میخوندم که میگفتن نزارید قهراتون طولانی بشه یا به قهر طولانی عادت کنه در نهایت خودم میرفتم سمتش هر بارم بهش میگفتم آخه با قهر و سکوت چجوری مشکلمون حل میشه بیا دربارش حرف بزنیم میگف ول کن حوصله حرف زدن ندارم بزار همینجوری خودش پیش بره!

    تحمل اینکه من بهش سخت بگیرمو اصلا نداشت جوری که این اخریا که میخواستم از حق خودم دفاع کنمو کوتاه نیام میگف من همینم که میبینی... شایدم دیگه برای تغییر رویه دیر شده بود! همیشه کوتاه اومدن منو دیده و عادت به اون کرده
    یا وقتی دروغاشو به روش می آوردم یا انکار میکرد یا میگف ازینکه همش میخوای منو تحت کنترل داشته باشی متنفرم و خسته شدم گفتم پس انقد دروغ نگو تا منم با سوال جوابام دروغاتو رو نکنم!

    مثلا دروغای خیلی تابلویی میگف میرم تهران یه روزه کلاس موسیقی بعد یه نصف روز بیشتر گوشیش کلا در دسترس نبود وقتی میگفتم چرا در دسترس نبودی میگف کی گفته در دسترس بودم!! ینی منی که از چند تا شماره بهش زنک زدم همه میگن در دسترس نیس نزدیک یه روز کامل فرق در دسترس بودنو نبودنو متوجه نمیشدم؟!
    البته اینجور چیزا وقتی برام مهم میشد که در کتار یسری چیزای مشکوک دیگه منو به شک مینداخت و حساس میکرد.

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 بهمن 97 [ 02:18]
    تاریخ عضویت
    1397-8-15
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,012
    سطح
    17
    Points: 1,012, Level: 17
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان من متوجهم که میگید به سمتش دیگه نرو دافعه ایجاد میشه

    فقط

    حس میکنم شاید شاااید چند درصدی اگه مادرم باهاش حرف بزنه احتمال برگشتش باشه چون به قول خودش بیشتر از اینکه بخوواد از من به عنوان دلیل جدایی بگه از اینکه برادرم حرمتشو شکسته و غرورشو خورد کرده گفته و حتی به خانوادشم گفته زندگی دخترشونو ( ینی من) مادر خودشو برادرش خراب کردن
    بقولی که میگن از همان جا که رسد درد همانجاست دوا

    فکر نمی کنید بجای اینکه صبر کنم تا ازینم سردتر شه با توجه به اینکه خودشم تو حرفاش گفته دلم خوش نشد مادرش بعد این دعوا بیاد یبار باهام حرف بزنه ینی منتظر مادرم بوده شاید اگه مادرمو راضی کنم باهاش حرف بزنه برگرده ؟
    حس میکنم باید اول این چند تا راهو امتحان کنم اگه جواب نداد دیگه با خیال راحت بقول شما میکشم کنار و منتظر میمونم ببیینم خودش چیکار میکننه
    سه تا راه مونده
    که فک میکنم بجای کاررایی کع تا امروز کردم اونا مهمتر بوده کع انجام بدم
    1- ماذرم باهاش حرف بزنه تا این استرسی که رو شوهرمه نسبت به مادرمو این دعوا برداشته شه از روش و حس کنه اگه بخواد برگرده مادرم پذیراش هست.
    2- برادرم ازش دلجویی کنه تا بلاخره اون غرور شوهرم که جلو در خونمون شکسته شد یکم ترمیم شه شاااید.. آدم خیییلییی مغروریه
    3- بعذ اینکه دو مرحله بالا اگه تونستم انجام بدم اونوقت حتما یکم از خشم و ناراحتیش کمتر شده اونوقت به مشاورم بگم بهش زنگ بزنه که حالا درباره مشکلات خودمون حرف بزنیم
    4 - یه راه دیگم اینکه شوهرم یه مادربزرگ تنها و خیلی خیلی دلسوز و مهربون داره(مادر مادرشه) که حس میکنم برای حرف اون احترام خیلی قائل باشه
    به ذهنم رسیده بود با اون حرف بزنم تا برامون میانجی گری کنه اما خواهر شوهرم گف ما به هیچکدوم از فامیل قضایا رو نگفتیم و احتمالا داداشم خوشش نمیاد کسی باخبر شه یا از جزییات چیزی بدونه منم گفتم جزییاتو که نمیگم اما بلاخره که چی اگه به طلاق برسه که همه آخر میفهمن اگه انقد اونا هم نگران آبروشونن که مخفی میکنن الان یه بزرگتر بفهمه و شاید حل وفصل بشه بهتره یا بعدا تموم شه و همه بفهمن؟

    که حتی اگه جواب مشاور هم نده یا قبول نکنه بعد ازون اگه به حال خودش رهاش کنم خودم آرامشم بیشتره میگم دیگه هر کار مهمی از دستم برمیومد کردم اونوقت شایذ اونم تو تنهاییش به این چیزا فکر کنه و ...
    اماا اما الان اگه کلا چند ماهم رهاش کنم اینو میدونم و مطمینم به بیشترین چیزی که توی اون مدت بهش فکر میکنه اینه که مادرش یبارم غرورشو زیر پا نزاشت و نیومد با من حرف بزنه پس من تو اون خانواده جایی ندارم حتی مطمینم اگه دلشم برا من تنگ بشه علاقشو تو دلش خفه میکنه تا قید زندگی ای که بهش امیدی نیستتو بزنه

    من حس میکنم هر راهی تو یه زمانی تاثیر بیشترو داره از زمانش که خیلی بگذره دیگه تاثیری نداره یا خیلی اثرش کمتره
    مثلا همین که منتظر مادرم بود شاید همون دو ماه اول اگه مادرم میرف اثرش بیشتر بود تا اینکه الان شوهرم کامل به نبود من احتمالا غادت کرده

    ممنون میشم درباره این راه ها هم نظرتونو بگید

  3. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 بهمن 97 [ 02:18]
    تاریخ عضویت
    1397-8-15
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,012
    سطح
    17
    Points: 1,012, Level: 17
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان من متوجهم که میگید به سمتش دیگه نرو دافعه ایجاد میشه

    فقط

    حس میکنم شاید شاااید چند درصدی اگه مادرم باهاش حرف بزنه احتمال برگشتش باشه چون به قول خودش بیشتر از اینکه بخوواد از من به عنوان دلیل جدایی بگه از اینکه برادرم حرمتشو شکسته و غرورشو خورد کرده گفته و حتی به خانوادشم گفته زندگی دخترشونو ( ینی من) مادر خودشو برادرش خراب کردن
    بقولی که میگن از همان جا که رسد درد همانجاست دوا

    فکر نمی کنید بجای اینکه صبر کنم تا ازینم سردتر شه با توجه به اینکه خودشم تو حرفاش گفته دلم خوش نشد مادرش بعد این دعوا بیاد یبار باهام حرف بزنه ینی منتظر مادرم بوده شاید اگه مادرمو راضی کنم باهاش حرف بزنه برگرده ؟
    حس میکنم باید اول این چند تا راهو امتحان کنم اگه جواب نداد دیگه با خیال راحت بقول شما میکشم کنار و منتظر میمونم ببیینم خودش چیکار میکننه
    سه تا راه مونده
    که فک میکنم بجای کاررایی کع تا امروز کردم اونا مهمتر بوده کع انجام بدم
    1- ماذرم باهاش حرف بزنه تا این استرسی که رو شوهرمه نسبت به مادرمو این دعوا برداشته شه از روش و حس کنه اگه بخواد برگرده مادرم پذیراش هست.
    2- برادرم ازش دلجویی کنه تا بلاخره اون غرور شوهرم که جلو در خونمون شکسته شد یکم ترمیم شه شاااید.. آدم خیییلییی مغروریه
    3- بعذ اینکه دو مرحله بالا اگه تونستم انجام بدم اونوقت حتما یکم از خشم و ناراحتیش کمتر شده اونوقت به مشاورم بگم بهش زنگ بزنه که حالا درباره مشکلات خودمون حرف بزنیم
    4 - یه راه دیگم اینکه شوهرم یه مادربزرگ تنها و خیلی خیلی دلسوز و مهربون داره(مادر مادرشه) که حس میکنم برای حرف اون احترام خیلی قائل باشه
    به ذهنم رسیده بود با اون حرف بزنم تا برامون میانجی گری کنه اما خواهر شوهرم گف ما به هیچکدوم از فامیل قضایا رو نگفتیم و احتمالا داداشم خوشش نمیاد کسی باخبر شه یا از جزییات چیزی بدونه منم گفتم جزییاتو که نمیگم اما بلاخره که چی اگه به طلاق برسه که همه آخر میفهمن اگه انقد اونا هم نگران آبروشونن که مخفی میکنن الان یه بزرگتر بفهمه و شاید حل وفصل بشه بهتره یا بعدا تموم شه و همه بفهمن؟

    که حتی اگه جواب مشاور هم نده یا قبول نکنه بعد ازون اگه به حال خودش رهاش کنم خودم آرامشم بیشتره میگم دیگه هر کار مهمی از دستم برمیومد کردم اونوقت شایذ اونم تو تنهاییش به این چیزا فکر کنه و ...
    اماا اما الان اگه کلا چند ماهم رهاش کنم اینو میدونم و مطمینم به بیشترین چیزی که توی اون مدت بهش فکر میکنه اینه که مادرش یبارم غرورشو زیر پا نزاشت و نیومد با من حرف بزنه پس من تو اون خانواده جایی ندارم حتی مطمینم اگه دلشم برا من تنگ بشه علاقشو تو دلش خفه میکنه تا قید زندگی ای که بهش امیدی نیستتو بزنه

    من حس میکنم هر راهی تو یه زمانی تاثیر بیشترو داره از زمانش که خیلی بگذره دیگه تاثیری نداره یا خیلی اثرش کمتره
    مثلا همین که منتظر مادرم بود شاید همون دو ماه اول اگه مادرم میرف اثرش بیشتر بود تا اینکه الان شوهرم کامل به نبود من احتمالا غادت کرده

    ممنون میشم درباره این راه ها هم نظرتونو بگید

  4. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 99 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    7,750
    سطح
    58
    Points: 7,750, Level: 58
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Recommendation Second ClassVeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    887

    تشکرشده 279 در 146 پست

    Rep Power
    40
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط راه برگشت نمایش پست ها
    دوستان من متوجهم که میگید به سمتش دیگه نرو دافعه ایجاد میشه

    فقط

    حس میکنم شاید شاااید چند درصدی اگه مادرم باهاش حرف بزنه احتمال برگشتش باشه چون به قول خودش بیشتر از اینکه بخوواد از من به عنوان دلیل جدایی بگه از اینکه برادرم حرمتشو شکسته و غرورشو خورد کرده گفته و حتی به خانوادشم گفته زندگی دخترشونو ( ینی من) مادر خودشو برادرش خراب کردن
    بقولی که میگن از همان جا که رسد درد همانجاست دوا

    فکر نمی کنید بجای اینکه صبر کنم تا ازینم سردتر شه با توجه به اینکه خودشم تو حرفاش گفته دلم خوش نشد مادرش بعد این دعوا بیاد یبار باهام حرف بزنه ینی منتظر مادرم بوده شاید اگه مادرمو راضی کنم باهاش حرف بزنه برگرده ؟
    حس میکنم باید اول این چند تا راهو امتحان کنم اگه جواب نداد دیگه با خیال راحت بقول شما میکشم کنار و منتظر میمونم ببیینم خودش چیکار میکننه
    سه تا راه مونده
    که فک میکنم بجای کاررایی کع تا امروز کردم اونا مهمتر بوده کع انجام بدم
    1- ماذرم باهاش حرف بزنه تا این استرسی که رو شوهرمه نسبت به مادرمو این دعوا برداشته شه از روش و حس کنه اگه بخواد برگرده مادرم پذیراش هست.
    2- برادرم ازش دلجویی کنه تا بلاخره اون غرور شوهرم که جلو در خونمون شکسته شد یکم ترمیم شه شاااید.. آدم خیییلییی مغروریه
    3- بعذ اینکه دو مرحله بالا اگه تونستم انجام بدم اونوقت حتما یکم از خشم و ناراحتیش کمتر شده اونوقت به مشاورم بگم بهش زنگ بزنه که حالا درباره مشکلات خودمون حرف بزنیم
    4 - یه راه دیگم اینکه شوهرم یه مادربزرگ تنها و خیلی خیلی دلسوز و مهربون داره(مادر مادرشه) که حس میکنم برای حرف اون احترام خیلی قائل باشه
    به ذهنم رسیده بود با اون حرف بزنم تا برامون میانجی گری کنه اما خواهر شوهرم گف ما به هیچکدوم از فامیل قضایا رو نگفتیم و احتمالا داداشم خوشش نمیاد کسی باخبر شه یا از جزییات چیزی بدونه منم گفتم جزییاتو که نمیگم اما بلاخره که چی اگه به طلاق برسه که همه آخر میفهمن اگه انقد اونا هم نگران آبروشونن که مخفی میکنن الان یه بزرگتر بفهمه و شاید حل وفصل بشه بهتره یا بعدا تموم شه و همه بفهمن؟

    که حتی اگه جواب مشاور هم نده یا قبول نکنه بعد ازون اگه به حال خودش رهاش کنم خودم آرامشم بیشتره میگم دیگه هر کار مهمی از دستم برمیومد کردم اونوقت شایذ اونم تو تنهاییش به این چیزا فکر کنه و ...
    اماا اما الان اگه کلا چند ماهم رهاش کنم اینو میدونم و مطمینم به بیشترین چیزی که توی اون مدت بهش فکر میکنه اینه که مادرش یبارم غرورشو زیر پا نزاشت و نیومد با من حرف بزنه پس من تو اون خانواده جایی ندارم حتی مطمینم اگه دلشم برا من تنگ بشه علاقشو تو دلش خفه میکنه تا قید زندگی ای که بهش امیدی نیستتو بزنه

    من حس میکنم هر راهی تو یه زمانی تاثیر بیشترو داره از زمانش که خیلی بگذره دیگه تاثیری نداره یا خیلی اثرش کمتره
    مثلا همین که منتظر مادرم بود شاید همون دو ماه اول اگه مادرم میرف اثرش بیشتر بود تا اینکه الان شوهرم کامل به نبود من احتمالا غادت کرده

    ممنون میشم درباره این راه ها هم نظرتونو بگید

    سلام

    راستش من فکرمیکنم شما بعنوان ۱ خانم خیلی جلو و پیش رفتید و نتیجه اش رو هم دارید میبینید

    بنظر من دیگه به هیچ وجه ارتباطی نداشته باشید (شما قدم های خودتون رو برداشتید بلکن بیشتر ) و به زندگی خودتون برسید و رو خودتون و تفریحاتتون تمرکز کنید

    و ببینید ایشون قدمی بر میداره یا نه؟ (بعد 3-4 ماه و بیشتر )

    اگه تماس یا ارتباطی گرفتن بگید اگه میخاین مشکلاتمون رو باهم حل کنیم بریم پیش مشاور و... شرطتون این باشه


    براتون ارزوی خوشبختی میکنم.یاحق

  5. کاربر روبرو از پست مفید mercedes62 تشکرکرده است .

    راه برگشت (چهارشنبه 23 آبان 97)

  6. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 اردیبهشت 03 [ 09:51]
    تاریخ عضویت
    1393-6-17
    نوشته ها
    141
    امتیاز
    8,913
    سطح
    63
    Points: 8,913, Level: 63
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    597

    تشکرشده 274 در 108 پست

    Rep Power
    31
    Array
    از دوستان خواهش میکنم لطفا عمیق تر به موضوع نگاه کنید و مشاوره های اشتباه ندید و اگر از چیزی مطمئن نیستید لازم نیست حتما نظری بزارید

    خانم راه برگشت: مختصر و مفید خدمتتون عرض میکنم. با توجه به اطلاعاتی که دادید.
    از توضیحاتتون و نام کاربریتون مشخصه که در پی نجات زندگیتون هستید و این بسیار مهمه و زندگیتونو باید حفظ کنید و خیلی خیلی بشدت مواظب باشید که به طلاق منتهی نشه و حلش کنید. مشکل شما هم بیشتر مربوط به افراد دیگست و برخوردتون و نباید باعث جدایی شما بشه و راه حل هم داره.

    هر مردی بدون استثنا نیاز به این داره که بهش اقتدار بدید و مردونگیشو خرد نکنید. مرد دوست داره برای زنش مقتدر و مورد احترام واقع بشه و شخصیتش قدرتش زیر سوال نره و از بین بردن این موارد بشدت آسیب شدیدی به مرد وارد میکنه و این حس رو به همسرتون میده که مردونگیشو به خطر انداختید و نابود کردید و این بدترین و سخت ترین اتفاقی هست که برای یک مرد ممکنه بیوفته. پس با توجه به این توضیحم باید حدس بزنید که چطوری مشکلو حل کنید. طبیعی هست ممکنه با حس لجبازی همسرتون مواجه بشید اما این مورد اگر بیشتر شد میتونید از یه مشاوره بالینی بخواید که با همسرتون صحبت کنه و از همه مهمتر التیام و جبران اون حس حقارتی که به همسرتون القا شده رو انجام بدید. لطفا اول از همه این موضوع رو پیگیر باشید و اصلا حرفی از تقصیراتش نزنید. بعد که از مقداری التیام دادید و مشکل حل شد میتونید انتقادتون رو هم به شیوه صحیح و محترمانه و با عشق با همسرتون در میون بزارید.

    متاسفانه نظر دوستمون سوشیانت مشمول افات مشاوره هست. اینکه شما هنوز نتیجه نگرفتید دلیل بر این هست که زمان و التیام بیشتری لازمه نه اینکه کارتون اشتباست. اتفاقا تمامی مواردی که با شماره ذکر کردید مفیده و میتونه کارساز بشه.

    مورد دیگه ای که دوستمون به شما گفتند این بود که به زندگیتون برسید و تفریح رو تمرکز کنید که متاسفانه این هم بکل اشتباست. چون دقیقا زندگی شما همین همسرتون و مشکل فعلی هست و شما از ایشون جدا نیستید و تارو پودتون به هم وصله حتی اگر فعلا این حالت پیش اومده باشه. ثانیا هیچ تفریحی برای شما نوش نخواهد بود تا مشکل اصلیتون حل نشه. اتفاقا الان خیلی مهمه که فرصتهارو غنیمت بشمرید و وقتی همچین مشکلی هست حلش کنید نه اینکه دنبال تفریح باشید. تفریح و رضایت شما در خوشبختی و زندگی آروم کنار همسرتون و نیوفتادن به ورطه طلاق هست.

    من حس میکنم با توجه به توضیحاتتون و شرایطتون مشکلتون کاملا قابل حله و شما هم از پسش بر میاید. فراموش نکنید که کار نسنجیده ای چه خودتون چه خانوادتون انجام ندید. اگر کمی از غرورتون هم گذشتید نترسید چون اگه مشکلتون حل بشه و نتیجه بگیرید جبران میشه. اما افراط نکنید و طرفتون رو زیاد تحریک و به تنگنا نزارید اما برای زندگیتون و نجاتش حتما بجنگید چون کاملا میدونم که همسرتون رو دوست دارید و این زندگی ارزش نجات و فداکاریو داره.

    براتون آرزو میکنم بهترین اقدامات و رفتارها در زندگیتون اتفاق بیفته.
    پایدار باشید.

  7. کاربر روبرو از پست مفید Quality تشکرکرده است .

    راه برگشت (چهارشنبه 23 آبان 97)

  8. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    راه برگشت مشکلت چند جنبه داره
    و ما هم مشاور نیستیم ،
    در مورد تماس مشاور با همسرت یا درمورد تماس مادرت با همسرت از آقای مدیر بپرس حتما .






    اما چند تا نکته و یه دسته بندی :

    ** بخشی از مشکلات همسرت :

    -- دروغ گویی و پنهان کاری
    -- عدم مسئولیت پذیری
    -- عدم مدیرت مالی
    -- پرخاشگری
    -- شاید رفیق بازی
    -- و...
    ( پرخاشگری فقط به کتک زدن نمیگن : قهر ، بهانه تراشی و زورگویی و.. از نمونه های پرخاشگری است )







    بخشی از مشکلات خودت :

    -- انفـــــــــــــــعال !!!

    انفعال مقابل همسرت و خانواده همسرت .


    baby :
    عوارض رفتار منفعلانه:


    بهاي خوب بودن : افراد منفعل در نهايت بهاي گزافي براي خوب بودن مي پردازند.
    داشتن يك زندگي مرده
    روابط بين فردي ناخوشايند و نا رضايت بخش
    ناتواني در مهار هيجان هاي خود ،
    سركوب هيجان هاي منفي كه در نهايت باعث پژمردگي روابط مي شود.

    عدم اعتماد به نفس ،
    خود كم بيني ،
    تن دادن به روابط نارضايت بخش، اضطراب ، افسردگي ، بازداري شديد

    بيماري هاي روان تني (سردرد هاي ميگرني ، فشار خون بالا، بيماري هاي قلبي و..)







    راه برگشت عزیز میدونی به نظرم بیشترین عارضه انفعال چیه ؟

    تسلط طرف مقابل بر ما !
    ( اتفاقی که در رابطه ی تو و همسرت افتاده
    همسرت کاملا بر تو مسلط شده !


    و میدونی بیشترین عارضه ی حمایت بی جا ( انجام دادن مسئولیت دیگری ) چیه ؟
    کمک به بی مسئولیتی در او .



    کارگاه رفتار جراتمندانه
    خیلی کمک کننده است برای شناخت رفتارهای خودت حتی .





    لطفا اینقدر خودت رو سرزنش نکن .
    لطفا نسبت به مادرت اینهمه موضع گیری نکن .
    لطفا تا مشکلت حل نشده به عروسی فکر نکن :

    ** همسرت مشکلات دیگری هم داره که اگر حل نشه بعدها حتی بیشتر از الانت اذیت میشی .






    ** مشکلات رابطه دو نفرتون :

    -- عدم مدیریت دخالت خانواده ها
    -- حمایت های بی جای شما و انفعال شما
    -- مشکلات همسرت که نمیدونم چهطوری دسته بندی کنم .




    پست شماره 6 و 7 مون همزمان شده بود .

    راه برگشتِ عزیز برات آرزوی خیر و آرامش دارم ، الهی آمین .

  9. 3 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (چهارشنبه 23 آبان 97), نیکیا (سه شنبه 29 آبان 97), راه برگشت (چهارشنبه 23 آبان 97)

  10. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 بهمن 97 [ 02:18]
    تاریخ عضویت
    1397-8-15
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,012
    سطح
    17
    Points: 1,012, Level: 17
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ممنون ازنظرات و دعاها و آرزوهای قشنگ همه دوستان
    mercedes62 گرامی در کل حرف و منظور شما درسته اما فکر می کنم تو این شرایط خاص با توجه به شناختی که از رو شخصیت شوهرم و برخورداش تا امروز دارم تقریبا مطمئنم با دست رو دست گذاشتن تا چهار پنج ماهه دیگه اون به هیچ وجه خودش برنمیگرده ..
    Quality عزیز بی نهایت ممنونم که با دقت و ظرافت مطالب رو خوندید و راهنماییم می کنید. نظرتون برام تو این وضع حال روحی خیلی امیدبخش بود ممنونم چون اکثر اطرافیانم همه نظر رو جدایی دارن و اینکه میگن هیچ راهی نیس روحیمو باخته بودم.

    نظرتون درباره احساس من و حسی که شوهرم پیدا کرده دقیقا همینطوره که شما میگید. با همه بدی هاش و البته اشتباهاتی که منم مطمئنن داشتم شدت علاقه من به حدیه که اگه حتی بعد از طلاق برای من یا آیندم بهترین افرادم به فرض برای ازدواج بهتری مهیا باشه با توجه به شناختی که از خودم و شخصیت و روحیاتم دارم میدونم حتی چندین سال هم بگذره قادر به قبول همچین مساله ای نیستم و برام عذابی میشه . به قول جمله ای که تو یکی از تاپیکای همین سایت خوندم درست کردن یه زندگی خراب شده بنظرم با همه سختیاش راحتتر از طلاق و ساختن یه زندگی دیگه هست. ضمن اینکه من سعی کردم جدا از مسایل احساسی با توجه به شرایط سنی که 29 سالمه و بلاخره طلاق پدر ومادرم منطقی فکر کنم که در آینده چه چیزایی پیش میاد.


    و ضمن اینکه دقیقا بنظرم غرور و اقتدار بقول خودش حرمت این مرد با وجود مقصر بودن خودش به شکل بدی تو این خونه اونم جلوی مغازه دارهای همسایه شکسته شده طوریکه با همه ی مغرور بودن بی اندازش وقتی دو هفته بعد دعوا دیدمش تو حرفاش گف من وقتی از در خونتون رفتم تا دو ساعت رفتم کنار دریا و گریه کردم که چطوری اونجا خورد شدم و گف همونجا برا من همه چی مرد وتموم شد . و البته با برداشت اشتباه فکر میکنه من اون روز کاملا طرف برادرمو گرفتم و یکی از دلایل متنفر شدنش از من شاید همینه و اینکه میگه من تو رو دیگه زن خودم نمیدونم و برام با غریبه هیچ فرقی نداری. بخاطر همین فکر میکنم اگه تو این مرحله به حال خودش رها کنم اون خشم اصلیش هنوز سر جاشه و بدون حرکت خاصی بعد چند ماه فقط شاید به بی تفاوتی برسه نه برگشت به سمت من. ضمن اینکه شوهرم در مواقع عادی هم نسبت به اومدن به این خونه استرس داشت بخاطر مادرم. پس الان وقتی میبینه که مادرم به سمتش نیومده متوجه شده که جایی از سمت اون دیگه تو این خونه نداره پس با توجه به اینکه خودشم دلخوره و طالبی هم از سوی فرد اصلی خانواده ما به نظر خودش نداره یجورایی عطای این ازدواجو به لقاش بخشیده همونطوری که خودشم به خانوادش گف من و زنم هر چقدم دعوا می کردیم آخرش با هم آشتی می کردیم هر چی ام میشد و اگه اون روز برادارش دخالت نمی کرد بعد یک ماه قهرم شده باز آشتی می کردیم اما با این کار برادرش من اصلا نمی تونم به اون زندگی دیگه برگردم و کار بردارشو هیچ جوره نمیتونم هضم کنم .حالا دیگه نمیدونم این حرفش تا چه حد راسته و تا چه حد بهانس!

    و آدمی هم نیس که بگه فقط دخترشون که زنمه رو با خودم میبرم و با خانوادش برا همیشه قطع ارتباط میکنم چون وقتی من تقریبا همچین پیشنهادی بهش دادم گفت ما یه فامیل داریم که اینجوری زندگی میکنه و متنفرم ازین مدل زندگی قطع ارتباطی و خانواده براش مهمه.
    درباره تفریح هم کاملا درست گفتید من واقعا تو حال و شرایطی ام که هیچ کاری خوشحالم نمیکنه هیچ تفریحی و حتی یکی دوبار که سعی کردم با دوستام تفریح برم بیشتر بغضم میگرف فقط ازین جهت به این موضوع فکر کردم که شاید باعث بیدار کردن حس حسادتش یا جذب کردنش به سمتم بشه..که وقتی به این موضوع هم خوب فکر میکنم یادم میاد یبارهمسرم درباره پسرعمشو نامزدش که مدتی تو جدایی بودن میگف اون دختر تو جدایی هم همش عکس از تفریحاش میزاره و پسرعمم هم گفته منم نمیرم سمتش ادمی که تو جدایی هم بجا ناراحت بودن فکر تفریحشه به درد زندگی نمیخوره و شوهرمم نظرشو تایید کرده بود کاری به درست وغلط بودن عقیدشون ندارم اما فک میکنم اینکه بهش نشون بدم حالم خوبه و دارم زندگیمو میکنم بیشتر اونو سر لج بندازه تا اینکه جذب شه سمتم اینطور نیس؟

    درباره غرورم هم دقیییقا نظرم با شما یکیه شاید تو این برهه غرورم خیلی شکسته شه اما میدونم بعد نجات دادن زندگیم و دوباره زنده کردن علاقه همسرم و اینکه اشتباهات گذشتمم تکرار نکنم این غرور قابل جبران و پسگیریه به شکل درستش البته..
    Quality عزیز یکبار دیگه ازتون تشکر میکنم که بهم امید و روحیه برای جنگیدن دادید

    گیسو کمند جان نکات خیلی خوبی رو اشاره کردید. بله ایرادای شوهرم اینا هس به اضافه چندین چیز دیگه ..خودخواهی و به شدت قدرنشناس بودن طوری که اگه پنجاه تا خوبی میکردی یه بدی اون بدی فقط تو ذهنش میموند و میگف هر کاری که میگی خوبی وظیفت بوده کار خاصی نبوده همه زنا میکنن اینکارارو.. خودش و خانوادش ذهن به شدت عیبجویی داشتن و همیشه منتظر عیب و ایراد گرفتن از اطرافیان ومن بودن .شاید رفیق باز که نه صد درصد رفیق باز به اعتراف خودش و اعتقاد خودم. پرخاشگریشم شامل به شدت فحاشی کردنشم میشه و اینکه خیلی زود از کوره در میرفت.
    درباره منفعل بودن خودم میشه گف از اول اینجوری نبودم وقتی میدیدم خیلی جاها منطقی حرف زدن من باهاش اثر نداره و اینکه نمیخواستم از حقم کوتاه بیام حتی با زبون اروم و ملایم منجر به بحث و قهرای چند روزشو ناراحتی میشد از یه جایی به بعد منم به قصد اینکه فعلا دوران عقدو که دیدارامون کمه با تنش کمتری بگذرونیم کوتاه میومدم و همش با خودم میگفتم زیر یه سقف فرصت برای کم کم بازسازی رابطه از راه های مختلف زیاده .اما تو عقد واقعا با توجه به شرایط خانواده هامون اینطور نبود انگار همه منتظر بودن بین ما یه بحثی بشه که اونا هم دامن بزنن بهش بخاطر همین من تصمیم گرفته بودم تا یه زمانی و یجاهایی منفعلانه رفتار کنم. البته چندین جا هم دیگه صبرم سر میومد و باید اعتراف کنم که منم یوقتایی که حس میکردم دیگه خیلی داره در حقم ظلم میشه رفتار پرخاشگرانه شاید داشتم اما در کل ترکیبی ازین سه رفتار به کار میبردم رفتار جراتمندانه منم از نظر شوهرم زبون درازی و حاضر جواب بودن تلقی میشد و میگف متنفرم یا منطقی وارومم حرف میزدم میگف تو حوصله حرف زدن داری من ندارم ولش کن بزار هر چی خودش پیش بره

    در مورد مادرم نمیتونم سرزنش نکنم چون واقعا با اخلاقای خاصش خیلیییی تو ازدواجم با بچه بازیاش برام مشکل ایجاد کرد. و براش ذره ای اهمیت نداشت که کارم به طلاق برسه و حتی همیشه منو تشویق به طلاق میکرد . بنظرم مادری این نیس .. به این نمیگن دلسوزی مادرانه .. این فقط خودخواهی و حس نیازش به همیشه سلطه داشتن رو آدما بوده .. من تو دوران عقدم بیشتر همش دنبال رفع پیامدای رفتار مادرم بودم و ارامشو ازم گرفته بود مادرم و شوهرم هر دو آدمای فوق العاده لجباز و مغرور کینه ای ویکدنده ان و یجورایی شبیه همن . و من این وسط بینشون گیر کرده بودم حداقل انتظار داشتم این وسط اون که مادرمه از گوشت و خونشم اگه کمک به حل مشکلاتم نمیکنه مشکل تراشی نکنه اگه از شوهرم که باهاش مثلا قهر کرده بود ناراحته نره تو تلگرام بلاکش کنه.باورتون میشه شوهرم جوری بخاطر اینکه مادرم بلاکش کرده بود عصبانی شد که سریع منه بیچاره رو رفت تو گروه خانوادگیشون حذف کرد و وقتی من گفتم من چه گناهیی دارم گف مادرت دیوانس منم دیوونه کرده منم به جااش تو رو آتیش میزنم بعدم گف برو بگو من طلاق میخوام .چقذ من این وسط با هر دوشون صحبت کردم تا راه رفت و آمد شوهرم و آشتی بین این دو تا رو پارسال جور کردم اما همچنان شوهرمو بلاک نگه داشته بود و من نمیتونستم راضیش کنم تا اینکه وام ازدواجمو وقتی دیدم بخاطر قسطاش به پول نیاز داره کامل ده میلیونو دادم بهش که راضیش کنم شوهرمو از بلاکی در بیاره!!
    مشکل زیاده میدونم .. نمیتونم برای حل همش الانن تمرکز کنم فعلا تمام فکرم اینه چطووور به این زندگی برش گردونم تا حالا بعد به کمک مشاور یا روشای جدید مشکلات بین خودمونو حل کنم

  11. 2 کاربر از پست مفید راه برگشت تشکرکرده اند .

    Quality (چهارشنبه 23 آبان 97), نیکیا (سه شنبه 29 آبان 97)

  12. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    بله ایرادای شوهرم اینا هس به اضافه چندین چیز دیگه ..
    شاید رفیق باز که نه ، صد درصد رفیق باز . به اعتراف خودش و اعتقاد خودم.


    درباره منفعل بودن خودم میشه گف از اول اینجوری نبودم وقتی میدیدم خیلی جاها منطقی حرف زدن من باهاش اثر نداره و اینکه نمیخواستم از حقم کوتاه بیام حتی با زبون اروم و ملایم منجر به بحث و قهرای چند روزشو ناراحتی میشد

    البته چندین جا هم دیگه صبرم سر میومد و باید اعتراف کنم که منم یوقتایی که حس میکردم دیگه خیلی داره در حقم ظلم میشه رفتار پرخاشگرانه شاید داشتم
    از نظر شوهرم زبون درازی و حاضر جواب بودن تلقی میشد و میگف متنفرم یا

    ** راه برگشت ، عزیزم میگی انقد انفعال داشتی که احساس کردی در حقت داره ظلم میشه
    و این احساس به صورت پرخاشگری خودش رو نشون میداده ،

    خوب این یه سرنخ و درس هست :

    ببین وقتی تو حداقل نیازهات برطرف نشه ، در طولانی مدت احساس قربانی شدن میکنی
    و پر از خشم میشی ، به خودت آسیب میزنی و رابطتون از یه جایی به بعد از دستت خارج میشه .


    پس فکر نکن همسرت فقط باید برگرده ، و اگه برگرده تو نصف راه رو رفتی ،
    بلکه اگر همسرت برگرده که برمیگرده تو حتی 10درصد راه هم نرفتی .
    و راه درازی در پیش داری
    به صبر زیاد ، اعصاب زیاد ، و پذیرش بالا نیاز داری .



    یعنی اگر همسرت فردای روز رفیق بازی کرد و تو در خانه تنها موندی
    خرجی نداد ، مسئولیت بر عهده نگرفت و....
    تو همینطوری بپذیریش ،
    و روی پای خودت بایستی ، حتی در تامین عاطفی هم باید بتونی روی پای خودت بایستی .





    میدونم عنوان تاپیکت صرفا برگشت همسرت هست
    اما اینها رو گفتم که درست برنامه ریزی کنی ، با چشمهای باز .
    یعنی با شناخت خودت ، همسرت و رابطته تون برای این ارتباط و استحکامش برنامه ریزی کنی .




    خدا رو شکر خانم بالهای صداقت هم دارن تاپیکتونو میخونن ، ممنون .
    خوشحال شدم بخاطر حضورتون در تاپیک راه برگشت که واقعا به کارشناس نیاز داشت




    ** حتما با مشاوره از یک مشاور خبره و بطور مستمر ، اقدام کن .
    ** اینکه آنالیز میکنی اگر جدا بشی چه شرایطی خواهی داشت و
    میخواهی بین بد و بدتر یا بین خوب و خوبتر انتخاب کنی هم خیلی خوبه ، آفرین .

    تلاشت قابل ستایشه ، چون اگر این تلاش نباشه بعدا در هر صورت باختی .

    پس تلاش کن ، اما تو که داری این زمان و انرژی رو صرف میکنی
    پس اصولی کار کن ،
    فلانی گفته اینستاگرام فلانی نسخه داده بهمان
    و روش های زود بازده ولی ناپایدار رو رها کن

    ببین مشاور دقیقا چی میگه .






    ** اینکه از عوارض انفعال تسلط طرف مقابلمان بر ما هست یعنی چی ؟
    یعنی هر روز انتظارات نابجا ی بیشتری از ما دارد . که خودت هم اشاره کردی .
    و ما هر روز ضعیف تر میشیم چون باید جوابگوی این انتطارات باشیم
    ناسپاسی و.. هم از عوارض انفعال هست که مهم نیست .

    ** جراتمندی ، زبان درازی نیست برعکس همراه آرامش هست و آرامش به ارمغان داره .
    گاهی سکوت هم میتونه جراتمندی باشه ، چون کنترل خشم یا احترام به طرفین است .



    حالا اینجا کارگاه رفتار جراتمندانه نیست ، صرفا جهت اطلاع گفتم که بری اون لینک کارگاه رو بخونی .



    ** نکته آخر ، راه برگشت مراقب خودت باش ،
    تو باید یاد گرفته باشی که این فقط خودت هستی که انتطار میره از خودت مراقبت کنه .
    ویرایش توسط گیسو کمند : چهارشنبه 23 آبان 97 در ساعت 21:19

  13. 2 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (چهارشنبه 23 آبان 97), راه برگشت (پنجشنبه 24 آبان 97)

  14. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 بهمن 97 [ 02:18]
    تاریخ عضویت
    1397-8-15
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,012
    سطح
    17
    Points: 1,012, Level: 17
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    گیسو کمند عزیزم مرسی که با نظرات و کمکاتون تو این راه تنهام نمیزارید. منم خیلی خوشحال شدم که خانم بالهای صداقت هم تاپیکمو دیدن و بی صبرانه منتظرم از نظرات ایشونم استفاده کنم و امیدوارم راهنماییم کنن.

    ممنون ار لینک رفتار جرات مندانه من همچنان دارم مطالعش میکنم تا بهتر آشنا شم

    گفتید آرامش یادم اومد شوهرم تو حرفاش چندین بار شده بود که میگف بهم آرامش نمیدی! من احتیاح به آرامش دارم .البته بنظرم بیشتر توقع داشت هر رفتاری میخواد بکنه هر دروغی هم میخواد بگه و من در صددرصد مواقع هیچی نگم و هیچ ایرادی نگیرم این فک کنم میشد تعریفش از آرامش دادن!

    یباری هم تو توجیه فحاشی هاش جمله جالبی گفته بود گف وقتی باهام بحث میکنی توی دعوا و میبینم تو یکسره حرف میزنی و حرفاتم حقه و درسته و جوابی ندارم براشون و کم میارم مجبور میشم فحش بدم!

    گیسو کمند عزیز با حرفاتون خیلی خوب ارتباط برقرار میکنم و قبولشون دارم.دقیقا همین چیزهایی که درباره آینده وفرداها میگید درسته و احتمالش بالاست و حقیقتش اینه خودمو دیگه برای همچین چیزی آماده دارم میکنم ینی در واقع به خودم گفتم مبنا رو بر این میذارم که با همین رفتار قبولش میکنم حتی اگه در هر صورت تغییری نکنه
    اما
    با بالا بردن مهارت و مطالعه و آگاهی خودم تلاشمم برای بهتر کردن این شرایط میکنم اگه بهتر شد چه بهتر نشدم برنامه هایی برای خودم و آیندم دارم که این ویژگی هاش کمتر اذیتم کنه یا به جشمم بیاد.

    من یکی از ویژگی های بد و شاید افراطیم اینه که برای کسی که عاشقشم هر چقدم بدی کنه در حقم باز قدرت سازگاری و گذشتم براش خیلی زیاده ینی بیش از حد احساسی ام .اما مثلا میدونم اگه یه ازدواج منطقی شاید فقط از رو دوست داشتن معمول انجام میدادم حتی اگه اون شخص آدم حوبی ام بود همچین کاری در حقش نمیکردم .
    منظورم ازین حرفا اینه که احساساتم بخاطر عشقی که بهش دارم تو این ازدواج بهم خیلی قدرت میده که اون صبر زیاد و پذیرش زیاد که گفتینو داشته باشم.

    اینستا و اینا درسته روشای زودبازدس به عنوان یه راهکار بهش نگاه نکردم فقط به عنوان اینکه در کنار راهکارهای اصلی یجورایی فکرشو به سمتم برگردونه تو ذهنم بود. راستش ازونجایی که من رو از همه جا بلاک کرده و میدونم تمام عکسا وفیلمامونم احتمالا پاک کرده و گف هر چی مربوط به تو بوده رو دور ریختم حس میکنم احتمالا کم کم قیافه ی منم دیگه حتما یادش رفته نمیدونم شاید یجورایی میخواستم یچیزی باشه که باهاش خودمو یادش بیارم
    خیلی اون جملتون که گفتید اگه همسرت برگرده که برمیگرده بهم حس خوبی داد کاش خودمم به اندازه این جمله شما اطمینان داشتم
    اما همش حس میکنم واقعا دیگه هیچ حس خاصی بهم نداره
    نمیتونم اصلا بفهمم الان چه حسی بهم داره

    یبار که سه ماه پیش بهش پیام داده بودم که هنوز از اس ام اس ها بلاکم نکرده بود ظاهرا و یجورایی التماس کرده بودم که تنهام نزاره جواب داد که بار آخرت باشه به من پیام میدی هیچی بین من و تو نیست به من پیام نده وگرنه زنگ میزنم به خانوادت تا جلوتو بگیرن بای


    وقتی این پیامو داد یلحظه حس کردم انگار هیچوفت عاشقم نبوده یا هیچوفت انگار ما زن و شوهر نبودیم! انگار من یه مزاحم تلفنی بودم
    یا روزی که پاکتی که نامه و عکسا رو دید و همه رو پاره کرد پیام داد
    بار آخرت باشه از این کارها میکنی همه اینا که آوردی هم ندیده ریختم سطل آشغال پس دیگه تمومش کن

    بنظرتون شوهری با این مدل حرف زدن ممکنه برگرده یا هنوز حسی داره؟


    میدونم برگشتش فقط گوشه ای از حل مشکله بقول شما ده درصد.. بخاطر همین این روزا دارم مقالات مختلفو میخونم تا برای تک تک مشکلامون بهترین راها رو پیدا کنم و خودمو دارم آماده میکنم

    مشاورم میگه شوهرت و خانوادش فقط قصدشون اینه تو رو انقد به حال خودت رها کنن تا تو خودت خسته شی و از حق و حقوقت تا جایی که میشه بگذری و یه طلاف بی دردسرو قبول کنی

    مشاور گف بنظرم شوهرت به یه شوک احتیاج داره که به خودش بیاد گف یجورایی شاید فقط تو فکرش مهریه قسطی و این چیرا خیلی سخت نیس اما اگه از نزدیک حسش کنه شاید خودش کوتاه بیاد و به خودش بیاد

    البته منظورش این نبود مهریمو اجرا بزارم فک میکنم منظورش یجورایی نمیدونم ترسوندنش بود یا اینکه واقعی تر به این قضیه فکر کنه..

    ممنون از توجهتون سعی میکنم مواظب خودم باشم اما دست خودم نیس روحیمو خیلی باختم و حتی نمیتونم برای آروم کردن خودم به خانوادم پناه ببرم .... فقط خودم هستم و خودم
    ویرایش توسط راه برگشت : پنجشنبه 24 آبان 97 در ساعت 07:44

  15. 3 کاربر از پست مفید راه برگشت تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (یکشنبه 27 آبان 97), نیکیا (سه شنبه 29 آبان 97), الهه زیبایی ها (پنجشنبه 24 آبان 97)

  16. #20
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 09 اسفند 98 [ 10:34]
    تاریخ عضویت
    1396-5-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    3,016
    سطح
    33
    Points: 3,016, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    15

    تشکرشده 134 در 77 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام به صاحب تاپیک و سایر دوستان

    خیلی خوبه که فرد عاقلی مثل آقای کوالیتی اون توصیه های حیاتی رو به شما کرد و از پست ایشون لذت بردم.

    به عنوان فردی که تجربه ای داشتم تا حدی مشابه با شوهرتون و در تایید صحبت های کاربر کوالیتی، مطلبی رو تکرار می کنم:

    دخالت های اطرافیان سم مهلکی هست و حرکت برادرتون بسیار خام و مخرب بوده.

    بدتر از اون حمایت شما از برادرتون بوده که زخم عمیقی هست. توضیحات مفصل و طولانی شما رو خوندم! ولی همچنان اون توضیحات زخم عمیق شوهرتون رو التیام نمیده و فقط برای خودتون و خانواده ی محترم تون قانع کننده هست (و البته برای برخی کاربران معظم این تالار و مدیران معزز).

    دوست عزیز

    برادران همسرم به طریقی که 5 سال پیش شرحش رو در این تالار دادم ، شبانه من رو از خونه خودم به خیابون انداختن و بصورت خونین و مالین بدون هیچ دارایی و فقط با لباس خواب به خونه ی پدرم برگشتم. با مهریه مانع از رفتن من به امریکا شدن و هزار و یک آسیب دیگه از حملات فیزیکی و مالی بر علیه من انجام دادن که شرح اون رو مفصل در این تالار داده بودم.

    اینا رو برای شما گفتم تا بدونید که دخالت های مسموم اطرافیان تا کجا میتونه بره و چقدر میتونه زشت و وحشیانه بشه.

    امروز من دارم با همون همسرم در امریکا زندگی میکنم!!!!!!

    مراقب باشید که در میان توصیه های مسموم زیادی که کاربران این تالار یا مدیران معظمش می کنن ، بیشتر از این خطا نکنید و به خودتون و همسرتون آسیب نزنید. من برای شما آرزوی خوب دارم و توصیه می کنم به پست آقای کوالیتی دقت کنید.

  17. 2 کاربر از پست مفید behzzad تشکرکرده اند .

    Quality (سه شنبه 29 آبان 97), راه برگشت (سه شنبه 29 آبان 97)


 
صفحه 2 از 12 نخستنخست 1234567891011 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.