به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1397-3-12
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    79
    سطح
    1
    Points: 79, Level: 1
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    به این رابطه جدی میشه فکر کرد؟

    سلام به همه دوستان

    جدیداً با سایت شما آشنا شدم و میخواستم موضوع خودمو مطرح کنم شاید با کمک شما کمی از سردرگمی نجات پیدا کنم. برای اینکه بخوام کمی از خودم بگم:
    من 33 سالمه که البته تا چند ماه دیگه 34 سالم میشه، تحصیلاتم فوق لیسانس یه رشته فنی که حدود 9 ساله تو همین زمینه کار میکنم. همیشه درگیر درس و کار بودم و البته از حدود 25-24 سالگی تا حدوداً یکی دو سال پیش خیلی جدی به موضوع ازدواج فکر میکردم و با افرادی که آشنا میشدم برای ازدواج موضوع رو بررسی میکردم، بگذریم از بحث سخت گیر بودن یا نبودن من اما به هر دلیلی آدمی که باید پیدا میشد، پیدا نشد! برای شناختن بیشتر من ( اهل دوست پسر بازی نیستم و تا الان روابط خارج ار عرف نداشتم).
    به خاطر فشاری که برای ازدواج نکردن از طرف جامعه اطرافم بهم وارد میشد و در کنارش اینکه به عنوان یک خانم در محیط کاری مردانه علی رغم تلاش زیاد نتونستم پیشرفتی که میخواستم رو داشته باشم، از حدود یک سال و نیم پیش احساس سرخوردگی شدیدی داشتم و به واسطه مشورت با چند تا از دوستان خارج از کشورم تصمیم گرفتم که از ایران برم یا تحصیلاتم رو ادامه بدم و یا کار کنم. اینجوری بگم که دیگه نمیتونستم این یکنواختی و مثبت نبودن زندگی رو تحمل کنم. حدود یک سال پیش شروع به خوندن زبان کردم و الان تقریباً آماده برای اقدام کردن هستم.
    همه اینارو گفتم که کمی با من و روحیاتم آشنا بشید.
    حدود پنج ماه پیش توی یه کنفرانس علمی با یه نفر آشنا شدم که هدفم فقط بررسی یه سیستم فنی بود و بعد کم کم متوجه شدم که ایشون ایران زندگی نمیکنن و در طی دو هفته آینده از ایران میرن. طی دو هفته رابطه کاری که داشتیم ایشون مداوم از من میخواستن که ملاقات حضوری بیشتری داشته باشیم، من متوجه شده بودم که از من خوشش اومده اما چون میخواست از ایران بره اصلاً نمیخواستم وارد رابطه ای از راه دور بشم تا اینکه بعد از کلی اصرار دقیقا روز آخر رفتنشون رفتم دیدمشون و شاید این اشتباه من بود! چون در همون دیدار و صحبت های غیر کاری که داشتیم من خیلی ازش خوشم اومد (واقعاً خیلی کم پیش میاد من از کسی خوشم بیاد و یا حس خوبی داشته باشم)
    بعد از رفتنشون در راستای اون پروژه فنی گاهی تماس میگرفت و البته بعدش کم کم صحبت ها راجع به خودمون و زندگی شخصیمون بیشتر شد و مسلماً تماس های بیشتر و در مورد خیلی مسائل مشورت میکردیم چه کاری و چه غیر کاری. ایشون تحصیلاتشون از من بیشتره و چون خیلی در زمینه کارشون فعال هستن اطلاعاتشون هم از من بیشتره. ایشون یک سال از من بزرگ تره و در مورد زندگی شخصیش گفت که حدود دو ساله که از همسرش جدا شده و بچه هم نداره. حدود 6 سال زندگی مشترک داشته و به دلیل عدم تفاهم جدا شدن، خودش میگه واقعاً دلیل اساسی و شگفت انگیزی نداشتیم واسه جدایی اما ظاهراً همسرش میخواسته مداوم پیشرفت کنه و دلش نمیخواسته بچه دار بشه و از طرفی میگفته که این آقا بهشون کم توجهی میکرده در صورتی که خودش میگه من هر کاری میکردم بازم ناراضی بود تا اینکه نهایتاً به درخواست خانم جدا میشن.
    من ازش خوشم اومده بود! اما به خودم میگفتم که این رابطه نمیتونه جدی بشه چون اون ایران نیست و اصلاً نمیشه که بخواد جدی بشه! نهایت میشه یه رابطه دوستی معمولی مثل بقیه دوستا و همکلاسی هام که ایران نیستن چه دختر و چه پسر! اما اینجوری نشد و من احساس کردم که باید هر روز حالمو بپرسه و البته دروغه اگه بگم که نمیدونستم این راه به اینجا میرسه چون کاملاً آگاه بودم به اینکه دارم وابسته میشم و هر چند وقت یکبار به خودم تلنگر میزدم که حواست باشه داری وابسته میشی و چون اونم خیلی علاقه مند به این رابطه بود جاهایی که من کنار میکشیدم و میترسیدم ادامه بدم اون بیشتر سمت من میومد و من دوباره خودمو گول میزدم و شاید برای رفع اون خلاً عاطفی که توی این سن دارم و با هیچ پسری در رابطه جدی نبودم و نیستم و از اونم خوشم اومده بود منم ادامه میدادم و در واقع تنهایی هامو پر کرده بودم.
    حداقلش واسه من این بود که با پسری صحبت میکردم که خیلی مودب و عاقله و مثل پسرای روشنفکر امروزی مدام انتظارات خارج از عرف نداره و در مورد خیلی مسائل میشد باهاش مشورت کرد و نظرهای درست و خوبی میداد.
    تا اینجا همه چیز خوب!!!
    مشکل من از زمانی شروع شد که گفت به خاطر دیدن من میخواد تا ماه آینده به ایران بیاد و از نزدیک بیشتر با من آشنا بشه و اینجا بود که من بیشتر متوجه شدم که واقعاً جدیه قضیه!! تا اون موقع هر وقت میخواست صحبت های جدی کنه من خودمو به اون راه میزدم و یا بحث رو عوض میکردم.
    شاید باور نکنید اما به شدت ترسیدم! از یک طرف ازش خوشم میاد از طرف دیگه با وجود سابقه ازدواج و آشنایی از راه دور نمیدونم این کار چقدر منطقیه، میدونم که خانواده منم به شدت مخالف ازدواج با مردی که طلاق گرفته هستن، میتونم بگم یه جورایی حتی ترجیح میدن من مجرد بمونم تا زن یه مرد مطلقه بشم! مگر اینکه دیگه واقعاً من خودم اصرار کنم.
    الان سردرگمی من اینجاست که از یه طرف واقعاً دلم میخواد ببینمش و دوست دارم بیشتر باهاش آشنا شم و از طرف دیگه مشکل ازدواج سابق و نحوه تحقیقات راجع به آدمی که اصلاً ایران نیست و آشنایی دورادور و ...
    توی این مدت فهمیدم که آدم خوبیه اما این رابطه چقدر مطمئنه که من بخوام به خاطرش ریسک کنم یا خانواده امو راضی کنم و چقدر مگه میشه شناخت داشت؟ و به شناخت مطمئن بود!
    در مورد ازدواج سابقش هم هر وقت میپرسم کامل جوابمو میده اما یه چیزایی مثل همونایی که گفتم که یه جورایی انگار دلیل محکمی نیست!! خودشم میگه میدونم دلایل منطقی نیست منم خواستم ادامه بدم و اون نخواست!
    نمیدونم چیکار کنم! برم ببینمش وقتی میاد یا نه؟! اصلاً بهش جدی فکر کنم یا نه؟!

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 آبان 00 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1388-2-15
    نوشته ها
    532
    امتیاز
    15,820
    سطح
    80
    Points: 15,820, Level: 80
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    2,510

    تشکرشده 2,960 در 521 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    77
    Array
    سلام پريسا

    به همدردي خوش آمديد

    من شخصا مشكلي در جدي شدن اين رابطه نميبينم. مهمتر از جنس اين رابطه (راه دور و ...) و نحوه شروعش، اين هست كه شما از فرد مقابلتون يك شناخت كامل، به دور از احساسات و بر اساس منطق پيدا كنيد. قاعدتا بخشي از اين شناخت شامل بررسي اين موضوع مي شود كه چرا ايشون در زندگي قبليشون شكست خوردن كه شما در اين مورد ميتونيد از همسر قبلي ايشون هم تا حدي به عنوان منبع شناخت استفاده كنيد.

    در مورد خانوادتون، متاسفانه نگاه درست و منطقي به اين موضوع ندارند.
    شما ٣٤ سال سن داريد. يعني رنج سني پسراني كه براي ازدواج با شما اقدام ميكنند حداقل بين ٣٥ تا ٤٠ سال هست، هر چند كه خيلي از اين آقايون هم در جامعه ما براي ازدواج با دختران ٢٠ تا ٣٠ سال اقدام ميكنند.
    به هر ترتيب انتظار اينكه پسري در رنج سني مناسب براي ازدواج با شما تا به حال ازدواج نكرده باشد يا رابطه اي نداشته باشد يك انتظار غير منطقي هست.
    آيا ترجيح ميدهيد با فردي ازدواج كنيد كه سالها خارج از عرف و شرع روابطي داشته يا نيازهاش رو سركوب كرده كه قاعدتا صدماتي همراه داشته؟ يا فردي كه رابطه اي در چهارچوب جامعه، عرف و شرع داشته؟

    متاسفانه خيلي از خانواده هاي ما درك دوستي از شرايط جامعه ندارند و اين ديدگاه بايد اصلاح شود.

    تمركز فعلي شما بايد روي شناخت جدي اين فرد و بررسي اين موضوع باشد كه آيا ايشون فرد مناسبي براي يك عمر زندگي با شما ميتونن باشند يا نه.

    موفق باشيد
    كامران

  3. 2 کاربر از پست مفید kamran2007 تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (یکشنبه 13 خرداد 97), صبا_2009 (شنبه 19 خرداد 97)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 آذر 97 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1396-5-22
    نوشته ها
    122
    امتیاز
    2,650
    سطح
    31
    Points: 2,650, Level: 31
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    88

    تشکرشده 115 در 65 پست

    Rep Power
    24
    Array
    سلام عزیزم
    انشالاه که حالتون خوب باشه

    من بعد مدتها به این سایت مراجعه کردم و این اولین پستی است که بعد اون بحرانی که پشت سر گذاشتم تو این سایت میذارم و گفتم که بهت بگم اشتباه منو نکنی
    دوستان در جریان مشکل من هستن و بودن و من متاسفانه از دی ماه تا الان تحت مداوا و قرص اعصابم
    این تاپیک من بود خواستی بخون
    http://www.hamdardi.net/thread-44866.html

    ببین گلم منم عین تو درگیر یه رابطه دور شدم با این تفاوت که طرف من تهران بود من تبریز
    روزی صد بار زنگ میزد . بخاطر من کلی خرج میکرد میومد دیدنم و............دیگه کاملا باورش کرده بودم و میگفتم اگه این منو نمیخواست تهران پر دختر هست چه دلیلی داره بیادو...

    اما هفت هشت ماه گذشت و من وقتی وابسته شدم و جریان جدی شد بعد خواستگاریش چنان پشتمو خالی کرد که هنوزم بعد شش ماه نتونستم خودمو پیدا کنم

    آدم میگه وابسته نمیشه اما وابستگی آروم آروم عین خوره میوفته جونه آدم . یهو چشم وا میکنی میبینی اون آدم نیست و تو سرگردون که چی شد دنبال گمشده تی و درد و رنجهایی که خودت بهتر میدونی

    من نهی نمیکنم که رابطه اتو پایان بدی اما کنترلش کن ، زیاد فرصت نده که وابسته شی ... فوقش برو ببینش حرفاتونو بزنین یه رنج سه چهار ماهه تعیین کنین بعد خانواده اتو در جریان بذار تا اگه مخالفتی هم شد همون اول تموم شه تا زیاد آسیب نبینی و عین من سرگردون نمونی که تا مدتها نتونی خودتو پیدا کنی
    موفق باشی دوسته گلم


  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1397-3-12
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    79
    سطح
    1
    Points: 79, Level: 1
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم برای پاسختون

    من متوجه تمام صحبت های شما هستم و میفهمم منظور شما چیه اما...
    در مورد اینکه فرمودید خانواده من درک درستی از شرایط جامعه ندارند، بله دارند! و مثل شما و من و همه مردم ما میدونن که امروزه به خاطر تمام مسائل فرهنگی و البته اقتصادی که داریم! مردهای 40 ساله دنبال دخترهای با رنج سنی 20 سال هستند و چه استقبال گرمی هم در انتظارشون هست، فارغ از اینکه همون مرد 35 تا 40 ساله میتونه جز مردهای با روابط نامشروع متعدد و یا نیازهای سرکوب شده باشه.
    طرز فکر خود من خیلی متفاوت از خانواده من نیست، نه از این نظر که مردهای مطلقه انسان های بدی هستند!!!! اگر تمام شناخت ها و تحقیقات مثبت باشه که راجع به این مورد من تا جایی که میدونم و شناختی که تا امروز از خانوادشون پیدا کردم احتمالاً تمام موارد مثبت خواهد بود.
    مشکل من و دغدغه من موضوع روانشناسیه این مساله است، ایشون تمام دوران جوانی خودشون رو با یه دختر دیگه ساخته، تمام خاطرات تلخ و شیرین، در طی 6-7 سال زندگی مشترکی که داشتن شخصیت هاشون باهم شکل گرفته و انتظاراتشون از یک دختر با معیارهای فقط اون خانم برآورده میشه. حتی چه هدفگذاری هایی که راجع به زندگی آینده داشتن و من از بعضی هاشون خبر دارم و ... و حتی ممکنه که در مقام مقایسه بر بیان و حتی اگه به زبان نیارن و به روشون نیارن از درون این کار رو انجام بدن.
    در رابطه با همسر سابقشون هم بله میشه باهاشون حرف زد و اگه قضیه جدی بشه اینکارو هم میکنم اما با شناختی که دارم واقعاً انتظاری ندارم همه چیز رو به من بگن.

    شما خودتون رو جای من بذارید، من یه دختر 34 ساله بدون هیچگونه رابطه جدی در گذشته، در فرهنگی بزرگ شدم که دختر باید پاک باشه و ... (فارغ از بحث فرهنگی من به شخصه خودم هیچگونه تمایلی به داشتن روابط با مردها خارج از عرف نیستم، هزینه ای هم که بابت این انتخابم دادم دقیقاً همون آسیب هاییه که برای سرکوب کردن نیازهام و تحمل شرایط تنهایی داشتم، بوده). الان با شرایطی روبرو شدم که براتون توصیف کردم.

    مساله و مشکل من در رابطه با این آقا اینه که من تا به امروز ازش خوشم اومده!! از نوع رفتار، حرفا، طرز فکرش و حتی ظاهرش. چیزی که در مورد آشنایی های من به ندرت در من اتفاق افتاده! علت اینکه الان توی این موقعیت قرار گرفتم، غفلتم از این بوده که این رابطه میتونسته جدی بشه و من به خاطر دور بودن فاصله، جدی بودنش رو دست کم گرفتم، از طرفی نمیخوام که اگه واقعاً آدم خوبیه به راحتی بذارمش کنار.
    الان از یک طرف مردی هست که من ازش خوشم اومده و از طرف دیگه همون مسائل روانشناسی مربوط به جدایی (در صورتی که واقعاً موضوعی در تحقیقات هم روشن نشه) و... در انتها قطعاً مخالفت خانواده ای که احتمالاً احساس خوب من به اون آقا رو ندارن و البته میدونم که در صورت اصرار من موافقت میکنن ولی کاملاً دل چرکین.
    سردرگمیه من اینه که میدونم اگه وقتی بیاد ایران من بیشتر باهاش معاشرت داشته باشم بیشتر علاقه ایجاد میشه هم از طرف اون و هم من و این آغاز تمام ماجراها و مشکلات بزرگ تره.
    نمیدونم اینجا شاید کسی تجربه مشابه این موضوع رو داشته باشه و شاید درست تر این باشه که وقتی اومد من برای دیدنش نرم.

    عسل عزیزم من کاملاً حست رو درک میکنم و قطعاً زمانی رو برای خوندن کامل تاپیکت میذارم، من میفهمم چی میگی و تمام ترسم از همین اتفاقاته که گفتی. برای من حتی اگه ایشون واقعاً بخواد اقدام کنه و فرض کنیم کاملاً منو دوست داشته باشه من باز هم دست و دلم بدجوری میلرزه.

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام

    ترس و نگرانی شما کاملا طبیعی هستش. مختص شمای تنها هم نیست. اولا هر دختر یا پسری هنگام خواستگاری یا هرکاری که براش اهمیت داشته باشه دچار استرس و نگرانی میشه. هرچقدر براش مه تر باشه به همان نسبت استرس و نگرانیش هم بشتر میشه. مثلا بازیکنان یه تیم فوتبال برای برد و یا باخت در فینال نسبت به بازی های اول استرس بسیار بیشتری دارند. به دلیل همان "اهمیت" موضوع و نتیجه آن.
    شما هم چون ازقبل به خودتون اجازه داده اید نسبت به این آقا احساس علاقه داشته باشید، الان هم نگران این هستید (ولو خودتون هم بهش ناآگاه باشید) که مبادا اون شخصی نباشه که تصور می کردید، یا اون نظر آخرش به شما مثبت نباشه، یا خانواده مخالفت کنند، یا هزارتا چیز دیگه.
    پس خیلی خودتون رو درگیر نگرانی تان نکنید و صبر کنید بیاد خواستگاری بعد غصه بخورید (یا شادی کنید). برای آش نریخته هم عزا نگیرید. شاید خانواده تان مخالفت نکردند یا مخالفت شان سبک باشه و رفع بشه.

    درمورد اینکه چرا طلاق گرفته اند و هر مسئله دیگری که نیاز به تحقیق درمورد این آقا وجود داره
    * اون هائی که زمینه تحقیق در ایران است که خب میروید تحقیق می کنید.
    * در مورد طلاق شان
    1. حتما و حتما با خانم شان تماس بگیرید و صحبت کنید. سرتان کلاه نره یه نفر دیگه رو بهتون معرفی کنند و گمراه بشید.
    2. حتما بخواهید پرونده طلاق شان رو گرفته و برای مطالعه در اختیارتان بگذارند. مطمئن بشید علت طلاق چی بوده.
    * اگر از این مراحل گذشتید و نیاز به تحقیق در خارج باشه، در دوران نامزدی (نه همسری و روابط عاشقانه که بعضی ها نامزدی رو با عروسی یکی فرض می کنند) ایشون حتما باید شما و بعضی اعضای خانواده را به محل اقامت شان دعوت کنند تا از نزدیک تحقیق و بررسی کنید. بجز این راه دیگه ای که نیست.

    "به خاطر فشاری که برای ازدواج نکردن از طرف جامعه اطرافم بهم وارد میشد و در کنارش اینکه به عنوان یک خانم در محیط کاری مردانه علی رغم تلاش زیاد نتونستم پیشرفتی که میخواستم رو داشته باشم، از حدود یک سال و نیم پیش احساس سرخوردگی شدیدی داشتم و به واسطه مشورت با چند تا از دوستان خارج از کشورم تصمیم گرفتم که از ایران برم یا تحصیلاتم رو ادامه بدم و یا کار کنم. اینجوری بگم که دیگه نمیتونستم این یکنواختی و مثبت نبودن زندگی رو تحمل کنم"

    معمولا فشار برای ازدواج کردن است. مطمئنید درست نوشته اید؟
    دلیل تان برای خارج رفتن معقول و منطقی نیست. شاید اگر با شخصی در همین ایران ازدواج کنید دیگه این احساس رو نداشته باشید. با این نوع انگیزه ها به خارج رفتن احتمالا مشکلات بیشتر و سرخوردگی بیشتر براتون بوجود میاد. انگیزه خارج رفتن، مسائل سیاسی، کار و تجارت، تحصیل، خوش گذرانی ... و یا هر چیزی رو دیدیم و شنیدیم ولی بی همسری رو تازه داریم می شنویم. مگه حالا اونجا همسر ریخته؟ مخصوصا این نوع خانم سنگین و با وقار مثل شما که اهل رابطه نیست احتمال ازدواج در ایران به مراتب بیشتر از خارج است. (احتمالی عرض می کنم)

    - - - Updated - - -

    - - - Updated - - -


    نقل قول نوشته اصلی توسط عسل28 نمایش پست ها
    سلام عزیزم
    انشالاه که حالتون خوب باشه

    من بعد مدتها به این سایت مراجعه کردم و این اولین پستی است که بعد اون بحرانی که پشت سر گذاشتم تو این سایت میذارم و گفتم که بهت بگم اشتباه منو نکنی
    دوستان در جریان مشکل من هستن و بودن و من متاسفانه از دی ماه تا الان تحت مداوا و قرص اعصابم
    این تاپیک من بود خواستی بخون
    http://www.hamdardi.net/thread-44866.html

    ببین گلم منم عین تو درگیر یه رابطه دور شدم با این تفاوت که طرف من تهران بود من تبریز
    روزی صد بار زنگ میزد . بخاطر من کلی خرج میکرد میومد دیدنم و............دیگه کاملا باورش کرده بودم و میگفتم اگه این منو نمیخواست تهران پر دختر هست چه دلیلی داره بیادو...

    اما هفت هشت ماه گذشت و من وقتی وابسته شدم و جریان جدی شد بعد خواستگاریش چنان پشتمو خالی کرد که هنوزم بعد شش ماه نتونستم خودمو پیدا کنم

    آدم میگه وابسته نمیشه اما وابستگی آروم آروم عین خوره میوفته جونه آدم . یهو چشم وا میکنی میبینی اون آدم نیست و تو سرگردون که چی شد دنبال گمشده تی و درد و رنجهایی که خودت بهتر میدونی

    من نهی نمیکنم که رابطه اتو پایان بدی اما کنترلش کن ، زیاد فرصت نده که وابسته شی ... فوقش برو ببینش حرفاتونو بزنین یه رنج سه چهار ماهه تعیین کنین بعد خانواده اتو در جریان بذار تا اگه مخالفتی هم شد همون اول تموم شه تا زیاد آسیب نبینی و عین من سرگردون نمونی که تا مدتها نتونی خودتو پیدا کنی
    موفق باشی دوسته گلم

    سلام

    فکر می کردیم و امیدوار بودیم خیلی وقت پیش ناراحتی هاتون تموم شده و مجددا به زندگی عادی برگشته باشید. انشاا... زودتر این مراحل رو بگذرونید و کاملا خوب بشید.

  7. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    شما خودتون رو جای من بذارید، من یه دختر 34 ساله بدون هیچگونه رابطه جدی در گذشته، در فرهنگی بزرگ شدم که دختر باید پاک باشه و ... (فارغ از بحث فرهنگی من به شخصه خودم هیچگونه تمایلی به داشتن روابط با مردها خارج از عرف نیستم، هزینه ای هم که بابت این انتخابم دادم دقیقاً همون آسیب هاییه که برای سرکوب کردن نیازهام و تحمل شرایط تنهایی داشتم، بوده). الان با شرایطی روبرو شدم که براتون توصیف کردم.
    من دقیقا همون آدمی هستم که شما توصیف کردید، یعنی یه دختر با تمام مشخصات شما ریز به ریز.

    و دقیقا می دونم اگر همچین فردی سر راه من هم قرار گرفته بود همین مسیر شما رو می رفتم و به همین جا می رسیدم که الان رسیدین. ترس هاتون رو درک میکنم و اینکه دلتون میخواست نفر اول جدی زندگی فردی باشید که دوستش دارید و از این بابت شرایطش مثل شما باشه.

    ولی با وجود همه این ترس ها ، این مورد یک مورد خیلی جدی هست و خیلی از چیزهای این رابطه از این جا به بعد به مدیریت شما بستگی داره که چطور بتونید اوضاع رو مدیریت کنید و پیش ببرید که

    1) در هر صورت چه رابطه منجر به ازدواج بشه و چه به هر دلیلی یه جایی تموم بشه شما آسیب نبینید.

    2) در صورتی که منجر به ازدواج شد چطور مدیریت کنید از همین ابتدا که احساس بدی نسبت به ازدواج ایشون نداشته باشید و زندگی دلخواه و با دوامی داشته باشید.

    پس بگذارید که ایشون تشریف بیارند بخاطر دیدار شما؛ جدی بهشون فکر کنید و برای هر قدمی که به سمت جلو برمیدارید برنامه داشته باشید و توی رابطه و پیشبردش منفعل نباشید.


  8. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    kamran2007 (شنبه 19 خرداد 97), شیدا. (شنبه 19 خرداد 97)

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 20 تیر 98 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1395-12-03
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    3,601
    سطح
    37
    Points: 3,601, Level: 37
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 258 در 107 پست

    Rep Power
    34
    Array
    بله حتما قرار ملاقات رو بذار

    تا قبل از ملاقات به مسئله طلاقش بیشتر فکر کن و سعی کن این مسئله رو برای خودت روشن کنی. مخصوصا به این فکر کن که درخواست طلاق از طرف خانمش بوده و اینو بررسی کن که آیا علاقه ای به همسر سابقش داره هنوز؟ این سوال ازش مستقیم نپرس و خودت با سوالای غیر مستقیم اینو میتونی بفهمی.

    این آقا الان در خیلی موارد از نظر تو نمره خوبی گرفته ولی در کنار همه اینها مسئله طلاقش خیلی مهمه. و حتما سعی کن مشاوره تخصصی بگیری.اگه فرصت مشاوره حضوری نداری همینجا تو همین سایت هم با پرداخت مبلغی میتونی از مدیر همدردی که روانشناسن به صورت خصوصی مشاوره بگیری.

    دغدغه ها و سوالاتی که درباره طلاقش برات پیش اومده کاملا درست و به جاست. این باید بررسی بشه که آقا بعد از طلاق چقدر خودش رو بازسازی کرده؟ چه نوع احساسی رو الان نسبت به همسر سابقش داره؟ شخصیت خودش چطوره آیا اهل مقایسه هست؟ تو صحبتهای عادی که دارید چقدر حرف همسر سابقش رو میاره، آیا شده که دنبال یه خصوصیت خاص در شما باشه که همسر سابقش اون خصوصیت رو داشته یا نداشته بوده؟ و... ببین کلا ازین ریزسوالات که باید بررسی بشه.

    و بعد نکته بعد خودت هستی که چقدر صبور هستی؟ آیا دختر حساسی هستی؟ آیا این توانایی رو در خودت میبینی که بعدها که باهاش ازدواج کردی بتونی سابقه تاهلش رو فراموش کنی؟ اینو هم در نظر بگیر که فرهنگ خانواده اش چطوره.ممکنه یه زمانی اطرافیان حتی ناخودآگاه یادی از همسر سابقش بکنند.

    ولی در کنار همه اینها به نکات مثبت هم فکر کن. معمولا مردهایی که سابقه ازدواج داشتن(به شرطی که افرادی با شخصیت و روحیه سالم باشند و دلیل طلاق موجه و منطقی باشد.) خیلی در زندگی مشترک پخته تر هستن. قدر همسر جدیدشون رو خیلی بیشتر میدونند. تجربه بیشتری دارند و در برخورد با سختیهای زندگی مهارت بیشتری دارن.

    اینم حواست باشه که دیگه فکر و ذکرت فقط رو طلاقش نره و از همه نظر بررسیش کن.

    در مورد وابستگی هم که عسل بهش اشاره کرد باید بگم که این مهارت و کنترل رابطه خیلی مهمه.بالاخره چه تو خواستگاری سنتی و چه تو آشنایی مدرن دو طرف باید یک دوره آشنایی رو داشته باشن با اصول و قواعدش.

  10. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 آذر 97 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1396-5-22
    نوشته ها
    122
    امتیاز
    2,650
    سطح
    31
    Points: 2,650, Level: 31
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    88

    تشکرشده 115 در 65 پست

    Rep Power
    24
    Array
    - - - Updated - - -




    سلام

    فکر می کردیم و امیدوار بودیم خیلی وقت پیش ناراحتی هاتون تموم شده و مجددا به زندگی عادی برگشته باشید. انشاا... زودتر این مراحل رو بگذرونید و کاملا خوب بشید. [/QUOTE]


    سلام خدمت دوست خوبم اقای یه دوست
    بله حالم خوب شده و به زندگی عادی برگشتم کارمو میکنم ، ترم اخر ارشدم اونو دارم تموم میکنم سعی میکنم دیگه فکر نکنم اما دکتر گفته باید قرصاتو قطع نکنی و حدود شش ماه دیگه باید مصرف کنم
    شما همیشه جویای احوال من بودین و واقعا یه دوسته خوب هستین
    انشالاه همیشه تنتون سالم و دلتون شاد باشه

  11. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1397-3-12
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    79
    سطح
    1
    Points: 79, Level: 1
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه دوستان و ممنونم برای پست های خوبتون

    بله آقای "یه دوست" حرف شما در مورد استرس و نگرانی چه به خاطر علاقه خودم و چه اون فرد درسته و من میدونم که میتونه بعدش چه مشکلاتی پیش بیاد، برای دیدنش که صادقانه بگم خودمم خیلی دوست دارم بازم ببینمش و از نزدیک باهاش حرف بزنم و تنها چیزی که خوشحالیه منو کم میکنه ترسه، ترس از اینکه بها دادن به این نوع روابط میتونه آینده قشنگی به دنبال نداشته باشه و رابطه پر ریسکی باشه.

    در مورد فشار ازدواج نکردن (همون ازدواج کردن) نمیدونم شاید از فعل مناسبی استفاده نکرده باشم، فشاری که از طرف جامعه به واسطه ازدواج نکردنم بهم وارد میشد و همچنان هم میشه منظورم بود، در اصل منظورم فشاریست که شاید به هر دختر مجردی به سن من وارد میشه فقط فرقش اینه که از حدود دو سال پیش من سعی کردم خودم آزادانه تر به موضوع ازدواج نگاه کنم و زیاد خودمو درگیر دغدغه های روابط امروزی نکنم. در اصل یاد گرفتم که برای خودم زندگی کنم و اگر کسی سر راهم قرار گرفت بهش فکر کنم و در غیر این صورت ازدواج برام مثل یه بحران نشه (برای من در سنین 27 تا 31 سالگی ازدواج دقیقاً یک بحران اساسی بود).

    علت خارج رفتنم مسلماً و قطعاً همسریابی نیست!!!! من همینجا میون این همه ایرانی نمیتونم فرد مناسب رو پیدا کنم چه برسه توی کشور غریب با ایرانی های محدود!
    قصد من از رفتن اینه که احساس میکنم توی زندگیم نیاز به ماجراجویی های بیشتری دارم و دلم میخواد انرژیمو جایی بذارم که احساس بهتری داشته باشم (فارغ از اینکه خارج رفتن کار خوبی هست یا نه) حالا این نیاز از یکنواختی زندگی سرچشمه گرفته و یا اینکه خب برمیگرده به همون مساله تجرد نمیدونم، راستش خیلی هم دنبال ریشه یابیش نیستم اما میدونم زندگیم نیاز به تغییر اساسی داره که تحصیل و یا تجربه فضای جدید میتونه کمک کننده باشه.

    برای دیدن ایشون هم میدونم که باید ببینمش هم به خاطر دل خودم و هم اینکه توی رودربایستی اینکه این همه راه داره میاد، دیگه بالاخره باید ببینمش اما مساله ی اصلی دغدغه عاطفی بود که احتمالاً به دنبال خودش داره، البته باید تمام سعیمو بکنم که افسار احساساتم دستم باشه.
    صبا و خندون عزیز ممنونم برای پست هاتون اما در مورد مسائلی که گفته بودید:
    در مورد همسر سابقش خیلی کم حرف میزنه ، در واقع چند بار مفصل حرف زدیم و بعدش به جز گاهی اشاره های کوچیک چیزی نبوده، مقایسه هم خیلی احساس نمیکنم که داشته باشه به جز بعضی از موارد کوچیک راجع به مراسم عروسی و ... . در بیشتر موارد من بحث رو به سمت اینکه از ازدواجش حرف بزنه میکشونم، حواسمم هست که زیاد نذارم رابطمون فقط تحلیل ازدواج سابق اون باشه. یه جوری که نه سیخ بسوزه نه کباب! البته چون رابطه تا الان هم رنگ و بوی جدی بودن نداشت خیلی خودم رو محق نمیدونستم که توی زندگی گذشته اش سرک بکشم.
    در مورد اینکه من چقدر صبور و حساس هستم سئوال خیلی خوبی پرسیدید، یکی از مشکلاتم خودمم هستم، من آدم صبوری هستم اما واقعاً آدمی هستم که به همه چیز توجه میکنم و نظر دوستانم اینه که با توجه به دقت و حساسیتی که من دارم ممکنه کمی شرایط واسم سخت بشه مگر اینکه ایشون واقعاً بتونه همه چیز رو از نظر احساسی کنترل کنه و من از هر نظر از احساسش مطمئن باشم. ممکنه نتونم مثل دختران دیگه ای که از نظر احساسی قوی تر هستن، تاب مشکلات عاطفی رو داشته باشم و یا مشکلی با اینکه حتی بخشی از احساس درونی طرف مقابلم ملحق به فرد دیگه ای باشه، نداشته باشم (حتی از درون)
    خانواده اش ایران زندگی میکنن و احتمالاً خیلی نقش پررنگ و دخالت های زیادی توی زندگی ندارن(هم به خاطر فاصله و هم اینکه ظاهراً اخلاق های آرومی دارند)

    میترسم! هم از خودم هم از این نوع رابطه و هم از اینکه نتونیم خوب مدیریتش کنیم و شناخت خوبی پیدا نکنیم و نمیخوام زمان و انرژی و احساسی که الان باید بذارم برای زبان خوندن و کارهای رفتن روی موضوعی پوچ هزینه بشه. من چندین سال گذشته زمان خیلی زیادی رو صرف آشنایی های بی نتیجه کردم و نمیخوام دوباره با آسیب دیدن احساساتم به واسطه اینجور روابط زمان رو از دست بدم اما احساسم میگه که دوست داره اونو ببینه و باهاش حرف بزنه و میدونم نسبت به کمتر کسی این احساس رو پیدا میکنم.

    تا حالا شده عقل و احساستون انقدر دچار درگیری بشن؟!

  12. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 20 تیر 98 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1395-12-03
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    3,601
    سطح
    37
    Points: 3,601, Level: 37
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 258 در 107 پست

    Rep Power
    34
    Array
    ببین پریسا هر رابطه ای یک بهایی داره. تو وقتی که داری با یکی آشنا میشی خواه ناخواه باید مقداری زمان+ تمرکز براش بذاری.

    اینجور که از نوشته هات برمیاد مورد خوبیه و به نظرم این ارزش رو داره که آشنایی رو ادامه بدی.

    من از شما یکسال کوچکترم و مجرد هستم. و کاملا حرفهات رو درک میکنم. اتفاقا من و شما باید پخته تر ازین حرفها عمل کنیم چون الان عاقلتر و منطقی تر به قضایا نگاه میکنیم.

    چقدر حرفها و جملاتت برام آشناست و انگار خودم بعضیا رو نوشتم.

    در مورد سوالت و درگیری بین عقل و احساس باید بگم که بله برام پیش اومده و عقل و احساسم نشستن با هم حرف زدن و هر کدوم دلیلهاشون رو آوردن و در نهایت تصمیمم رو گرفتم. من تو زمینه ازدواج آدم محتاطی نیستم چون طرز فکرم اینه که من فقط یکبار فرصت زندگی کردن رو دارم و اگه از کسی واقعا خوشم بیاد فرصت آشنایی رو از خودم نمیگیرم.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.