به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 62
  1. #41
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    تشکر میکنم از همه دوستان. شرمنده من یکم عصبانی بودم. اگر اخلاقم تند نبود شاید شایستگی بعضی از این تعاریفی که میکنید رو داشتم. ولی حتی داروهای شیمیایی و معجون های گیاهی هم نمیتونه خیلی وقت ها جلوی عصبانیت منو بگیره. کیک بوکس رو دومرتبه شروع کردم که فکر میکنم اثرش از قرص خیلی بیشتره درجا تخلیه م میکنه.

    مینو خانم من در مورد غذا به هر طریقی که شما فکرشو بکنید تاحالا بهش گفتم. حتی همین که یکم تپل بشی خوبه. جوابش اینه که تو میخوای من چاق بشم کسی نگاهم نکنه! الان دیگه به مادرش سپردم روزایی که ظهر خونه تنهاست بره براش غذا درست کنه. مادرخانمم ببینه بالا میاره غذارو براش له میکنه یا میریزه میکسر راحت تر جذب کنه من اعصاب این سوسول بازیارو ندارم قاطی میکنم میزنم همه چیزو داغون میکنم.
    محدودیت رفت و آمدم اصلا قبول نداره که حالا من بگم بهت سخت نمیگیرم راضی بشه! کلا حرفش اینه که محدودیت و اجازه و اطلاع و هیچی نباشه اصلا. من در کمدشو قفل کردم نتونه لباساشو برداره بره بیرون زنگ زده به برادرم رفته براش باز کرده!
    یه چیزهایی خیلی سخته ببینی عصبانی نشی.

    شیدا خانم نظر شما شبیه نظر من هست. من هم معتقدم نباید این تشریفات و پیچیدن ها در روابط زن و شوهری باشه. من که ازش نخواستم ترشی و مربا درست کنه ولی دیگه یه لیوان آب که حق دارم "اگه" ازش خواستم انتظار داشته باشم بیاره. ترجیح میدم اگر قراره برای هر خواسته کوچیکی هزار نقش بازی کنم هیچی بهش نگم و خودم انجام بدم. کلا یه بار کلفت رو گفت ولی به من چه و خودت انجام بده زیاد میگه.
    با این حرفتون هم موافقم وقتی من بیرون کار میکنم اونم باید قدر بدونه. اشکالی نداره واقعا خیلی کار خونه انجام نده ولی حداقل یه میزان تواضع و سر به زیری و حرف شنوی داشته باشه. همونطور که وظیفه منه هرچی نیاز داره تامین کنم و تاحالا از من ندارم و نمیخرم واقعا نشنیده اونم وظیفه داره حرف منو گوش کنه.
    در مسائل مالی هم دخالتی نداره خرید الزامات خونه هم با منه. نمیدونم باید دخالتش بدم یا نه ولی در این موارد مشکلی نداریم.
    میفرمایید قانون هارو کمش کنم. شما بگید فقط یک قانون بدون اجازه بیرون نرفتن. من همین یدونه رو چطوری تو سرش کنم؟ از برادر خودمم استفاده میکنه برای سرپیچی.
    راجع به لباس هم واقعا درگیری و دعوای شدیدی نبود که الم شنگه راه انداخت. من فقط میخواستم لباسشو عوض کنم ببرمش مشاوره چون مقاومت میکرد و لباسش هم یکم تور داشت راحت پاره شد. خشونتی در کار نبود.
    دوره نوجوونی مشکل آنرکسیا پیدا کرده (بی اشتهایی روانی) بردنش دکتر و این مشکل زود حل شده ولی بالا آوردن از عوارض و عادت های همون دوره شه متاسفانه.

    ممنونم الهه خانم. من این کتاب رو تهیه کردم ولی خیلی حجیمه و یه نگاهی هم به سرفصل ها و داخلش انداختم حس کردم بیشتر برای شناخت و انتخاب پیش از ازدواجه. اگه فصل و صفحات مشخصی مدنظرتون بوده خیلی لطف میکنید اگر به من بگید همونارو بخونم. اگرم باید همه رو بخونم که خب کم کم میخونم.

    ممنونم گلنوش خانم از ابراز همدردیتون.
    من نمیدونم چطوری خانمم رو به تلاش بندازم وگرنه خیلی دوست دارم اونم مثل خانمهای این انجمن برای بهتر شدن زندگیمون تلاش کنه. انفعالشم گاهی بیشتر عصبیم میکنه.

    ندا خانم
    من مشکلی با قیافه و ظاهرم ندارم. قد و هیکلم هم خوبه قبلا چندسال پیش نگرانی داشتم بیشتر برای زخم و جای سوختگی و بخیه و این ها که خانمم مطمئنم کرد مشکلی با این موارد نداره و من دیگه از اون زمان خیالم راحت شده. منظورم از هالک هم خصوصیات اخلاقی و سرگذشت و عدم علاقه دیگران بهش بود نه اینکه مثلا سبز باشم هرچند هیکلم درشته.
    ولی خب این کاملا درسته من چه اینجا چه پیش مشاور و دکتر که میرم بیشتر اهتمامشون این هست که من رو تغییر بدن (چون همسرم همراهم نیست) و این باعث میشه من هم تمرکز بیشتری روی ایرادات خودم بکنم. خودمم پیش زمینه فکری خوبی راجع به شخصیت خودم ندارم و فکر میکنم آدم خیلی بدی هستم و راه رستگاری هم برام وجود نداره دیگه. از طرفی خانواده خانمم هم اختلاف سطح خانواده هارو مرتبا به روم میارن. پدرخانمم هنوز لابه لای حرفاش اینو میگه که مدرک و پول و تخصص اصل کسی رو نمیتونه تغییر بده. فکر کنم خانواده خانمم از دوره غارنشینی کتابخون بودن.

    فرزانه خانم
    چه خوب که یک خانم نظر مثبتی نسبت به قانون داره. من ازش خواسته بودم اگه دوست داره اونم قوانینش رو مکتوب کنه ولی کلا میونه خوبی با خوندن و نوشتن نداره. یه جواب نامه رو هم صدسال بعد با گل و بلبل کشیدن میده.
    شاید ایراد کار من همین بود که بدون اطلاعش قوانین رو نوشتم. برای تضمین اجرا هم من صفحات آخر قسمت تنبیهات رو گذاشته بودم که در صورت رعایت نکردن قوانین چه دسته تنبیهاتی روش اجرا میشه. تنبیهاتم رو هم سه دسته کرده بودم که همینطور که میگید اگر تکرار شد بره مرحله بعد. شاید اصلا همین باعث شد اونجوری واکنش نشون بده نمیدونم. البته اون اصلا به انتهای لیست من نرسید که اون قسمت رو بخونه. حداقل جلوی من که نخوند.
    باور کنید صبر زیادی میخواد مرتبا سرکشی ببینی و خشونت هم اعمال نشه.

    ممنونم خانم شمیم الزهرا از نظر لطفتون و پست تشویق آمیزتون. انرژی مثبتی داشت.
    دید شما شبیه خانم من هست که میفرمایید عشق و دلبستگی کافیه. البته که عشق، دو نفر رو میتونه با وجود تفاوت ها کنار هم نگه داره ولی به نظر شما که باتجربه هستید دعوا و درگیری مکرر از شدت عشق و علاقه در دراز مدت ممکن نیست کم بکنه؟ یا اینکه موندن کنار هم رو تبدیل به عادت کنه؟ در همین چند روز اخیر که ما شرایط متشنجی داشتیم یک عادت خوب رو ترک کرده تا هفته گذشته می اومد جلوی در استقبالم الان چند روزه دیگه اینکارم نمیکنه. امروز میخوام جلوی در صبر کنم و اگر نیومد صداش کنم بیاد. من فکر میکنم با توجه به اینکه اون در دعوا ابراز نفرت میکنه کم کم عشق و علاقه ش به من رو از دست میده.

    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    شما همیشه تکیه گاه بودین اما خودتون به کجا پناه میبرین؟
    دقیقا دو روز پیش خودم داشتم به این مسئله فکر میکردم این تیکه از صحبت شمارو که خوندم جالب بود برام که شما هم بهش اشاره کردین. البته پیام شما توصیه به پناه بردن به خدای یکتاست و من متوجه هستم. ولی چیزی که من خودم داشتم فکر میکردم بیشتر ریشه و علت این بود که چرا من اینجوری شدم و خانمم چرا محبت من رو نمیفهمه.
    میدونید من از خدام بود اون زمانی که ضعیف بودم و کمک نیاز داشتم کسی رو داشتم دستم رو بگیره و مثل الان خودم که تکیه گاه اطرافیانم هستم برام باشه. من همچین کسی رو نداشتم و این نیاز رو هم طی سال ها رفتارهایی که از دیگران دیدم در خودم کاملا کشتم من حتی نیاز به خدارو هم در خودم کشتم که منتظر و دعاگوی هیچ موجودی نباشم. فقط این برام بولد شده که وجود حامی برای بقا یک موهبته نه لعنت. هرچی هم اون حمایت همه جانبه تر و قوی تر بهتر. اینه که وقتی بهم میگن همون برخوردی رو بکن که دوست داری با خودت بکنن میگم خب این کار من که نهایت عشقه و چیزی بوده که خودم در گذشته نیاز داشتم پس چرا میگن کار درستی نیست چرا کسی باید ناراحت بشه از اینکه انقدر در رفاه و امنیت باشه که حتی لازم نباشه به مسائلش خودش فکر کنه. دیگه مگه بالاتر از اینم هست؟ اگر من مراقبش نباشم و امنیتش رو فراهم نکنم چطوری با محبت کلامی تنها ادعا کنم که دوستش دارم؟ و فکر میکنم همین میشه که تعبیر و تفسیر من از واژه "قانون" البته از نوع انسانی و اخلاقیش، با کسی که در رفاه و امنیت کامل زندگی کرده متفاوت میشه. این حرف منو شاید فقط کسی بتونه درک کنه که تو سختی بزرگ شده و برای زنده موندنش جنگیده.
    من قانون ها و محدودیت و مراقبتم رو کاملا از سر عشق و علاقه و به نفع همسرم میبینم ولی اون چون نمیدونه سختی و ناامنی و خطر و خیلی مسائل دیگه واقعا چی هست اینارو نشانه اسارت و زورگویی میبینه و جبهه میگیره.

    تشکر خانم پاییزه
    نه خیالتون راحت باشه که من هیچ انتظار معجزه یا نتیجه گرفتن بدون تلاش هیچوقت ندارم. بالاخره یه راهی از یه طریقی پیدا میکنم. ممنون که برام نوشتید. سلامت باشید.

    طاهره خانم از مطالب عمیق و توضیحاتتون ممنونم. شنبه سه چهار بار میخوندم پستتون رو انقدر عصبانی بودم درست متوجه نمیشدم.
    تاپیک تی ای رو که قبلا خونده بودم ولی کمال گرایی جدید بود و خیلی هم عالی بود. ممنونم. من بیشتر مشخصاتشو دارم. در تیپ یک رشد یافته دقیقا درست گفته من الان بین تنش استانداردهای بالا و شل کردن اصول اخلاقی در نوسانم. میخوام ساده بگیرم ولی واقعا برام سخته. معمولا هم زمان زیادی نمیتونم یه مسئله رو ندید بگیرم و دوباره به مواضع سخت گیرانه خودم برمیگردم.
    حق باشماست این زمین با زمین های دیگه خیلی فرق میکنه متاسفانه با تجارب قبلی من همخونی نداره. من دارم مرتبا توش شکست میخورم. نمیدونم از باخت من چی عایدش میشه شما میگید بباز تا ببری اینو تو یکی از تاپیک های اینجا هم خونده بودم ولی من خودم به بازی برد-برد فکر میکردم.
    میفرمایید بایدها در ابتدای زندگی قاتل رابطه هستن. من به این فکر کردم که با این حساب یه مدتی مثلا یکماه، سه ماه یا حتی شیش ماه بهش آزادباش بدم و بگم قانونی وجود نداره (واقعا برام سخته این حرف) ولی فقط در همون فرجه مشخص و بعدش حکومت من پیاده بشه. به نظرتون این شیوه خوبی هست؟ و اصلا قابل اجرا شدن هست با توجه به روحیه من؟
    من نمیخوام فکر کنه با قید و شرط دوستش دارم و از طرفی هم حس میکنم دارم خودمو سنگ رو یخ میکنم دیگه. من در کمدو قفل میکنم نتونه لباساشو برداره بره بیرون اون زنگ میزنه به برادر خودم بیاد درو براش باز کنه. برادر از همه جا بی خبر منم حرفشو باور میکنه که کلید گم کرده. این وسط فقط حرف منه که داره بی اعتبار میشه.
    به مزایا و معایب آزاد باش فکر کردم میدونم بیشتر مضره تا مفید. باید از دکترم بخوام داروی جدیدی بهم بده یا دوز داروهامو زیاد کنه چون هم حس میکنم نسبت به داروها مقاوم شدم دیگه هم فکر میکنم بخوام آزادش بذارم باید واقعا خودمو به خواب بزنم که کاراشو نبینم. احتمال فاصله گرفتنمون هم هست و ممکنه همین حد صمیمیتی که به این زحمت دوباره بهش رسیدم رو از دست بدم چون نمیتونم زیاد درگیر مسائلش باشم و گیر ندم. احتمال دلسردی خودم از زندگی مشترک هم هست. ولی دیگه راه دیگه ای در این مقطع به ذهن خودم نرسید. احساس خستگی نمیکنم و میتونم برم با روانشناس صحبت کنم راجع به مسائل کودکی و تمرکزم رو روی اون مسئله بذارم هرچند کاملا بی فایده و مخل اعصابم میدونم با توجه به تجربه قبلی. ولی منظورم اینه که خسته از مبارزه نیستم فقط احساس میکنم راه هایی که میرم مرتبا به شکست میخوره.
    دیگه فکر خودم به جایی نرسیده.

    امیدوارم پاسخ کسی رو جا ننداخته باشم چون در چندین مرحله تکه تکه نوشتم.

  2. 3 کاربر از پست مفید Amir A تشکرکرده اند .

    باغبان (پنجشنبه 03 خرداد 97), شیدا. (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97), طاهره (چهارشنبه 26 اردیبهشت 97)

  3. #42
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 31 خرداد 97 [ 02:27]
    تاریخ عضویت
    1396-11-24
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,191
    سطح
    18
    Points: 1,191, Level: 18
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    189

    تشکرشده 84 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امیر جان لطفا مواظب خودت باش!!!آدمایی که دیر خسته میشن یک مرتبه از پا در میان،تمام رنجهایی که متحمل شدیو به نوعی تجربه کردم،میتونم بفهممت.

  4. 3 کاربر از پست مفید mastanehh تشکرکرده اند .

    Amir A (سه شنبه 25 اردیبهشت 97), میس بیوتی (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97), باغبان (پنجشنبه 03 خرداد 97)

  5. #43
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 20 تیر 98 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1395-12-03
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    3,601
    سطح
    37
    Points: 3,601, Level: 37
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 258 در 107 پست

    Rep Power
    34
    Array
    خیلی وقته که تاپیکهای شما رو میخونم اما چشام هی گرد و گردتر میشه از تعجب

    مگه میشه یه خانم در سن همسر شما بالا بیاره بخاطر تناسب اندامش؟والا این کار نوجوونهاست. چیزی که واضحه شما فقط تا ۵۰ درصد تو این رابطه تاثیرگذار هستی.

    اصلا خانم شما نیازی به تغییر در خودش،عادات و باورهاش نمیبینه و جالبه که خانواده اش هم همراهیش میکنند.بالاخره باید یک بزرگی کسی باشه تو خانواده اش که به همسر شما با نرمی یک سری آموزشها و نصیحتهایی رو بگه. این رابطه کجدار و مریز داره پیش میره.

    خانم شما در عوالم خودش سیر میکنه و بیشتر منو یاد دختر بچه های لوس میندازه.کسی که مامانش براش غذا له کنه؟!کسی که هنوز تو فکر فضای مجازی و دوستاشه! انگار زندگی مشترک برای خانم شما یک معنی و مفهوم دیگه ای داره.

    انجمن همدردی بخاطر اینکه اغلب کاربراش خانم هستند یک جو مدافع زنان داره و جالبه که تو همین سایت همه از خوبی شما تعریف میکنند.پس میبینین که اصلا شخصیت ضد زن ندارین و اتفاقا نیازهای خانومها رو خیلی خوب درک میکنید.

    خوب تو این شرایط یا باید خانمت هم همراهی کنه و به طور جدی روی خودش کار کنه و یا اینکه شما هم از ایده آلهات فاصله بگیری و به حداقلها راضی باشی تا یک حد میانه راضی کننده ای در زندگی مشترکتون بوجود بیاد. که با توجه به روحیات همسرتون گزینه دوم به واقعیت نزدیکتره.
    شما هم یه سری اشکالهایی داری ولی خیلی کمتر از همسرتون.

    من نمیدونم چرا مدیر همدردی تو تاپیک شما مطلبی نمیذارن تا بقیه هم استفاده کنند چون تقریبا تاپیک شما خیلی مورد توجه کاربرای اینجا قرار گرفته و تند تند صفحاتش جلو میره.
    ویرایش توسط خندون : سه شنبه 25 اردیبهشت 97 در ساعت 15:40

  6. 3 کاربر از پست مفید خندون تشکرکرده اند .

    Amir A (سه شنبه 25 اردیبهشت 97), میس بیوتی (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97), باغبان (پنجشنبه 03 خرداد 97)

  7. #44
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array
    برادر نازنینم سلام،
    اجازه بدید ابتدا دوباره و چندباره تحسینتون کنم. شما مرد خوبی هستید. علیرغم همه ی پستی و بلندی هایی که باهاش مواجه اید اما پشت به مشکلات نمی کنید بلکه باشجاعت تمام سینه به سینه با اونها روبرو می شید و از تمام توانتون استفاده می کنید برای حل مسائل.

    این ذهن ناقص من به من میگه مشکل عمده ما آدمها در بسیاری از موارد اینه که همیشه خودمون رو برحق می دونیم ،علاقه ای به شناسایی ایرداتمون نداریم و به تبع مقاومت می کنیم در برابر تغییر اما شما اینطور نیستید. کم هستند انسانهایی که اینقدر جدی توجه می کنند به این موضوع به حدی که حتی اگه در مسیر با سنگلاخ هم مواجه بشن دستاز تلاش برندارند..


    و اما ..

    با نظر برخی از دوستان کاملا موافقم که همسرتون باید نقش همسری خودش رو بپذیره و باور کنه ازدواج کرده و در برابر شما و زندگی مشترک مسئولیتهایی رو به عهده داره ، اما چه کنیم .. ما به ایشون دسترسی نداریم، ضمن اینکه شناخت ما از ایشون صرفا بر پایه ی اطلاعاتی ست که شما از ایشون به ما می دین ، در واقع ما ایشون رو از دریچه ی نگاه شما می بینیم.. چه بسا اگر پای صحبت ایشون بنشینیم ، ببینیم که ایشون هم در حد توان و ظرفیت خودشون فداکاریها و همراهی هایی با شما داشته اند که چشم شما و به تبع ما نیومده به همون اندازه که ایشون درک نزدیکی از حجم تلاش شما برای بهبود زندگی و بویژه حمایت ها و احساسی که نسبت به ایشون دارید، ندارند.

    چرا؟چون به نظر میرسه نگاه ،طرز تلقی و تعریف ذهنی هر دوی شما از مفاهیم پایه زندگی و کارکرد عمیق این مفاهیم در زندگی مشترک اساسا متفاوت هست .. طبیعتا اگر شما یا ما فکر کنیم که در این شرایط به هم ریخته همسر شما حالشون خوبه و هیچ مشکلی ندارند در اشتباه هستیم. مطمئن باشیم که مواجهه با این تفاوتها روح و جسم او رو هم به اندازه ی کافی به هم می ریزه..


    در چنین شرایطی طبیعی ست که زور و ارعاب و تهدید و کنترل و زد و خورد و خط کشی و وضع قوانین کمکی به تغییر اوضاع نمی کنه بلکه اون رو پیچیده و پیچیده تر و فاصلهها رو بیشتر می کنه .. و این چیزی ست که نه تنها شما بلکه هیچ کدوم از ما هم نمیخواهیم اتفاق بیفته ..


    حالا سوال اصلی اینجاست : چطور میشه این نقصان رو که واقعا هم هر دو طرف رو علیرعم علاقه ای که به هم دارند به شدت رنج میده برطرف کرد؟ و اصولا چه باید کرد؟


    به نظر من راه حل مساله در خود مساله نهفته است. یعنی باید تلاشها به سمتی هدایت بشه که نزدیکی فکری ایجاد بکنه بین دو نفر که تا این حد از هم دور هستند.. واین به هیچ وجه کار آسانی نیست..



    البته شخصا فکر می کنم شما در حال حاضر در این مسیر قرار دارید چون
    اولا متوجه شدید که یه جای کار می لنگه .
    دوما با دقت و مسئولیت پذیری دنبال پیدا کردن اشکال رفتید.
    سوما متوجه شدید بخشی از مشکلات به خاطر ناآگاهیها و بعضا اشتباهات شماست.
    چهارما پذیرفتید که صرف نظر از همسرتون لازم هست که شما تغییراتی در خودتون ایجادکنید.
    و پنجما مجدانه دارید تلاش می کنید برای بهبوذ اوضاع از طریق کار روی خودتون..



    و تمام اینها واقعا آفرین و دست مریزاد داره ..

    هر چند خیلی حیفه که همسر شماکنار شما نیست و شما دست تنها دارید در این مسیر گام بر میدارید که خودش باعث میشه سرعتتون پایین بیاد و گاهی حتی احساس شکست بکنید چون احساس می کنید تلاش شما یک جانبه ست و اونجور که مایل هستید نتیجه ای عایدتون نمیشه .. ولی واقعیت این نیست.. شما در حال تغییر هستید حتی اگر خودتون متوجه نباشید و حتی اگر کند و ملایم و گاهی نشدنی به نظر برسه .. و این فوق العاده ست..



    البته این به این معنی نیست که فقط شما باید تغییر کنید و ایشون هیچ نقشی نداره.. نه .. اینطور نیست .. اما معتقدم نقش شما پر رنگ تره چون شما تشخیص دادید که نیاز هست چیزهایی تفییر کنه و بالاخره این شما هستید که به نوعی ابتکار عمل رو به دست گرفتید ..


    از طرفی وقتی دیدگاه ما در مورد مسائل بویژه شروع به تغییر می کنه ناخودآگاه در ذهن ما ، ماهیت مسائل هم تغییر شکل میدن ، در نتیجه رفتار و عملکرد ما هم تغییرمی کنه .. و این در نهایت تغییر واکنش سایرین در پاسخ به کنش ما رو به دنبال خواهد داشت که البته حصول نتیجه درفرایندی تدریجی و زمان بر اتفاق خواهد افتاد و ما باید به این موضوع آگاه باشیم..

    نکته ی مهمی که باید مورد توجه قرار بگیره این هست که در فرایند اصلاح رفتارها،اگر فقط نقش بازی کنیم و باور و اعتقاد لازم رو به ایحاد تغییر نداشته باشیم اینهمه زحمت و تلاش بی نتیجه خواهد بود. ضمن اینکه اگر انتظار داشته باشیم که با شروع گامهای اولیه از طرف ما ، طرف مقابل پا به پای ما بیاد و روی این موضوع حساب باز کنیم، بیشتر رنج خواهیم برد چون درک این همدلی و همراهی در افراد مختلف متفاوت است..
    و چون مساله ی شما و همسرتون تفاوت طرز تلقی از زندگیست درصد احتمال اینکه ایشوناین حرکت شما رو متوجه نشوند و واکنشی خلاف انتظار شما داشته باشند بالاست، درنتیجه این انتظار شما بیشتر باعث ناامیدی تون خواهد شد.


    پس
    کاهش توقع از طرف مقابل و پرهیز از فشار آوردن به ایشون و در عوض افزایش تمرکز روی خودمون عملا می تونه از اتلاف انرژی و ایجاد تنش های مضاعف جلوگیری کنه.

    رفتار شما با خانمتون چگونه باید باشد؟


    1. نمی دونم رابطه ی شما با قدردانی ، سپاسگذاری و تشکر چطوره بویژه در ارتباط با همسرتون؟ هم اینکه واکنش ایشون به تشکر چیه؟ اما می خوام بدونید قدردانی از هر کار کوچکی که زوجین در ارتباط با هم انجام میدن، گاهی اثری شبیه به معجزه داره .. اگر همسران بدونند ارزشگذاری و قدردانی از امور ریز و درشتی که درزندگی مشترک صرفا به عنوان وظیفه ی زن و شوهری برچسب می خوره تا چه حد در تقوبت احساس محبت طرفین به هم و استحکام زندگیشون اهمیت داره هیچوقت فرصت تشکر رو از هم دریغ نمی کردند و به تبع شاید با کمتر مشکلی در زندگی مواجه میشدند..

    شما ببینیداگر همسر شما اندکی از تلاشهای صادقانه شما رو می دید و قدردانتون بود باور کنیدشما الان احساس پادشاهی داشتید ..و متقابلا ..


    خاطرتون هست پرسیده بودید در مورد روشهای سرمایه گذاری روی نقاط قون همسرتون؟
    قدر کوچکترین کارها رو دانستن یکی از موثرترین ابزار سرمایه گذاری روی نقاط قوت همسران در زندکی مشترک هست.


    مثلا همین که گفته بودید همسرتون صبحها با شما بیدار میشده و صبحانه درست می کرده یا اینکه موقع ورودتون به منزل ازشما استقبال می کرده و .. موارد مشابهی که از طرف ایشون صورت گرفته و می گیره (که البته ضمن اینکه اصلا هم کم اهمیت نیستند بلکه اتفاقا کاملا قابل ارزشگذاری و قدردانی هستند) .. همه ی اینها می تونه محل سپاسگذاری قرار بگیره و تقویت کنه مسئولیت پذیری ایشون رو در رابطه با شما و زندگی مشترکتون..


    به عبارت دیگه جایگزین کردن «رفتار انتقاد آمیز از مواردی که مورد دلخواه وتایید شما نیست و تلاش مستقیم برای تغییر اون رفتار» ، با «رفتار تشکر آمیز ازمواردی که محل خوشحالی و تایید شماست و تلاش غیر مستقیم در جهت تشویق و تقویترفتار مناسب» ..



    2. سعی کنید نقشتون رو از ظاهر یک ناظم سخت گیر و خط کش به دست یا یک حاکم زورگو (عذر میخوام به خاطر این عناوین) تغییر بدین به نقش یک دوست همراه و همدل .. شاید ندونید در اغلب زندگی های موفق، ارتباط همسران بیشتر از هر چیزی همدلانه و دوستانه ست .. به روابط خودتون با صمیمی ترین دوستانتون دقت کنید .. چه چیزهایی باعث و ضامن دوستی و صمیمیت شماست؟ و در لطفا درمورد همدلی و مصادیقش فکر کنید.



    3. همسرتون رو محدود نکنید ،به ایشون اعتماد کنید و به جای ایشون تصمیم نگیرید. اگر اشتباهی مرتکب شدبه جای انتقاد و سرزنش، او رو ببخشید و با او مثل یک دوست رفتار کنید. توجه داشته باشید که اینگونه رفتارها بیش از اینکه او رو نزدیک شما نگه بداره ، از شما دورترخواهد کرد.

    و ....


    حالا من از شما می پرسم :

    امیر عزیز ، با توجه به همه ی مطالب بالا پذیرش همسرتون همونجوری که هست یعنی چی؟
    ............................................



    خیلی سعی کردم طولانی نشه اما ببخشید نشد از این حد جمع و جورتر بنویسم.

    در مورد بحث کمال کرایی و خطاهای شناختی هم حتما چیزهایی که به ذهنم میرسه رو درچند روز آینده براتون می نویسم.


    دوستتون دارم و برای موفقیتتون دعا می کنم.
    We are oneAll is one
    Everything is love

    در من شکفته شده است هزاران مادر

  8. 8 کاربر از پست مفید طاهره تشکرکرده اند .

    Amir A (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97), mastanehh (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97), mercedes62 (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97), tavalode arezoo (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97), فرشته مهربان (یکشنبه 30 اردیبهشت 97), مدیرهمدردی (شنبه 29 اردیبهشت 97), باغبان (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97), صبا_2009 (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97)

  9. #45
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    مرسی مستانه گرامی از همدردیت.
    آره من دیر خسته میشم
    برام دعا کنید دیر از پا دربیام چون این شیوه ای که طاهره خانم میگن میدونم فشار زیادی بهم میاره.

    خانم خندون من تا سه سال پیش فکر میکردم همه خانمها اینکارو انجام میدن. خانمم گفته بود یه چیز عادیه منم باورم شده بود.
    زنهای جوان هم اینکارو میکنن کلا یه نسبت قابل توجهی از خانمها که الان درصدش واقعا یادم نیست در دنیا به شیوه بالا آوردن یا استفاده از داروهای مسهل سعی میکنن خودشون رو لاغر نگه دارن. ضرر بالا آوردن واقعا زیاده چون اسید معده برمیگرده و میزنه دندونارو خراب میکنه تپش قلب میاره کمبود پتاسیم میاره و خیلی مسائل دیگه. من برای همین با دکتر صحبت کردم و ازش دارو گرفتم. چون خانمهایی که این مشکل رو دارن باید حتما پیش از بارداری تحت مراقبت باشن حالا من یه سال دیگه هم بخوام بچه دار بشم بازم باید حواسم به این مسئله باشه مسئله سلامتیشه. اینکه دوستان میگن کاری به کارش نداشته باش من از خدامه دغدغه این مسائل رو نداشته باشم نمیدونم چطوری بیخیال سلامتیش بشم!
    مرسی میگید خانمهارو خوب درک میکنم. من درک و منطقم در امور دیگه بسیار هم بالاست فقط نقطه ضعفم در مورد خانمهاست چون تمام محیط های کاری من حداقل پونزده ساله که کاملا مردونه هستن. دانشگاه میرفتم از کلاس پونزده نفری دو نفر دختر داشت صحبت کردنم با خانمها در حد صحبت با فروشنده و متصدی بانکه اینجا اولین محیطیه من داخلش هستم و اکثریت خانم هستن و راستش یکم هم استرس زاست. البته من فکر میکنم مرد بدتر از منم هست چون من حداقل به احساسات همسرم اهمیت میدم و تلاشمو دارم میکنم درکش کنم.


    بسیار ممنونم طاهره خانم. خیلی خوب و پله پله توضیح میدید متشکرم که انقدر وقت میذارید اینارو بنویسید.
    اول از همه من این سوتفاهم رو اصلاح کنم ممکنه خودخواهانه زیاد از خودم نوشتم یا ناراحت بودم خیلی شکایت کردم و باعث شده دوستان فکر کنن خانم من خودخواه هست یا تلاشی برای زندگی نمیکنه. اونم در حد خودش تلاش میکنه ولی به سبک خودشه نه مثل من تخصصی که میخوام از راه مشاوره و مطالعه پیش برم اون از دوستاش مشورت میگیره که گاهی راهنمایی هاشون در این جهته که منو اذیت کنه یا باهام لجبازی کنه. یعنی خودش میاد میگه فلان کارو فلانی بهم یاد داده. ولی فداکاری های زیادی تاحالا برام کرده. بسیار هم مهربونه. من دیدم اینجا مثلا خانمها با پول خرج کردن شوهرشون برای خانواده ش خیلی مخالف هستن خانم من اصلا همچین خصلتی نداره تمام خرج و مخارج برادرم با منه و عملا هم انگار سه نفری زندگی میکنیم من تا پول دارو و درمان ام اس شوهر عمه م رو هم میدم و کلا چندتا خانواده هزینه شون با منه پدرم جلوی خانمم میاد از من دستی پول میگیره و خانمم هیچ وقت حتی به صورت طعنه و ضمنی هم اعتراضی نکرده. اصلا خودخواه نیست و خودشم به دیگران کمک میکنه. چندساله داره سعی میکنه رابطه من و پدرمو درست کنه نمیتونه.
    اینکه دوستان میگن اون خوش و خرمه هم اینجوری نیست واقعا. البته من از اون در ظاهر شاکی ترم. ولی اونم شب ها فکر میکنه من خوابم گاهی گریه میکنه. اون حساس تره و طبیعیه که بیشتر از من هم ناراحت باشه. فقط سرشو گرم میکنه الان رفته مثلا بچه گربه گرفته خونه حوصله ش سر نره. من تا مسئله حل نشه آروم نمیگیرم اون ولی زوم نمیکنه روی مشکلات و بیخیالی طی میکنه.
    احساس شکست من که به ندرت برام پیش میاد بیشتر بخاطر نتیجه نگرفتن خودمه. من حتی به اینکه ببرمش پیش یک مشاور آقا هم فکر کردم یعنی فکر کردم چند جلسه خودم برم اگر اون آدم مشکل اخلاقی نداشت و از روال کارش هم راضی بودم یکی دو جلسه ببرمش باهاش حرف بزنه با اینکه حتی فکرش اذیتم میکنه که بخوام ببرمش پیش یه مرد غریبه درددل کنه ولی دیگه حتی به این راهم فکر کردم. البته یه بارم بیشتر بهش فکر نکردم همون موقع که مقاومت میکرد برای مشاوره اومدن ولی با اینکه مستاصل شده بودم نتونستم با خودم کنار بیام همچین کاری بخوام بکنم. بعد این فکرا این کارا وقتی همه به دیوار میخوره یا نمیشه ازش نتیجه بگیرم احساس شکست میکنم.
    متاسفانه ما از هفت روز هفته شش روز الان در دعوا هستیم. قبلا انقدر دعوا نداشتیم چون من سعی دارم ملایم تر رفتار کنم اون بیشتر مقاومت میکنه و بحثمون میشه بعد تبدیل به دعوا میشه. وگرنه مثلا یکسال پیش هم مشاجره مون میشد ولی من یه تندی میکردم همه چی تموم میشد. الان یه دلیل اینکه دعواهامون تعدادش زیاد شده همینه که من نمیخوام از مسند قدرت یا با اعمال زور کاری کنم. البته بازم گاهی از دستم در میره. ولی مثلا ده درصد مواقع ست که من میشم اون ناظم بده. باقی مواقع در شرایط برابر میخوام با صحبت عادی و منطقی مجابش کنم.


    قدردانی کردن خانمم بیشتر از منه چون کلام شیرین تری داره. ولی در کل رسممون نبوده برای هرچیزی از هم تشکر کنیم. گاهیم خیلی غر میزنه اگه چیزی دقیقا مطابق میلش نباشه یعنی نه تنها تشکر نمیکنه که شاکی هم هست. معمولا کارهایی که مهم بوده یا انتظار نداشتیم از هم ولی باعث میشه تشکر کنیم. شما میفرمایید برای هرچیزی قدردانی کنم ازش؟ مثلا برای من صبحانه درست میکنه من ازش لفظی تشکر نمیکنم ولی بهش میگم لازم نیست از خوابت بزنی یا یه جور دیگه محبتمو نشون میدم. فکر میکردم همین کافیه.
    البته فکر کنم چون از تعریف خیلی خوشش میاد تشکر هم دوست داشته باشه. من قدر کارهاشو میدونم فقط لفظی از کلمه تشکر خیلی زیاد استفاده نمیکردم. اینم اجرا میکنم از این به بعد چشم.
    محدودم نیست واقعا الان هرکاری میخواد داره میکنه. دعوامون میشه ولی به حرف من نمیکنه آخرش.


    چیزی که مدنظر خودم بود این بود که یه چند ماه حرفی از قانون هام نزنم و موارد مهم مثل سلامتی و رفت و آمدشم به صورت پیشنهادی بهش بگم و گیر ندم بعد چند وقت که خیالش راحت شد فهمید همه جوره دوستش دارم حکومت خودمو پیاده کنم.
    ولی با توضیحات شما اگر من درست فرمایش شمارو متوجه شده باشم پذیرش یعنی کلا دیگه تا همیشه کاری به کاراش نداشته باشم. انتقاد نکنم، جاش برای همه چی تشکر کنم، رفتارهای ناراحت کننده شو ندید بگیرم یعنی همینجوری باهاش کنار بیام و هیچ باید و نباید و محدودیتی هم نباشه. روی تغییر اونم حسابی باز نکنم. درست متوجه شدم؟
    به نظر خودم یک دارو یا روشی بسیار قوی برای آرامش اعصاب و حواس پرتی هم کنار اینا نیاز دارم. این حد خونسردی و بی تفاوتی و انفعال نسبت به مسائلی که برام مهمه برام واقعا سخته. یه راهیم میخوام برای اینکه افسردگی نگیرم. چون این شیوه بهرحال ایده آل من نیست و بهم فشار میاره قطعا.
    ممنون از توضیحات کاملتون
    منتظر توضیح شما در باب خطاهای شناختی و کمال گرایی هم هستم.

  10. 5 کاربر از پست مفید Amir A تشکرکرده اند .

    نیکیا (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97), محیا ناز (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97), مدیرهمدردی (شنبه 29 اردیبهشت 97), باغبان (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97), صبا_2009 (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97)

  11. #46
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط amir a نمایش پست ها

    اول از همه من این سوتفاهم رو اصلاح کنم ممکنه خودخواهانه زیاد از خودم نوشتم یا ناراحت بودم خیلی شکایت کردم و باعث شده دوستان فکر کنن خانم من خودخواه هست یا تلاشی برای زندگی نمیکنه. اونم در حد خودش تلاش میکنه ولی به سبک خودشه نه مثل من تخصصی که میخوام از راه مشاوره و مطالعه پیش برم اون از دوستاش مشورت میگیره که گاهی راهنمایی هاشون در این جهته که منو اذیت کنه یا باهام لجبازی کنه. یعنی خودش میاد میگه فلان کارو فلانی بهم یاد داده. ولی فداکاری های زیادی تاحالا برام کرده. بسیار هم مهربونه. من دیدم اینجا مثلا خانمها با پول خرج کردن شوهرشون برای خانواده ش خیلی مخالف هستن خانم من اصلا همچین خصلتی نداره تمام خرج و مخارج برادرم با منه و عملا هم انگار سه نفری زندگی میکنیم من تا پول دارو و درمان ام اس شوهر عمه م رو هم میدم و کلا چندتا خانواده هزینه شون با منه پدرم جلوی خانمم میاد از من دستی پول میگیره و خانمم هیچ وقت حتی به صورت طعنه و ضمنی هم اعتراضی نکرده. اصلا خودخواه نیست و خودشم به دیگران کمک میکنه. چندساله داره سعی میکنه رابطه من و پدرمو درست کنه نمیتونه.
    اینکه دوستان میگن اون خوش و خرمه هم اینجوری نیست واقعا. البته من از اون در ظاهر شاکی ترم. ولی اونم شب ها فکر میکنه من خوابم گاهی گریه میکنه. اون حساس تره و طبیعیه که بیشتر از من هم ناراحت باشه. فقط سرشو گرم میکنه الان رفته مثلا بچه گربه گرفته خونه حوصله ش سر نره. من تا مسئله حل نشه آروم نمیگیرم اون ولی زوم نمیکنه روی مشکلات و بیخیالی طی میکنه.

    این توضیحات شما خیلی خوب بود ..
    واقعا مهمه که ما منصف باشیم در قضاوتهامون و انتقادات و شکایت هایی که داریم باعث نشه خوبی ها و نقاط قوت همسرانمون رو نادیده بگیریم .. ضمن اینکه همیشه باید این رویه زنده نگهداشته بشه .. مطمئنا هنوز هم ویژگیهای مثبت بیشتری در ایشون وجود دارد که اگر ظریف باشید در شناسایی اونها ، حتما قابل ارزشگذاری و قدردانی هستند.




    متاسفانه ما از هفت روز هفته شش روز الان در دعوا هستیم. قبلا انقدر دعوا نداشتیم چون من سعی دارم ملایم تر رفتار کنم اون بیشتر مقاومت میکنه و بحثمون میشه بعد تبدیل به دعوا میشه. وگرنه مثلا یکسال پیش هم مشاجره مون میشد ولی من یه تندی میکردم همه چی تموم میشد. الان یه دلیل اینکه دعواهامون تعدادش زیاد شده همینه که من نمیخوام از مسند قدرت یا با اعمال زور کاری کنم. البته بازم گاهی از دستم در میره. ولی مثلا ده درصد مواقع ست که من میشم اون ناظم بده. باقی مواقع در شرایط برابر میخوام با صحبت عادی و منطقی مجابش کنم.

    نگران نباشید.
    موضوع اینه که در ابتدای ازدواج (بعد از گذشتن ماه عسل شیرین) واقعیتهای شخصیتی طرفین شروع به نمایش خودش می کنه و همسران در جریان پروسه ی شناخت نزدیکتر از هم قرار می گیرند . این خودش به اندازه ی کافی مساله دار و تنش زا هست و در 80 -90 درصد ازدواجها عمومیت داره . چه برسه به اینکه شما در ماههای آخر قبل از زندگی زیر یک سقف شرایط بحرانی رو پشت سر گذاشتید و حل اونها هم انرژی و توان مضاعف میخواد ..

    اما خبر خوب اینه :
    دل قوی دار ، سحر نزدیک است.






    قدردانی کردن خانمم بیشتر از منه چون کلام شیرین تری داره. ولی در کل رسممون نبوده برای هرچیزی از هم تشکر کنیم. گاهیم خیلی غر میزنه اگه چیزی دقیقا مطابق میلش نباشه یعنی نه تنها تشکر نمیکنه که شاکی هم هست. معمولا کارهایی که مهم بوده یا انتظار نداشتیم از هم ولی باعث میشه تشکر کنیم. شما میفرمایید برای هرچیزی قدردانی کنم ازش؟ مثلا برای من صبحانه درست میکنه من ازش لفظی تشکر نمیکنم ولی بهش میگم لازم نیست از خوابت بزنی یا یه جور دیگه محبتمو نشون میدم. فکر میکردم همین کافیه.
    البته فکر کنم چون از تعریف خیلی خوشش میاد تشکر هم دوست داشته باشه. من قدر کارهاشو میدونم فقط لفظی از کلمه تشکر خیلی زیاد استفاده نمیکردم. اینم اجرا میکنم از این به بعد چشم.
    محدودم نیست واقعا الان هرکاری میخواد داره میکنه. دعوامون میشه ولی به حرف من نمیکنه آخرش.


    چیزی که مدنظر خودم بود این بود که یه چند ماه حرفی از قانون هام نزنم و موارد مهم مثل سلامتی و رفت و آمدشم به صورت پیشنهادی بهش بگم و گیر ندم بعد چند وقت که خیالش راحت شد فهمید همه جوره دوستش دارم حکومت خودمو پیاده کنم.
    ولی با توضیحات شما اگر من درست فرمایش شمارو متوجه شده باشم پذیرش یعنی کلا دیگه تا همیشه کاری به کاراش نداشته باشم. انتقاد نکنم، جاش برای همه چی تشکر کنم، رفتارهای ناراحت کننده شو ندید بگیرم یعنی همینجوری باهاش کنار بیام و هیچ باید و نباید و محدودیتی هم نباشه. روی تغییر اونم حسابی باز نکنم. درست متوجه شدم؟
    به نظر خودم یک دارو یا روشی بسیار قوی برای آرامش اعصاب و حواس پرتی هم کنار اینا نیاز دارم. این حد خونسردی و بی تفاوتی و انفعال نسبت به مسائلی که برام مهمه برام واقعا سخته. یه راهیم میخوام برای اینکه افسردگی نگیرم. چون این شیوه بهرحال ایده آل من نیست و بهم فشار میاره قطعا.


    اشتباه نکنید.
    از اول هم قرار نبوده که شما به تنهایی تحت فشار باشید. ما داریم سعی می کنیم تغییر تاکتیک و روش رو با هم تمرین کنیم که نهایتا منجر بشود به نتیجه ی برد - برد .. و قرار هم نیست کسی این وسط له بشه .. فقط باید هر دوی شما یاد بگیرید که بهترین نوع کنش و واکنش در ارتباطاتتون چگونه باید باشد ..
    و چون در حال حاضر به نظر می رسه سرنخ این ماجرا دست شماست تبعا شما باید هم حجم آگاهی هاتون رو بالاتر ببرید و هم در ارتباط ها حداقل تا زمانی که همسرتون بتونن پا به پای شما بیان بتونید رشته ی عشق و محبت رو حفظ کنید که خدایی نکرده در اثر خامی و بی تجربگی و اشتباهات ناخواسته احیانا دچار آسیب غیرقابل جبران نشه ..




    براتون دو تا لینک می گذارم ، هر دوی این تاپیک ها بسیار طولانی و شاید گاهی خسته کننده باشه اما توصیه می کنم بویژه پستهایی که توسط آقای sci عزیز و محترم (که امیدوارم هر جا هستند در سلامت و موفقیت کامل و پایدار باشند) تنظیم شده رو با دقت بخونید و از راهکارهاشون استفاده کافی و وافی ببرید:

    - مشاوره تخصصی she با جناب sci
    من در لینک اول ، یکی از پستهایی که به نظرم کارکرد بیشتری برای شما داره رو لینک دادم . اما به نظرم خوندن کلیه ی پستهای ایشون واقعا مفید و سازنده هستند.




    دوستتون دارم.
    و موفق باشید .

    We are oneAll is one
    Everything is love

    در من شکفته شده است هزاران مادر
    ویرایش توسط طاهره : پنجشنبه 27 اردیبهشت 97 در ساعت 19:09

  12. 4 کاربر از پست مفید طاهره تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 30 اردیبهشت 97), فرشته مهربان (یکشنبه 30 اردیبهشت 97), باغبان (پنجشنبه 03 خرداد 97), صبا_2009 (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97)

  13. #47
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    امیر خان

    یه موقع که بحق و اختلاف نظری ندارید و با خانمتون مثلا رفتین بیرون، بهش بگید از اینکه این همه بحث میکنید ناراحتید و احساس خوبی ندارید. ازش بپرسید چه راه حلی به ذهنش میرسه که اختلاف نظرهاتون منجر به مشاجره نشه؟

    دیگه هم کشش ندید، همین جا جمله رو تموم کنید و فقط منتظر باشید ببینید اون چی میگه، اگر هم هیچی نگفت؛ وادارش نکنید صحبت کنه، داره فکر میکنه.

    فرداش یا چند ساعت بعد بهش پیشنهاد بدید که بیا موقع دعواهامون رو یه تخته وایت برد حرفامون رو بنویسیم نه رو در روی هم. بگید مثلا من تو این اتاق می مونم تو توی اتاق اون یکی و تخته هم توی سالن. من میام حرفام رو می نویسم و میرم، تو بیا بخون و حرفات رو بنویس برو.

    اینجوری فرصت فکر کردن دارین، خشم هر دو تون کنترل میشه. دعوا میشه یه بازی.
    وسطش میشه یه قلب کشید و ابراز کرد که با وجود اختلاف نظر دوستت دارم و ...

    قرار نیست پیشنهاد شما حتما اجرایی بشه
    بخواین به پیشنهادتون فکر کنه و اگر اونم پبشنهادی داره بگه.

    قراردادها رو به شکل بازی و به این شیوه ها میشه کم کم شکل داد.

  14. 6 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 30 اردیبهشت 97), mercedes62 (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97), paiize (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97), tavalode arezoo (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97), باغبان (پنجشنبه 03 خرداد 97), طاهره (پنجشنبه 03 خرداد 97)

  15. #48
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array
    We are oneAll is one
    Everything is love

    در من شکفته شده است هزاران مادر
    ویرایش توسط طاهره : شنبه 29 اردیبهشت 97 در ساعت 06:16

  16. 5 کاربر از پست مفید طاهره تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 30 اردیبهشت 97), paiize (شنبه 29 اردیبهشت 97), فرشته مهربان (یکشنبه 30 اردیبهشت 97), مدیرهمدردی (شنبه 29 اردیبهشت 97), باغبان (پنجشنبه 03 خرداد 97)

  17. #49
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم صبا خانم از راهکارتون. در دعواهایی که خیلی شدید نیست و من میتونم خودم رو کنترل کنم بسیار مفید واقع شد راه حلتون. خودش تلاشی نمیکنه از این راه نوشتن رو تخته بریم ولی من که شروع میکنم استقبال میکنه. از پیشروی دعواهامون جلوگیری میکنه. ولی استارت زدن و کنترل بحث به این شیوه با خودمه اون اصلا کنترلی روی دعواها نداره یا اینکه بخواد حتی سکوت کنه. میتونم بگم یکم مشاجراتمون چند روز اخیر خداروشکر کمتر بود شاید حدود یک چهارم کمتر شده باشه. ولی در یه سری مسائل، شدید در حد چیزی طرف هم پرت کردن و در بهم کوبیدن و قهر و گلاویز شدن و من بکش اون بکش هنوز دعوا داریم. الان دو روز هم هست که من باهاش سر اشتباه بدی که کرده کمی سرسنگین شدم از یه دعوای خیلی شدید دراومدیم. پذیرش و کوتاه اومدن تو همه چی در حرف کار ساده ایه در عمل بسیار مشکل و گاهی هم در یه سری مسائل مهم از نظر من غیرمنطقی و نادرسته.

    طاهره خانم من تاپیک هارو مطالعه کردم (تموم نشده هنوز چون با خودم در کلنجارم ولی بیشترشو خوندم) ولی هنوز نتونستم خودم رو متقاعد کنم به راهنمایی شما نیاز دارم. سیاست های بسیاری توشون بود ولی سیاست ها بیشتر زنانه بودن به نظرم. من که لباس خوشگل بپوشم خانمم توجهی به حرفم نداره. مثال هایی که در اون تاپیک ها اومده هم با شرایط من خیلی متفاوته شاید چون تاپیک ها متعلق به دو خانم هستن و مشکلات من و طرز برخوردم خیلی باهاشون فرق داره من زیاد نتونستم باهاشون ارتباط برقرار کنم. من آروم حرف نمیزنم مشکل اعتماد به نفس ندارم حرفمو مستقیم میتونم بگم صراحت دارم حقوق فردیمو میدونم اهل قهر و این مسائل هم نیستم نهایتا از دوستان اینجا یاد گرفتم در ناراحتی یکم سرد برخورد کنم باهاش. مواردی که مثلا من به خانمم اجازه میدم اون جای هردومون یا حتی جای من تصمیم بگیره مواردیه که برای خودم اهمیت چندانی نداره مثل اینکه بین دوتا رستوران کدوم رو انتخاب کنیم. یا اینکه به من بگه چی بپوشم من به سلیقه ش خیلی اعتماد دارم و معمولا وقتی جای مهمی بخوایم بریم یا جلسه و ملاقات مهمی داشته باشم خودم ازش نظر میخوام. اینجوری نیست که مثلا خودم چیز دیگه ای رو بخوام بعد بخاطر اون از حق خودم که برام مهمه بگذرم.
    البته مواردی هم هستن که اینکارو میکنم ولی بازم احساس نمیکنم در حقم اجحاف شده بیشتر فکر میکنم مسائلیه که برای خانمم خیلی مهم تره و برای من زیاد نه که نتونم بگذرم. مثلا اگه پیشنهاد من رفتن به سینما باشه پیشنهاد خانمم تئاتر من بلیت تئاتر میگیرم چون برام فرقی نمیکنه این دوتا با هم بهرحال وسط جفتش میخوام بخوابم. ولی اگر مثلا قرار باشه عصر بریم دندون پزشکی شب بریم مهمونی خانمم بگه امروز بخاطر مهمونی نریم دندون پزشکی من قبول نمیکنم و باید کاری که خودم میگم انجام بشه.

    موارد شبهه برانگیز که من منفعل هستم اینه که مثلا دوست ندارم یه سری از نیازهامو بهش بگم یا کلا دوست ندارم خیلی کاری برام انجام بده. یا اینکه خودم رو مسئول احساس شادی و خوشبختیش میدونم. یا اینکه اگه یه چیز کوچیک ازش بخوام مثلا در حد اینکه چایی بخوام برام بیاره با زبون خوش میگم اکثرا نمیاره و منو مجبور میکنه تند رفتار کنم. نمیدونم این واقعا بخاطر اینه که من رفتارم ایراد داره جرئت مندانه بلد نیستم رفتار کنم یا اون مثلا از چیزی ناراحته یا داره با من لج میکنه یا چون خیلی سر اینکه رئیس تو خونه کیه دعوا داریم با من مقاومت میکنه. نمیتونم بفهمم این مسئله رو.
    بحث درخواست کردن هم همین طور. من که خب به خانمم هیچوقت نمیگم مثلا میشه بریم خرید! حرفمو خیلی راحت میگم ولی اومدم اون چند مرحله ای که تو تاپیک ها بود رو برم برای درخواست کردن یکیش این بود وقت برای صحبت کردن بگیرم زنگ زدم دیروز بهش گفتم شب ساعت ده صحبت کنیم پشت تلفن گریه افتاد!! فکر کرد چون واسه دعوای پریشبمون هنوز عصبانیم میخوام دادگاهیش کنم مثلا. بدتر استرس گرفت که دوباره میخوام باهاش دعوا کنم مجبور شدم بیخیال بشم و بگم اصلا هیچ جلسه ای نداریم تا آروم بشه. (کلا درخواست کردنم خیلی ایراد داره)
    طاهره خانم من برای شما دو پیام خصوصی ارسال کردم در این زمینه ها چون سوال و ابهام داشتم در مورد رفتار جرئت مندانه و بحث انفعال و بیان درخواست نمیدونم دیدید یا خیر. اگر براتون مقدوره و فرصتشو دارید چه اینجا چه خصوصی بنده رو راهنمایی بفرمایید بسیار ممنونتون میشم. تشکر


  18. 5 کاربر از پست مفید Amir A تشکرکرده اند .

    mercedes62 (پنجشنبه 03 خرداد 97), paiize (پنجشنبه 03 خرداد 97), باغبان (پنجشنبه 03 خرداد 97), طاهره (پنجشنبه 03 خرداد 97), صبا_2009 (چهارشنبه 02 خرداد 97)

  19. #50
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    راستش من خیلی ناراحتم. مسئله اینه که از بیرون رفتن های بدون اجازه خانمم دلم گرفته. چند روز پیش یه بار اینکارو کرد و من رفتم خونه دیدم نیست و به من دروغ گفت که خونه پدرشه و من رفتم خونه پدرش گفتن با دخترخاله هاش بیرونه ساعت یازده شب برگشتن و ما تا دو نصفه شب تو دعوا بودیم. دوباره امشب من گل گرفتم برای آشتی اومدم خونه دیدم خانواده ش بردنش بیرون شهر و به منم میگن بیا. اصلا خستگی یک هفته توی تنم خشک شد. حال ندارم دنبالش برم ترجیح میدم حالا که نمیخواد با من باشه منم به کارای خودم برسم. ولی راستش یه لحظه احساس شکست خیلی شدیدی در خودم حس کردم. چون همین چند روز پیش سر همچین مسئله ای بحثمون شده بود. حس کردم اصلا هیچ ارزشی برای حرفام قائل نیست. اهمیتی به دلخوری من نمیده و در نهایت شاید علاقه ای به من نداره.
    شرمنده این پست فقط جنبه تخلیه ناراحتیم رو داشت راهنمایی نمیخوام چون اصلا فکر نمیکنم بشه کاریش کرد دیگه. به خودم میگم باید همینجوری که هست بپذیری به خودم میگم که این بخاطر تفاوت فرهنگیه که تو از چیزی که برای اون اهمیتی نداره خیلی ناراحت میشی ولی دست خودمم نیست تو سینه م احساس فشردگی میکنم وقتی اینجور کاراشو میبینم.

  20. 4 کاربر از پست مفید Amir A تشکرکرده اند .

    paiize (پنجشنبه 03 خرداد 97), tavalode arezoo (پنجشنبه 03 خرداد 97), طاهره (پنجشنبه 03 خرداد 97), صبا_2009 (پنجشنبه 03 خرداد 97)


 
صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. لطفا راهنماییم کنید
    توسط bita2 در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 31 مرداد 92, 12:17
  2. راهنماییم کنید لطفاً
    توسط roze siah در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 مرداد 92, 10:02
  3. می خوام ارشد حتما حتما قبول شم البته با این شرایط.... لطفا راهنماییم کنید
    توسط sami92 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 تیر 92, 12:07
  4. راهنماییم کنید همسرم را برگردونم
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 73
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 خرداد 92, 00:46
  5. آیا درانتخابم اشتباه کردم یانه؟(لطفا راهنماییم کنین)
    توسط هیلان در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 فروردین 90, 14:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.