به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 82
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 31 خرداد 97 [ 02:27]
    تاریخ عضویت
    1396-11-24
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,191
    سطح
    18
    Points: 1,191, Level: 18
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    189

    تشکرشده 84 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم
    بعضی زندگیا ارزش صبر و گذشت ندارن درواقع شما فکر میکنی گذشت و صبره ولی به نوعی اشتباهه.شما مگر قراره چند بار به دنیا بیای و قراره چند سال عمر کنی و قراره چند بار مثلا30 سالگی رو تجربه کنی که پرانرژی ترین روزهای عمرت رو باتلخ کامی با مردی میگذرونی که حتی درک و تعریف درستی از زندگی مشترک نداره؟!
    مرگ یک بار شیون یک بار...
    از طلاق نترس بعضی از زندگی ها باید نابود بشه تا آدم بتونه نفس بکشه
    من خووم آدم ترسویی بودم شوهرم خیانت کرد نه یکبار بلکه هزار بار،اعتیاد داشت البته اوایلش نمیدونستم بعدها فهمیدم و فکر کردم اگر توی اون زندگی بمونم شاید اصلاح بشه که اشتباه بود دریغ از ذره ای تغییر!و بعدش هم فیلش یاد خارج کرد و رفت بدون هیچ حمایتی از من،اواخرفروردین حکم طلاقم داده میشه ولی باور کن خیلی خ شحالم از این بابت که دیگه قرار نیست بخاطر اون رنج بکشم.هردردی که دارم دیگه بخاطر خودم و انتخابهای خودمه. نه کارهای اون!
    شجاع باش و خودتو نجات بده،بعداز طلاق قطعا روحیه ت بهتر خواهد شد شک نکن.
    ویرایش توسط mastanehh : یکشنبه 05 فروردین 97 در ساعت 23:39

  2. 2 کاربر از پست مفید mastanehh تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (شنبه 11 فروردین 97), ملودی 94 (یکشنبه 05 فروردین 97)

  3. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 شهریور 00 [ 17:32]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    7,864
    سطح
    59
    Points: 7,864, Level: 59
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 325 در 136 پست

    Rep Power
    43
    Array
    ملودی جان کل داستانی که تعریف کردی خلاصش این بود که شما و همسرتون به سفر رفتید تا هردو خوش بگذرونید.

    ولی در این سفر همسرتون علاقه زیادی به خونه نشینی داشتن و شما هم علاقه زیادی به گردش و بیرون رفتن از خانه داشتید.

    حالا اینکه در حاشیه های این سفر چه اتفاقاتی افتاد نتیجه اختلاف سلیقه و عدم سازگاری و نداشتن مهارتهای ارتباطی وهیجانی بودن و نداشتن صبر و سعه صدر و نبود مهارت در بیان انتظارات و خواسته های هر دو شما بوده.

    ملودی جان این موضوع طلاق را از ذهنت پاک کن. تا مشکلی در زندگیتون پیش میاد به دنبال طلاق نباش.


    بدنبال پیدا کردن راه حل برای مشکلاتت باش.

    اگر فقط توی این سفر به خواسته همسرت برای در خانه بودن احترام میگذاشتی و سعی میکردی در همون حال هم به هر دوی شما خوش بگذره اگر اون مهارت بیان خواسته هات را داشتی مطمعن باش هیچ کدوم از این مسایلی که به عقیده خودت باعث شده در زندگی بی احترام باشی پیش نمیومد.

    همسرتون خیلی ایرادات دارند در این شکی نیست ولی زندگیتون قابلیت درست شدن را داره مطمعن باش.

  4. 2 کاربر از پست مفید آنه ماری تشکرکرده اند .

    ملودی 94 (دوشنبه 06 فروردین 97), صبا_2009 (دوشنبه 06 فروردین 97)

  5. #23
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام

    من خیلی در جریان تاپیکهای قبلتون نیستم.
    از این تاپیک هم فقط همین پست رو خوندم(سفر تهرانتون):

    http://www.hamdardi.net/showthread.p...l=1#post442866

    اوج مشکل شما و شوهرتون در این سفر موندن در خانه یا گردش بوده.

    کاری به دلائل نداریم ، مثلا افراد برونگرا بیشتر تمایل به رفت و آمد و دیدن جاهای جدید دارند برعکس درونگراها جاهای آشنا و سکوت رو دوست دارند. یا شاید افسردگی باعث انزوا بشه یا کمبود عزت نفس باعث بشه از برخورد با آدمایی که نمیشناسیم یا از رفتن به جاهای جدید خودداری کنیم و... . الان خیلی نمیخوایم روی این موارد مانور بدیم چون نه من متخصصم نه با خوندن یه پست میشه اینا رو تحلیل کرد
    اما
    یه تعارض هست بین خواسته ی شما و همسرتون. موضوع رو ساده کنیم.

    شما دوست دارید بیرون برید چون از موندن در خونه ی دوست همسرتون نارحتید و البته هدفتون از مسافرت گردش بوده.
    همسرتون دوست داره خونه ی دوستش بمونه چون راحتتره.

    بارها به ایشون گفتین که دوست دارید برید بیرون ولی یه بار بهش نگفتید که تو دوست نداری بری بیرون!!

    مساله اینجاست که شما همواره سعی کردید احساس و خواسته ی خودتونو به شوهرتون نشون بدید و اون درکتون نکرد
    از اون طرف همسرتونم بارها خواسته احساسشو بهتون بگه مثه اینکه جایی رو بلد نیست و ... ولی شما هم درکش نکردید.

    نهایتا هیچ کدوم اون یکی رو درک نکردین بلکه همواره سعی کردید حالات و خواسته های خودتونو به دیگری بفهمانید.

    بعدم واکنش همسرتون در فرودگاه که دیگه معرکه است :) (شوخی کردم اینو)

    این تاپیک رو در ادامه ی بحث مطالعه بفرمایید و وضعیت سه گانه ی کودک-والد-بالغ رو در چند تا از موقعیت هایی که شرح دادید در مورد خودتون و همسرتون تعیین کنید:
    http://www.hamdardi.net/thread-8591.html



    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود



    ویرایش توسط m.reza91 : دوشنبه 06 فروردین 97 در ساعت 01:07

  6. 3 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    mastanehh (دوشنبه 06 فروردین 97), sahar.66 (دوشنبه 06 فروردین 97), ملودی 94 (دوشنبه 06 فروردین 97)

  7. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 31 خرداد 97 [ 02:27]
    تاریخ عضویت
    1396-11-24
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,191
    سطح
    18
    Points: 1,191, Level: 18
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    189

    تشکرشده 84 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همسر ایشون،اصول اولیه زندگی مشترکو زیر پا میزارن و ایشون رو میبرن خونه ای که آقا یه خانم رو درغیاب همسرش آورده خونه و انوقت ایشون باید این مسئله رو درک کنن که آقا درونگراست؟!
    مسائل داره باهم خلط میشه!
    من خانم هستم ولی اصلا برام هضم نمیشه یعنی چی ایشون برن جایی که روابط نامشروع وجود داره؟!غیرت این آقا کجاست؟!و جالبتر دوست همسرشون بهشون مسج میدن!!!
    ولله من مطلبو خوندم گفتم شاید فیک باشه هنوزم نمیتونم باور کنم یک مرد ممکنه خانمشو اینجور جاها ببره.
    ایشون اگر درونگران خوب میرفتن هتل از اتاقشون بیرون نمیامدن نه اینکه خانم جوانشونو ببرن پیش یک مرد غریبه که همسرش اونجا حضور نداره؟
    این اسمش درک کردن وگذشت کردن نیست!
    ملودی عزیز من مشابه اتفاقات شما برام افتاده و میدونم چه رنجی میکشین خصوصا وقتی دیگران اصرار دارن شما گذشت کنید درک کنید اونجاست که ملاک و میزان از دستتون در میره و به خودتون ظلم خواهید کرد و بعدها خواهید فهمید چه بر سر خودتون آوردین.
    همسر من سه ساله خارج کشور تشریف دارن میگم چطور دلت اومدبلاتلکلیف ولم کردی رفتی حداقل یه وکابت طلاق میدادی میگه مردای اینجا زنشون زنگ میزنن قربون صدقه شون میرن!!!یعنی شما فک کن من بدون حمایت مالی پیش پدر مادر پیر همینجوری گذاشت رفت پی عشق و شادیش الانم ناراحته که نازشو تلفنی نمیکشم!
    آدمها درست نمیشن.
    اگر میخوای ادامه بدی با این آقا حداقل یکم سفت و سختتر برخورد کن که اینهمه حقتو زیر پا نذاره فک کنه به هیچ عنوان شمارو ازدست نخواهد داد.

  8. 4 کاربر از پست مفید mastanehh تشکرکرده اند .

    Erica (دوشنبه 06 فروردین 97), m.reza91 (دوشنبه 06 فروردین 97), میس بیوتی (شنبه 11 فروردین 97), ملودی 94 (دوشنبه 06 فروردین 97)

  9. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array
    ممنونم از مستانه جان، آقای m.reza و آنه ماری عزیزم که برام نوشتین و صبای عزیز که به مطلب من لطف و توجه داشتین ...

    واقعیتش نظراتی که برام نوشته شده رو چند بار با دقت مطالعه کردم و بیشتر از همه موافق عقیده مستانه جان هستم ... نه اینکه فکر کنید چون منو حق به جانب نشون میده نه !! بلکه صرفا بخاطر اینکه حقیقته ...

    البته اینم بگم اون آقا دوست همسرم خودشون مجرد هستن و همسر ندارن و ما به منزل پدری ایشون رفته بودیم که خانواده پدری شون در سفر بودن ولی خب در هر حال بنده به هیچ وجه سبک زندگی این آقا و امثال این آقا رو نمی پسندم و قبول ندارم ...

    مستانه جان دقیقا یه جایی آدم حس می کنه گذشت بیش از حدش داره تبدیل میشه به حماقت !!

    آنه ماری عزیزو مهربونم من تاپیک شما رو دنبال می کردم و برات می نوشتم و خوب می دونم چه صبر و سعه صدر و بلند نظری توی زندگی شخصیت داری و بخاطر همینم هست که منو دعوت به صبر و اطاعت می کنی... ولی عزیزم من این کاری که میگی کردم ... دو روز تمام به میل همسرم توی خونه موندم و ایشون با دوستش رفت بیرون و حتی ناهار هم تهیه کردم وظرفها رو هم شستم بدون ذره ای اوقات تلخی ...
    خب به نظر خودت آیا روا نبود روز سوم هم همسرم بخاطر دل من یه بیرون رفتن رو اونقدر به دهنم زهر نکنه ؟؟ مگه رابطه دو طرفه نیست؟ تا کی میشه یک طرفه گذشت کرد و روی خوش نشون داد؟؟

    آقای m.reza خیلی لطف کردین برام نوشتین چون خواندن مطلب از زاویه دید مردانه همیشه به کمک من اومده ... اینکه نوشتید من از اون نپرسیدم چرا اتفاقا ازش پرسیدم که کجا دوست داری بریم و پیشنهادت رو بگو و این سوال رو بخاطر این پرسیدم که از قبل از رفتن توافق دو نفره مون گردش و بیرون رفتن و ... بود و حتی همسرم خودش دوربین عکاسی همراهش آورده بود که اونجا عکاسی کنه ... فقط اینم بگم اون تیکه مطلبتون که نوشته بودید واکنش همسرم توی فرودگاه معرکه بوده برام جنبه طنز داشت و خنده م گرفت و کمی از حالت غم و اندوه بیرون اومدم ممنونم ازتون :)

    راستش مساله اصلیم اصلا بیرون رفتن و نرفتن توی سفر نیست و چیزی که داره اذیتم می کنه این حجم بی اعتنایی و بدرفتاریه که با من داره و حس می کنم دقیقا عین یک موجود اضافه که به زور تحملش می کنه داره با من رفتار میشه ... انگار من نه باید خواسته ای داشته باشم و نه تمایلی و صرفا همراه و همگام همسرم باشم خب این خیلی سخته ... به نظرتون چند درصد از خانم ها حاضرن اینطوری زندگی کنن اونم توی این دوره زمونه ؟؟؟

    والا من که دور و اطراف خودم هر زنی می بینم از خواهرهای خودم گرفته تا خواهرهای ایشون و فامیل و دوست و اشنا هیچکس همچین سبک زندگی نداره که همسرم از من انتظار داره داشته باشم ...

    حالا با این اوصاف کجاها رو من اشتباه کردم ؟ آیا واقعا منطقی نمیگم ؟؟ الان باید چکار کنم ... کمکم کنید و باز هم برام بنویسید ...

    ممنونتونم

  10. 3 کاربر از پست مفید ملودی 94 تشکرکرده اند .

    m.reza91 (دوشنبه 06 فروردین 97), mastanehh (دوشنبه 06 فروردین 97), tavalode arezoo (دوشنبه 06 فروردین 97)

  11. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    چرا اتفاقا ازش پرسیدم که کجا دوست داری بریم و پیشنهادت رو بگو
    ببینید یه تفاوت کوچیکی هست بین چیزی که من گفتم و پاسخی که شما فرمودین و اون اینکه شوهرتون به هر دلیلی تمایل نداشته اصلا از خونه بره بیرون؛ نه اینکه نمیدونسته کجا بره. سوال شما مناسب کسیه که چند تا گزینه برای گردش داره نه برای کسی که اصلا نمیخواد بره.

    حالا این حق رو دارین که بگین پس برا چی رفتیم مسافرت اگه قرار بود بشینیم تو خونه؟ کاملا درسته اما اون یه مساله ی دیگست. من الان بیشتر تاکیدم رو اینه که چقدر میتونید حس و حال شوهرتونو متوجه بشید صرف نظر ازینکه موافق شماست یا مخالفتون؟

    -از تجربه ی بیرون رفتنتون بگید. مثلا میخواستید برید برج میلاد؛ مسیر رو چطوری طی کردین؟ کی تاکسی یا اسنپ گرفت؟ کی پیشنهاد میداد غذا بخوریم بستنی بخوریم بریم ببینیم اونجا چیه و... ؟ در واقع کنترل جریان دست کی بود؟ شما یا شوهرتون. حالات چهرش چطور بود ؟ خوشحال یا گرفته؟
    -همین روند رو داخل خونه بگین؛ اونجا کنترل اوضاع بیشتر دست کی بود؟ شما، شوهرتون یا دوستش؛ که اینجا دوستش یه جورایی خودش محسوب میشه.

    - و یه سوال کلی تر؛ شوهرتون همیشه تو مسافرتها ترجیح میده یه جا بمونه ؟




    راستش مساله اصلیم اصلا بیرون رفتن و نرفتن توی سفر نیست
    اینو دقیقا میفهمم ولی یه سری چیزایی داره به صورت وقوع رویدادهایی تکرار میشه تو زندگیتون. میخوایم از طریق بررسی یکی ازین رویدادها به اون چیزها برسیم.

    تاپیکی که لینکشو گذاشتم فکر کنم نخوندین!!
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود




  12. کاربر روبرو از پست مفید m.reza91 تشکرکرده است .

    ملودی 94 (دوشنبه 06 فروردین 97)

  13. #27
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام ملودی جان

    متاسفم بخاطر ناراحتی هایی که داری.

    من فکر میکنم مساله ت اصلا این سفر نبود! تو از زندگیت راضی نیستی و همسرت اونی نیست که می خوای.

    تلاش میکنی برای زندگیت ولی صبر نمیکنی نتیجه تلاشت رو ببینی تو لحظه های حساس می زنی زیر همه چیز و خرابش میکنی و البته یه کاری هم میکنی که میشی بدهکار.

    من نمیگم که حق نداری، یا حق داری، چون اگر خودم تو شرایط شما بودم شاید واکنش های شدیدتری داشتم.

    ولی حالا که بیرون گود هستم به نظرم میاد که هم دعوای قبلی تون و هم این سفر رو بهتر میشد مدیریت کرد که کار به اینجاها نرسه.

    من متوجه شدم شما خیلی قانومندی و خیلی برات مهمه که لحظات دوتایی با همسرت داشته باشی ولی همسرت دقیقا نقطه مقابله.

    یعنی از تنها بودن با شما لذت نمی بره و همش در حال فراره!! اگر باهام موافقی می تونی این رفتارش رو ریشه یابی کنی؟ هم از سمت ایشون و هم از سمت خودت؟

  14. 3 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    mastanehh (دوشنبه 06 فروردین 97), ملودی 94 (دوشنبه 06 فروردین 97), الهه زیبایی ها (دوشنبه 06 فروردین 97)

  15. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array
    ممنونم آقای m.reza

    بله اون پستی که معرفی کردید من مطالعه کردم و اتفاقا خیلی برام جالب بود ... با توجه به این مطلب من فکر می کنم انواع رفتارها و واکنش های من و همسرم در این سفر یا کودک بوده و یا والد و کمتر بالغ رفتار کردیم (دقیقا نکته ای که آنه ماری عزیزم اشاره کردن در مورد صبر و سعه صدر ) ... و در مورد خودم فکر می کنم دلیل این نوع واکنش بیشتر خستگی از تکرار این وضعیت و اصلاح نشدن و عدم تغییر در شرایط باشه که مستاصلم کرده کاملا ...

    در مورد شرایط بیرون رفتنمون اینطوری میشد که من میدیدم شوهرم کلا حواسش به دوستش هست و خونه نشینی، و کلا هیییچ برنامه ای برای تفریح و گردش یا برای با من بودن نداره این بود که من ناراحت میشدم و اخمم میرفت توی هم و اعتراض می کردم و پیشنهاد بیرون رفتن میدادم ... اونم درجا گارد می گرفت و با واکنشی که حاکی از اجبار و نارضایتی بود با من همراه میشد و همونطور که گفتم راه خودشو می گرفت و میرفت و منم دنبال سرش می دویدم خودش برای خودش یه جاهایی می ایستاد و تماشا می کرد (اصلا انگار تنها اومده و من همراهش نبودم) ... اسنپ رو ایشون می گرفت و میرفتیم ولی کلا ذوق و دیدنی و حرف و تعریف از سمت من بود که همیشه با بی اعتنایی و دهن کجی ایشون مواجه میشدم و خیلی تو ذوقم می خورد ... پیشنهاد شام را هم همیشه ایشون میداد و تهش هر دو نفر با نارضایتی و اخم بر می گشتیم به خونه !!

    برای اینکه مطلب براتون روشن بشه توضیح بدم که حتی یک پیشنهاد من که مثلا برای شام اینجا نشینیم اونجا بشینیم ایشون سرم داد میزد و بداخلاقی می کرد که «حالا ببینم می تونی این جامونم ازمون بگیری ؟؟» ... وحشتناک تو ذوقم می خورد و حالم خراب میشد با این رفتارش ...

    اینکه سوال کردید همیشه دوست داره یه جا بمونه نه همیشه هم اینطوری نیست ... بستگی داره خودش چی بخواد و چطوری بیشتر بهش خوش می گذره ... و توی این سفر دقیقا همینطوری که تشخیص دادید خواسته خودش خونه نشستن بود ...

    ممنونم ازت صبای عزیزم

    بله درست میگی و تحلیلت از زندگی من کاملا کاملا صحیحه ... برای همینم هست که الان به بن بست برخوردیم و هیچ کدوم از زندگی مشترکمون راضی نیستیم ...

    ولی دیگه نمی دونم چکار باید بکنم ؟؟ واقعا بلد نیستم یا مهارتش رو ندارم نمی دونم ... مستاصل شدم دیگه کاملا ...

    اینکه میگید تلاش می کنم ولی صبر نمی کنم نتیجه شو ببینم یعنی چی؟ مثلا چکار باید می کردم توی همین سفر ؟؟

    میشه راهنماییم کنید ؟؟

    اینم بگم که پدر شوهرم به پدرم پیشنهاد دادن که اینا نمی تونن با هم بسازن و بهتره تا خطرساز و مشکل ساز نشده مسالمت آمیز از هم جدا بشن ... پدر بنده هم که از خدا خواسته بخاطر نگرانی هاش که عقیده داره این آقا برای من شوهر نمیشه پذیرفته ...

    خودمم دیگه هیچ انگیزه ای برای دوباره جنگیدن و دوباره به بن بست رسیدن ندارم ... کاملا خودمو تسلیم جریان شرایط کردم و دارم پیش میرم ...

    ولی خیلی حالم بده بچه ها ... خیلی حالم بده ...
    ویرایش توسط ملودی 94 : دوشنبه 06 فروردین 97 در ساعت 22:49

  16. 3 کاربر از پست مفید ملودی 94 تشکرکرده اند .

    m.reza91 (سه شنبه 07 فروردین 97), الهه زیبایی ها (دوشنبه 06 فروردین 97), صبا_2009 (دوشنبه 06 فروردین 97)

  17. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 مهر 97 [ 19:43]
    تاریخ عضویت
    1394-11-11
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    2,263
    سطح
    28
    Points: 2,263, Level: 28
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم مشکل تمام زندگی شما اينه ک با خانواده همسرتون رابطه ندارید ب نظر من با خانواده همسرتون رابطه رو برقرار کنید متوجه تغییرات توی زندگيتون ميشين مثلا ماهی یک بار ب خونه خانواده همسرتون برید.اگر همسرتون و زندگيتون رو دوست دارید با خانواده همسرتون رفت و آمد کنید نتیجش رو می بینید.

  18. کاربر روبرو از پست مفید اذرمیدخت تشکرکرده است .

    ملودی 94 (سه شنبه 07 فروردین 97)

  19. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array
    ازت ممنونم آذرمیدخت عزیز

    با اینکه اوایل ازدواج خیلی با خانواده همسرم صمیمی بودم و باهاشون رفت و آمد داشتیم همونا خودشون مشکلاتی رو توی رابطه ما آوردن و مسبب بسیاری از اختلافات ما بودن از ابتدا، اما باز هم همونطور که میگید دقیقا همین تصمیم رو داشتم که بعد از سفر برم به دیدنشون و دوباره ارتباط برقرار کنم باهاشون که اصلا فرصتش پیش نیومد و قضیه به این شکلی شد که براتون نوشتم ...

    همین الان هم برخوردشون خوب نیست، وقتی من سر سال تحویل با عزت و احترام به پدر و مادر همسرم زنگ زدم و تبریک گفتم و اظهار محبت و حتی کوچکی کردم انتظارم این نبود که با اولین تنش زندگی ما بعد از این ارتباط فورا پیشنهاد پدر شوهرم جدایی باشه !! صرفا بخاطر اینکه می خوان خیالشون راحت باشه و یه وقت حتی یه سردرد هم بخاطر ما نگیرن !!

    روزی که باهاشون تماس گرفتم که رسیدم را خبر بدم خواستم مسالمت آمیز با پدرشوهرم صحبت کنم و ماجرا رو بهش بگم تا شاید با پسرش صحبت کنه و اصول زندگی مشترک را بهش یادآور بشه اما ایشون حتی شنونده کلامی از من نبودن و تند تند مکالمه را قطع کردن و گفتن حالا بعدا صحبت می کنیم و بعدشم هیچگونه تماسی با من نگرفتن دیگه ...

    همسرمم که در ابتدا فقط در حضور همون خانواده شون فحش و بد و بیراه نثارم کرد و الانم کلا ارتباط رو بلاک کرده روی من ...

    خب شما بگید آیا طرز برخورد در مقابل یک تنش ایجاد شده از طرف یک مرد و خانواده ش باید این باشه ؟؟

    من قبول دارم بالاخره منم یک انسانم و معصوم نیستم ممکنه یه جاهایی خسته شده باشم و کم آورده باشم و خطاهایی داشته باشم و اشتباهاتی کرده باشم ولی در مقابل هر اشتباهی که طرف مقابل نباید یک واکنش صدبرابر بدتر و مخرب تر از خودش نشون بده که ...

    واقعا بعد از آشتی و مصالحه م با خانواده ش اصلا انتظارم این نبود ...
    ویرایش توسط ملودی 94 : سه شنبه 07 فروردین 97 در ساعت 08:06

  20. کاربر روبرو از پست مفید ملودی 94 تشکرکرده است .

    mastanehh (سه شنبه 07 فروردین 97)


 
صفحه 3 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دو روی سکه من!!! دافعه ام بیشتر از جاذبه ام هست . راه حل!!
    توسط بی نهایت در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 38
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 فروردین 97, 23:03
  2. حساست من روی شوهرم
    توسط hedika در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: جمعه 06 شهریور 94, 19:24
  3. شکست عشقی و تاثیری که روی من گذاشته
    توسط newfolder در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: چهارشنبه 17 آبان 91, 17:24
  4. +چگونه تمام کردن یک ارتباط دختر و پسر(چه درست چه نادرست) ؟؟
    توسط setare_tk در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: پنجشنبه 17 تیر 89, 16:18
  5. چگونه تمام کردن یک ارتباط دختر و پسر(چه درست چه نادرست) ؟؟
    توسط setare_tk در انجمن ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 17 اردیبهشت 87, 11:52

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.